{بخشی از کتاب}
با صدای کلکشیدن زنها، وقتی که قاطر از جلوی خانهشان رد شد، چشم از عباس گرفتم. میان اینهمه هیاهو که صدا به صدا نمیرسید، چند پسربچه با فریاد از کوچۀ بالای امامزاده سرازیر شدند سمت میدانگاهی. بااینکه بعید بود، انگار باد کلمۀ «ممد بغدادی» را به گوشم رساند. دست خودم نبود که بند دلم پاره شد. اول دایرهزنگی عمه زری از صدا افتاد. ساز و کرنا هم همراه نفسهای زنان قطع شد. در یک آن، همه لالمانی گرفتند و فقط صدای داد بچهها بود که چهارنعل میدویدند و از ته حنجره فریاد میزدند: «ممد بغدادی اومد.»
بعد از آن یک لحظه سکوت، انگار صور اسرافیل را زده باشند، هرکس بهسمتی میدوید. هر مردی دست زن و دخترش را گرفته بود و میبردشان تا سوراخی پیدا کند و بچپاندشان آن تو. زنها همه از پشتبامها سرریز شدند پایین و دِر خانههای منتهی به میدانگاهی باز شد و هرکس که توانست خودش را پرت کرد توی حیاط. تنها من بودم که مات و حیران مانده بودم روی قاطر و البته، چند پیرزن که کسی کاری با آنها نداشت و عمه زری. علیسان که دست دراز کرد تا زیر بغلهایم را بگیرد و پیادهام بکند، اول صدای سم اسبهای آژانها از پیچ کوچهبالایی به گوش رسید و بعد سروکلۀ خودشان پیدا شد. درست جلوی کاروان عروس، که حالا آب رفته بود و هاجوواج وسط میدانگاه ایستاده بود، اسب ممد بغدادی شیههای کشید و ایستاد.
💎@gohaarirany
"حریر" تنها یک روایت عاشقانه از یک دختر و پسر سادهدل روستایی نیست بلکه فرصتی است برای نشان دادن تلاشهای کارگزاران حکومت پهلوی برای برانداختن حجاب از میان ایرانیانی که حتی در دوران نامسلمانیشان هم حجاب بر سر داشتند.
💎@gohaarirany
#فاطمه_سلطانی
تنها اطلاعاتی که تونستم از ایشون به دست بیارم این بود که علاوه بر حریر، کتابی هم به نام "و دریا آتش گرفت" براساس داستان زندگی شهید محمد اویسی دارن.
💎@gohaarirany
جوایز و افتخارات کتاب ارمیا
- تقدیر ویژه دومین دورهی کتاب سال دفاع مقدس، بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس (1376)
- تقدیر ویژه اولین دورهی جشنوارهی «فرهنگی هنری مهر»، دفتر نشر و تنظیم آثار امام خمینی (1378)
- کتاب برگزیدهی جشنواره «ادب و پایداری»، بیست سال ادبیات دفاع مقدس، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (1379)
💎@gohaarirany
{بخشی از کتاب}
رستوران را کنار پمپ بنزین ساخته بودند. این دو عمارت توانسته بودند اندکی لختی کسلکنندهی جاده را بر هم بزنند. ارمیا اشارهای به پدر کرد و در سکوت او و پدر، رستوران که رنگ در و دیوارش با حصارهای پمپ بنزین تفاوت زیادی نداشت، انتخاب شد. وقتی پا را روی زمین گذاشتند، انگار تمامی طول مسیر کیلومتر به کیلومتر وزنهای شد و روی کمرشان قرار گرفت. ابتدا لنگلنگان و سپس استوار به سوی رستوران گام برداشتند.
رستوران بزرگ بود و قدیمی. معلوم بود مدتها از آن استفاده نمیشده است. روی زمین خاکی اطراف، روغن اتومبیل، لکههای سیاهی کشیده بود. بوی بنزین با بوی چربی کباب مخلوط شده بود. در توری رستوران را احتمالاً برای این گذاشته بودند که مگسها بیرون نیایند. مگسها از اجزای اصلی اکوسیستم جنوب هستند، با وزوزهای کرکننده و کثیفی چندشآوری که به مرور زمان عادی میشود؛ تکامل انسانها در برخورد با مگس. پدر و پسر زیر نگاههای عمیق مشتریان و پیشخدمتها منتظر غذا بودند. در آن رستوران کثیف بین راه قیافه پدر هر چند به فضای آنجا نمیخورد اما غریب نبود. نگاهها مسحور ریشها و موهای بلند پسر نیز نبودند بلکه نگاهها در شگفتی پیوند عجیب مردی میانسال با موهای جوگندمی شانهشده و جوانی کمسن با موهای بلند، غرق شده بودند. مرد میانسال یک کراوات کم داشت و جوان کمسن چفیهاش را در سنگرش جا گذاشته بود. مدتی روی صندلی جابهجا شدند، اما هیچکس به سراغشان نیامد.
شاید اینجا را با هتلهای تهران اشتباه گرفته بودند. صاحب کافهی بین راه، آنقدر رانندهی کامیون و سرباز به مرخصی آمده، دیده بود که دیگر به کسی فهرست غذا تعارف نمیکرد. از پشت میز آهنیاش تازهواردها را برانداز میکرد. منتظر بود تا بیایند و چیزی سفارش بدهند. دست آخر خسته شد و بهطرف میز پدر و پسر به راه افتاد. پدر از او صورت غذاها را پرسید. صاحب کافه دستی به صورت چرب و خیس از عرقش کشید و خندید.
💎@gohaarirany
#رضا_امیرخانی
زادهی ۱۳۵۲
نویسنده و منتقد ادبی
او تاکنون آثار مختلفی را در قالب رمان، داستان کوتاه، سفرنامه و مقالات تحلیلی به رشتهی تحریر درآورده است.
رضا امیرخانی در خلال سالهای 1384 تا 1386 رئیس هیئتمدیرهی انجمن قلم ایران بود. آثار او تاکنون به زبانهای زیادی از جمله روسی، اندونزیایی، عربی، اردو و ترکی ترجمه شدهاند و بنا به گزارش سایت رسمی وی، تاکنون بیش از 600 هزار نسخه از آثار او به فروش رسیده است.
آثار:
▫️من او
▪️نفحات نفت
▫️نیم دانگ پیونگ یانگ
▪️قیدار
▫️جانستان کابلستان
💎@gohaarirany
سلام و احترام🌱
با #معرفی_کتاب درخدمتتونم اما یه مقداری متفاوت از همیشه!
خیلی دلم میخواست امروز کتابایی که مربوط به شهید ادواردو آنیلی هستن رو معرفی کنم تا این مرد بزرگ رو بیشتر و بهتر بشناسیم.
اما حقیقتا کتابی که در شان و اندازهی ایشون باشه نوشته نشده به نظرم! یا حداقل من پیدا نکردم.
به همین خاطر فقط پیشنهاد میکنم ازشون خیلی خیلی زیاد بخونید...
یه معرفی کوتاهی هم از ایشون براتون میذارم مطالعه بفرمایید.
💎@gohaarirany