eitaa logo
قرآن وسنت
242 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
802 فایل
#‌ترتیل‌و‌تفسیر‌قرآن #عترت_ولایت_معصومین #روایات‌و‌داستانهای‌جذاب‌و‌کوتاه #تحلیل_سیاسی #گلچین‌نکات #سیره‌علما #شهدا گاهی#طنز @ghoranvasonat کانال دوم: @dastanezibaa #کانال_داستان_زیبا🌺🌷🌸 کانال سوم: #روانشناسی @ravan110 🌺🌸 تبلیغ و تبادل نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
امام کاظم علیه السلام و زن بدکاره ♦️مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود). 🔷امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم. 🔶هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.   🔖مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ، جریان را به هارون گزارش داد. 🔲هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است، کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید: تو را چه شده؟   🔷گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟!   🔶نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. 👈با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. ♦️هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد.   از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … . ✍راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد.   📚پایگاه عرفان /بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸. علیه السلام
داستانهاي اصول کافی.pdf
3.3M
👆👆 ✅ های اصول کافی 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 5⃣ با لمس هشتک در این کانال، یک کتابخانه غنی را مشاهده خواهید کرد. 👇👇 🆔 @m_serat
داستان های بحارالانوار (1).pdf
890.3K
👆👆 ✅ های بحارالأنوار ج 1 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 5⃣ با لمس هشتک در این کانال، یک کتابخانه غنی را مشاهده خواهید کرد. 👇👇 🆔 @m_serat
داستان های بحارالانوار (2).pdf
1M
👆👆 ✅ های بحارالأنوار ج 2 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 5⃣ با لمس هشتک در این کانال، یک کتابخانه غنی را مشاهده خواهید کرد. 👇👇 🆔 @m_serat
داستان های بحارالانوار (3).pdf
875.1K
👆👆 ✅ های بحارالأنوار ج 3 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 5⃣ با لمس هشتک در این کانال، یک کتابخانه غنی را مشاهده خواهید کرد. 👇👇 🆔 @m_serat
داستان های بحارالانوار (4).pdf
968.1K
👆👆 ✅ های بحارالأنوار ج 4 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 5⃣ با لمس هشتک در این کانال، یک کتابخانه غنی را مشاهده خواهید کرد. 👇👇 🆔 @m_serat
داستان های بحارالانوار (5).pdf
962.8K
👆👆 ✅ های بحارالأنوار ج 5 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 5⃣ با لمس هشتک در این کانال، یک کتابخانه غنی را مشاهده خواهید کرد. 👇👇 🆔 @m_serat
دفاع از حریم تشیع مرحوم از علمای بزرگ شیعه، هنگامی که در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه خدا مشرف شد، از جمله علمایی بود که به کاخ پادشاه دعوت شده بود که طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. زمانی که نوبت به وی رسید و دست شاه را گرفت، هدیه ای به او داد و هدیه اش عبارت بود از یک که در جلدی پوستین نگه داشته شده بود. ملک هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم، بر پیشانی خود گذاشت. سید شرف الدین ناگهان گفت: ای پادشاه! چگونه این جلد را می بوسی و تعظیم می کنی در حالی که چیزی جز پوست یک بز نیست؟ ملک گفت: غرض من قرآنی است که در داخل این جلد قرار دارد نه خود جلد. آقای شرف الدین فوراً گفت: احسنت، ای پادشاه! ما هم وقتی پنجره یا در اتاق را می بوسیم، می دانیم که آهن هیچ کاری نمی تواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن ها و چوب ها قرار دارد. ما می خواهیم رسول اللَّه را تعظیم و احترام کنیم، همان گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز، می خواستی قرآنی را تعظیم نمایی که در جوف آن پوست قرار دارد. حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند. آن جا بود که ملک ناچار شد اجازه دهد حجاج با آثار صلی الله علیه و آله تبرک جویند، ولی آن که پس از او آمد، به قانون گذشته شان بازگشت. 📚 آنگاه هدايت شدم، ص 93 📚داستان ها و حکایت های حج، ص: 85 به جمع ما بپیوندید ⇩⇩⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/3813408813C70885d2c17
