eitaa logo
کانون گفتمان ولایت
53 دنبال‌کننده
103 عکس
9 ویدیو
3 فایل
نخستین تشکل مستقل ولایی طلاب خواهر ارتباط با ما @talatomekhamush
مشاهده در ایتا
دانلود
#حجره_سیره_شناسی_امامین_انقلاب #سید_علی_خامنه_ای #دوران_کودکی
🌸بـــسم‌الله🌸 😊سید علی آقا، از کودکی قبا میپوشید؛ و با همین لباس هم بازی می‌کرد؛ میدوید و راهی مدرسه میشد. او عمامه هم داشت. هوا که گرم بود عمامه نمیگذاشت، اما زمستان‌ها یا هنگامی که با پدر به مسجد می‌رفت، عمامه‌ای که مادرش میپیچید، بر سر می‌گذاشت. ⚽️ «بله؛ بازى هم مى‌كرديم. منتها در كوچه بازى مى‌كرديم؛ چون در خانه جاى بازى نداشتيم و بازیهاى آن وقت بچه‌ها فرق مى‌كرد. يك مقدار هم بازیهاى ورزشى بود؛ مثل واليبال و فوتبال و اينها كه بازى مى‌كرديم. 🏐 من آن موقع در كوچه، با بچه‌ها واليبال‌بازى مى‌كردم؛ خيلى هم واليبال را دوست مى‌داشتم.😇 الآن هم اگر گاهى بخواهيم ورزش دسته‌جمعى بكنيم البته با بچه‌هاى خودم به واليبال رو مى‌آوريم كه ورزش خيلى خوبى است. 🌺 چيزى كه مى‌دانم براى شما جالب است، اين است كه من همان وقت، معمّم بودم؛ يعنى در بين سنين ده و سيزده‌سالگى ـ كه ايشان سؤال كردند ـ من عمامه به سرم و قبا به تنم بود!😀 قبل از آن هم همينطور. از اوايلى كه به مدرسه رفتم، با قبا رفتم؛ منتها تابستان‌ها با سرِ برهنه مى‌رفتم، زمستان كه مى‌شد، مادرم عمامه به سرم مى‌پيچيد. مادرم خودش دختر روحانى بود و برادران روحانى هم داشت، لذا عمامه پيچيدن را خوب بلد بود؛ سرِ ما عمامه مى‌پيچيد و به مدرسه مى‌رفتيم. 😥 البته اسباب زحمت بود كه جلوِ بچه‌ها، يكى با قباى بلند و لباس نوع ديگر باشد. طبعاً مقدارى حالت انگشت‌نمايى و اينها بود؛ اما ما با بازى و رفاقت و شيطنت و اينطور چيزها جبران مى‌كرديم و نمى‌گذاشتيم كه در اين زمينه‌ها خيلى سخت بگذرد.»😌 ✨این قبا، لباس گشادی بود که تا زیر زانو می‌رسید و تجزیه شده لباس کهنه پدر یا دیگر پارچه‌ها بود که مادر میبرید و با آن چرخ خیاطی سینگر سیاه رنگ میدوخت. پدر چند قبای بَرَک وصلهپینه شده داشت. یکی دامنش، یکی آستین و سرشانهاش بازسازی شده بود. پدر این‌ها را میپوشید و عقیده داشت قبا بایستی کثیف یا پاره نباشد؛ پوشیدن قبای وصلهدار عیب نیست. همین قباها، بالاپوشهای آتی پسران بود. 🌀«[اما پدرم] عباهای خوب میپوشید. تا یادم هست... زمستان عباهای نایینی و تابستان عباهای خاشیه خوب میپوشید... مقید بود عبای خوب بپوشد.» ✳️ قبای سیدمحمد، سیدعلی و بعدها سیدهادی، اگر چه ریشهای در باورهای مذهبی پدر داشت، اما با دوران خلع لباس روحانیان، لباس متّحدالشکل و تحدیدها و تهدیدهای رضاشاهی هم بیارتباط نبود؛ سیدجواد دوست نداشت لباس تحمیلی رضاشاه را به تن فرزندان خود کند. ♦️سیدعلی هر روز پسکوچههای خانه تا مدرسه دیانتی را که در بازار سرشور بود، با علاقه میرفت و باز میگشت. او دستمالی با خود داشت که دفتر و کتابش در آن پیچیده شده بود. کفشهایش، یارای جنب و جوش او را نداشتند. کفش او در تابستانها «گیوه» و در زمستانها «میرزایی» بود؛ پاپوش طلبه‌ها و روحانیان آن زمان؛ کفشهایی ساده، ارزان و بیبند. پدر، کفش بنددار نمیخرید. 👞«آرزوی کفش بنددار به دلمان بود؛ تا الآن هم من کفش بنددار نپوشیدهام؛ یعنی این آرزو برآورده نشد.» 👈 نداری پدر که ریشه در زندگی زاهدانه و دنیاگریزانه داشت، نمیگذاشت برخی خواستهای بچهها، حتی در خرید کفش بر مدار میل کودکانه آنها بگردد. زندگی سیدعلی و خانواده به سختی، اما در اوج عزّتمندی میگذشت... ⚜ گفتمان ولایت 🌱 نخستین تشکل مستقل ولایی طلاب خواهر ✌️ 💠 نرم‌افزار بله: https://ble.im/goftemanevelayat 💠 نرم‌افزار ایتا: https://eitaa.com/goftemanevelayat 💠 نرم‌افزار سروش: https://sapp.ir/goftemanevelayat