گُلابَتون
#حرم_نگار 4️⃣2️⃣ من را صدا زدی... من صدهزاربار باید روی کاغذ بنویسم: اخلاق آدم ۶۰ ساله را که نمی
#حرم_نگار
5️⃣2️⃣ ذرّهپروری✨
ای خورشید قم، معصومه جان (س)!
نورت جلای ارض است و طلوعت امیدِ اهل آن. از اهالی قم شنیدهام که اگر طالب علم هستید؛ به حرم بروید، آنجا علم میدهند!
مقابر علما را که در حرم دیدم یقین کردم، خبریست. تاریخ را جُستم و اوراقش را وارسی کردم، زندگی نامهی بزرگان را خواندم و
دریافتم که بیشک، شما ذرهپرورید و هادیِ ما...
● شهید مطهری
متفکر و نویسنده شیعه و...
● علامه طباطبائی
فیلسوف، فقیه، صاحب تفسیر المیزان و...
● آیتالله بهجت رحمتاللهعلیه
عالم، مرجع، عارف شیعی و...
●آیتالله فاضل لنکرانی
مرجع شیعه و...
و سایر بزرگان...
اکنون با چشمِ امید، در حریمِ حرم قدم برمیدارم تا از پرتو وجودبخشتان، برخوردار شوم و تاریکیهای دلم را به نور مزین سازم...
یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه✨
💚@golabbaton95
#قم_المقدسه #خاطره_حرم
#حرم_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دلنوشته #بانوی_آیینه_دار_شهر_من
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#حرم_نگار 5️⃣2️⃣ ذرّهپروری✨ ای خورشید قم، معصومه جان (س)! نورت جلای ارض است و طلوعت امیدِ اهل آن
#حرم_نگار
6️⃣2️⃣ من جایی جز اینجا ندارم...
فریاد کشیدم و با تمام صدایی که از حنجرهام درمیآمد گفتم: من نمیخوام این زندگی کوفتی که تو برام ساختی رو. خانه ساکت شد. عرفان به سرعت به سمت جا کفشی رفت. سووییچ را از آویز برداشت و کفشهایش را از کمد درآورد و با عجله پا زد. هنوز تمام تنم میلرزید و متوجه حرکاتش نبودم و با تهمانده صدایی که حنجره خش برداشتهام میتوانست تولید کند، گفتم: نه نه نساختی، رو سرم خراب کردی! نمیبینی؟ نگاه تندی حوالهام کرد و با همان لباس راحتی تنش، بیرون رفت. انگار آب سرد ریخته باشند روی تنم. تازه تلخی کلمههایی که گفتم بودم زیر زبانم آمد. یک لحظه وهم برم داشت. تنهام گذاشت؟ بیحرف پس و پیش؟ 💔
بار اول که دعوایمان شد من زیادی گُر گرفتم. بیشتر از آنکه از آن موضوع ناراحت باشم، تنها ماندنم در خانه آزارم میداد و بهانهی خوبی گیرم آمده بود. وقتی که رفت، فهمیدم هیچ چیز تغییر که نکرد، حالا تنهاییم بیشتر هم شد. وقتی آمد خواستگاری، مادرم گفت: ما دختر به راه دور نمیدیم. ولی او کلهشقتر از اینها بود که پا پس بکشد. بعد از عقد چندباری تلاش کرد انتقالی بگیرد، نشد. همین شد که بالاخره جهازم را سوار کامیون کردیم و راهی قم شدیم.✨️
ادامه دارد...
💚@golabbaton95
#قم_المقدسه #خاطره_حرم
#حرم_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دلنوشته #بانوی_آیینه_دار_شهر_من
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#حرم_نگار 6️⃣2️⃣ من جایی جز اینجا ندارم... فریاد کشیدم و با تمام صدایی که از حنجرهام درمیآمد گف
.
ادامه...
این اولین دعوای جدیمان بود. انگار غصهی دوری خانواده تلنبار شده بود توی دلم. دعوا سر چیز دیگری بود، اما من از تنهایی دلگیر بودم. با رفتنش خانه تنگتر و کوچکتر از قبل شد. نفسم بند آمده بود. لباسی از آویز تن کردم و بیرون زدم. تا سوار تاکسی شدم، گفتم: حرم! راننده تاکسی عقب را نگاهی کرد. صدای بغضآلودم توجهش را جلب کرده بود و من بیتوجه به همه چیز، به خانم پناه آورده بودم. رادیو تاکسی در شلوغی و ترافیک منتهی به حرم با ترانههای عاشقانه و حرف از تو رفتی و اینها هم مدام نمک بر زخمم میریخت و پیاز داغ آتیش دلم را بیشتر میکرد.❤️🔥😔
بعد از یک ساعتی زیارت و خلوت و درد دل با خانم، به خودم آمدم. جز گوشی و کیف پول هیچ چیز همراهم نبود! کلید خانه را نیاورده بودم. دودل بودم به او زنگ بزنم یا نه. با خودم گفتم: خودت شورش کردی. پس اشکالی نداره پیشقدم بشی. یک بوق نخورده برداشت. لحن صدایش دلخور نبود. نگران بود که گفت: کجایی عزیزِ من؟ به جای میم مالکیت، "من" را همیشه با تاکید میگفت. من هم بیتَکَّلِف گفتم: جز حرم کجا رو دارم آخه؟ پشت تلفن خندید. دوباره حرصم گرفت و شاکی گفتم: چیز خندهداری گفتم؟ گفت: نه به حرف تو نخندیدم. آخه منم همونجایی بودم که تو هستی. تازه برگشتم خونه. با شلوغی خیابونها یه بیست دقیقه دیگه میرسم بهت زنگ میزنم.✨️
💚@golabbaton95
#قم_المقدسه #خاطره_حرم
#حرم_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دلنوشته #بانوی_آیینه_دار_شهر_من
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#حرم_نگار 6️⃣2️⃣ من جایی جز اینجا ندارم... فریاد کشیدم و با تمام صدایی که از حنجرهام درمیآمد گف
.
#حرم_نگار
7⃣2⃣ بیتوفیقی درمان دارد!
حرم نگار امروز حرم ندارد! چون دست من نیست واقعا! بعضی وقتها هر کاری هم کنی، آنچه تو میخواهی نمیشود. من خواستم اما... باید رازی را به شما بگویم. رازی که قوم و خویشهایمان از آن بیخبرند. هر بار که دوست و فامیل به هوای زیارت خانم، سری هم به خانه ما میزنند؛ یک دیالوگ در خداحافظی و روبوسی آخر تکرار میشود: خوش به حالتون اینجایید، رفتین حرم ما رو هم دعا کنین.✨️
نه آقاجان، این خبرها نیست! میخواهم به همه آنها و به شما بگویم: نه عزیزان من همیشه هم اینطور نیست! اصلاً اینجور چیزها توفیق میخواهد! ممکن است به خودت بیایی و ببینی یک ماه است زیارت نرفتی. ای داد که چقدر کار داشتی! تا دم سهراه بازار میروی، اما حتی یادت میرود *و شاید هم از یادت میبرند که آن سرِ لامصب را بالا بیاوری و گنبد را ببینی و یک سلام بدهی.💔*
خیلی ترسیدی؟ نکند آن روز که نتوانستی روضه را شرکت کنی، ماجرا همین بود؟ یا آن وقتی که پای تاکسی، تلفنت زنگ خورد و جمکران رفتن منتفی شد، یا.... نترس! بیتوفیقی ترس ندارد. به نظر من که این خودش یک جور دوست داشتن است. میخواهد یادت بیاورد که زندگی بدون او چقدر بیمعنیست. چقدر روزها و شبها، زود و بیبرکت میگذرد. دوستت نداشت که میگذاشت بیایی و بروی، اصلاً خودت را به شبکهها بچسبانی ولی هیچی به هیچی! همه چیز دست خانم است دیگر.🌹
