عرض سلام و ادب دارم خدمت همه عزیزان گروه.
امشب هم بداهه گویی داریم با سه واژه:
#شهر_ایستگاه_پرنده
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷
در شهر پرندهای پر نگشود
در کنج قفس قناری نسرود
ایستگاه در ازدحام تنهایی ماند
بی اشک وداع، بی گفت و شنود...
#سمیه_سادات_نجفی
پرنده، ایستگاه بعدی آن نامه را گم کن
کسی در شهر او چشم انتظار شعرهایم نیست
#فاطمه_اسلامی
رفتن (فعلی که در کفشهایم رسوب کرده بود)
مرا در آخرین ایستگاه
به زمین چسباند
شانه هایم
کلاهم
مقصد پرنده های بی لانه شد
و شهر
به لطف تو
اولین مترسک زندهاش را دید
#فاطمه_اسلامی
"پرنده" گر شدم فقط به عشق آسمان توست
حسد به شاخه ای برم که زیر آشیان توست
به "شهر" مردگان اگر که بشنوم صدای صور
که زنده می کند تمام مرده ها اذان توست
ببین قطار عشق من گذشته از درون خویش
و "ایستگاه" بعدی اش مسلما لبان توست
#میرنوری
در شهر ایستاده بودم
ایستگاهی تنهایی اش را به من چشمک زد
تنهایی را گوشزد می کرد
شنیدم
پرنده ای شدم
که پرواز را گوشمالی دادم
تکانی به خودم گرفتم
به خودم تکانی دادم
تا خودم زیاد فاصله داشتم
باید در همین ایستگاه که پیدایم کرده بود
کار را یکسره می کردم
تا پیدا شوم برای خودم
خودی که نمی شناسمش
و ایستگاه ِ قرمز زنگ خطر را برایم زده بود
بیا
باش
در کنار هرچه نیستی
شاید فردا هم برای تو باشد......
#حورا_اصفهانی
زیرِ سقفِ آسمانِ شهر
با پرندگانِ مهربانِ شهر
سوی «سرزمینِ روشنی» پریدهام
پا به پای کفشهای کودکی
در پناهِ گرمِ ژاکتِ عروسکی
شادمان دویدهام
آن طرف چه آبی است!
این طرف چه سبزِ روشن است!
آن طرف چه باصفاست!
ایستگاهِ آخر است
جادهها چه آشناست!
این که آسمانِ شهرِ ماست!
فکر میکنم رسیدهام...
#فاطمه_معین_زاده
در این ایستگاه خاموش
در قعر تنهایی
سوز سرد زمستانی
پرنده ای که یخ زده
شهری تنها
دردی که تمام نمیشود
زمینی که آدمهایش را فراموش کرده
سرمایی که هر لحظه بیشتر می شود
اینجا ایستگاه آخر است
#روحی
کاش میشد پرندهای باشم
روی سقفِ شهر پر بزنم
گاه گاهی برای سرگرمی
سر ایستگاهِ آن سر شهر
در کنارِ مسافری غمگین
کمی آوازِ حَصر سر بدهم
ولی امروز شکلِ انسانی
سر ایستگاهِ این سرِ شهر
غرق در غارغارِ کلاغ
در میان گذشتن و ماندن
خسته ام از ترددِ افکار
#حسنکی
یک روز در دلِ شهر
چشمت به چشمِ من خورد
قلب مرا دلِ تو
برداشت با خودش برد!
دنبالِ تو، گلِ من!
پروانهوار رفتم
دیدم که در قطاری
سمت قطار رفتم
دادم بلیط خود را
پیش تو جا گرفتم
با هر تکان قلبم،
دست تو را گرفتم
دلگرم، مثل خورشید
پرشور، مثل دریا
مثل پرنده، آزاد
مثل ستاره، زیبا
یک ایل، ماتِ چشمت
یک شهر، مستِ عطرت
باران گرفته امشب
جا هست زیرِ چترت؟
آسایش وجودم!
آرامشِ خیالم!
گرم است با تو قلبم
خوب است با تو حالم
شکر خدا! نشسته
دلبر کنار دلبر
با من بمان عزیزم
تا ایستگاه آخر
#فاطمه_معین_زاده
در هیاهوی شهر خوابیده
یک پرنده درون لانه ی خود
ناگهان با صدای بمباران
میپرد او ز آشیانه ی خود
دلش از هر چه جنگ پژمرده
جانش از هر چه تیر، آزرده
بچه اش را گذاشت،زیرا او
در درون خرابه اش مرده
در سرش شور زندگی کردن
چاره ای نیست اینک اما آه
باید از نو بسازد او اکنون
لانه ای در کنار این ایستگاه
#فرشته_دهپروری
آمد پرنده تا شهر ما شاد
در ایستگاهی آهسته ایستاد
آواز خواند و ما را صدا زد
کر بود این شهر پس رفت با باد
#روحانی
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom