فتـــح قلّهها بسوی ظهور
💢رهبر انبساطی در زمانۀ ما ۱. نظر قطعیِ امام خمینی این بود که او بر کرسیِ رهبری تکیه بزند، امّا ه
👈ادامه:
۸. آیتالله خامنهای در وظایف قوا و نهادها دخالت نکرده و از مدیران و کارگزاران، مترسک بیعمل و عروسکهای خیمهشببازی نساخته است. او به جای قانون، به خود ارجاع نداده است و در دورۀ حاکمیّت، نظرش جایگزین قانون نشده است. او سلیقه و پسند خود را بر قانون ترجیح نداده است. هرچه که توانسته، کمتروکمتر مداخله کرده و حضور داشته است تا جریان امور، بهصورت طبیعی و در امتداد قانون پیش برود. او نه آشکارا و نه پنهانی، هیچ امری را از مدار قانون، خارج نکرده و بدعت نساخته است. حکومت ایران در چهارچوب قانون پیش میرود نه خواستههای شخص او. حضور و قدرت و عظمت او، کمترین سایهای بر سرِ قانون نیفکنده است. آیا دیکتاتور اینگونه است؟
۹. او بسیار بر فرهنگ و سبک زندگی اصرار میورزد، امّا در پی تحمیل و تحکّم نبوده است. با اینکه حاکم و در قدرت است، امّا به زبان زور و اجبار سخن نگفته و امر و فرمان صادر نکرده است، بلکه همچون یک عالِم دینی، دردها و نگرانیهای فرهنگیاش را شفاف و صمیمانه بازگفته و استدلال کرده است. او برای اصلاح سبک زندگی، بخشنامههای فاشیستی صادر نکرده و از موضع بالا به جامعه نگاه نکرده است. او همواره خود را از جامعه و در کنار جامعه، انگاشته است. او از مردم بوده است نه بر مردم. او تربیت و فهم و اخلاق و گفتگو و تبیین و گفتمانسازی را کنار نزده و تحکّم و تحمیل و زور و خشونت و تعدّی و جبر را حاکم نکرده است. زبان او، زبان استدلال بوده است؛همچون تمام گذشتۀ فکریاش.
۱۰. آیتالله خامنهایِ نظام جمهوری اسلامی، همان حجتالاسلام خامنهایِ طرح کلّیِ اندیشۀ اسلامی در قرآن است؛ با همان حوصلۀ گفتگویی و اهتمام تبیینی و منطق تبلیغی. پس از پنجاه سال، و با وجود صدرنشینی در قدرت سیاسی، حالوهوای او دگرگون نشده است. منطق او، تحکّم و فرمان و امر و تحمیل نیست، بلکه همراهسازی و استدلالپردازی و اقناع و مباحثه است. آنگاه که با دانشجویان دیدار میکند، بهواقع میشنود و خود را در جایگاه مخاطب مستقیم مینشاند. به دانشجو حقّ میدهد که صریح بگوید و شفاف بخواهد و انتقاد کند؛ چه از او و چه از دفترش و چه از نهادهای منصوبش. هیچچیز از پیش، طرّاحی نشده است و تصنّعی نیست، بلکه مجال برای گفتوگوی ساختارنیافته فراهم شده است. گفتههای چالشی و منتقدانه نیز زیر آن سقف، محبوس نمیشوند و خاص آن جمع محدود نیستند، بلکه رسانهای میشوند.
۱۱. عدّهای از یک اعتراض جزئی، شعار ساختارشکنانۀ مرگ بر دیکتاتور ساختند و در خیابان، حرمت او را شکستند و حریمش را درنوردیدند، امّا او واکنشی نشان نداد. نهفقط توپ و تانک به خیابان نیاورد و چوبۀ دار برپا نکرد، بلکه گفت حساب هیجانزدگانِ بازیخورده را از غرضورزانِ بازیساز جدا کنید و همه را به یک چوب نرانید. او هیچ سخنی در دفاع از خود نگفت و زبان به انتقاد نگشود. او مرز میان منتقد و معارض را شعار مرگ بر دیکتاتور ندانست و خویش را محور و مبنای حقّ معرفی نکرد.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢ارادۀ انقلابی، فنآوری، تاریخ جدید:
موشک فراصوت بهمثابه صُنع رهاییبخش
یکم. تولّد تاریخِ جدید از متن نزاع.
اگر نگوییم همه، دستکم باید گفت بسیاری از تحوّلات بنیادینِ تاریخی، ریشه در منازعهها و تقابلها و جنگ داشتهاند و از متن اینچنین مواجهههایی برخاستهاند. نظمهای غالب و مسلّط، خواهان تعادل و ثبات هستند و از دگرگونی میگریزند تا وضع موجود را حفظ کنند، اما نیروهایی که در طرف مقابلِ تاریخِ غالب ایستادهاند و حس محرومیّت و فروبستگی دارند، تلاش میکنند تا این نظم منجمدشده و سرشار از توجیههای شبهمعرفتی را در هم بریزند و طرحی نو در افکنند. اینجاست که بهتدریج، ثبات و استقرار، رخت بر میبندد و رگهها و نشانهایی از تحوّل نمایان میشوند. اگر این تضادها و اصطکاکها در میان نبودند، چهبسا تاریخ، یک روند خطی و یکنواخت را تجربه میکرد و یک افق و نظم و وضع، همواره سیطره داشت. ازاینرو، کسانیکه را که در طرف مقابلِ تاریخِ مستقر، ایستادهاند و به پیکرۀ آن ضربه وارد میکنند را باید نیروهای تاریخی انگاشت؛ نیروهایی که حرکت یکنواختِ تاریخ را دچار تکانه و تلاطم میکنند و امکان گذار تاریخی و طلوع تجربههای فربه و فراخِ متفاوت را فراهم میکنند. هرچه که هست، باید این چالش و تضاد را ستود و آن را یک زمینۀ گشاینده و پیشبرنده قلمداد کرد که صفحههای جدیدی از تاریخ را نمایان میسازند.
دوّم. زبانِ ناگفتگوییِ گفتگو با عالَم تجدّد.
ارادۀ عالَم تجدّد از جنسِ ارادۀ معطوف به قدرت است و این قدرت، نهفقط ماهیّت اینجهانی دارد، بلکه غایتش استیلا است و میخواهد با تصرّف و تعدّد، خویش را جهانی سازد. ارادۀ معطوف به قدرت، جوهرۀ عالَم تجدّد است و این اراده، هیچ غیر و دیگریای را برنمیتابد و چون میل به بینهایت دارد، در هیچ نقطهای از تمنّا و خواستن، متوقف نمیشود. از ارادهای بیمرز و زیادهخواه سخن میگوییم که در وادی نظر و سیاست، خویش را گفتگویی نشان میدهد، اما در مقام عمل و عین، از هیچگونه تقابل سخت و انسانستیزانهای برای استیلا فروگذار نمیکند. ازاینرو، نباید از تمدّنی که همۀ هویّت خویش را بر چنین ارادهای استوار کرده است، توقع گفتگو داشت و به وعدهها و گفتهها و تعهدهایش دلخوش کرد. عالَم تجدّد، هر لحظه احساس کند که دست برتر از آنش است و میتواند خویش را غالب و مسلّط گرداند، بهآسانی همۀ آنچه را که بر زبان جاری ساخته، زیر پا میگذارد و زبانِ قدرت را پیش میگیرد. گفتگو، نمای بیرونی و ظاهریِ عالَم تجدّد برای فریفتن و اغوای کسانی است که از مواجهه و چالش و رویارویی و جنگ گریزانند و میخواهند دستاویزی برای اعتماد خویش بیابند. در برابر عالَم تجدّد، باید #زبانِ_قدرت را در پیش گرفت و نه زبانِ گفتگو را. گفتگو با ارادهای که قدرت را میپرستد، فقط در جایی معنا دارد که در مرحلۀ قبل، قدرت فزونتر یا مساوی با وی به دست آمده باشد.
سوّم. فنآوری و #فروپاشی_ارادۀ_استیلاطلب .
انقلاب ایران، دو عنصر را در کنار یکدیگر نشانده است: یکی #ارادۀ_انقلابی که تحوّل را میطلبد و نمیخواهد ذیلِ تاریخ غرب، تعریف شود؛ و دیگری، امکانهایی که این اراده را تحقّقیافتنی کردهاند. این اراده، از آرمانشهری حکایت میکند که در پی تاریخِ معنوی است و حیات دینی را میستاید، اما روشن است که عبور از نظم مسلّط که ماهیّت تکنیکی دارد، محتاج بهرهگیری از قوّههایی است که نظیر و معادل آن باشند. بدینجهت، باید یکی از مصداقهای عنصر دوّم را فنآوری دانست؛ یک امکانِ مادّی و صناعی که به خدمت غایات و مقصد قدسی گمارده شده و برخلاف تمدّن غربی، در این تجربۀ تمدّنی متفاوت، استیلا را در دستورکار خویش قرار نداده است. اگر عالَم تجدّد، برآمده از ارادۀ معطوف به قدرت است، عالَم اسلامی، ارادۀ معطوف به دیانت را میطلبد و هدفش از نزاع و اقتدار ساختاری و گشودگیهای تمدّنی، جز زمینهسازی برای تحقّق ارادۀ تشریعیِ الهی نیست. وجوه ارزشگذارانۀ فنآوری، در میدانِ نسبتی که انسان با آن برقرار میکند، معنا و ظهور مییابد و انسان نیز در ارادهاش، صورتبندی میشود. این ارادۀ پیشینیِ انسان است که نسبتِ او را با جهان صناعی، قوام میبخشد و به این ترتیب، موجبات ظهورِ شکل خاصی از تمدّن و عالَم فراهم میشود. در زیستجهانی که ارادۀ معطوف به قدرت، غالب است و جولان میدهد، ساختههای جهان صناعی، سوگیری سلطهای و استیلاطلبانه مییابند و جهان انسانی را به نفع لایههای خاصی از انسان، منهدم میکنند؛ چنانکه در تجربۀ تمدّن غربی، مشاهده کردیم که چه آتشها برافروخته شد و چگونه فنآوری، #سایۀ_استعمار را بر سرِ دیگریهای بیرون از این افق تاریخی، گسترانید. اما موشکهای فراصوت ایران، امروز به دالانِ صناعیِ رهاییبخش تبدیل شده است و عالَم اسلامیِ ماتمزده را، اینگونه به وجد میآورد.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢 تجلی خویشتن انقلابی:
تداوم #حیات_ظرفیت_اجتماعی
۱. آنچه که در #نماز_جمعه ی تهران اتفاق افتاد، رخنمایی تفاخرآمیز بدنهی اجتماعی انقلاب بود.
موج خروشان و گستردهای از مردم، آمده بودند که پایان و کرانه نداشتند. هیچ جایی از مصلا، خالی از جمعیت متراکم نبود. فوران موج انسانی، حیرتآور بود. #قدرت_بسیجگری ، همچنان وجود دارد و اینهمه، به اعتبار قدسی و وزانت معنوی آیتالله خامنهای در نظر و دل مردم بازمیگردد. یک نیروی مرکزی، همگان را برانگیخته و به عرصه سوق داده بود و آن، همین شخصیت عظیم تاریخی بود. او بهعنوان امام جامعه، از آنچنان کشش و جذبهای برخوردار است که میتواند از مردم، امت بیافریند و از امت، یک انبوههی مقاومتی.
۲. امروز نیز همچون گذشته، یکی از درخششهای اجتماعی انقلاب را دیدیم؛ جوشش و جریانی که متن یک چالش نظامی و امنیتی تحقق یافت و اطمینان و اراده و ماهیت خویش را آشکار ساخت. هرچه که هست، خط تاریخی انقلاب در مواجهه با دشواریها و تنگناها، تمام نمیشود و چشمهی بسیج اجتماعی آن، خشک نمیشود. امروز، اقیانوسی از جماعت حماسی، جلوهگری کرد، درحالیکه هیچیک از دولتهای غربی، توانایی پدید آوردن چنین خیزشی را ندارد؛ چه رسد به دولت صهیونیستی که بهجای ملت ریشهدار، مهاجران آواره دارد و ساختگی و پوشالی است. از این ظرفیت اجتماعی که مزیت و فضیلت ما نیست به غرب است، کارهای بزرگ و تاریخی برمیآید.
۳. مانند همیشه، تحلیلگرانی برمیآشوبند و اعتراض میکنند که چنین اجتماعاتی، نشانگر همهی جامعهی ایران نیست. من نیز ادعا نکردم که در جامعهی ایران، هیچ لایهی متفاوتی وجود ندارد و همه، اینگونه هستند، بلکه سخنم معطوف به لایهی فعال و زنده و مؤثر و متعهد است. آری، لایه یا لایههایی نیز هستند که سر در لاک زندگی شخصی خویش فروبردهاند و جز به خود نمیاندیشند و با عالم تجدد، همداستان و همفکر هستند. اما مگر باید از جامعه، توقع هماهنگی و همراهی مطلق داشت و معیار را یکدستی محض دانست؟! تنوع و تکثر، حقیقت دارد، اما چنین لایههایی، مؤثر و میداندار نیستند و از دغدغهها و علایق شخصیشان پا فراتر نمیگذارند. ازاینرو، مبدأ هیچ تحول و جنبشی نبوده و نیستند؛ چنانکه در اصل وقوع انقلاب نیز حاشیهنشین و نظارهگر و بیتفاوت بودند و در دفاع مقدس نیز قدم از قدم برنداشتند. اینان، کمیت خنثی هستند و نه کیفیت کنشگر. تاریخ را آنانی میسازند که میل به مقاومت و ایستادن و از خود گذشتن دارند، نه سیاهههای عددی منفعل.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢بیمعنایی شکست در منطق مؤمنانه:
شهادت و فضیلت عقل سرخ
یکم_ انقلاب اسلامی ایران، از آغاز تاکنون همواره مفاهیم و منطقهایی را بیان کرده که در ذیل تفکّر غربی، فهمشدنی و موجّه نیستند و ازاینرو، کوششهای وابسته به علم اجتماعیِ تجدّدی برای عرضۀ توضیحهای نظری و روایتهای واقعگرایانه از عالَم این انقلاب، ناکام مانده است. این قبیل ناتواناییهای معرفتی در مقام شناخت یک واقعیّت تاریخیِ متمایز با اقتضاهای عالَم تجدّد، کمتر به اظهار عجز و ضعف علمی انجامیده و بیشتر این سمتوسو انتخاب شد که جامعه و انقلاب ایران، واقعیّتهای نابهنجار و نامعقول و تصادفی معرفی شوند و به این واسطه، فقر نظریه به کژتابی واقعیّت نسبت داده شده است. علم اجتماعیِ تجدّدی، در آنجا که نتواند برای موضوع خویش، تحلیل بیافریند و گرفتار ماهیّت معمایی آن شود، بیدرنگ به سراغ انهدام موضوع و ملامت و تخطئۀ آن میرود تا نشان بدهد که خودش، کفایت نظری دارد و اشکال از واقعیّت است که از نظم نظری میگریزد. از این جمله، مفهوم «شهادت» است که در مواجهۀ نخست، با مفاهیمی نچسب و ناتوان همچون ایدئولوژیزدگی و ماجراجویی و کنش عاطفی و... تخریب میشود و به این ترتیب، امکان فهم آن زدوده میشود. یک تفسیر دیگر از مفهوم شهادت نیز که در پارهای از ادبیات علوم اجتماعیِ تجدّدی به چشم میخورد این است که شهادت، دستاویزی برای توجیه شکست است؛ یعنی هنگامیکه #جریان_انقلابی در رسیدن به هدفهای خویش، ناکام میماند و بخشی از نیروهای خود را از دست میدهد، پای مفهوم شهادت را به میان میکشد تا هم سستیِ تدبیرها و طرحهای خود را توجیه کند و هم برای تداوم #بسیج_انقلابی و #ایدئولوژی_مقاومت ، امید و انگیزه تولید نماید.
دوّم_ اما حقیقت این است که مفهوم شهادت، نه برساختۀ انقلاب ایران است، و نه توجیهی دینی برای انکار شکست عملی . مفهوم شهادت، ریشه در #تفکّر_قرآنی دارد؛ چنانکه در قرآن کریم، وعده داده شده است که مسلمانان در پایان نبرد، به یکی از دو حُسن دست خواهند یافت؛ یا پیروزی در جنگ و یا شهادت. اینکه جنگ، محتاج طرح و تدبیر است و باید برای پیروزی، عقلانیّت را به کار گرفت و تجربه اندوخت و بر سرِ جان و حیات انسانها، اهمال نکرد، همگی صواب هستند و در هیچیک، جای تردید نیست، اما در عین حال، روشن است که صحنۀ جنگ، صحنۀ مرگ و زندگی است و خواهناخواه، کسانی در این معرکه، جان خود را از دست خواهند داد. اینجاست که مفهوم شهادت، توضیحی را دربارۀ این امکان فراهم میکند و حتی شهادت را نیز میستاید و آن را فضیلت و کامیابی میشمارد. پس مفهوم شهادت، هرگز به معنی طرد و انکار نقشه و طرح نیست و نباید شکستها را نادیده انگاشت و بهعنوان اینکه شهادت، فضیلت است، از آنها استقبال کرد، بلکه به معنی این است که اگر پیروزی ظاهری به دست نیامد، به دلیل اینکه جنگ ما، جنگ معطوف به حقّ و خیر و صلاح و دین بوده، کشتهشدن در آن نیز پیروزی است و به این معنا، شکست در آن راه ندارد. جنگ برای خدا، جنگ برای نفسانیّتها و خودخواهیها و افزونطلبیها نیست که اگر توفیق ظاهری و مادّی حاصل نشد و مرگ در آغوش کشیده شد، همهچیز از دست رفته باشد.
سوّم_ منطق فضیلت شهادت، برخاسته از منطق « #ما_مأمور_به_تکلیف_هستیم و نه نتیجه» است. آری، باید نتیجه را محاسبه کرد و فرضها و فرصتها و چالشها را دید و دربارۀ آنها تأمّل کرد، اما حقیقت این است که وصول قطعی به نتیجه، در اختیار ما نیست و شاید با وجود همۀ پیشبینیها و گمانههای ما، نتیجۀ ارادهشده به دست نیامد. دراینحال، نباید ناامید شد و حسرت خورد؛ چون به تکلیف، عمل شده است و انجام تکلیف، خودش کمال و فضیلت است. انجام تکلیف، همواره با پیروی ظاهری همراه نیست، بلکه گاه، به شهادت میانجامد و نتیجۀ مادّی و ظاهری، تحقّق نمییابد. اینجاست که سخن از شهادت به میان میآید و شهادت، یکی از دو حُسن معرفی میشود. در جریان انقلاب اسلامی، برخی صاحبنظران به #امام_خمینی هشدار میدادند که وقوع انقلاب، قطعی نیست و ادامۀ بسیج انقلابی، فایدهای ندارد. امام خمینی نیز در پاسخ به آنها میگفت نشانهها و نمودها، حاکی از این هستند که انقلاب، پیروز خواهد شد، اما بر فرض هم که چنین نشد و شهادت نصیب ما شد، همچون واقعۀ #جنگ_صفین و جنگ کربلا، از آنجا که به تکلیف خود عمل کردهایم، در حقیقت و از جنبۀ معنوی، پیروز هستیم. ایشان در پایان #جنگ_تحمیلی نیز که کسانی، احساس شکست میکردند همین منطق را تکرار کرد.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢ملّت یا امّت؟
معقولیّت طراحی تمدّنی
یکم. از دورۀ واگراییهای دهۀ هفتاد به این سو، جریان #روشنفکریِ_سکولار همواره این روایت را از انقلاب ارائه کرده است که در منطق هویّتی آن، «امّت» بر «ملّت» ترجیح دارد، به این معنی که انقلاب، #امّت_اسلامی را بر ایران ترجیح میدهد و نگاهش به بیرون است و ایران را بهمثابه مقدّمه و بستر برای وصول به غایات امّتی و فراملّیاش میانگارد. بهاینترتیب، منافع ملّی در سایۀ نگاه ایدئولوژیک انقلاب، رنگ باخته است و بضاعتها و سرمایههای ایران، مصرف ساختن و پرداختن هندسۀ امّت اسلامی شده است. در این مدّت، مفاهیم و دوگانههای مختلفی نیز از طرف این جریان برای توجیه سخنانشان عرضه شد، از جمله نگاه ایدئولوژیک به سیاست خارجی، ماجراجویی، قهر با جهان، فلسطینیتر از فلسطینیها نباشیم، آرمانخواهی کور و... . اینان حتی بر این باور هستند که قانون اساسی نیز دچار دوگانگی میان ملّت و امّت است و نتواسته موضع خود را مشخص کند و نشان بدهد که سمتوسوی سیاست در ایران چیست. گذار از #انقلاب_اسلامی به نظام اسلامی، اندیشهای بوده که از سوی همین نیروها بیان شد تا نشان داده شود که نباید در اقتضاهای خاصِ وضع انقلابی یا دهۀ شصت، محدود و متوقف ماند و ادعاهای جهانشمول و عام را مطرح کرد و خود را گرفتار چالشهای بیرونی نمود. این در حالی است که نظریۀ نظامِ انقلابی، میان آرمانخواهی انقلابی که بر تغییر و جوشش و حرکت و خیزش دلالت دارد و ثبات و نظم و تعادل و نهاد، جمع برقرار کرد. بااینحال، همچنان کوشیده میشود از طریق #دوگانهسازی_میان_ملّت_و_امّت ، #اندیشۀ_مقاومت به حاشیه رانده شود و انقلاب، به مرزهای ملّی محدود شود. در واقع، انگیزۀ نیروهای سکولار از حسّاسیّت نسبت به منافع ملّی و امر ملّی، اعتبارزدایی از «سیاست مقاومت» است، و این، نقطۀ مشترک میان متفکّران غربی و سکولارهای وطنی است. برای فرسودن و زدودن سیاست مقاومت، هیچ روایتی بهتر از این نیست که گفته شود در اثر این سیاست، منافع ملّی از دست رفته است.
دوّم. ازآنجاکه این ادبیات، ریشه در روایت برخی تحلیلگران غربی از ایران دارد و جریان روشنفکریِ سکولار نیز آن را تکرار میکنند، باید به این واقعیّت توجه کرد که دولتها و جوامع غربی نیز ذیل یک عالَم مشترکِ تاریخی و هویّتی قرار دارند که «تمدّن غربی» یا «عالَم تجدّد» خوانده میشود و بر این اساس، نوعی حس پیوند و اتّصال میان آنها برقرار است. وقتی از تمدّن غربی سخن میگوییم، به واقعیّتی فراتر از دولتها و جوامع غربی اشاره میکنیم که حاصل درهمتنیدهشدن مجموعۀ آنهاست؛ چنانکه در عمل نیز مشاهده میکنیم علم و سیاست و فرهنگ و اقتصاد و... در میان این دولتها و جوامع، مشترک و مشابه است. این همگرایی و همبودگی ناشی از همان افق تاریخی و هویّتیِ مشترک است که یک عالَم مستقل و جهان متمایز پدید آورده است. این عالَم مشترک در ادبیات غربی، تمدّن غربی خوانده میشود و نهفقط ملامت و مذمت نمیشود، بلکه از سوی ما، ستوده نیز میشود. اما وقتی همین مسأله دربارۀ دولت و جوامع اسلامی مطرح میشود و ارادهای شکل میگیرد که در قالب مفاهیمی همچون #بیداری_اسلامی و مقاومت و عمق راهبردی، امّت و...، «کلّیّت اسلامی» صورتبندی شود و #تمدّن_اسلامی پدید آید، اعتراض و مخالفخوانی نیروهای سکولار آغاز میشود و این سیاست، به معنی نادیدهانگاشتن منافع ملّی تفسیر میگردد. در تجربۀ غربی، درافکندن طرح کلّیّت تجدّدی، متعارض با منافع ملّیِ جوامع غربی تصویر نمیشود، اما در اینجا، معیار پیشین کنار نهاده میشود و «طرح تمدّنی»، ناسازگار با «طرح ملّی» قلمداد میشود. روایت صواب و واقعنما این است که طرح تمدّنی، مکمّل و متمّم طرح ملّی است و میتواند ظرفیّتها و ذخایر آن را بارور سازد و به آن اقتدار ببخشد. اگر ما امروز در برابر تمدّن غربی، با دشواریها و تنگناها مواجه هستیم، به این دلیل است که در مقابل یک «دولت ملّی»، با یک «مجموعۀ تمدّنی» روبرو شدهایم و روشن است که تمدّن، توان مواجهۀ چالشی با دولت- ملّت را دارد و میتواند نسبت به آن، موانع بزرگی ایجاد کند. ما برای رویارویی مؤثّر و کامیاب با تمدّن غربی، چارهای جز تمدّنسازی نداریم و تمدّن نیز متوقف بر امّت است. اگر «امّت»، اشاره به لایۀ اجتماعی دارد و جوامع را به یکدیگر متّصل میکند و آنها را از لحاظ هویّتی و معنایی، در کنار یکدیگر مینشاند، «تمدّن» در مرحلۀ بعد، نظامات اجتماعی و ساختارهای رسمی را در سطحی فراتر و گستردهتر، یکپارچه و همگون میکند و عالیترین درجه از اجتماع انسانی را شکل میدهد.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢 #رسانۀ_ملّی و مخاطبانش:
آنچه که نمیگویند
یکم. گمان میکنم اینک بتوان با قاطعیّت گفت که مسألهشدگیِ رسانۀ ملّی در ذهنیّت جریان لیبرال و رسانههایش، کمترین ارتباطی با بدنۀ اجتماعی و مخاطبان این رسانه ندارد و غرض، معادلۀ سیاسی و معطوف به قدرت است که این جریان از تصریح به آن هراس دارد. هر از چندی، رسانههای وابسته به جریان لیبرال، به اعداد و ارقامی که به نام نظرسنجی و آمار منتشر میشوند، استناد میکنند و مدعی میشوند که رسانۀ ملّی در دورۀ مدیریّتی جدید، دچار افت و افول شده و مخاطبانش را به رسانههای رقیب باخته و این سیر نزولی، ادامه نیز خواهد یافت. آنان اینگونه تحلیل میکنند که گردانندگان کنونیِ رسانۀ ملّی، نگاهی بسته و جزمی و محدود و اقلّی دارند و مجال تنوّع و تکثّر نمیدهند و مخاطبان خویش را تنها حزباللهیها تعریف کردهاند. ازاینرو، رسانۀ ملّی را دیگر نمیتوان ملّی نامید، بلکه روند انحصاری و تنگدامنه، آن را به رسانۀ خاص و اندکسالار و فروبسته تبدیل کرده است. در این نوشتۀ مختصر، میکوشم از این تحلیل پُربسامد اما غلط، رمزگشایی کنم. باید نشان داد که زیر پوست این قبیل تفاسیر و روایتها چه میگذرد و برخی لایههای قدرت، چه در سر دارند که با سرنیزۀ اعداد موهوم، به #جنگ_روایتی رو آوردهاند.
دوّم. سالها بود که در رسانۀ ملّی، جریانهای بینابینی و محافظهکار و متعلّق به نسل دوّم انقلاب، قدرت را در اختیار خویش داشتند و رویشهای جوانانه، اندک و ناچیز بودند و به چشم نمیآمدند. پس از #بیانیۀ_گام_دوّم_انقلاب و تصریح رهبر انقلاب به ضرورت #جوانسازی_حاکمیّت ، ورق برگشت و بنا شد جوانان مؤمنِ انقلابی، عالیترین سطوح مدیریّتی را تجربه کنند. بیش از هرجا، در رسانۀ ملّی چنین اتّفاقی رقم خورد؛ انتخاب #وحید_جلیلی بهعنوان قائممقام فرهنگیِ رسانۀ ملّی، آشکارا نشان از چرخش مدیریّتی داشت که مخالفان و منتقدان نظریۀ رهبر انقلاب را برآشفته و عصبانی میکرد. وحید جلیلی، کارنامۀ فرهنگی و هنریِ حرفهای و مشخصی داشت که بهطور کامل، ذیل گفتمانِ هویّتی انقلاب مینشست و در برابر همۀ دعاوی و غایات جریان تجدّدی قرار میگرفت. اینک بنا بود که او آن تجربۀ متراکم و کامیاب را از عرصۀ غیررسمی به عرصۀ رسمی وارد نماید و در عمل، نشان بدهد که رهیافت انقلابی، قادر به تدبیر و طراحی است و هرگز، جنبۀ شعاری و سطحی ندارد. در واقع، تجربۀ غیررسمی او، مقدّمه و پیشدرآمدی بود بر آنچه که اکنون باید در ساختار رسمی رخ بدهد. #چرخش_نخبگانی در حاکمیّت، به این معنا دلالت داشت که زمانۀ حاشیهنشینی نیروهای اصیلِ انقلابی به سر آمده و ظرفیّتها و بضاعتهای این جریان، به حدی از کمال و قوّت رسیده است که میتواند زمام طراحی و تدبیر را به دست بگیرد.
سوّم. صدالبته، روشن است که مسألۀ چرخش نخبگان و جوانسازی حاکمیّت، فقط منحصر به جابجایی اشخاصی که تفاوت سنی و نسلی داشتند، نیست، بلکه غایت اصلی، #بازسازی_انقلابی در درون حاکمیّت است؛ به این معنی که ساختارهای رسمی، از جمله رسانۀ ملّی، سخت محتاج تحوّل انقلابی هستند. در دهههای گذشته، نیروها و جریانهایی در ساختارهای رسمی حضور داشتند که به دلیل فرسایشهای درونی خویش، ساختارهای رسمی را از حیات انقلابی، دور کردند و فضا و ادبیات و جهتگیریها، بیشوکم به محافظهکاری و دیوانسالاری و حتی #لیبرالیسمِ_فرهنگی نزدیک شد. این لغزشها و کجیها و غبارها، اینک باید به دست کسانیکه بیشترین نسبت هویّتی را با انقلاب داشتند، زدوده میشدند و اصالتهای انقلابی و ارزشهای غایی، تجدید حیات مییافتند. برایناساس، وحید جلیلی بر آن شد که طرح تحوّل بنویسد و راههای گذار از وضع کنونی به وضعی که ناظر به مدینۀ فاضلۀ انقلاب بود را طراحی نماید. چنین نیز شد و در عمل نیز گامهای مهمی برداشته شد، اما جریان لیبرال که از آغاز، نسبت به چنین انتخاب و جهتی، تعارض و کینه داشت، پرچم مخالفت و تحریف و ترور شخصیّت را برافراشت و مدعی شد که رویکرد جدید، مخاطبسوز است و به فروپاشی رسانۀ ملّی خواهد انجامید. در واقع، در اینجا نیز همچون زمینههای دیگر، جریان لیبرال به جامعه ارجاع داد و کوشید با لیبرال نشاندادن جامعه، جهتگیری انقلاب را ناموفق و بیمخاطب تصویر کند. همچنانکه جریان لیبرال، از سیاستهای کلان و رسمی نظام بهعنوان خودبراندازی یاد کرد و این سیاستها را در برابر مردم انگاشت، در مواجهه با طرح تحوّل انقلابی در رسانۀ ملّی نیز همین شگرد دنبال شد و میشود. بنابراین، بیپرده باید گفت مسألۀ جریان لیبرال، مخاطبان رسانۀ ملّی نیست؛ چراکه روشن است که درسطح جهانی، رسانههای غیررسمی و اجتماعی توانستهاند با تلویزیون رقابت کنند و این نیز تا حدی طبیعی و اجتنابناپذیر است و ارتباطی با جهتگیری انقلابی و ایجاد تحوّل هویّتی در رسانۀ ملّی ندارد.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
فتـــح قلّهها بسوی ظهور
💢ملّت یا امّت؟ معقولیّت طراحی تمدّنی یکم. از دورۀ واگراییهای دهۀ هفتاد به این سو، جریان #روش
💢ملّت یا امّت ؟
(معقولیّت طراحی تمدّنی)
👈ادامه:
سوم. اصطلاح ملّت در معنای تجدّدیاش، بر مرزهای جغرافیای سیاسی دلالت دارد که یک دولت، مقوّم آن است. این معنا، بر عنصر قدرت سیاسی تکیه کرده و به این واسطه، به ملّت، هویّت متمایز بخشیده است. این در حالی است که در اصطلاح قرآنی، تعبیر ملّت به یک اجتماع انسانیِ همعقیده و هممسلک نسبت داده میشود که ذیل یک رسول، استقرار یافتهاند. بنابراین، چنین نیست که بتوان این اصطلاح قرآنی را بهساحت سیاست، تقلیل داد و قوام و شیرازهاش را یک دولت دانست. ملّت، از حقیقت باطنی حکایت میکند که در آن، جمعی از انسانها در یک افق معناییِ مشترک قرار گرفتهاند و عالَم انفسیِ واحد دارند. چنین کاری نیز از عهدۀ دین برمیآید که آدمیان را ذیل تاریخهای رسولانه، گرد هم میآورد و به آنها، جهت و غایت واحد میبخشد. این یکسانی و همگونی، باطنی و درونی است و حتی بهفکر و اندیشه نیز محدود نمیشود، چه رسد به اینکه به دولت نسبت داده شود. چنانچه دولت بخواهد در این قلمرو وارد شود، باید خودش را در نسبتِ با دین، بازتعریف کند و خویش را برآمده از عالَم دینی بنمایاند تا چنین منزلتی بیابد. در غیر این صورت، دولت در اصطلاح رایجش که جز بر سیاست روزمرّه و مناسبات مبتنی بر قدرت ظاهری دلالت ندارد، نمیتواند مکانتی در این عرصه بیابد. اینکه در عالَم تجدّد، همهچیز به دولت نسبت داده میشود و حتی هویّت، خود را در سایۀ دولت مییابد، نشاندهندۀ این حقیقت است که در تمدّن تجدّدی، قدرت به گرانیگاه تبدیل شده و همهویّتی و اتّحاد معنایی، به حاشیه رفتهاند و اگر اشترک و همبستگیای وجود دارد، ریشه در منفعت و مادّیّت دارد که دولت، برآورندۀ آن است.
چهارم. بدین سبب است که علامۀ طباطبایی مینویسد مرز کشور اسلامی، عقیده است. این عبارت، نشانگر آن است که مرزهای ناظر به سیاست و توافقات اینجهانی و مادّی و قدرتمآبانه، جملگی اعتباری و بیریشه هستند و از تکوین و حقایق معنوی حکایت نمیکنند؛ چنانکه قرار گرفتن انسانها در اصناف و سنخهای نژادی و قومی نیز، غایتی جز بازشناسی متقابل ندارد و حاکی از فضیلت و کرامت نیستند. آن خطکشیهای قومی و قبیلهای، همان اندازه مایۀ ملامت هستند که تفکیکهای مبتنی بر دولت ملّی. به همان دلیلی که آن تعصّبات پیشاتجدّدی، بهرهای از عقلانیّت نداشتهاند، این تعصّبات تجدّدی نیز حاصل عقل نیستند. تجدّد، جاهلیّت تازهای را تولید کرده و نوزاییِ جاهلیّت در صورت و هندسۀ متفاوت است. البته دربارۀ مرزهای ملّی میتوان از ضرورت بازشناسی سخن گفت، ولی مسأله این است که بهتدریج، این مرزبندهای اعتباری و بیاساس، جنبۀ هویّتی نیز یافتهاند و ملاک تفاخر و شرافت شمرده شدهاند. این در حالی است که نگاه قرآنی، مرزبندیِ مبتنی بر هویّت ایمانی و معنوی را میپذیرد و برای مرزبندیهای دیگر، هیچ اصالتی در نظر نمیگیرد. اگر چنین چهارچوبی پذیرفته شود، روشن است که مرز ما، امّت اسلامی است و خودی و غیرخودی، بر پایۀ این هویّت، صورتبندی میشوند. ملّت و امّت، هر دو حاکی از باورمندی به یک تاریخِ قدسی هستند و این امر، وحدت اصیل و انسانی میبخشد و منِ حقیقیِ ما را پدید میآورد. منِ ما، ساختۀ دولت نیست، همچنانکه ساختۀ نژاد و قومیّت نیست. توقف در منهای طبیعی و مادّی، توقف در روایتهای بدوی و ابتدایی است که در شکل جدید، بازتولید شدهاند. این قبیل تفاوتها، غیراکتسابی و غیرارادی هستند و ازاینرو، متعلّقِ ارزشگذاری نیز واقع نمیشوند.
پنجم. اگر مرز کشور اسلامی، عقیده است، پس نباید منهای نژادی و قومی را برجسته کرد و یا دولت را عامل تعیینکننده انگاشت، بلکه باید تعلّقات ایمانی را اصل و اساس انگاشت و عرب و ترک و افغان و غربی و شرقی را دیگری تصوّر نکرد. آنچه مهم است، اقلیم ایمانی است و نه اقلیم مادّی. ملاکِ اخوت و همبستگی، ایمان دینی است و بس. خدای متعال در میان مؤمنان، ولایت قرار داده و این ولایت، به معنای همبستگی درونیِ آنهاست. مؤمنان، در حکم پیکر واحد هستند که باید منسجم و همبسته باشند و میان خویش، فاصلهای احساس نکنند. قرآن به جز ایمان، هیچ معیار دیگری را برای مرزبندی و تعریف خودی و غیرخودی و اینجایی و آنجایی مطرح نمیکند. مایه و ملاک یکیبودن، نسبتی است که انسانها با آسمان برقرار میکنند و نه زمینی که در آن متولّد میشوند. این در حالی است که ما تصوّر میکنیم مرزهای سیاسی و نژادی، اصیل هستند و باید آنها را مبنای تمایز هویّتی انگاشت. آنان که ملّیّت در معنای تجدّدیاش را اصیل و حقیقی قلمداد میکنند، پارهای از سکولاریسم را طلب کردهاند.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢اگر ایران صدها بار ...
نگارندۀ این سطور در کتاب «درخشش عهد قدسی: دربارۀ کامیابی انقلاب در گام اول»، در سرفصلی به تحلیل نگاه معنویِ امام خمینی به جهتگیری هویّتی و دینیِ جمهوری اسلامی پرداخته که این روزها، گفتگوهایی دربارۀ آن شکل گرفته است. و جای شگفتی است که برخی تحلیلها، مشابه تحلیلهایی است که نهضت آزادی و مهندس بازرگان در آن دورۀ تاریخی مطرح میکردند و امام خمینی در مقام نقد و ابطالِ آنها موضعگیری کرد؛ یعنی پس از چهل سال، همان منطق لیبرالی در ادبیات و گفتار دیگران تکرار میشود و برخی نیز گمان میکنند که این سخنان درست هستند. این وضع ذهنی نشان میدهد که ما از منطق انقلابیِ امام خمینی، فاصله گرفتهایم؛ چنانکه اگر برخی عبارتهای امام خمینی را بخوانیم اما نگوییم که از ایشان است، مخاطبی که حتی ممکن است انقلابی نیز باشد، قادر نیست آنها را بپذیرد. از دههها قبل میشد پیشبینی کرد که روند تساهل و تسامحِ شکلگرفته در سیاستها و شخصیتهای رسمی، کار را به این نقطه خواهند رساند و میان ذهنیّت ما و تفکّر اصیلِ امام خمینی، زاویه و شکاف خواهند افکند. اینک برخی از مواضع امام خمینی را نقل میکنیم که چهبسا بدون ارجاع به امام خمینی نمیتوان آنها را بر زبان آورد؛ چراکه موجی از #اتهامهای_رسانهای – از قبیل جنگطلب، ماجراجو، متحجّر، جزماندیش، فاشیست، طالبانی، داعشی و ... - شکل خواهد گرفت:
👈یکم. ملّت مقاوم ما، از روز اوّل مبارزهاش میدانست که با تمام قدرتها و ابرقدرتها، «دستبهگریبان» است و باید بداند که امریکا برای شکست ما، از تمام امکاناتش استفاده خواهد نمود، ولی چاره چیست که کوه «مصیبتها» در مقابل حیثیّت اسلامی- ایرانی ما، چون کاهی است و مردم ما باید خود را آمادۀ این «درگیری حسینی» تا پیروزی کامل بنمایند، که «مرگ سرخ»، بهمراتب بهتر از «زندگی سیاه» است. و ما امروز به انتظار «شهادت» نشستهایم (صحیفۀ امام، ج ۱۴: ۴۰۸).
👈دوم. #حفظ_جمهورى_اسلامى حتّی از «حفظ امام عصر» هم اهمّيّتش بيشتر است؛ براى اينكه امام عصر هم خودش را براى اسلام «فدا» مىكند. همۀ انبياء، براى كلمۀ حقّ و براى دين خدا، مجاهده كردند و خودشان را فدا كردند. رسول اكرم و اهل بيت معظّم او، آنهمه زحمات و مشقّات را براى «حفظ اسلام» متكفّل شدند. اسلام، يك «وديعۀ الهى» نزد مردم است براى تربيت خودشان و حفظش، بر همه، «واجب عينى» است(همان، ج ۱۵: ۳۶۴)
👈سوم. کاری که مردم ایران انجام دادند، آنقدر گرانبها و پُرقیمت است که اگر «صدها بار»، ایران «با خاک، یکسان شود» و دوباره ساخته گردد، نهتنها ضرری نکردند، بلکه سود زیستن در کنار اولیاءالله را بردهاند(همان، ج ۲۰: ۳۲۵).
👈چهارم. اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همۀ دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا «نابودی تمام آنان»، از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد میشویم یا به آزادی بزرگتر که «شهادت» است، میرسیم(همان، ج ۲۰: ۳۲۵).