رفیقم میگفت: دست من و تو نیست! مثل هفتهی پیش که هر کاری کردیم، به نوشتن حرم نگار نرسیدیم... توفیق دادنیست. خانم خودش میدهد. به آدمهایی که خودش گزینش کردهاست. ولی من همانطور که سبزههای نمناک چمن پارک را میکندم، گفتم: ولی یک وقتهایی توفیق پیدا کردنی است. باید نشان بدهی ولو با یک قدم کوچک. ولو به اندازه برداشتن خرده نانی از وسط پیاده رو.✅️
شما هم قبول دارین خانم حواسش خیلی بیشتر از ما به خودمان است و میبیند؟ این هفته برای همین آمدم اینجا از بیتوفیقی بنویسم و از خانم بخواهم کمک کند تا پیدایش کنم.💚🌱
💚@golabbaton95
#قم_المقدسه #خاطره_حرم
#حرم_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دلنوشته #بانوی_آیینه_دار_شهر_من
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
#چهارم_محرم
نذر سر به راهی✨️
از در خانه بیرون میزنم. چند لحظه مکث میکنم. امشب، هوای شهر عجیب سنگین است؛ به هر سو که نگاه میکنی، کسی نشسته در گوشهای، غرق در خودش، انگار دلها با هم قراری گذاشتهاند برای شکستن...💔
صدای آرام طبل، مثل تپش قلب عزاداران، به گوش میرسد.🥁 نالهای سوزناک، درست از دل شب میخیزد و دلم را میلرزاند. بیاختیار در خودم فرو میروم...
آهسته به سمت سر کوچه قدم برمیدارم. از لابهلای دیوارهای کاهگلی میگذرم. کوچه انگار برای آمدن کسی آب و جارو شده است. بوی خاکِ خیسخورده، بوی عهدهای کهنه، بوی دلهای تازه را میدهد. چراغهای کوچک قرمز از دل تاریکی شب نجاتم میدهند، مثل فانوسهایی که راه را به "حُر" نشان دادند...
صدایی از حسینیه میآید، صدایی که انگار مرا صدا میزند: «حر راه را بست، اما دلش لرزید. دید زن و بچههای حسین در بیابانند. دل علیاکبر شکست. اسبش را چرخاند و گفت: آقا! من اومدم. اگر میشه منو ببخش.»💔
ادامه دارد...
💚@golabbaton95
▫️نقاشی اثر استاد روحالامین
#محرم #آیین_عزاداری #دلنوشته
#خاطره #راه_بازگشت #توبه #حر #حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#چهارم_محرم نذر سر به راهی✨️ از در خانه بیرون میزنم. چند لحظه مکث میکنم. امشب، هوای شهر عجیب سنگ
.
ادامه...
پاهایم بیخبر مرا به سمت صدا میبرد. درِ چوبیِ چهارلنگهی حسینیه باز است. مردها ایستادهاند؛ دستها بر چهره، شانهها لرزان. چند نوجوان، آرام دور عَلَم شمع روشن میکنند. همه منتظرند... همه منتظرند تا نوری که از دل شمعها میجوشد، راهی به حُر نشان دهد تا دلهای ما را هم با خودش برگرداند... 🪔
به خودم میآیم. کاسهای آش در دستم است. اشکهایم را با یک دست پاک میکنم. لبخندی آرام روی لبم مینشیند. یادم میافتد مادربزرگم میگفت: «اگر شب چهارم محرم دلت شکست، توبه کردی و یه #نذری_سبزی به دستت رسید، یعنی انشاءالله خدا همانطور که توبه حُر را پذیرفت، توبه تو را هم پذیرفته.»💖
مادربزرگم همیشه میگفت نذر سر به راهی و عاقبتبهخیری جووناتون، شب چهارم محرم آش کنید. نمیدانم نذر سر به راهیِ کیست، ولی مرا هم کامروا کرد. 🍲
