eitaa logo
قصه ♥ قصه
112 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
398 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
11.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیروی هوایی رژیم صهیونیستی در حال توزیع اعلامیه هشدار تخلیه در محله‌های غزه است. مضمون اعلامیه: همین الان این شهر را ترک کنید، چون فردا شهری وجود نخواهد داشت. احتمالا توضیحات سید حسن نصرالله درباره توصیه مرحوم آیت‌الله بهجت به ایشان برای پیروزی حزب الله در جنگ ۳۳ روزه با اسرائیل در بحبوحه آن جنگ را شنیده‌اید. حالا لطفا توصیه آیت الله جاودان به ما برای رهایی مردم غزه را در این ویدئو بنگرید. استدعا داریم به محض رویت این ویدئو، توصیه ایشان را که نهایتا ۱ دقیقه از ما وقت می‌گیرد، با حضور قلب به جا بیاورید. ✅کانال اطلاع رسانی روابط عمومی مرکزخدمات حوزه های علمیه استان سمنان @csis_10
صابون‌های سری جدید آماده شدن... 😍 ولی می‌خوام صبر کنم اعضای کانال حداقل پنجاه نفر اضافه بشن تا فروش‌شون رو شروع کنم😃🧼 یه هل بدین ببینم چی‌کار می‌کنین هاااا🤗 الان 1862 نفریم. برسیم به 1912، کار تمومه😎😅 https://eitaa.com/mamankoochooloo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌خط های طلایی لیسَک و صَدفی دو بچه حلزون تُپُلی، زیر سایه درختهای موز بازی می کردند که صدای لاکی رو شنیدن: _ هی بچه ها اینجا رو ببینید! صَدفی: وااااااای! این جعبه رو از کجا پیداش کردی! چه قشنگه لاکی: البته من این جعبهِ تَق تَقی رو پیدا نکردم، اون منو پیدا کرد! زیر برگِ موز خوابیده بودم تا دوش قطره ای بگیرم، که یهو این تَق تَقی افتاد رو لاکم. لیسَک: لاکی این تو لَق میزنه، یالا بازش کن ببینیم توش چیه؟! بچه حلزونا در جعبه رو باز کردن و یک تکه اسفنجِ خیسِ طلایی پیدا کردن. با بدنِ نرم و شفاف، رو اسفنج راه رفتند و از طلایی شدن کلی ذوق کردن. صدفی شادی کنان گفت: _ بچه ها اینجا رو! پشت سرمون خط های طلاییه! لیسَک: نابغه! خب خودمون اون رَدها رو جا گذاشتیم دیگه! لاکی: بچه ها یک فکر بِکر! یک بازی جدید! فقط باید بریم و بقیه بچه حلزونا رو خبر کنیم. لاکی، صدفی، لیسَک و بچه حلزون های دیگر با تَق تَقی رفتند بالای تخته سنگ بزرگه. بازی اول با لاکی شروع شد. لاکی وسط نشست و بچه حلزون های دیگه ک خودشونو طلایی کرده بودن، یک طرف نشستند. لیسَک بلند گفت: بچه ها اون هایی که لاکی رو بیشتر از بقیه دوست هاشون قبول دارند و وقتی مشکلی داشته باشن ازش کمک میگیرن از جای خودشون راه برن تا به لاکی برسن. اینطوری یک خط طلایی برای لاکی درست میشه. تمامِ بچه حلزونا لیز خوردند طرف لاکی و اونو روی لاکشون گذاشتند و براش شعر خوندند و بلند بلند خندیدند. لیسک خط های طلایی لاکی رو شمرد و یک گوشه نوشت. بعد یکی یکی نوبت بقیه بچه حلزونا شد ک وسط بشینن و بقیه براشون خط طلایی بکشن. وقتی دور دهم بازی تموم شد، لیسک ی سوت بلند زد و گفت: بازی تموم! من خطهای طلایی همه رو شمردم و حالا با افتخار اعلام میکنم که لاکی عزیزمون، با ده تا خط طلایی برنده ی جایزه رئیسِ بچه حلزونا شد. بعد از کلی شادی و خنده، بچه حلزونا به خونه هاشون رفتن و فقط لاکی و لیسک و صدفی پیش هم موندن. صدفی: خوش به حالت لاکی تو رئیس شدی! لیسک: تو حقته که رئیس بشی لاکی! آخه همیشه حواست به همه هست و خیلی هم مهربونی! لاکی: خب این که کاری نداره؛ از این به بعد من از شما کمک میگیرم تا دفعه بعد شما رئیس بشید. بچه حلزونا به حرف لاکی میخندیدن که یکهو سر و صدایی به گوش شون رسید. لیسَک جعبه تَق تَقی رو قایم کرد و گفت: _ بچه ها! میگم جعبه مونو قایم کنیم، یک وقت.... _ عه این بابامه! بابای لاکی از دور چشمای شاخکی شو برای بچه ها درشت کرد و لبخند زد. _ سلام بابا چرا انقدر عرق کردین!؟ _ سلام پسرم سلام بچه ها! اخه خیلی خسته شدم، از صبح تا حالا داریم دنبال استامپِ رای ها میگردیم. صدفی: دنبال چی چی عمو؟ باباحلزون: استامپ ی جعبه اس که جوهر رنگی توشه برای مُهر کردنِ برگِ رای ها! امروز قراره رئیسِ حلزونا انتخاب بشه. صبح که داشتیم همه چیزو برا رای دادنِ حلزونا آماده می کردیم، استامپ از روی لاکِ حِلی حلزون لیز خورد و دیگه هم پیدا نشد. لاکی: میگم بابا ما هم یک جعبه تق تقی داریم، شاید ب دردتون بخوره، لیسک برو بیارش! لیسک: ایناها اینجاس عمو! اینم خدایی کارش خوبه ها، ده دور باهاش خط بازی کردیم! باباحلزون: بچه ها این که استامپ رای هاس! پیشِ شما بود پس! ای ناقلاها! صدفی: عموجون! چطوری میخواین رئیس حلزونا رو انتخاب کنین!؟ بذارین ما بازی مونو به شما یاد بدیم! خیلی خوبه! شاید بازم لاکی رئیس حلزونا بشه! باباحلزون از بازی خطهای طلایی خیلی خوشش اومد و به لاکی و دوستاش، چند تیکه شیرینی برگی جایزه داد. باباحلزون: بچه ها البته ما بزرگترها رئیس مونو یک جورِ دیگه انتخاب میکنیم. ما اسم حلزونی رو ک به نظر خودمون، قوی تر و مهربون تر و عاقل تر از بقیه س، رو برگ های ریز می نویسیم و بعد هم مهر طلایی روش میزنیم و تو صندوق رای میندازیم، بعدم رای ها رو می‌شماریم و بهترین رئیس رو انتخاب میکنیم. صدفی: عمو! پس ما ک همه حلزونا رو نمی‌شناسیم و نوشتن هم بلد نیستیم نمیتونیم رای بدیم؟! باباحلزون: _ خب، الان نه اما بعدا چرا! ولی یک کار خیلی خوب میتونید انجام بدید! اون شب بچه حلزونا با هم قرار گذاشتن، فردا صبح، مامان و باباهاشون رو از خواب بیدار کنن تا برای رای دادن خواب نمونن. اما همه شون به یک چیز خوب فکر میکردن به این که کی قراره رئیس حلزونا بشه! https://eitaa.com/joinchat/3976659619Cf8c5113b71
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
امشب الله اکبر می‌گوییم تا دشمنان بدانند ما خدا داریم و از کد خدا نمی‌ترسیم. و دوستان حواسشان باشد که جز الله ابر قدرتی در عالم وجود ندارد. و فردا به راه‌پیمایی می‌رویم تا به همهٔ عالم بگوییم ما راهمان را درست انتخاب کرده‌ایم و فراز و نشیب‌ها پشیمان‌مان نمی‌کند. به زودی از بالای قله به عالم سلام می‌دهیم. 🔸 نشانی صفحه حجت الاسلام عباسی ولدی: https://virasty.com/mohsen_abbasivaladi @abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.تربیت دینی فرزندان.mp3
21.05M
روزه و اعمال عبادی کودک و نوجوان نکات طلایی و کاربردی استاد کاظمی https://eitaa.com/kazemimaharat
2.تربیت دینی فرزندان.mp3
32.04M
روزه و اعمال عبادی کودک و نوجوان نکات طلایی و کاربردی استاد کاظمی https://eitaa.com/kazemimaharat