فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
@DalayeleRoshan
#کامل و سالم ترین نشاط
🌌در کرات آسمانی، نظم و قانون حاکم است. کَیْفَ بَنَیْناها/ما لَها مِنْ فُرُوج
☀️ استحکام و زیبایی،ویژگی آفریده های خداوند در آسمان و زمین است. ما لَها مِنْ فُرُوجٍ ،زینا السماء، أَلْقَیْنا
🌱رویش گیاهان زنده از دل خاک مرده،نمودی از رستاخیز دوباره انسان است.
ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ/وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ
🌿ارزان ترین،عمومی ترین،نزدیک ترین،سالم ترین،بادوام ترین، هدفدارترین و جامع ترین نشاطها،نگاه در آفریده های الهی است. «بَهِیجٍ»
🌾 تواضع،زمینه فهمیدن و غرور،باعث محرومیّت است.«تَبْصِرَهً وَ ذِکْری لِکُلِّ عَبْدٍ»
💥زاری و انابه به درگاه خداوند،لازمه عبودیّت است.«عَبْدٍ مُنِیبٍ»
💧 باران،وسیله حیات و برکت زمین است.نابودی آفات،رویش گیاهان،لطافت هوا و جاری شدن چشمه ها،از خیرات و برکات باران است.«مُبارَکاً»
🌴در میان میوه ها،خرما حساب دیگری دارد.(درخت خرما جداگانه نام برده شده است) جَنّات/وَ النَّخْلَ
⛈رزق انسان باید زمینه ی بندگی او باشد.«رِزْقاً لِلْعِبادِ»
🌧برای بیان معقولات،از محسوسات استفاده کنیم. أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً /کَذلِکَ الْخُرُوجُ
🌴کارهای الهی از جامعیّت ویژه ای برخوردار است؛خداوند،صنعت و حکمت و معرفت و هدایت را بهم درآمیخته است.(بلندی نخل و زیبایی شکوفه هایش،نشانه صنعت و هنر الهی است.رزق بودن میوه ها،نشانه حکمت الهی و از زمین مرده این همه سرسبزی و محصول پدید آوردن، زمینه هدایت و معرفت انسان به قدرت الهی بر رستاخیز است.) باسِقاتٍ/.نَضِیدٌ/رِزْقاً/ کَذلِکَ الْخُرُوجُ
🔛تلاوت تصویری سوره ق ۶تا۱۱
6.05M
جلسه یکشنبه مورخ 1043/10/30مسجد ابوالفضل علیه السلام سخنران صادقزاده
بسمه تعالی شانه
عشق وعرفان
قسمت سیزدهم
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل اول طلب:
ادامه...
«مقام طلب» و به تعبير بعضى از عرفا «وادى طلب »مقام بسيار بلند، و وادى بسيار پرفراز و نشيب، و در عين حال، بسيار پر بركت است. بعد از توبه و بازگشت، آنچه براى سالك صادق اهميت اساسى دارد، مسئله «طلب» و جديت در مقام طلب است. مىشود گفت، بعد از توبه و بازگشت، همه مسائل در «طلب» به معنى كلمه نهفته است.«طلب» بمعنى كلمه، همه مسائل را در بر دارد.همه آنچه در سفر الى الحق ضرورت دارد، در «طلب» به معنى كلمه، با وضوح كامل براى طالب صادق روشن مىشود، و او به خوبى مىفهمد و مىيابد كه چه بايد بكند، و چطور بايد باشد. اگر حقيقت «طلب» در درون سالك و در دل او به تحقق برسد، يعنى اگر به معنى كلمه طالب باشد، با اشارتهاى ربوبى به آنچه بايد بكند، و به آنچه بايد بشود، به روشنى هدايت مىگردد، و قدم به قدم خداى متعال او را راهنمايى مىفرمايد، و وظيفه او را على الاتصال به او نشان مىدهد. و به بيانى، تا حصول مقصد، و تا وصول به مقصود، دست او را مىگيرد و پيش مىبرد، و لحظهاى او را ترك نمىفرمايد.داشتن «طلب» به معنى كلمه، چيزى ساده اى نيست و به آسانى به دست نمىآيد، بايد اين مهم را از خداى متعال تمنا كرد. و بايد با تضرع از او خواست كه به لطف عنايت خود منت بگذارد و «طلب» دهد.در هر صورت، آنچه بعد از توبه و بازگشت براى يك سالك ضرورى مىباشد، داشتن طلب است. او بايد طلب داشته باشد، و در طلب حضرت مقصود برآيد. و بايد به اين حقيقت توجه كند كه اگر طالب جدى نباشد، و اگر «طلب» در دل او به تحقق نرسد، و وقتى به باطن خويش مراجعه مىكند، خود را به معنى كلمه «طالب» نيابد، هرگز در اين سفر موفق نخواهد بود. بايد نظر او بر اين باشد كه آيا «طلب» دارد، يا نه؟ آيا خود از خود قبول مىكند كه «طالب» است، يا نه؟ و آيا او كه توبه نموده و بازگشت كرده است، طلب را آغاز نموده است؟ و شب و روز بدون سستى و كسالت ،و بدون شک و ترديد، خود را «طالب» مىيابد؟ و درد «طلب» در خود مىبيند، يا نه؟
منگر اندر نقش زشت و خوب خويش
بنگر اندر عشق و بر مطلوب خویش
منگر اين را كه حقيرى يا ضعيف
بنگر اندر همت خود ای شریف
تو به هر حالى كه باشى مىطلب
آب مىجو دائماً اى خشك لب
(دفتر سوم مثنوى)
بسيار بوده اند و هستند كسانى كه به فكر سلوك افتاده و توبه و بازگشت هم نموده اند و تا حدودى مجاهدتهاى عبودى را هم شروع كرده و ادامه داده اند، و خود راسالك الى الله هم دانسته اند، وليكن به لحاظ نداشتن طلب جدى در اين سفر آنچنان كه بايد، موفق نگشتهاند خود اينها اگر به باطن خويش مراجعه كنند، و منصفانه به بررسى درون خويش بپردازند، به خوبى مىيابند كه «طالب» به معنى كلمه نيستند و «طلب» جدى ندارند، و به بيانى، درد طلب به دل آنان راه نيافته است، و اين چنين نبوده و نيستند كه حضرت حق براى آنان «مطلوب» و «مقصود» شده باشد، و حقيقتاً او را بخواهند، و دردمند باشند. اينها اگر دقت كنند، مىيابند كه سلوك آنان مبتنى بر درد «طلب» نيست، و لقاء حق و شهود وجه او مطلوب دل آنان نشده است.اگر اينان تعمق كنند، به وضوح مىفهمند كه چرا در اين راه موفق نشده و نمىشوند؟ يعنى مىفهمند كه «طلب» نبوده، و يا لااقل، آنچنان كه بايد «طلب» وجود نداشته است. و نيز مىفهمند كه اگر «طلب» بود، و اگرآنان «طالب» جدى بودند، در سلوك خويش موفق مىشدند.
ادامه دارد...
التماس دعا
بسمه تعالی شانه
عشق وعرفان
قسمت چهاردهم
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل اول : طلب
ادامه...
از اين و آن دل بر نداشتنها، در اسارت اين و آن باقى ماندنها، در ظلمتها محبوس بودنها، ذوق و شوق نداشتنها، فرصتها از دست دادنها، سستى كردنها، مسامحه نمودنها، مشكلات طريق را تحمل نكردنها، سختى رياضتها بر خود هموار ننمودنها، امروز و فردا كردنها، و بالاخره، توفيقات لازم را نداشتنها براى اين دسته ازمدعيان سلوك، همه و همه از فقدان «طلب» نشأت مىگيرد.
مرد بايد كز طلب وز انتظار
هر زمان صد جان کند در ره نثار
نى زمانى از طلب ساكن شود
نی دمی آسودنش ممکن شود
گر فرو استد زمانی از طلب
مرتدی باشد در این ره بی ادب
(منطق الطير عطار)
پس بايد سالك سعى بليغ خويش را مبذول اين امر بگرداند كه بعد از توبه از نعمت «طلب» برخوردار شود، و طالب جدى باشد. و به طورى كه اشاره كرديم، بايد از خداى متعال كسب عنايت كند، تا صاحب «طلب» گردد.
شب مخسب و روز هم چيزى مخور
كاين طلب در تو پيدا آيد مگر
(منطق الطير عطار)
سالك اگر از «طلب» به معنى كلمه برخوردار شود، مادامى كه درد طلب دارد و طلب را از دست نداده است، درسفر خوش موفق خواهد بود، و اگر تا آخر از اين نعمت بهرهمند باشد، باذن الله به مقصود خود نايل خواهد شد. و اين، لازمه طلب، و مقتضاى رحمت واسعة حق است.