«حر بموش دیلش بلرزید / صدای آب افتو بیو»
(حر آمد و دلش لرزید / صدای نور، صدای آب آمد)
قائمشهر، مازندران — ۱۴۰۰
💚@golabbaton95
#محرم #آیین_عزاداری #دلنوشته
#خاطره #راه_بازگشت #توبه #حر #حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
. #حرم_نگار 7⃣2⃣ بیتوفیقی درمان دارد! حرم نگار امروز حرم ندارد! چون دست من نیست واقعا! بعضی وقت
#حرم_نگار
8⃣2⃣ خانوادهی کریم
هئیت تمام شد و در صف خروج، غذای تبرکی پخش میکردن. به مادرم قول غذای نذری داده بودم. امسال اونقدر پا دردش شدید شده بود که نمیتونست بیاد. مامان حتی بعد از رفتن بابا همیشه آن یک ظرف غذای تبرکی را که از هیئت میآورد، میگذاشت کنار سفره تا همه یک قاشق تبرکی ازش بخورد.💖
غذا را گرفتم و بیرون آمدم. توی کوچه یک خانم مسن رو به رویم ایستاد و گفت: دخترم غذای نذریت رو به من میدی؟ من مریض دارم توی خونه و نمیتونم توی مراسم شرکت کنم، میخوام به نیت شفا ببرم.💔
مردد بودم. آخه قولش رو به مادرم داده بودم و حالا... عذاب وجدان رهام نمیکرد اما دل از غذای نذری کندم. حالا دست خالی کجا برم؟ برای رفتن به خانه باید دو باری تاکسی سوار میشدم و اتفاقا از حرم هم میگذشتم. دلم نیومد بیسلام رد بشم. سلام مخصوص خانم رو خوندم و دست روی سینه گذاشتم و گفتم: خانم جان شما ما رو هیچوقت دست خالی از حرمتون برنگردوندین. مامانم خیلی دلتنگ بارگاهتونه. خیلی دلتنگه یه خط روضه گوشه حرمتونه. حتی دلتنگ غذای تبرکی اینروزهای محرمه.🥺💔
ادامه دارد...
💚@golabbaton95
#قم_المقدسه #خاطره_حرم
#حرم_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دلنوشته #بانوی_آیینه_دار_شهر_من
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#حرم_نگار 8⃣2⃣ خانوادهی کریم هئیت تمام شد و در صف خروج، غذای تبرکی پخش میکردن. به مادرم قول غذا
ادامه...
قدمهام رو آهسته آهسته برمیداشتم، درست مثل یک لشکر شکست خورده! مادرم ۱۰ بار زنگ زده بودم و من جوابش رو نداده بودم. میدونستم که حسابم با کرامالکاتیبن هست. به در خونه که رسیدم، یه نفس عمیق کشیدم و زنگ رو زدم.😞
در باز شد. مامان جلوی در نگران و عصبانی منتظرم بود. رفتم جلوتر و گفتم: مامان شرمنده! غذای نذری تموم شد. گفت: گوشیت رو چرا جواب نمیدی آخه؟ سرم رو خاروندم و گفتم: حواسم نبود اصلا. مادرم گفت: حالا بیا تو. چرا اونجا وایستادی! اوقات منو تلخ نکن! بیا که برامون نذری آوردن، نه یک پرس، ۵ تا پرس! به قول عاطفه منو بازه... 😅 مامان ریز ریز میخندید و با خودش زمزمه کرد: ارباب حواسش به ما از پا افتادهها هم هست مامان جان. 🥹💔
💚@golabbaton95
#قم_المقدسه #خاطره_حرم
#حرم_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دلنوشته #بانوی_آیینه_دار_شهر_من
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#حرم_نگار 8⃣2⃣ خانوادهی کریم هئیت تمام شد و در صف خروج، غذای تبرکی پخش میکردن. به مادرم قول غذا
#حرم_نگار
9️⃣2️⃣ دل سرگردان...