👈پنجم. پُشتکردن به فرهنگ دنیای امروز و پایهریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامی با امریکا، تبعاتی از قبیل «فشار» و «سختی» و «شهادت» و «گرسنگی» را بهدنبال دارد(همان، ج ۲۱: ۳۲۷).
👈ششم. از مسئولان میخواهم که از هیچکس و از هیچچیز، جز خدای متعال نترسند و دست از «مبارزه و جهاد بر ضدّ فساد سرمایهداری غرب» نکشند که ما هنوز در قدمهای اوّل «مبارزۀ جهانی بر ضدّ غرب» هستیم. مگر بیش از این است که ما بهظاهر، از جهانخواران «شکست» میخوریم و «نابود» میشویم؟! مگر بیش از این است که ما را در دنیا به «خشونت» و «تحجّر» معرفی میکنند؟! بگذار دنیای پَست مادّیّت با ما چنین کند، ولی ما به وظیفۀ اسلامیِ خود عمل کنیم(همان، ج ۲۱: ۳۲۷-۳۲۸).
👈هفتم. اگر ما با دست جنایتکار امریکا، «از صفحۀ روزگار، محو شویم» و با «خون سرخ»، شرافتمندانه با خدای خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم غرب، زندگی اشرافی و مرفه داشته باشیم. این، سیره و طریقۀ انبیای عظام و ائمه و بزرگان دین بوده است و ما باید از آن تبعیّت کنیم(همان، ج ۲۱: ۴۴۰).
✅ #بازسازیِ_انقلابیِ_ساختارِ_فرهنگی که به معنی بازگرداندن ذهنیّت اجتماعی به ارزشهای اصیل و آغازین انقلاب است، چنین مصداقی دارد. کدامیک از نهادهای فرهنگی، در این باره، حسّاس و مولّد هستند؟!
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢 "عقل وارونه"
اوّل. تجربۀ اغتشاشِ اخیر نشان داد که شبکههای اجتماعیِ غربی، در حال #مسخِ_هویّتِ جامعۀ ایرانی هستند و در زیر پوست جامعه، اتفاقات فرهنگیِ ناخوشایندی در حال رخدادن هستند که واقعیّتی مانند اغتشاش میتواند این لایههای نهفته را آشکار سازد. جامعۀ ایران بهصورت بیحساب و رهاشده، در معرض شبکههای اجتماعیِ غربی قرار گرفته و تمام ذهنیّتش، مماس با روایتها و محتواهایی است که در امتداد تمدّن غربی هستند. حاکمیّت، شهرهای فیزیکی را در اختیار دارد، اما شهرهای مجازی را رها کرده است؛ با این تصوّر نادرست که آنجا، حاکمیّت معنا ندارد و نوعی حریم خصوصی است و پهنهای است برای مناسبات و تعاملات شخصی و غیرسیاسی. پنداشت حاکمیّت این نیست که شبکههای اجتماعیِ غربی، عرصۀ عمومی هستند و میتوانند ذهنیّتپردازی کنند و یک هویّت را بزدایند و هویّت دیگری را بیافرینند. این رویکرد به حکمرانی، که به دورۀ پیشامجازیشدن تعلّق دارد و خود را با ضرورتها و قطعیّتهای دورۀ تاریخیِ جدید، هماهنگ نکرده، همچنان شهر و میدان و خیابانهای فیزیکی را، تنها قلمرو حکمرانیاش میشمارد و باور نیافته که پهنۀ مجازی نیز چهبسا در این حد، مهم و تعیینکننده باشد و بتواند حاکمیّت ملّی را متزلزل سازد. گمان میکنند که آنچه در جهان بیرونی و عینی میگذرد، اصل است و رخدادهای متعلّق به #فضای_مجازی ، پا از آن فراتر نمیگذارند؛ حالآنکه در نظم جدید، عالَم مجازی است که عالَم واقعی را میآفریند و برای آن، شرایط و چهارچوب و اقتضا تعریف میکند. عالَم مجازی، به مبدأ و منشأ تبدیل شده و بیآنکه از وجود عینی برخوردار باشد، ضرورت و جبر میآفریند.
دوم. در دو دهۀ اخیر، هیچگونه تنش و تلاطمی در میان نبوده که ضلع اصلی آن، #شبکههای_اجتماعیِ_غربی نباشند. این شبکهها، به خاستگاهها و #سرچشمههای_تولید_بحران در جامعۀ ایران تبدیل شدهاند؛ بحرانهایی که فقط وقتی خیابانی بشوند، دیده میشوند، اما روشن است که بخش عمدهای از این بحران، در جهانهای ذهنی رخ داده است و تا حدی نیز در سبک زندگی، خود را نشان میدهد. بخشی از حاکمیّت که جهتگیری لیبرالی دارد، میداند که زخمخوردۀ شبکههای اجتماعیِ غربی است و هر فتنه و آشوب و تکانۀ جدید که اتفاق بیفتد نیز ریشه در این فضا خواهد داشت، اما خود را میفریبد و برای جذب بدنۀ اجتماعی، بر طبل آزادسازی شبکههای اجتماعیِ غربی میکوبد؛ خواستهای که در اصل، از سوی روایتهای رسانههای رسانۀ غربی، ساختهوپرداخته شده و به جان بخشی از جامعۀ ایران افکنده شده و اینک نیز از زبان لایهای از حاکمیّت شنیده میشود. خودِ همین روند، حکایتگر نفوذ شبکههای اجتماعیِ غربی در جامعۀ ایران است که چگونه، جامعه را مسخّر و مرعوب خویش میکنند و یک امر تصنّعی و واهی را بهعنوان مطالبۀ اجتماعی، میبافند و حتی بخشهایی از حاکمیّت را نیز با آن همداستان میسازند. پیشروی روایتهای شبکههای اجتماعیِ غربی، تا اینجاست و اینهمه، برآمده از خلاء حکمرانی در فضای مجازی است. بهجای اینکه حاکمیّت، ذائقهسازی کند و به جامعه، جهتِ هویّتی بدهد، این شبکههای اجتماعیِ غربی هستند که بازی هویّتی به راه انداختهاند و ذهنیّت و مطالبه میآفرینند و ادبیات و منطق حاکمیّت را نیز در راستای منافع خویش، صورتبندی میکنند.
سوم. اکنون بهجای اینکه بر اساس تجربههای عینیِ اخیر، حاکمیّت به دنبال مرزبندی هرچه بیشتر و متراکمتر با شبکههای اجتماعیِ غربی باشد و افکار عمومی جامعۀ خویش را از سیطره و سلطۀ آنها برهاند تا بتواند طرحهای هویّتیاش را به اجر درآورد، بیپروا و خاماندیشانه، وعدۀ #رهاسازی_شبکههای_اجتماعیِ_غربی میدهد. در شرایطی که سخن از #بازسازیِ_انقلابیِ_ذهنیّتهای_فرهنگی به میان آمده و فاصلهگیری و زاویهیابی لایههایی از جامعه با آرمانگراییِ انقلابی، آشکار شده، حاکمیّت در پی آن است که جامعۀ خویش را به عمق شبکههای اجتماعیِ غربی پرتاب کند تا بیشتر و شدیدتر، بدنۀ اجتماعیاش تخریب شود و شکافها و گسستها، جدّیتر و چالشیتر بشوند. سپردن ذهنیّت جامعه به دست دشمنانی که در پشت شبکههای اجتماعیِ غربی، پنهان شدهاند و از این شبکهها بهعنوان ابزار استعمار و سلطه استفاده میکنند، جُرمی نابخشودنی است و ما را بیشتر گرفتار تلاطمهای اجتماعی و تکثّرهای بازدارنده و اختلالزا میکند. جامعۀ ما در حال باختن هستههای سختِ هویّتیاش است و میرود که رسانههای عالَم تجدّد، منِ هویّتیِ جامعۀ ما را بفرسایند و وضع علاجنشدنیِ چندپارگی و گسستگیِ معنایی را رقم بزنند. در این حال، حاکمیّت باید مسیر #سکولاریسمِ_ساختاری را در پیش بگیرد تا دچار تعارض و تنش در لایۀ اجتماعی نشود.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢زمینۀ مساعد برای ارادۀ تاریخیِ ایران
یکم. آنهمه غوغاسالاری و هوچیگریِ صهیونیستها دربارۀ حمله به ایران، عملیاتِ نازل و فرومایهای بود که مشاهده کردیم و دریافتیم که صهیونیستها، بسیار کمتر و پَستتر از آنچه که میگویند، هستند. ادعاهای نظامیشان، گزاف و بیحساب بود و واقعیّت میدانیشان، تمسخر و تحقیر همگان را برانگیخت و در عمل و عین نشان دادند که هرگز، حریف ایران نیستند. اگر آمریکا از حمایت صهیونیستها عقب بنشیند، اینان بهخودیخود، دوام نمیآورند و فرومیپاشند. اینان از درون، پوک و پوچ هستند و از آغاز تاکنون، همواره با #تنفس_مصنوعی زنده بودهاند. هیچ ریشهای در این منطقه ندارند و همۀ وجودشان، ساختگی و پوشالی است. این حیات گلخانهای ، تنها به وجه نظامی تکیه دارد که در تحرّک اخیرشان مشاهده کردیم که حتی این وجه نیز بسیار بیمقدار و تُنک است. این شبهپاسخِ حقیرانه، خودافشاگری صهیونیستها دربارۀ تهیشدنِ وجودیشان بود و آشکار ساخت که روایتشان با خودشان، فرسنگها فاصله دارد. پردۀ کجروایت، دریده شد و صهیونیستها در عمل نشان دادند که با وجود تغذیۀ تسلیحاتیِ بینظیر از سوی آمریکا، بسیار بیعُرضه و بیکفایت و سستعنصر هستند.
دوم. اما در این سو، ایران نشان داد دربارۀ وجه نظامیاش، نهفقط مبالغه نکرده، بلکه همۀ واقعیّت را نگفته است. ایران در این دههها، از درون و بهصورت خودانگیخته، رشد کرده و بهحدی از کمال فنآورانه رسیده که میتواند حملۀ صهیونیستهای متّکی به حمایت بیدریغ آمریکا را درهمبشکند و از این حمله، یک افتضاح نظامی برای آنها بیافریند. ایران بر روی پای خودش ایستاده و آنچه که دارد، درونزا و بومی و وطنی است. هیچ قدرتی در پی تجهیز ایران نبوده و ایران، وامدار کسی نیست؛ خودش اراده کرده و به چنین نقطهای از بازدارندگی و استحکام دست یافته است. چشم جوامع این منطقه، تنها به ایران دوخته شده است؛ چون تودههای مردم میدانند که ایران، بهطور کامل، بر خودش تکیه دارد و بر سر استقلالش، معامله نکرده است. ایران، شاخۀ نظامیِ هیچ دولتی نیست، بلکه آنچه که دارد، برای خودش است و خودش را نمایندگی میکند.
