eitaa logo
گفتمانِ کتابی📚
84 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
377 ویدیو
83 فایل
الهی و ربی من لی غیرک.... ادمین کانال: @Fm2409 ادمین کانال: @boshra245
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: سزاوار نيست كه بنده خدا به دو خصلت اعتماد كند، تندرستی، و توانگری، زيرا در تندرستی ناگاه او را بيمار بينی، و در توانگری ناگاه او را تهيدست.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: كسي كه از نياز خود نزد مومنی شكايت برد، گویی به پيشگاه خدا شكايت برده است، و كسی كه از نيازمندی خود نزد كافری شكوه نمايد، گویی از خدا شكوه كرده است.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
مِیل اگر داشت با درِ خیبر قلعه را هم زِ جای خود می‌کَند 😊😊😊 ۲۴ رجب،سالروز فتح خیبر به دست مولی الموحدین،حضرت علی علیه السلام🌹🌹🌹🌹 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیفر بی مهری به فرزندان🍂🍂🍂 📚🌟📚🌟📚🌟📚
توجه مرد به همسر😍❤️ 📚🌟📚🌟📚🌟📚 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨استماع قرآن✨ ابن مسعود يكي از نويسندگان وحي بود، يعني از كساني بود كه هر چه از قرآن نازل ميشد، مرتب مينوشت و ضبط ميكرد و چيزي فروگذار نميكرد. يك روز، رسول اكرم به او فرمود : مقداري قرآن بخوان تا من گوش كنم. ابن مسعود مصحف خويش را گشود، سوره مباركه نساء آمد، او ميخواند و رسول اكرم با دقت و توجه گوش ميكرد، تارسيد به آيه 41 : «فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنا بك علي هؤلاء شهيدا » يعني چگونه باشد آن وقت كه از هر امتي گواهي بياوريم، و تو را براي اين امت گواه بياوريم. همين كه ابن مسعود اين آيه را قرائت كرد، چشمهاي رسول اكرم پراز اشك شد و فرمود : ديگر كافي است(1) پاورقي: . 1 كحل البصر، محدث قمي 📚◾️📚◾️📚◾️📚◾️📚 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
ان شاء الله به حق شب شهادت فرزندشون امام موسی کاظم شفاعتشان شامل حالمان شود و ظهور فرزندشان هر چه زودتر برسد.🤲 شهادت امام موسی کاظم تسلیت باد◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توحید در ایدئولوژی اسلام👌👌 📚◾️📚◾️📚◾️📚
تفاوت دیدگاه مادی و فرد الهی👌👌 📚◾️📚◾️📚◾️📚◾️📚 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 9⃣5⃣ 📖صدای خانم نصیری را شنیدم. بیدار شده بودند. اشکم را پاک کردم😢 و در زدم. انقدر به این طرف و ان طرف تلفن کردم تا مکان و مکان نزدیک ان را پیدا کردم. هدی را فرستادم مدرسه، زنگ زدم☎️ داداش رضا و خواهر هایم بیایند. محمدحسن و هدی را سپردم به ، میدانستم هدی داییش را خیلی دوست دارد و کنار او ارام تر است. 📖سوار ماشین🚙 اقای نصیری شدم. زهرا و شوهر خواهرم اقا نعمت هم سوار شدند، عقب نشسته بودم. صدای پچ پچ ارام اقا نعمت و اقای نصیری با هم را میشنیدم و صدای زنگ موبایل هایی📱 که خبر ها را رد و بدل میکرد. ساعت ماشین را نشان میداد. سرم را تکیه دادم به شیشه و خیره شدم به بیابان های اطراف جاده. 📖کم کم سر وصدای ماشین خوابید. را دیدم که وسط بیابان افسار اسبی🐎 را گرفته بود و به دنبال خودش میکشید، روی اسب نشسته بود. قیافه اش درست عین وقت هایی بود که بعد از موج گرفتگی حالش جا می امد؛ مظلوم و خسته😢 📖-ایوب چرا نشسته ای روی اسب و این پیاده است؟ بلند شو محسن انگشتش را گذاشت روی بینی. زهرا دستم را گرفت"چی شده شهلا‼️" بیرون وسط بیابان دیگر کسی نبود. صدای اقا نعمت را میشنیدم که حالم را میپرسید. را میدیدم که شانه هایم را میمالید. خودم را میدیدم که نفسم بند امده و چانه ام میلرزد😭 📖هر طرف ماشین را نگاه میکردم خسته ی ایوب را میدیدم. حس میکردم بیرون از ماشینم و فرسنگ ها از همه دورم، تک و تنها👤 و بی کس با چشم های خسته ای ک نگاهم میکند. قطره های اب را روی صورتم حس کردم. زهرا با بغض گفت: شهلا خوبی⁉️ تو را بخدا ارام باش. 📖اشکم که ریخت صدای ناله ام بلند شد. _ایوب رفت، من میدانم😭 تمام شد برگه امبولانس🚑 توی پاسگاه بود. دیدمش رویش نوشته بود ، ساعت ده، احیا جواب نداد. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📜نهج البلاغه📜 سهم امروز ⬅️حکمت ۴۲۸ و ۴۳۰ ✅از کتاب ترجمه دشتی✨ ما را به دوستانتون معرفی کنید😊👇 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️ 🆔️ @gofteman245
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞(در يكی از روزهای عيد فرمود:) اين عيد كسی است كه خدا روزه اش را پذيرفته، و نماز او را ستوده است، و هر روز كه خدا را نافرمانی نكنند، آن روز عيد است.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: بزرگترين حسرتها در روز قيامت، حسرت خوردن مردی است كه مالی را به گناه گرد آورده، و آن را شخصی به ارث برده كه در اطاعت خدای سبحان بخشش نمود، و با آن وارد بهشت شد، و گردآورنده اولی وارد جهنم گرديد.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: همانا زيانکارترين مردم در معاملات، و نا اميدترين مردم در تلاش، مردی است كه تن در گردآوری مال خسته دارد، اما تقديرها با خواست او هماهنگ نباشد، پس با حسرت از دنيا برود، و با بار گناه به آخرت روی آورد.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرز نیکی مرد به همسر👌👌 بسیار مفید و مناسب روزگاران ما😔 📚◾️📚◾️📚◾️📚
نیکی به شوهر🌹🌹❤️ 📚◾️📚◾️📚◾️📚 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
AUD-20210128-WA0006.mp3
1.21M
🍂اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ، وَصَلِّ عَلَىٰ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِيِّ الْأَبْرارِ، وَ إِمامِ الْأَخْيارِ، وَعَيْبَةِ الْأَنْوارِ، وَوارِثِ السَّكِينَةِ وَالْوَقارِ، وَالْحِكَمِ وَالْآثارِ، الَّذِي كانَ يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُواصَلَةِ الاسْتِغْفارِ، حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ، وَالدُمُوعِ الْغَزِيرَةِ، وَالْمُناجاةِ الْكَثِيرَةِ، وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ، 🥀 خدایا درود فرست بر محمّد و اهل‌بیتش و درود فرست بر موسی بن جعفر، جانشین نیکوکاران و پیشوای خوبان و خزانه‌ی انوار و وارث آرامش و متانت و حکمت‌ها و آثار، آن‌که همواره شب را با بیداری تا سحر، با به هم پیوستن استغفار زنده می‌داشت، هم‌پیمان سجده‌های طولانی و اشک‌های سرشار و رازونیاز بسیار و ناله‌های به هم پیوسته .... امام موسی بن جعفر علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨سخنور✨ دموستنس، خطيب و سياستمدار معروف يونان قديم، كه با ارسطو در يك سال متولد و در يك سال در گذشته اند، از آغاز رشد و تميز و سالهاي نزديك بلوغ براي ايراد سخنراني آماده ميشد، ولي نه براي آنكه واعظ و معلم اخلاق خوبي باشد، و نه براي آنكه بتواند در مجامع مهم و سخنرانيهاي سياسي و اجتماعي نطق ايراد كند، و نه براي آنكه در محاكم قضايي وكيل مدافع خوبي باشد، بلكه فقط به خاطر اينكه عليه كساني كه وصي پدرش و سرپرست خودش در كودكي بودند، و ثروت هنگفتي كه از پدرش به ارث مانده بود خورده بودند، در محكمه اقامه دعوي كند مدتي مشغول اين كار بود. از مال پدر چيزي به دستش نيامد، اما در سخنوري ورزيده شد، و بر آن شد كه در مجامع عمومي سخن براند. در آغاز امر چندان سخنوري او مورد پسند واقع نشد، عيبهايي در سخنرانيش چه از جنبه هاي طبيعي مربوط به آواز و لهجه و كوتاه و بلندي نفس، و هچ از جنبه هاي فني مربوط به انشاء و تعبير ديده ميشد ولي به كمك تشويق و ترغيب دوستان و با همت بلند و مجاهدت عظيم، همه آن معايب را از بين برد. خانه اي زير زميني براي خود مهيا ساخت و تنها در آنجا مشغول تمرين خطابه شد. براي اصلاح لهجه خود ريگ در دهان مي گرفت و به آواز بلند شعر ميخواند. براي اين كه نفسش قوت بگيرد رو به بالا ميدويد، يا منظومههاي طولاني را يك نفس ميخواند. در برابر آئينه سخن ميگفت، تا قيافه خود را در آئينه ببيند و ژستها و اطوار خود را اصلاح كند. آن قدر به تمرين و ممارست ادامه داد تا يكي از بزرگترين سخنوران جهان گشت(1) پاورقي: . 1 آيين سخنوري، تأليف مرحوم محمد علي فروغي، جلد 2 ، صفحه 5 و 6 📚👌📚👌📚👌📚 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدگاه مادیون👌👌 📚🌱📚🌱📚🌱📚🌱📚 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 1⃣6⃣ 📖زهرا دستش را روی دهان گذاشت تا صدای هق هقش بلند نشود. محمدحسین داد کشید: میگویم کجاست؟ رو کرد به پرستار ها، اقا نعمت دست محمد را گرفت و کشیدش عقب، محمد برگشت سمت نعمت اقا _بابا ایوب رفت⁉️ اره؟😭 📖رگ گردنش بیرون زده بود. با به پرستارها گفت: کی بود پشت تلفن گفت حالش خوب است؟ من از پاسگاه زنگ زدم☎️کی گفت توی ای سی یو است؟ بابا ایوب من ، شما گفتید خوب است؟ چرا دروغ گفتید؟ 📖دست اقا نعمت را کنار زد و دوید بیرون🏃‍♂ سرم گیج رفت، نشستم روی صندلی. اقا نعمت دنبال دوید وسط خیابان محمدحسین را گرفت توی بغلش، محمد خشمش، را جمع کرد توی مشت هایش و به سینه ی اقا نعمت زد، اقا نعمت تکان نخورد +بزن محمدجان، من را بزن. داد بکش، گریه کن محمد😭 📖محمد داد میکشید و اقا نعمت را میزد. مردم ایستاده بودند و نگاه میکردند😟 محمد نشست روی زمین و زبان گرفت _شماها ک نمیدانید؛ نمیدانید ایوبم چطوری رفت. وقتی میلرزید شما ها که نبودید. همه جا تاریک🌚 و سرد بود. همه وسایل ماشین را دورش جمع کردم. 📖ایوب را دیدم به ضربه خورده بود. رگ زیر چشمش ورم کرده بود. محمدحسین ایوب را توی درمانگاه میبرد تا امپولش را بزند. بعد از امپول، ایوب به محمد میگوید. حالش خوب است و از محمد میخواهد که راحت بخوابد😴 هنوز چشم هایش گرم نشده بود که ماشین چپ میشود. ایوب از ماشین🚗 پرت شده بود بیرون. 📖دکتر گفت: پشت فرمان بوده از موبایل📱 اقا نعمت زنگ زدم به خانه. بعد از اولین بوق گوشی را برداشت _سلام مامان گلویم گرفت +سلام هدی جان، مگر مدرسه نبودی؟ -ساعت اول گفتم بابام تصادف💥 کرده، اجازه دادند بیایم خانه پیش دایی رضا و خاله مکث کرد _بابا ایوب حالش خوب است؟ 📖بینیم سوخت و اشک دوید به چشمانم😢 +اره خوب است دخترم، است. اشک هایم سر خوردند روی رد اشک های آن چند ساعت و راه باز کردند تا زیر چانه ام، صدای هدی لرزید _پس چرا اینها همه اش گریه میکنند⁉️ صدای گریه ی از ان طرف گوشی می امد. لبم را گاز گرفتم و نفسم را حبس کردم. هدی با گریه حرف میزد. _بابا ایوب ؟ اه کشیدم +اره مادر جان، بابا ایوب دیگر رفت😭 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣6⃣ 📖توی دکتر که صورت رنگ پریده ام را دید، اجازه نداد حرف بزنم. با دست اشاره کرد به نیمکت بنشینم🛋 _ارام باشید خانم، حال ایشان .... چادرم را توی مشتم فشردم و هق هق کردم +به من نگو، هجده سال است دارم میبینم هر روز ایوب اب میشود. هر روز درد میکشد💔 میبینم که هر روز میمیرد و زنده میشود. میدانم که است. 📖گردنم را کج کردم و ارام پرسیدم: رفته؟🙁 دکتر سرش را پایین انداخت  و را نشان داد. توی بغل زهرا وا رفتم. چقدر راحت پرسیدم "ایوب رفته؟" 📖امکان نداشت ایوب برای به جبهه نرود و من پشت سرش نماز حاجت نخوانم. سر سجادت زار نزنم😭 که برگردد. از فکر زندگی بدون ایوب💕 مو به تنم سیخ میشد. ایوب چه فکری درباره من میکرد؟ فکر میکرد از اهنم؟ فکر میکرد اگر اب شدنش را تحمل کنم هم برایم ساده است؟ 📖چی فکر میکرد که ان روز وسط شوخی هایمان در باره مرگ گفت: حواست باشد بلند بلند گریه نکنی✘ سر وصدا راه نیاندازی، یک وقت وسط گریه و زاری هایت کنار نرود. حجاب هدی، حجاب خواهر هایم. کسی صدای انها را نشنود🔇 مواظب باش به اندازه مراسم بگیرید، به اندازه گریه کنید. 📖زهرا اخرین قطره های اب قند را هم داد بخورم. صدای داد و بیداد را میشنیدم. با لباس خاکی و شلوار پاره و خونی جلوی پرستارها ایستاده بود. خواستم بلند شوم، زهرا دستم را گرفت و کمک کرد. محمدحسین امد جلو صورت خیس من و زهرا را که دید. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📜نهج البلاغه📜 سهم امروز ⬅️حکمت ۴۳۱ و ۴۳۳ ✅از کتاب ترجمه دشتی✨ ما را به دوستانتون معرفی کنید😊👇 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️ 🆔️ @gofteman245