هر كه چيزى جست بى شك يافت او
چون بجد اندر طلب بشتافت او
(دفتر سوم مثنوى)
در همه مطلوبات اين چنين است. شما اگر تأمل كنيد، خواهيد ديد هر چه شما به آن رسيدهايد، براى شما مطلوب بوده و شما طالب آن بودهايد، و از «طلب» شما بوده است و بس. اين طلب شما بوده است كه شما را به آن نايل گردانيده است. در خصوص مقصد اعلى، و در خصوص حضرت مقصود نيز همينطور است.
ادامه دارد...
التماس دعا
بسمه تعالی شانه
عشق وعرفان
قسمت پانزدهم
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل اول :طلب
ادامه...
نكته اى كه در طلب حضرت حق هست و بايد سالك از اول امر در مقام طلب به آن توجه خوب و عميق داشته باشد، اين است كه طلب حضرت حق، همانند طلبهاى ديگر نيست كه «طالب» با حفظ موجوديت خود،و به تعبيرى، با حفظ «خودى خود» به «مطلوب» خويش نايل گردد. اين طلب، طلب خاص است. طالب در ميدان اين طلب، احكام ديگرى دارد.«طالب» در اين ميدان، از همان اول امر بايد براى نيل به «مطلوب» از «خود» چشم بپوشد، و آماده كنار گذاشتن «خود» و لوازم «خودى» باشد. اين طلب، با هجرت از «خود» و از بيت «خودى» آغاز مىشود و با مرگ از «خود» و به عبارتى، با مرگ «خود» به آخر مىرسد؛ و من يخرج من بيته مهاجراً الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع أجره على الله و كان الله غفوراً رحيماً.سوره شوری آیه ۱۰۰
اين، چيزى است كه اگر سالك بخواهد خوب موفق شود، بايد هميشه آنرا در نظر داشته باشد،و يك حقيقت و امر جدى بداند. زيرا اگر سالك از اول امر به اين معنى خوب توجه نكند، و آنرا جدى نگيرد،و با مسامحه با آن برخورد نمايد، همينكه طلب را آغاز كرد، در همان اوايل امر موانعى در پيش پاى او قرار مىگيرند كه هر كدام به نحوى او را از سلوك و از «طلب» باز مىدارند، موانعى كه همه به «خود» و لوازم «خودى» و «نفسانيت» و «انانيت» بر مىگردد، و از آنها نشأت مىگيرد.گرچه خود «طلب» و قدم گذاشتن در ميدان طلب، به معنى مانع كشى است، و طلب جدى، يعنى موانع را كنار زدن و به سوى حضرت مقصود شتافتن، اگر چه موانع، موانع بسيار سخت و مهم باشد، ليكن بايد توجه داشت كه همه موانع در سوك الى الله در «خود» و لوازم «خودى» و در «انانيت» خلاصه مىشود. يعنى هر چه را انسان در اين سفر ملكوتى مانع ببيند، و هر چيزى را سد راه بيابد، همه آنها به «خود» و لوازم «خودى» و «انانيت» وى بر مىگردد. چون مىخواهد «خود» و «خودى» و «نهايت» خود راحفظ كند فلان امر براى وى به صورت مانع در مىآيد. والا هيچ چيز براى وى مانع نخواهد بود.
مانع اصلى در اين سفر، ، «خود» انسان، يعنى «خودى» اوست. حديث شريف «لاحجاب بينه و بين خلقه الا خلقه»با صراحت به اين حقيقت اشاره مىكند و مىگويد، حجابى بين خداى متعال و بين مخلوق او وجود ندارد، جز خود مخلوق.«خود» وبه تعبيرى «وجهه خلقى» هر مخلوقى حجاب بين او و بين حضرت حق است، و اگر «وجهه خلقى» يا «خود» را كنار بگذارد و از همه مراتب «خود» عبور كند، به حضرت مقصود نايل مىگردد.سالك وقتى قدم در ميدان طلب مىگذارد، و در طلب حضرت حق بر مىآيد، بايد توجه داشته باشد كه اساس امر در اين مقام را خود شكستن تشكيل میدهد.
ادامه دارد...
التماس دعا
بسمه تعالی شانه
عشق وعرفان
قسمت شانزدهم
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
منزل اول :طلب
ادامه...
جان مسئله در همه مجاهدتهاى عبودى همان خود كنارزدن در طلب مقصود است. بايد بداند كه «طالب» اين ميدان بايد از «خود» منسلخ گردد، تا به «مطلوب» نايل آيد، و جمال مطلوب آن وقت طالع شود كه وجود عاريتى طالب ازميان برخيزد، نه اينكه وجود موهوم وى به جاى خود باشد ،و نیل به مقصود نیز حاصل شود.
مولوى براى بيان حقيقت اين امر از طريق تمثيل، داستانى در مثنوى آورده كه مناسب است به اجمال و با حذف و ايصال به آن اشاره كنيم. و البته بايد توجه داشته باشيم و نكته اصلى را دريابيم و از دخالت دادن زوايد نيز سخت اجتناب كنيم، تا به لغزشها گرفتار نشويم.مولوى مىگويد، پشه به حضرت سليمان عليه السلام شكايت آورد كه داد من بگير، و عدل و انصاف جارى كن.
حضرت سليمان (ع) از پشه سوال مىكند كه شكايت تو از چيست؟ و دادخواهى تو از كيست؟ و اجراى عدل و انصاف در چه چيز را طالبى؟.
پشت شكايت خود مطرح مىكند و درد دل خويش را به آن حضرت مىگويد.
حضرت سليمان (ع) بااستماع شكايت پشه، به وى اين تذكر را مىدهد كه خداى متعال به من دستور داده است كه در مقام داورى بين طرفين مخاصمه بايد هر دو طرف حاضر باشند و هر دو سخن خود را در حضور مطرح كنند، تا قضاوت عادلانه بين آنان شود. تو نيز بايد با خصم خود، يعنى «باد» در اينجا حاضر شوى، و بايد «باد» را نيز بياورى، تا هر دو سخن خود مطرح كنيد، و سپس قضاوت و حكم حق را بشنويد.
پشه كه اين را شنيد، از آن حضرت خواست كه خودبه امر خود «باد» را نيز احضار كند، كه «باد» هم باذن الله فرمانبردار اوست.
حضرتش «باد» را امر نمود كه در محكمه عدل در حضور آن حضرت براى رسيدگى به شكايت پشه از وى حاضر شود.
«باد» با فرمان، و با احضار آن حضرت به محضر وى شتافت. پيداست كه وقتى «باد» مىآيد، پشه را توان اينكه در محضر آن حضرت باشد نخواهد بود، و بايد فرار را بر قرار اختيار كند و بگريزد.
حضرت سليمان (ع) به پشه خطاب مىكند كه كجا مىروى؟ باش تا بين شما قضاوت كنم.
نكته اى كه در اين داستان مورد نظر است، مسئله فرار پشه با آمدن باد است، واينكه، نمىشود هم پشه باشد، هم باد.
سخن اين است كه «پشه» با «باد» در يك جا جمع نمىشوند.در سفر الى الحق، طالب جوار حق آن وقت به حق مىرسد كه «خود» را نداشته باشد، و نمىشود هم«خود» باشد، هم «حق» باشد. وجود عاريتى بايد كنار رود، و وجود حقانى بيايد، تا با «حق» باشد.
بعضى از سالكين به لحاظ عدم توجه به همين نكته، و يا به لحاظ جدى نگرفتن آن، در همان اوايل طلب، با موانع زياد و گوناگونى مواجه مىشوند وبه تدريج سست شده از طلب و سلوك باز مىمانند.اينها از اول اين را يك اصل مسلم و بدون شبهه تلقى نمىكنند كه در سفر الى الحق بايد از «خود» در مراتب مختلف آن صرف نظر نمود. گويا اينها اين امر را جدى نمىگيرند ،و گويا چنين گمان مى كنند كه مىشود با حفظ «خود» نيز به مقصود نايل گشت. طبعاً در مراحل اوليه طلب كه بايد با خواسته هاى نفسانى مقابله كنند و با شكستن «نفس» به شكستن «خود» در مرتبه اى از مراتب آن قيام نمايند، اگر از تحمل سختيهاى اين مقابله و رياضتهاى آن شانه خالى كنند، و در برابر نفس و هواهاى آن ضعف نشان
دهند سرانجام از حركت بازمانده براى هميشه در ظلمتهاى متراكم نفس، و به تعبيرى، در ظلمات وحشتناك «خود» باقى مىمانند. اينها در حقيقت، در همان مراحل اوليه طلب، با مانع اصلى در اين ميدان كه «خود» و «نفسانيت» خود آنهاست مواجه مىشوند و شكست مىخورند. اگر اينها از اول به خوبى مانع را مىشناختند، و مسئله را جدى مىگرفتند، و با همين مانع به مقابله بر مىخاستند، چنين نمى شد.
ادامه دارد.
التماس دعا