💢 #رسانۀ_ملّی و مخاطبانش:
آنچه که نمیگویند
یکم. گمان میکنم اینک بتوان با قاطعیّت گفت که مسألهشدگیِ رسانۀ ملّی در ذهنیّت جریان لیبرال و رسانههایش، کمترین ارتباطی با بدنۀ اجتماعی و مخاطبان این رسانه ندارد و غرض، معادلۀ سیاسی و معطوف به قدرت است که این جریان از تصریح به آن هراس دارد. هر از چندی، رسانههای وابسته به جریان لیبرال، به اعداد و ارقامی که به نام نظرسنجی و آمار منتشر میشوند، استناد میکنند و مدعی میشوند که رسانۀ ملّی در دورۀ مدیریّتی جدید، دچار افت و افول شده و مخاطبانش را به رسانههای رقیب باخته و این سیر نزولی، ادامه نیز خواهد یافت. آنان اینگونه تحلیل میکنند که گردانندگان کنونیِ رسانۀ ملّی، نگاهی بسته و جزمی و محدود و اقلّی دارند و مجال تنوّع و تکثّر نمیدهند و مخاطبان خویش را تنها حزباللهیها تعریف کردهاند. ازاینرو، رسانۀ ملّی را دیگر نمیتوان ملّی نامید، بلکه روند انحصاری و تنگدامنه، آن را به رسانۀ خاص و اندکسالار و فروبسته تبدیل کرده است. در این نوشتۀ مختصر، میکوشم از این تحلیل پُربسامد اما غلط، رمزگشایی کنم. باید نشان داد که زیر پوست این قبیل تفاسیر و روایتها چه میگذرد و برخی لایههای قدرت، چه در سر دارند که با سرنیزۀ اعداد موهوم، به #جنگ_روایتی رو آوردهاند.
دوّم. سالها بود که در رسانۀ ملّی، جریانهای بینابینی و محافظهکار و متعلّق به نسل دوّم انقلاب، قدرت را در اختیار خویش داشتند و رویشهای جوانانه، اندک و ناچیز بودند و به چشم نمیآمدند. پس از #بیانیۀ_گام_دوّم_انقلاب و تصریح رهبر انقلاب به ضرورت #جوانسازی_حاکمیّت ، ورق برگشت و بنا شد جوانان مؤمنِ انقلابی، عالیترین سطوح مدیریّتی را تجربه کنند. بیش از هرجا، در رسانۀ ملّی چنین اتّفاقی رقم خورد؛ انتخاب #وحید_جلیلی بهعنوان قائممقام فرهنگیِ رسانۀ ملّی، آشکارا نشان از چرخش مدیریّتی داشت که مخالفان و منتقدان نظریۀ رهبر انقلاب را برآشفته و عصبانی میکرد. وحید جلیلی، کارنامۀ فرهنگی و هنریِ حرفهای و مشخصی داشت که بهطور کامل، ذیل گفتمانِ هویّتی انقلاب مینشست و در برابر همۀ دعاوی و غایات جریان تجدّدی قرار میگرفت. اینک بنا بود که او آن تجربۀ متراکم و کامیاب را از عرصۀ غیررسمی به عرصۀ رسمی وارد نماید و در عمل، نشان بدهد که رهیافت انقلابی، قادر به تدبیر و طراحی است و هرگز، جنبۀ شعاری و سطحی ندارد. در واقع، تجربۀ غیررسمی او، مقدّمه و پیشدرآمدی بود بر آنچه که اکنون باید در ساختار رسمی رخ بدهد. #چرخش_نخبگانی در حاکمیّت، به این معنا دلالت داشت که زمانۀ حاشیهنشینی نیروهای اصیلِ انقلابی به سر آمده و ظرفیّتها و بضاعتهای این جریان، به حدی از کمال و قوّت رسیده است که میتواند زمام طراحی و تدبیر را به دست بگیرد.
سوّم. صدالبته، روشن است که مسألۀ چرخش نخبگان و جوانسازی حاکمیّت، فقط منحصر به جابجایی اشخاصی که تفاوت سنی و نسلی داشتند، نیست، بلکه غایت اصلی، #بازسازی_انقلابی در درون حاکمیّت است؛ به این معنی که ساختارهای رسمی، از جمله رسانۀ ملّی، سخت محتاج تحوّل انقلابی هستند. در دهههای گذشته، نیروها و جریانهایی در ساختارهای رسمی حضور داشتند که به دلیل فرسایشهای درونی خویش، ساختارهای رسمی را از حیات انقلابی، دور کردند و فضا و ادبیات و جهتگیریها، بیشوکم به محافظهکاری و دیوانسالاری و حتی #لیبرالیسمِ_فرهنگی نزدیک شد. این لغزشها و کجیها و غبارها، اینک باید به دست کسانیکه بیشترین نسبت هویّتی را با انقلاب داشتند، زدوده میشدند و اصالتهای انقلابی و ارزشهای غایی، تجدید حیات مییافتند. برایناساس، وحید جلیلی بر آن شد که طرح تحوّل بنویسد و راههای گذار از وضع کنونی به وضعی که ناظر به مدینۀ فاضلۀ انقلاب بود را طراحی نماید. چنین نیز شد و در عمل نیز گامهای مهمی برداشته شد، اما جریان لیبرال که از آغاز، نسبت به چنین انتخاب و جهتی، تعارض و کینه داشت، پرچم مخالفت و تحریف و ترور شخصیّت را برافراشت و مدعی شد که رویکرد جدید، مخاطبسوز است و به فروپاشی رسانۀ ملّی خواهد انجامید. در واقع، در اینجا نیز همچون زمینههای دیگر، جریان لیبرال به جامعه ارجاع داد و کوشید با لیبرال نشاندادن جامعه، جهتگیری انقلاب را ناموفق و بیمخاطب تصویر کند. همچنانکه جریان لیبرال، از سیاستهای کلان و رسمی نظام بهعنوان خودبراندازی یاد کرد و این سیاستها را در برابر مردم انگاشت، در مواجهه با طرح تحوّل انقلابی در رسانۀ ملّی نیز همین شگرد دنبال شد و میشود. بنابراین، بیپرده باید گفت مسألۀ جریان لیبرال، مخاطبان رسانۀ ملّی نیست؛ چراکه روشن است که درسطح جهانی، رسانههای غیررسمی و اجتماعی توانستهاند با تلویزیون رقابت کنند و این نیز تا حدی طبیعی و اجتنابناپذیر است و ارتباطی با جهتگیری انقلابی و ایجاد تحوّل هویّتی در رسانۀ ملّی ندارد.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
فتـحقلّهها بسویظهور«🚩»
🗒 اختلال ساختاریِ عام -۱ فهم موقعیّت کنونی؛ در محاصرۀ امتناعها ؟ ۱. چالش حجاب، بهراستی در «موقعیّ
🗒 اختلال ساختاریِ عام -۲
درد مزمن؛ زیستجهانِ ساختاریِ دوگانه
۱. اما چرا چنین شده است؟ این موقعیّت پیچیده، نتیجۀ چه کنشها و سیاستهایی است؟ چرا نظام سیاسی در برابر چالش حجاب، احساس ضعف و عجز میکند و میداند راهحلهایش، تغییرساز نخواهند بود و اگر چالش، در قطعهای از موقعیّت برطرف شود، از قطعهای دیگر سر بر خواهد آورد؟ چرا هم ارادۀ فرهنگی و هم ارادۀ قانونیِ حاکمیّت برای مواجهه، متزلزل شده است؟ چرا ارادۀ رسمی، خطابی و گفتاری شده و واقعیّت و عینیّت، تهی از تحقّق آن است؟ چرا یک تکمسأله، این اندازه هیبت و شوکت دارد و هراسافکن و اجتنابزا است؟ اینهمه پیچیدگی و درهمتنیدگی و غلظت، حاصل چیست؟ چرا در زمینۀ حجاب، به موقعیّت سال پنجاهوهشت بازگشتیم؟ چرا در اینهمه سال، حجاب به مرحلۀ تثبیت و تحکیم نرسید؟ چرا خُردهرخدادهای ضدّهویّتی در دهۀ نود که به چنین وضعی میانجامیدند، احساس نشد؟ چرا لیبرالها در قدرت هستند و چرا محافظهکارها، لیبرال شدهاند؟
۲. در یک تعبیر گویا و تمامکننده باید گفت این فهمِ ناگفته در عمق ذهنها شکل گرفته که حاکمیّت، مبتلا به «اختلال ساختاریِ عام» هست و چالش حجاب، نوعی ظهور خیابانی و موردی و تودهایِ این امر است. کلّیّت حیات فرهنگیِ ما در سه دهۀ اخیر و در اثر «واگراییهایی دهۀ هفتاد»، دستخوش نابسمانی و پریشانی شده و چالش حجاب، فقط یک پاره از مسأله است که نمود و تعیّن بیشتری دارد؛ وگرنه با مجموعۀ خوفانگیزی از آسیبهای اجتماعی مواجه هستیم که ما را غافلگیر و دستپاچه کردهاند. فرهنگ در همۀ لایهها و عرصههایش، گزندهای بنیانی دیده و گرفتار آفات مهلک شده و این امر، یک جریان عمومی و روند اجتماعی است که بهتدریج، خویش را به ما نشان داده است. فرهنگ، نهفقط در نقطهای نیست که اقتضای آرمانهای آغازین بوده، بلکه شاهد ظهور دوبارۀ گذشتۀ فرهنگیِ طاغوتی هستیم و بدینجهت است که سخن از « #بازسازی_انقلابیِ_ساختار_فرهنگی » به میان آمده است. بخشهای مهمی از جامعه، دچار دگردیسی هویّتی شدهاند و هویّت تجدّدی، بیشوکم در دل و جانشان رخنه کرده است. #چالش_حجاب ، فقط یکی از نتایج این وضع باطنی و انفسی است که به واسطۀ تجلّیّات عینی و محسوسش، حسّاسیّتبرانگیز شده است؛ وگرنه در زیر پوست جامعه، خبرهای دیگری نیز هست.
۳. آنچه که در مختصرترین حالت بیان شد، فقط معطوف به ساحت فرهنگ است که مشتمل بر اختلالهای نظام خانوادگی، نظام آموزشی، نظام ارتباطی و... است، اما اختلال ساختاری، منحصر به نظام فرهنگی نیست، بلکه نظام اقتصادی و نظام سیاسی را نیز در بر میگیرد و از این جهت است که تعبیر اختلال ساختاریِ فراگیر به کار برده شد. نظامات اجتماعیِ ما، جملگی دچار تلاطم و تکانه هستند و منطق دوگانۀ دینی/ سکولارِ آنها، خود را بهصورت اختلالهای فزاینده و قفلکننده نشان میدهد. این نظامات اجتماعی، همچنان در نوسان میان «سنّت اینجایی» و «تجدّد آنجایی» به سر میبرند و میخواهند با منطق دوتکه و وجود دوپاره، جامعۀ ایران را تدبیر کنند. نظام اجتماعی ما، مبتنی بر انگارۀ «توسعۀ تجدّدی» هستند و نه «پیشرفت دینی»، و چنین است که تناقضها سر برمیآورند و غایات انقلابی در تعلیق فرو میروند. انقلاب، تحوّل ساختاری را تجربه نکرده و در اثر واگراییهایی دهۀ هفتاد، وارد لحظۀ غیبت معنا و نسیان هویّت و تعلیق آرمان شده و در قامت یک نظام تکنیکی و تکنوکرات با طعم #لیبرالیسم_مذهبی ، جلوهگر شده است. دورۀ پساانقلابی، محتاج «تحوّل ساختاری» بود و نه «اختلاط ساختاری». منطق ساختاری ما، مولّد حیات دینی نیست، بلکه یا نسبت به آن، بیطرف و خنثی است و یا در برابرش صفآرایی میکند؛ این در حالی است که انقلاب در معنای واقعی و تمامش، بدون تحوّل ساختاری، ممکن نیست. و چون ساختارها در خدمت غایات دینی نیستند، «عالَم دینی» نیز شکل نگرفته و جامعه دچار تذبذب و دوتکهگی و نوسان است و اگر هم در لحظههایی، حال قدسی را تجربه میکند، اما این حال، به مقام تبدیل نمیشود و دوباره حالات نفسانی از راه میرسند. اینهمه، حاصل تجدیدنظرنکردن در ساختارهایی است که جامعه را در بر گرفتهاند و آن را تدبیر میکنند. این عالَم منقطع و بریدهبریده و گسسته، تلفات و لطماتی از قبیل کشف حجاب را در خویش دارد و اقتضای ذاتی و قهریاش، همین بیرونزدگیها و اعوجاجهاست. در این بستر، همۀ علاجها و چارهها، سطحی و پوستی خواهند بود و رخنهها از موضعی به موضع دیگر منتقل میشوند. راهحل بنیادی و تاریخی که در افق #بیانیۀ_گام_دوّم_انقلاب قرار دارد و میتواند عهد انقلابی را بازسازی کند، ترکیبی از دو اندیشۀ «دولت جوان حزباللهی» و «حلقههای میانی» است.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─