سوم. اما بزرگترین و متمایزترین داشتۀ ایران، ارادۀ تاریخیاش است؛ در ایران، ارادۀ تفوّق و غلبه شکل گرفته و انقلاب اسلامی توانسته عالَمی را بیافریند که در آن، انسانهایش با همۀ وجود خویش دریافتهاند که میتوانند #پیچ_تاریخی ایجاد کنند و جهان را به سوی دیگری سوق بدهند. از متن این #انقلاب_تاریخساز ، کنشگران تاریخساز برآمدهاند؛ کسانیکه خود را ذیل عالَم تجدّد نمیبینند، بلکه اراده کردهاند که از ظلمات و اوهام عالَم غربی درگذرند و مقدّمات ظهور انسان کامل را فراهم نمایند. دهههاست که چنین تصویری در ذهنیّت کنشگران این انقلاب شکل گرفته و این تصویر، برآمده از منطق و مبنایی است که امام خمینی از خود بهجا نهاده است. اینان به کمتر از تحوّل تاریخی راضی نمیشوند و هرگز نمیپذیرند که با تجدّد، معاملۀ هویّتی کنند و به بهای ماندنشان، دیگریِ سلطهگر و فرعونمآب را تحمل کنند. ازاینرو، نزاع آدمهای عالَم انقلاب اسلامی با تجدّد، نزاع عمیق و وجودی است؛ چه رسد به صهیونیسم که در این رهیافت، یک #غدۀ_سرطانی_در_کالبد_شرقآسیا انگاشته میشود. غرب متجدّد، هیچ چارهای ندارد؛ چون نمیتواند از عهدۀ این انقلاب برآید و آن را حذف کند تا دوباره دورۀ تاریخیِ پیشاانقلابی تکرار شود. ارتجاع به گذشته، طرحی بود که در طول چهار دهۀ گذشته، به سرانجام نرسید؛ بلکه این انقلاب، قوّت بسیار بیشتری نسبت به گذشته یافته و اینک در گرانیگاه تحوّلات تاریخی این منطقه ایستاده است.
چهارم. گشودهشدن پای ایران به منازعۀ فلسطین و لبنان، هرگز یک تهدید نیست، بلکه این #خطای_مهلک_صهیونیستها بود که با ایران، همآوردطلبی کردند و همچون سگِ هار، پاچۀ ایران را به دهان گرفتند. ایران که از آغاز، طرح فروپاشیِ دولت صهیونیستها و برچیدن بساط آنها در منطقه را در سر داشت، اینک میتواند با دستان باز و بهطور مستقیم، صهیونیستها را نشانه بگیرد و طرح تاریخیِ خویش را عملیاتی کند. جنگ نیابتی، وضع اضطراری بود؛ وگرنه ایران هیچگاه از مواجهۀ با صهیونیستها، پروایی نداشت. این صهیونیستها هستند که در این منطقه، به محاصرۀ مسلمانان درآمدهاند و گروهها و جنبشهای مقاومتی، آنها را گرفتار و عاجز کردهاند؛ وگرنه ایران، همواره در قلب و قطب مقاومت حضور داشته و نیروهای واسطهای خود را تجهیز و تدارک میکرده است. حماقت تحلیلیِ صهیونیستها موجب شد که مداخلۀ مستقیم ایران در تحوّلات منطقه، مشروعیّت بیابد و ایران بتواند با خیال آسوده، صهیونیستها را با بحران وجودی روبرو کند. پاسخی که اکنون از طرف ایران در راه است، بسی پشیمانکنندهتر خواهد بود...
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢 همداستانیِ تکنوکراتها و لیبرالها
یکم. همزمان با #چرخش_ایدئولوژیک_دولت از #اقتصاد_دولتی به #اقتصاد_آزاد در جریان انتقال از دولت موسوی به دولت هاشمی، محمد خاتمی با وجود آنکه در سِمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت موسوی، مواضع ناموجّهی را به نام انقلابیگری برگرفته بود، بهتدریج در دولت هاشمیرفسنجانی، رویّۀ خود را تغییر داد و به لیبرالیسم فرهنگی گرایید؛ با این توجیه که جمهوری اسلامی نمیتواند بر منع و سلب در فضای فرهنگی تکیه کند و از آزادیهای فرهنگی جلوگیری نماید. در واکنش به #عملکرد_لیبرالیستی_خاتمی در وزارت ارشاد و به عرصه عموم کشیده شدن بحثها و مناقشات در اینباره، شورای عالی امنیت ملّی جلساتی را برای گفتگو در این رابطه تشکیل میدهد. در طی این گفتگوها، اعضای حاضر در جلسات، بیشترین انتقادات و معایب را به رویّه و مواضع #وزارت_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی نسبت میدهند. خاتمی نیز در مواجهه با این نقدها، تصمیم به استعفا میگیرد. برای این منظور، نزد هاشمیرفسنجانی رفته و با این توضیح که عدهای از نیروهای سیاسی و فرهنگی، مجال فعالیّت را از من ستاندهاند، تقاضای استعفا میکند. در مقابل، #هاشمیرفسنجانی از خاتمی میخواهد که ناملایمات را تحمل کرده و همچنان در این جایگاه بماند، اما پارهای از مواضع خویش را عمومی و آشکار نسازد. ولی خاتمی بر تصمیم خود پای میفشرد و سرانجام، موافقت رئیسجمهور وقت را برای پذیرش استعفا، جلب میکند. او، متن استعفانامهاش را در سوم خردادماه سال هفتادویک نوشت و در آن از #ضرورت_تحوّل_فرهنگی در جامعه در راستای فراهمشدن فضای متناسب با نیازهای انسان معاصر و اقضائات زمانه سخن گفت و بر ترجیح مصونیّتبخشی به نسل جوان بهجای سلب آزادیهای عمومی اصرار ورزید. وی تصریح کرد اهتمام به #رونق_فرهنگی ، لوازم و تبعاتی دارد که فقط ظاهربینانِ تنگحوصله، حتی به قیمت تعطیلی اندیشه و نفی آزادیهای مشروع و قانونی که نتایج سهمگین و ویرانگری به دنبال خواهد آورد، آن را برنمیتابند.
دوم. نکته مهم تاریخی در این باره آن است که هاشمیرفسنجانی با #سیاست_فرهنگی_خاتمی ، شکاف و زاویهای نداشت، بلکه آن را تأیید میکرد: «گویا افکارشان [خاتمی] کمکم عوض شد. بهتدریج تفکرات خوبی پیدا کرد، وقتی که [او] کار را [در وزارت ارشاد] شروع کرد، بعضیها با ایشان مخالف شدند»(علیاکبر هاشمیرفسنجانی، هاشمی بدون روتوش، ص۲۲۵). وی در جای دیگری به صراحت میگوید که از یک سو به خاتمی توصیه کرد که در وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی باقی بماند و در مقابل فشارها، کنارهگیری نکند، و از سوی دیگر، از وزیر بعدی نیز خواست در #امتداد_سیاست_فرهنگیِ_خاتمی حرکت کند و طرح فضای فرهنگیِ باز را بیشتر محقّق گرداند: «وقتی [خاتمی برای کنارهگیری از وزرات ارشاد] پیش من آمد، به ایشان گفتم که اگر من جای تو بودم، استعفا نمیدادم و میایستادم. بالاخره اگر هدفدار هستید، باید کارتان را بکنید، ضمن آنکه به ایشان در عین حال گفتم میدانم که فشار هم بر روی شما زیاد است ولی بایستید. آقای #لاریجانی هم که بعد از آقای خاتمی آمد، به او گفتم که شما در آن مقداری که آقای #خاتمی پیش رفته است، عقبگرد نکنید و بیشتر باید به طرف باز شدن [فضای فرهنگی] حرکت کنید.»(همان، ص۱۴۸).
سوم. یکی از اصلاحطلبان میگوید هر چند خاتمی، اصرار هاشمیرفسنجانی بر ماندن وی را واقعی تلقّی نکرده بود و بر این باور بود که هاشمیرفسنجانی نمیخواهد دولت سازندگی ، بهای حضور خاتمی را بپردازد، اما پس از جلسه مشترک به او گفته بود که هاشمیرفسنجانی در برخی از موضوعات فرهنگی، نظرات و دیدگاههای پیشروانهتر دارد، اما نمیخواهد با مطرحکردن آنها در فضای عمومی و رسمی جامعه، مقاومت و مخالفت ایجاد کند(عبدالواحد موسویلاری، «هاشمی، آمادگی پرداخت هزینه برای خاتمی را نداشت»، ماهنامه نسیم بیداری، سال دوم، شماره ۲۱، آبان ۱۳۹۰، صص۶۴-۶۵). #جهتگیری_فرهنگیِ_تکنوکراتها ، زیرپوستی و نهانی بود و اینان میکوشیدند از طریق #تغییر_بافت_اقتصادی و مناسبات مادّی، #انقلابزدایی کنند، اما لیبرالهای اصلاحطلب، شتابزده و آشکار بودند و میخواستند در کوتاهمدّت، به نتیجه برسند. در نظر تکنوکراتها، فرهنگ هیچ انگاشته میشد و اقتصاد، اصل و اساس بود و در نظر لیبرالها، سیاست، عامل تعیینکننده بود. این دو جریان در پی آن بودند از فرهنگ بهعنوان یک کاتالیزور در راستای طرحهای تجدّدی خود استفاده کنند؛ یکی به دنبال توسعه بود و دیگری به دنبال دموکراسی. این دو جریان، بعدها تا حدی تلفیق شدند و به الگوی توسعۀ دموکراتیک رسیدند، اما از آغاز، هر دو در گرایش به #لیبرالیسم_فرهنگی ، مشابه بودند و تفاوتشان فقط در روش بود یکی محافظهکار بود و دیگری رادیکال.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢اضلاع سهگانۀ واگراییهای دهۀ هفتاد:
حضور دیروز در امروز
یکم. برنامۀ تعدیل اقتصادی و گرایش به نظام اقتصادی لیبرالسرمایهداری در دولت سازندگی، یکی از اضلاع طرح تحوّل ایدئولوژیک (یا تجدیدنظرطلبی و یا به تعبیر آیتالله خامنهای، واگراییهای دهۀ هفتاد) بود که از اواخر دهۀ شصت به این سو به اجرا درآمد. این طرح ترمیدوری، سه ضلع مشخص داشت:
الف. #تجدیدنظرطلبی_دینی – معرفتی که سرشناسترین نمایندۀ آن، عبدالکریم سروش بود. سروش در سلسله مقالات قبض و بسط تئوریک شریعت، نخستین گام را در این راستا برداشت و در طول سالهای بعد نیز، با ایدهها و افکار دیگر، آن را بسط داد و تکمیل کرد. جریان روشنفکری شبهدینی که بخش عمدۀ آنها، همان چپ اسلامی در دهۀ شصت بودند، در مدّت اندکی، تغییر ایدئولوژی دادند و از سوسیالیسم معطوف به آموزههای شریعتی و رایدکالیسم شبهانقلابی، ماهیّت لیبرالی یافتند و با گذشتۀ خویش، بدرود گفتند. حلقۀ صد و ده نفری کیان، به قطب و گرانیگاه تحوّل فکری در جامعه تبدیل شده بود؛ چنانکه دانشگاهها نیز به سیطرۀ همین جریان درآمده بود. در ظاهر، همهچیز آرام و مهارشده بود، اما در زیرپوستِ واقعیّت بیرونی، دگردیسیهای فکری در حال رخدادن بودند.
ب. #تجدیدنظرطلبی_سیاسی که نیروهای چپ در مجمع روحانیون مبارز(روزنامۀ سلام)، سازمان مجاهدین انقلاب(هفتهنامۀ عصرما)، مرکز بررسیهای استراتژیک نهاد ریاستجمهوری و حلقۀ کیان(ماهنامۀ کیان) آن را مطرح و منتشر کردند و درونمایۀ اصلی آن، اجرای برنامۀ توسعۀ سیاسی به منظور دموکراتیزاسیون بود. بیشترین سهم را در این باره، سعید حجاریان داشت. برایناساس، خاتمی از طرح توسعۀ اقتصادی عبور کرد و جاتنب توسعۀ سیاسی کرد. این هر دو طرح، تجدّدی بودند؛ چراکه توسعه، یک طرح تجدّدی است و بههیچرو، به خدمت غایات انقلابی گمارده نمیشود. چپ مذهبی، آنچنان تغییری کرده بود که حیرتزا بود؛ بهطوریکه از نهایت پیوستار در آن سو، به نهایتِ این سوی پیوستار حرکت کرده بود.
ج. #تجدیدنظرطلبی_اقتصادی که نیروهای تکنوکرات در دولت سازندگی و در پرتو حمایتهای هاشمیرفسنجانی، آن را محقّق ساختند و اقتصاد آزاد و لیبرالی را در ایران حاکم نمودند. در حالیکه در دولت میرحسین موسوی، سند اقتصادیِ ناپختهای تنظیم شده و در مجلس به تصویب رسیده بود، هاشمیرفسنجانی آن را نادیده گرفت و بهصورت پنهانی، سیاست تعدیل اقتصادی را در پیش گرفت اما بعدها آشکار گردید که وی جهتگیریِ اقتصادی متفاوتی را برگزیده است. برخی تحلیلگران، دولت نخست هاشمیرفسنجانی را دوران پروستریکای اقتصادی جمهوری اسلامی خواندند؛ چراکه در این دوره، چرخشهای اقتصادی بزرگی به وقوع پیوست که همگی برخاسته از برنامۀ تعدیل اقتصادی بود. درحالیکه برنامۀ تعدیل اقتصادی، سیاستهایی چون آزادیسازی قیمتها، خصوصیسازی، ادغامشدن در بازار جهانی، سرمایهگذاری خارجی و گشایش دروازههای اقتصادی، تقدّم رشد بر عدالت و ... را تجویز میکرد، ارزشهای اقتصادی دهۀ نخست انقلاب بر استقلال اقتصادی و عدالت اجتماعی تکیه داشتند.
دوم. درحالیکه طرح تجدیدنظرطلبی دینی - معرفتی در عرصۀ عمومی و به واسطۀ فعالیّتهای #روشنفکران_شبهدینی و سکولار انجام میگیرد، دو طرح تجدیدنظرطلبی اقتصادی و سیاسی، به ترتیب در دستورکار دولتهای سازندگی و اصلاحات قرار گرفت. طرح تجدیدنظرطلبی یا اصلاحطلبی در سه عرصۀ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، شرایط ساختاری متفاوتی را پدید آورد و انقلاب و جامعه را از مسیر غایات اولیهاش دور ساخت. واقعیّت این است که پس از پایانیافتن جنگ و رحلت امام خمینی، به دلیل اینکه بخشهایی از حاکمیّت دچار دگردیسی ایدئولوژیکی شده بودند و یا از آشکار شدن آن هراس نداشتند، پذیرش برنامۀ اقتصادی القاشده از بانک جهانی و صندوق بیناللملی پول، با مقاومتها و موانع جدّی روبرو نگشت. در این دوره، اعتنا نشد که اسلام نیز بهمثابه یک مکتب جامع، واجد نظام اقتصادیِ مستقل است که با هیچیک از نظامهای اقتصادی سوسیالیستی و لیبرالیستی، مطابقت ندارد. هاشمیرفسنجانی معتقد بود که باید به سوی دستیابی به جامعهای مرفّه و صنعتی حرکت کنیم؛ و به تعبیری، خواهان برقراری نوعی سرمایهسالاریِ اسلامی بود. ما همچنان گرفتار تبعات و لطمات این طرح سهضلعی در اقتصاد و سیاست و فرهنگ هستیم. اگرچه انقلاب، تا مرز ترمیدور پیش رفت و در آستانۀ استحاله قرار گرفت، اما جانِ سالم به در برد، ولی زیستجهانی که حاصل این سیاستها و رویکردها بود، هم فضای حاکمیّت را آلوده کرد و هم سبک زندگی را در جامعه، دستخوش امراض هویّتی نمود. آنچهکه امروز از آفات و ابتلائات مشاهده میکنیم، چنین ریشههای تاریخی و عینیِ عمیقی دارند. کشف حجاب، یکی از این فروعِ مترتّب بر این گذشتۀ سیاستی است.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
فتـــح قلّهها بسوی ظهور
💢 گذار قدرت جهانی به نظمِ شرقیشده یکم. رهبر معظم انقلاب از هنگام قرار گرفتن در منزلت ولایت فقیه، ت
👈ادامهی گذار قدرت جهانی به نظمِ شرقیشده:
چهارم. درحالیکه روایت رهبر انقلاب از «جنگ اوکراین»، یک روایت تاریخی بود و ایشان بر این باور بودند که در پسِ این جنگ، تحوّلات بزرگی نهفته است و جهان در حال حرکت به سویی دیگر است و فردای متفاوتی را خواهد دید، ناگهان «حملۀ شگفتآور حماس به اسرائیل»، نظریۀ چرخش تاریخی را با یک شاهد آشکار مواجه کرد. حماس به عنوان یک نیروی نظامیِ در محاصره و محدود، توانست بر اثر این حمله، هیبت نظامی و شوکت اطلاعاتی اسرائیل را درهمبریزد و به تعبیر رهبر انقلاب، آن را با یک « #شکست_حیثیّتیِ_ترمیمنشدنی » روبرو سازد. درحالیکه اسطورۀ اسرائیل، برخی ذهنها را به تسخیر خود درآورده بود و برچیدن اسرائیل را به آرزوی خام و نشدنی تبدیل کرده بود، این نفوذ حیرتآور، همۀ فرضیههای پیشین را کنار زد و «امکان تاریخیِ تازهای» را پدید آورد. مسألۀ اساسی نیز این بود که در برابر اسرائیل، فقط یک «گروه نظامیِ داخلی» قرار داشتند و نه دیگرانی همچون ایران، و به همین دلیل، این شکست، یک «شکست تحقیرآمیز» برای اسرائیل به شمار آمد. اسرائیل که به بیان رهبر انقلاب، در ورطۀ «استیصال» و «سرگشتگی» گرفتار شده بود، چارهای جز پاسخ نداشت، اما در عمل دریافت که پس از تهاجم وحشیانه به غزه، نهفقط فتوحات نظامی نصیبش نشد، بلکه از نظر انسانی و اخلاقی نیز در چشم جهانیان محکوم گشت. دراینمیان، حملۀ اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه، خطای براندازندۀ دیگری بود که اسرائیل به دلیل گرفتار آمدن در « #بنبست_راهبردی »، مرتکب آن شد. این خطا، با واکنش خوفانگیز ایران مواجه گردید و پهپادها و موشکهای ایران به آسمان اسرائیل راه یافتند و از گنبد آهنین عبور کردند. اسرائیل تاکنون نتوانسته به این مواجهۀ قاطعانه و جسورانۀ ایران پاسخی بدهد و این امر را نیز باید به فهرست طولانیِ شکستها و بنبستهای اسرائیل اضافه کرد. ایران نشان داد که در پی جنگ نیست، اما کمترین تردیدی در دفاع از خویش ندارد و هرگونه تعرض و تهاجم را بدون تعارف و بهطور صریح، پاسخ میدهد. بهاینترتیب، واقعۀ غزه از ابتدا تا انتها، ناکامی و تزلزل اسرائیل را به دنبال داشت و اقتدار پوشالیاش را با چالش بنیانبرافکن مواجه کرد.
پنجم. این قطعههای تاریخی، اگر بریدۀ از یکدیگر تصویر شوند، شاید چندان برانگیزاننده نباشند، اما وقتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند، به شواهد مؤیّد یک دورۀ تاریخیِ جدید تبدیل میشوند که در آن، قدرت از غرب به شرق انتقال یافته و نظم جهانی، یک جابجایی بزرگ را تجربه میکند. همۀ نیروهای تاریخی، در این نبرد حضور دارند و در دو طرف تاریخ ایستادهاند. در یک سوی تاریخ، حافظان نظم کنونی هستند که از متن تجدّد برساختهاند و هیچ دیگریِ تمدّنی را برنمیتابند و میخواهند تفوّق خویش را امتداد بدهند. این نیروها، آخرین تلاشهایشان را برای جلوگیری از گذار تاریخی، صورتبندی کردهاند و اینک بهشدّت، بیشفعّال و پُرتحرّک شدهاند. برای اینان، آنچه که در حال رخدادن است، هرگز فروتر از نزاع برای موجودیّت نیست؛ مسأله، برتری و سروری در لایۀ جهانی است و اگر تاریخ ورق بخورد، تلاشهای سیصد سالۀ تجدّد برای تفوّق و استعمار و سلطه، یکجا از دست خواهد رفت. در طرف دیگر، نیروهایی حضور دارند که از متن تاریخ تحقیرشده و فروتر انگاشتهشده برخاستهاند و سودای تمدّنپردازی دارند و میخواهند از زنجیر تجدّد به در آیند و تاریخ خویش را بسازند. در کانون این نیروهای تاریخی، ایران است؛ ایرانی که در اثر انقلاب اسلامی، بیشتر فاصله را از عالَم تجدّد گرفت و خویش را بر اساس سنّت قدسی و الهی، بازتعریف کرد و به فلسفۀ حیات در عالَم تجدّد، دست رد و نفی زد. هیچ نیرویی در شرق، در این حد و اندازه، ستیز و زاویه به عالَم تجدّد ندارد، بلکه این نیروها، از نظر جوهرۀ هویّتی، تجدّدی هستند و فقط از لحاظ قدرت و هندسۀ سیاسی، در برابر تجدّد ایستادهاند. اما ایران، حکم بسیار متفاوتی دارد؛ انقلاب ایران، یک عالَم تاریخیِ جدید پدید آورده که از حاصل تذکّر رسولانه بوده و معنویّت و ایمان و عبودیّت و حضور خدا را در عرصۀ عمومی و ساختاری، احیا کرده است. این تاریخ قدسی، ریشه در خاک حرکتِ تاریخیِ انبیای الهی دارد و امتداد آن است و میرود که بهزودی بر جهانیگریِ تجدّد، غالب گردد.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢دربارهی اشارهی رهبر معظم انقلاب
۱. اشارهی رهبر انقلاب در دیدارشان با اعضای مجلس خبرگان به مسألهی انتخاب رهبر، فقط تذکر به یک امر طبیعی محتمل و ممکن بود و برخلاف برخی گمانهزنیها، ایشان مقصود خاصی نداشتند. ازاینرو، ایجاد فضای نگرانی درباره حیات و جان ایشان درست نیست. به لطف و فضل الهی، شخص ایشان، پرچم را به دست حضرت حجت خواهند داد.
۲. شاید دلیل بیان این اشاره از سوی رهبر انقلاب نیز، یکی این باشد که جامعه در اثر این اتفاق محتمل و طبیعی -و نه قطعی و پیشبینیشده- دچار شوک و سرگردانی نشود و گمان نکند که انقلاب از دست رفته است؛ بلکه تأمل کند که رهبر انقلاب، پیشاپیش نسبت به آن تذکر داده بودند. ایشان بر حسب ظاهر عمل میکنند؛ هر چند به توفیق الهی، هرگز چنین رخدادی واقع نخواهد شد و زعامت ایشان، متصل به ولایت امام معصوم خواهد شد.
۳. و دلیل دیگر اشارهی ایشان این است که تهدید پوچ و رسانهای و حماقتبار صهیونیستهای کثیف و پلید دربارهی ترور ایشان، خنثی و بیمعنا شود و بدانند که ساختار، همچنان تداوم خواهد یافت. رهبر انقلاب، از ثبات ساختار و وابستهنبودن آن به اشخاص سخن گفتهاند، نه اینکه واقعهی ناگواری در پیش باشد. ایشان تصریح کردهاند که اگر چنان شد، خبرگان اینچنین عمل کند؛ این یعنی حرکت انقلاب، متوقف نخواهد شد و انقلاب، آن اندازه به استحکام ساختاری دست یافته و متقن و استوار گردیده است که شخصمحور نیست و چرخهی حیات و استمرار و بازتولیدش، هرگز متوقف نخواهد شد. همین و نه بیشتر. کمترین جای نگرانی نیست و زعامت حضرت ایشان در اثر تفضل و توجه الهی، سالهای سال به طول خواهد انجامید و به ولایت حضرت حجت، متصل خواهد شد.
۴. با اینهمه، هیچ تردیدی وجود ندارد که رهبر انقلاب، ذخیرهی الهی و یک شخصیت متمایز تاریخی هستند. علامه مصباح دربارهی ایشان گفته بودند که مقام ایشان بسیار بالاتر از سید خراسانی است؛ و در جایی دیگر نیز تصریح کرده بودند که اگر بتوان نظیری برای ایشان در تاریخ اسلام یافت، بهسختی و با تساهل میتوان از خواجهنصیرالدین طوسی نام برد؛ و همچنین افزوده بودند که گویا روح امام خمینی در ایشان حلول کرده و ایشان، نسخهی بدل امام هستند؛ و بارها نیز گفته بودند که ایشان، بالاترین نعمت الهی برای ما هستند و هرچه قدردان وجود ایشان باشیم، از عهدهی شکر نعمت وجود ایشان برنخواهیم آمد.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢روایت انقباض
۱. در نیمهی سال هزار و چهارصد، رهبر معظم انقلاب از ضرورت «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی» سخن گفتند و یک سال پس از آن هم توضیح دادند که مقصودشان از ساختار فرهنگی، «ذهنیت مردم» است که از ارزشهای اصیل و اولیهی انقلاب، فاصله گرفته است. این سخنان، هم در جمع دولت گفته شد و هم در جمع شورای عالی انقلاب فرهنگی. روشن است که مخاطب اصلی و کانونی این مطالبه، شورای عالی انقلاب فرهنگی است و اکنون با گذشت سه سال از این مطالبه، انتظار میرود که برای تحقق این امر، یک «نقشهی راه» ترسیم شده باشد و در قالب مجموعهای از سیاستهای منسجم و عالی، «طرح عملیاتی» برای بازسازی ذهنیت اجتماعی، نگاشته شده باشد و حتی برای ایجاد همگرایی و زمینهی گفتمانی، این طرح با اصحاب فکر و معرفت در میان نهاده شده بود و نوعی « #اجماع_نخبگانی » پدید آمده باشد.
۲. اما با تأسف باید گفت مانند همیشه و مطابق انتظار از شورای عالی انقلاب فرهنگی، این مطالبه نیز بر زمین مانده است. در همان جلسه، رهبر معظم انقلاب به اعضای شورا دستور دادند که باید روزانه، دو ساعت زمان، صرف مسائل شورا کنید و همچنین تصریح کردند که شورا در آنجایی که انتظار میرود کنشگر و حاضر و مؤثر باشد، نیست. روشن است که بیاعتنایی به طراحی نقشهی راه عملیاتی و سیاستی برای #بازسازی_انقلابی_ساختار_فرهنگی ، از فروعات و نتایج همین بیاهتمامی و انفعال و بیخیالی بسیاری از اعضای شورا است. مسألههای شورا به انتصابات و آییننامههای اجرایی و نحوهی کنکور، تقلیل پیدا کرده است. این، آن شورایی نیست که امام خمینی برای «انقلاب فرهنگی» طراحی کرده بود. در این اشخاص و سازوکارها، امکان انقلابی و بضاعت تحولی به چشم نمیآید. این شورا، اداری است و نه عالی، محافظهکار است و نه انقلابی، صوری است و نه فرهنگی. از حقیقت و مسئولیت تاریخیاش تهی شده و جنبهی تزیینی و تشریفاتی یافته است.
۳. دوستان مؤمن و انقلابی! گذشته از دولتهایی نشسته در شورا که هویت لیبرالی دارند، حتی به دیگران نیز نباید امید بست. من از یکی از اعضای متفکر این شورا، درخواست ملاقات کردم تا مسائلی را با وی در میان بگذارم، اما او نپذیرفت. عضو دیگر شورا که یکی از مسئولان فرهنگی عالی در دولت قبل بود، در حد پنج دقیقه، نظرات مرا دربارهی سیاستهایی که از متن نظریهی فرهنگی متفکران مسلمان میتوان استنتاج کرد، نطلبید و نشنید. یک ماه پیش، یک متن سیصد صفحهای را که دربارهی تدبیر حجاب نگاشته بودم، در اختیار یکی از اعضای شورا و قائممقام یکی دیگر از اعضای شورا نهادم، اما تا این لحظه، هیچ خبری نشده است. و... .
بیشتر برای خویش، مخالفسازی و دشمنتراشی نکنم، اما همین قدر بدانید که شورا، رقیق است، بیخاصیت است، منفعل است، بیاراده است. در ماجرای اغتشاش، شما کنش و کاری از این شورا مشاهده کردید؟! مگر مسألهی حجاب، ماهیت فرهنگی ندارد و مگر اینان سخن از راهحل فرهنگی نمیگفتند؟! و در کدام مسألهی فرهنگی، اینان یقه چاک دادند و هزینه پرداختند؟! هیچ و هیچ.
از آنکه انتظار میرفت واکنشی نشان بدهد و فریاد برآورد، در قم به شرح اسفار سرگرم است، بیآنکه خودش اهل سفر باشد؛ برحذر است از چالش. در آن جمع بالانشین و بیصدا، یک حسین کچویان بود که تفکر انقلابی را به صورتی آشکار، نمایندگی میکرد؛ که البته او را برچیدند تا آسودهتر بخوابند و با همگان بسازند و آداب محافظهکاری بهجا آورند.
۴. دل و جانم، سرشار از یاد و ذکر آقاسیدمرتضی آوینی است و بیش از همیشه، دلتنگ او هستم. کاش نبودم در زمانهای که او نیست. از کسی سخن میگویم که در سال هفتادویک، نامهای نه صفحهای به رهبر معظم انقلاب نگاشت و در آن، هشدار و انذار داد که کار فرهنگ با این #کارگزاران_شبهفرهنگی ، بسامان نخواهد شد و جامعه از انقلاب، دور خواهد افتاد. و مگر چنین نشد و رهبر معظم انقلاب از «واگراییهای دههی هفتاد» سخن نگفتند؟! باور کنید اگر قرار باشد گرهی گشوده شود، به دست همین نیروهای فکری و فرهنگی غیررسمی و میدانی خواهد بود که همانند آوینی، درد و داغ دارند و فرهنگ را میفهمند، و نه این کارگزاران بوروکرات و ابوالمشاغل و محافظهکار. اینان اگر عزم و ارادهای داشتند، گره از کار فروبستهی حجاب میگشودند و با بیعملیشان، خیابانهای امالقرای جهان اسلام را به بستر ظهور و تجلی نظریهی لذتپرستی و بدنزدگی و خودبنیادی تبدیل نمیکردند. سکوت و انفعال این شورا در مسألهی اغتشاش و حجاب، همهی واقعیت نهفته و پشتپردهی آن را رسوا میکند و نشان میدهد که نباید از این ساختار فرسوده و بیجان، کمترین توقعی داشت. سخنگفتن با محافظهکاران و خاموشان، هیچ حاصلی ندارد. باید خودمان - یعنی جریان و جبههی خودجوش فرهنگی - طریق قیاملله را در پیش بگیریم و ارزشهای فرهنگی انقلاب را احیا کنیم.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─