امسال بعد ۳۰ سال دویدن در راه امام حسین (ع) برای اولین بار در محرم من مانده بودم و نگاهی به جعبه سیاه تلویزیون و اشکهایی که امانم نمیداد. این شرایط دلم را به شدت شکننده و بیطاقت کرده بود.💔
بعد از ۳ هفته تازه توان راه رفتن و پایی برای تاتیکردن پیدا کردهام؛ دلِ آشوبم به دنبال تسلایی مرا به حرم میکشاند و چون کودکی که دنبال کشف حال خوب است، صحنها را با پای بیجانم متر میکنم. به کنار یکی از حجرهها به عکسی میرسم بسی آشنا... پایم دیگر توان حرکت ندارد، همان جا کنار ورودی حجره سر میخورم و مینشینم. دو زانویم را بغل میکنم، سرم را رویش میگذارم و چشمانم را تنظیم میکنم روی عکس... همهی اجزای بدنم ثابت میشود و فقط مغزم است که کار می کند. در ذهنم سوال پشت سوال صف کشیدهاند. نمیدانم چرا اسم مستعارت حاج رمضان بوده، حاجی تولدت در رمضان بوده؟ یا چون مثل امیرالمومنین (ع) برای بچههای یتیم و مظلوم اسلام پدری میکردی اسمت را رمضان گذاشتهاند؟! شنیدهام برایت فرقی نمیکرده بچهها برای کدام کشوراند و اهل چه دینی... دفاع از مظلوم برایت اصل دین بوده، حاجی از این به بعد هر جا اسم یتیم بیاید همهی دنیا تو را به یاد خواهند آورد... از امروز در ذهن ما اسمت به شب ۲۱ رمضان سنجاق شده... 📎 ❤️
ادامه دارد...
💚@golabbaton95
#قم_المقدسه #خاطره_حرم
#حرم_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دلنوشته #حاج_رمضان #بانوی_آیینه_دار_شهر_من
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#حرم_نگار 9️⃣2️⃣ دل سرگردان... امسال بعد ۳۰ سال دویدن در راه امام حسین (ع) برای اولین بار در محرم
.
ادامه...
حاج رمضان خودت را به رفقای شهیدت رساندی؟ فکر میکنم چون میدانستی امروز علی زمانه تعداد بینهایت سردار و فرمانده گوش به فرمان در آسیا، اروپا، آمریکا و... دارد، رفتی؛ که علی زمان امروز با یاران بیشمارش، استوارتر از همیشه با دلی قرص و پشتی گرم با تمام توان در مقابل ظلم ایستاده است. حاجی با دل قرص ببین که این روزها مردم چه باشکوه شهدا را تشیع کردند تا به دشمن ثابت کنند که با شهید کردن امسال حاج قاسمها و حاج رمضانها ما را نمیتوانند ضعیف کنند؛ بلکه ما قویتر میشویم. رایانهایمان میشوند فرمانده و راه علیاصغر را پیش میگیرند و امروز امام حسین ۷۲ یار ندارد، بلکه ۸۶,۰۴۸,۷۷۸ یار دارد. (همه مردم ایران+ ۷۲ 🇮🇷❤️)
حاجی تشیعت را از قاب تلویزیون دیدم و حالا آمدهام اینجا. بیآنکه آدرس بپرسم یا از قبل فکر کنم. در خبرها خوانده بودم کجا دفن شدی. پاهایم خودشان مقبره شیخ دولابی را پی گرفتند و رسیدند اینجا. حاجی از بالا ما را ببین و به ما افتخار و دعا کن که همهی مریضان اسلام شفا بگیرند تا چون محمد حنفیه پای لنگ دل و جانمان ... مانع از قدم گذاشتنمان در راه حق نشود... 😭💔
🔻پینوشت:
رایان قاسمیان، کودکی که فقط دو ماه داشت، توسط رژیم کثیف صهیونیستی کوچکترین شهید جنگ ۱۲ روزه شد.