در خیابان شمس تبریزی  شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه. فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی گذرانده بود تا از این راه رزق حلالی بدست آورد. یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند. صدایی توجه اش را جلب می کند؛ می بیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا می کند که ورجه وورجه نکن، می افتی، در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر می خورد و به پایین پرت می شود. مادر جیغی می کشد و مردم خیره می مانند. حمال پیر فریاد می زند "نگهش دار !"، کودک میان آسمان و زمین معلق می ماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل می دهد. جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی می پرسد: یکی می گوید تو امام زمانی، دیگری می گوید حضرت خضر است، کسانی هم می گویند جادوگری بلد است و سحر کرده. حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند، به آرامی و خونسردی می گوید: خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار می شناسید. من کار خارق العاده ای نکردم ، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد. حمال همان شب از خدا مرگ خود را طلب کرد وخداوند جان اورا گرفت و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد. توبندگی چوگدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند به جمع ما بپیوندید ⇩⇩⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/3813408813C70885d2c17
مقابله علامه طباطبایی با مرتاض‌ هندی آیت الله شبیری زنجانی نقل میکند، 70سال پیش، مرتاضی از هند به قم آمده بود وادعاهای عجیبی داشت.از جمله اینکه میگفت میتوانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم. تعدادی از مردم را بلند کرده بود. روزی امام موسی صدر به او گفت مرا بلند کن، ما با خود فکر کردیم سید موسی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد ما سید موسی صدر را که جوانی نو خط بود سرزنش کردیم که چرا آبروی ماها را بردی؟ سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم. برخی از ما که جمعی از شاگردان علامه بودیم، ناامید شده بودیم. وارد اتاق علامه شدیم. گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب مرا بلند کند، من به نوشتن ادامه میدهم، او کارخودش را بکند مرتاض مقداری دم و دستگاهش را درآورد و اورادی میخواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم مشغول نوشتن. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد ودوباره سرش راپایین انداخت مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری خواند، اداها و اطواری هم در می‌آورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد مرتاض که آثار ناراحتی و عصبانیت در چهره اش موج می زد باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه بار سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و سراسیمه باحالت فرار بیرون رفت. رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟ باعصبانیت گفت من تمام نیروی خود را بکار گرفتم تا روح وی راتسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ولی ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد. به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. دفعه دوم کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم هر چه بلد بودم بکار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار جوری نگاه کرد که انگار کسی میخواهد خفه‌ام کند. این بود که فهمیدم این روح را نمیتوان تسخیر کرد وخیلی عظمت دارد مرتاض که قدرت روحی یکی از پروردگان مکتب امام صادق علیه السلام را دیده بود همان شب ازقم رفت وتمام برنامه هایش به ریخت منبع ، سایت علامه طباطبایی آیت الله شبیری زنجانی به جمع ما بپیوندید ⇩⇩⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/3813408813C70885d2c17
این دعا از امام باقر علیه السلام رسیده و از ادعیه فرج و بسیار سریع الاجابة و مجرب است . این دعا براے کسی است ڪہ از ترس فرار و یا در زندان گرفتار و یا دچار مشکلات زندگی شده است کیفیت آن این است که دو رکعت نماز خوانده بعد از نماز بگوید : ⇇يَا مَنْ‏ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ‏ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ‏ يَا مَنْ‏ لَمْ‏ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ‏ يَهْتِكِ‏ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ‏ الْمَنِ‏ يَا كَرِيمَ‏ الصَّفْحِ‏ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ وَ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا مُنْتَهَى كُلِّ نَجْوَى وَ غَايَةَ كُلِّ شَكْوَى يَا عَوْنَ كُلِّ مُسْتَعِينٍ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا⇉ ⇇سپس يَا رَبَّاهْ يَا سَيِّدَاهْ يَا مَوْلَيَاهْ يَا غَايَتَاهْ يَا مُنْتَهَى غَايَةِ رَغْبَتَاهْ را هر کدام ده مرتبه بگوید بعد بگوید : أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ عَلَيْهِمُ‏ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ‏ إِلَّا مَا كَشَفْتَ كَرْبِي وَ نَفَّسْتَ هَمِّي وَ فَرَّجْتَ غَمِّي وَ أَصْلَحْتَ حَالِي⇉ ⇇سپس حاجت خود را بیان کند . بعد طرف راست صورت را بر سجده گذاشته و صد مرتبه بگوید : يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ ⇇سپس روی چپ را بر سجده گذاشته و صد مرتبه بگوید :أَدْرَكَنِي‏ و بعد از آن اَلْغَوْث را با یک نفس تکرار کند و این نماز و دعا هم چنانکه گفته شد بسیار مجرب و سریع التاثیر است⇉ 📚تحفة الرضویة ص 175 و 176 به جمع ما بپیوندید ⇩⇩⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/3813408813C70885d2c17
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺داستان زیبا🌺 مردی که تا ۴۰ سالگی تار می زد و بعدها آیت اللهی شد که استاد برخی از مراجع تقلید بود. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 های و . . ، ، ، . @ghoranvasonat🌺🌱💐
1_81974310.apk
2.34M
🌼 🌼 💠 📚 داستان های حدیثی و قرآنی 👌 بسیار عالی برای عزیز کد ۱۲۴۵ 🙌 🌸 🌸 ✅ @tabliq_alemaneh 👈💝 🌾 @ghoranvasonat
پيروزى حزب الله لبنان با عنايت حضرت فاطمه زهراء.pdf
76.4K
🦋 داستان بسیار زیبای «پيروزى حزب الله لبنان با عنايت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها » 🦋 ⚫️ شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها تسلیت باد ⚫️ مرکزتخصصی‌نماز 🕋 @namazmt
مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود. تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت . اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد... تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ، رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟ درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم... مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود...! علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم. از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم. مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود. علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم... نتیجه : دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم ‏(چارلی چاپلین) •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ ✅اثر رضایت پدر در قبر! ✍آیت‌الله آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان - که معروف به وادی‌السّلام ثانی است، حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم‌ الشّأنی در آن‌جا دفن هستند - جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند. وقتی تلقین می‌خواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت: «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است. گفت: من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم، به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان مي‌فرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید - معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد. پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند، به بچّه‌هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا این‌گونه می‌خواهد وقتي می‌خواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان مي‌فرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند. من هنوز داخل قبر را می‌دیدم، دیدم وجود مقدّس اسدالله‌الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است ... 💢لذا او جواني خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود (تو كه بی‌سواد هستی) به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکاند و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اين‌قدر حسّاس، ظریف و مهم است. 📚گزیده‌ای از کتاب دو گوهر بهشتی آیت الله قرهی @thaghlain 🌹
✍️ طنز ✅جوابهای دو پهلو ابن جوزی در جایی منبر می رفت و جمعیت فراوانی از سنی و شیعه شرکت می کردند و هر کدام او را از خود دانسته و به او افتخار می کردند روزی خواستند اورا بیازمایند و لذا یکی بلند شد و از میان جمعیت صدا زد که ای شیخ ! جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم چه کسی بود ابن جوزی گفت : «من کانت بنته فی بیته » «یعنی آن کسی که دخترش درخانه او بود» سنی ها گفتند : ابو بکر رامی گوید:که دخترش عایشه درخانه آن حضرت بوده است شیعه ها گفتند: منظور حضرت علی علیه السلام است که دختر پیامبر صلی الله علیه وواله در خانه او بوده است . باردیگر به او گفتند :جانشینان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چند نفربودند؟ گفت : این که پر واضح است 4تا، 4تا، 4تا سنی ها گفتند: به چهار خلیفه اشاره کرد و شیعه ها گفتند: چهاررا سه مرتبه تکرار کردو اشاره به 12 امام دارد . 📕مطایبات (خنده حلال ) ص 41 @hal_khosh
💠 (67) ✅نگاه به تواناييهاى ديگران‏ 🔸نگاه به تواناييهاى ديگران دو گونه است: مادى و معنوى. در بعد مادى در روايات سفارش شده كه به زير دستان بيشتر توجه شود. 🌸على عليه السلام فرمود: وَاكْثِر انْ تَنْظُرَ الى مَنْ فُضُلِتَ عَلَيْهِ فَانَّ ذلِك من ابواب الشكر؛ ▫️به افراد پايين تر از خود توجه داشته باش، كه اين خود شكر برترى تو بر آنهاست. 📚نهج البلاغه، نامه 69، قسمت 11. ✍️ شخصى جوراب نداشت و ناراضى بود. همين كه چشمش به انسان معلولى افتاد گفت: خدايا تو را شكر مى‏كنم! اگر من جوراب ندارم پا دارم؛ اما او پا هم ندارد. 🔹و در بعد معنوى هم بايد هميشه نگاه به افراد برتر و انسانهاى كامل باشد؛ ▪️ولى متأسفانه اين دو نگاه گاهى در جامعه به صورت وارونه و معكوس است. 🆔 @hal_khosh
618cf5a206863.pdf
1.82M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸🌸🌸کتاب pdf 🌸 آفتاب خراسان 💝 پنج قصه از امام رضا علیه السلام برای کودکان ع 🌼کالای فرهنگی سالم🌼 ╭━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╮ ╰━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╯
DastanGhadir.pdf
7.37M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸🌸🌸کتاب pdf 🌸 خبر بزرگ 💠مجموعه داستان «خبر بزرگ» ویژه‌ی کودکان را منتشر کرد. این مجموعه شامل ۱۰ داستان کودکانه از واقعه‌ی غدیر و با هدف آشنایی هرچه بیشتر بچه‌ها با مفاهیم عید غدیر نوشته شده است. 💝 مناسب سنین 8 تا 12 سال ع 🌼کالای فرهنگی سالم🌼 ╭━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╮ ╰━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╯
قهرمان من.pdf
3.41M
🎁 دانلود کتاب قهرمان من 💠داستان هایی زیبا درباره حاج قاسم سلیمانی برای کودکان ┏━━━🌙✨ 🌹 ✨🌟━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/1205207203Cecf2a1e531 ┗━━━🌙✨ 🌷 ✨🌟━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️یک حبه انگور ...! 🎙 أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ . اگر سپاس گزاری کنید ، قطعاً نعمتِ خود را بر شما می افزایم ، و اگر ناسپاسی کنید ، بی تردید عذابم سخت است . 📙سوره ابراهیم ، آیه ۷ ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌷 شخصی به محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و از فقر خود شکایت کرد. ☘️ حضرت به او فرمود : هر وقت داخل خانه ات شدی 1️⃣ سلام کن هرچند کسی در خانه نباشد 2️⃣ بر من صلوات بفرست. 3️⃣ سپس سوره قل هو الله احد را یک مرتبه بخوان ، تا فقرت برطرف شود. 🌿 آن مرد چنین کرد و چیزی نگذاشت که آن قدر رزق و روزی اش زیاد شد که به همسایگانش نیز کمک مالی می کرد. 📕 اسرار الصلاه ، ملکی تبریزی ص 262 ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
618cf5a206863.pdf
1.82M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸🌸🌸کتاب pdf 🌸 آفتاب خراسان 💝 پنج قصه از امام رضا علیه السلام برای کودکان ع 🌼کالای فرهنگی سالم🌼 💖🌼💖💖🌼💖
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸🌸🌸کتاب pdf 🌸 ویژه‌نامه «کبوتران حرم رحلت امام خمینی 🌸آشنایی کودکان با شخصیت امام خمینی با شعر و داستان و سرگرمی 🌼کالای فرهنگی سالم🌼 ╭━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╮ @farsakala ╰━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╯
فایل PDF ویژه‌نامه «کبوتران حرم رحلت امام 97».pdf
8.48M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸🌸🌸کتاب pdf 🌸 ویژه‌نامه «کبوتران حرم رحلت امام خمینی 🌸آشنایی کودکان با شخصیت امام خمینی با شعر و داستان و سرگرمی 🌼کالای فرهنگی سالم💖🌼
هدایت شده از قرآن وسنت
618cf5a206863.pdf
1.82M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸🌸🌸کتاب pdf 🌸 آفتاب خراسان 💝 پنج قصه از امام رضا علیه السلام برای کودکان ع 🌼کالای فرهنگی سالم🌼 💖🌼💖💖🌼💖