💚@golabbaton95
#قم_المقدسه #خاطره_حرم
#حرم_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دلنوشته #حاج_رمضان #بانوی_آیینه_دار_شهر_من
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#حرم_نگار 9️⃣2️⃣ دل سرگردان... امسال بعد ۳۰ سال دویدن در راه امام حسین (ع) برای اولین بار در محرم
#حرم_نگار
0️⃣3️⃣ دل سرگردان
چیزی در دلم سنگینی میکرد. مدام از خودم میپرسم: چرا آخه کسی به حرف من گوش نمیده!؟ دلم میخواد باز هم برای چندمینبار شیرینی این راه رو بچشم...
انقدر از اتفاقات خانه و بحثهای بیحاصل ناراحتم که فقط به چادر و چاقچور دمدستی و کجوکولهای اکتفا میکنم و راهی خیابان و بازار میشوم تا برای بهتر شدن حالم، خودم را به خریدی مهمان کنم. مغازهها را یکییکی رد میکنم. انگار هیچکدام از لباسها هم حوصلهی عرضاندام ندارند. حتی طلاهای پاساژ ملت هم رنگ و جلوه خود را از دست دادهاند!
سر میچرخانم. طلایی گنبد در اشک چشمانم انعکاس میکند. مجذوب آن میشوم. با امیدواری از گیت بازرسی عبور میکنم و با دستهی عزادارن، وارد حرم میشوم. امروز چه خبر است؟ در بین پرچمها به دنبال جواب سوالم میگردم. روی پرچمی نوشته شده: من حسینیشدهی دست امام حسنم... بغض در گلویم میشکند. اشکهایم سرازیر میشود. در دلم فریادی سر میدهم که محال است در حرم کریمهی اهلبیت باشم و با دستهی عزاداران کریم اهلبیت همراه شوم و آنها نتوانند چارهای برای دل شکسته من بکنند. حرفم را در حیاط حرم به خانم میگویم و با ناامیدی از حرم بیرون میزنم. انگار باور میکنم که قرار نیست برایم کاری کنند و باید با این آوارگی و دلتنگی تنها بمانم. مدتهاست دلتنگ جایی هستم که سالها پیش اتفاقی تاریخی در آن رقم خورد و دل همه جهان را آوارهی خودش کرده است.
ادامه دارد...
💚@golabbaton95
#قم_المقدسه #خاطره_حرم
#حرم_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دلنوشته #حاج_رمضان #بانوی_آیینه_دار_شهر_من
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#حرم_نگار 0️⃣3️⃣ دل سرگردان چیزی در دلم سنگینی میکرد. مدام از خودم میپرسم: چرا آخه کسی به حرف من
.
ادامه...
دراز کشیدهام و دیگر جانی برای کلکل کردن با خانواده و دوستانم را ندارم. انگار زیارت دو روز پیش هم گرهای از کارم باز نکرد. صدای تلفن از فکر و خیال، بیرونم میآورد. با بیحالی جواب میدهم، بیآنکه تلاشی برای باز کردن چشمهایم بکنم.
_بله؟!
+خانم....؟
_بله بفرمایید!...
دیگر حرفهایش را نمیشنیدم! تنها چیزی که در گوشم تکرار میشد، این بود که اسمم در قرعهکشی زیارت اربعین درآمده بود. باور نمیشد که من نهتنها برای یک زیارت معمولی، بلکه برای خدمت به زائرین اباعبدالله انتخاب شده بودم. انگار خانم حرفهایم را شنیده بود و حالا اوست که دارد مرا صدا میزند که بیا.💖
امروز من اینجا در موکب خانم هستم. مرا انتخاب کرده تا میزبان دختران آزاده و مقاوم سرتاسر دنیا باشم. دخترانی که قرار است بیایند در این مسیر و این موکب تا سفره در و دل دخترانهشان را برای این خانم باز کنند.✨️🤲🏼
💚@golabbaton95
#قم_المقدسه #خاطره_حرم
#حرم_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دلنوشته #حاج_رمضان #بانوی_آیینه_دار_شهر_من
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم