#روایت_نوشت📝
خبر سنگین است؛ مثل همان خبرِ نیمه شبِ ۴ سال پیش! دوست دارم باور نکنم.
خدا کند همانطور که میگویند فقط یک کپسول گاز منفجر شده باشد، امیدوارم تلفاتی در کار نباشد، کودکی زخمی نشده باشد، قلب مادری نسوخته باشد، خدا کند فقط جایی تخریب شده باشد بدون آسیب جانی؛ و همه ی ماجرا یک حادثه کوچک باشد.
خبر جدید میرسد، میگویند صدای دومی هم شنیده شده... قلبم تحمل قبولش را ندارد، انگار میخواهم خودم را فریب بدهم؛ غمِ حاج قاسم هنوز هم به اندازه کافی سنگین است، آرزو میکنم داغی روی داغ ننشیند.
اما انگار حقیقت دارد؛ انفجار عمدی بوده ،جنایت تروریستی بوده، تلفات هم داریم، نه یکی، نه دو تا، ۹۱ نفر!
آمار شهدا ساعت به ساعت بالا میرود. میگویند کودکان هم در میان شهدا هستند، نوزاد هم هست... مجروحین بمانند...
مچاله میشوم از درد، چشمانم را از صفحه تلویزیون میگیرم و چشم میدوزم به قاب عکس حاج قاسم. تمام دردم تبدیل به اشک میشود و با او نجوا میکنم:
قول میدهم تکثیر کننده راه تو و زائرانت باشم!
📌به قلم دخترِ حسینیه انقلاب اسلامی
🔹🔸🔹🔸🔹
@golabbaton95
#حاج_قاسم_سلیمانی #سرداردلها
#گلزار_شهدای_کرمان #کرمان_تسلیت
#شهدای_کرمان #زائر_شهید
#جنایت_تروریستی #پاسخ_سخت
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#روایت_نوشت📝 انفجار، کرمان، گلزار شهدا چشمانم همین سه کلمه را در سیل پیام ها دیده بود و بعد همه چی
رفقای عزیز و نازنینمون؛ سلام🌹
دخترای اهل قلم و هنرمند حسینیه، روایت نویسی از اتفاق تلخ و جانسوز کرمـــ💔ـــان رو بلافاصله بعد از حادثه شروع کردند و سری روایتهای متنوع با سبکهای مختلف و از زاویه نگاههای متعدد رو قلم زدند. ممنون که ضمن دنبال کردن خرده روایتها نظراتتون رو هم برامون ارسال میکنید🌸.
درخواست میکنیم که هرچقدر جیگرتون داغ شده و دلتون سوخته، مشتهاتون برای تو دهنی به دشمن محکم گره خورده و قلمتون خون تازهای توش دویده؛ به عشق حاج قاسم عزیز و زائران شهیدشون بنویسید و برای ما بفرستید. انشاءالله بهترینها رو داخل کانال گلابتون کار میکنیم🌱✨.
ماجور و باتوفیق باشید🙏🏻❤️.
📝📝📝📝📝
@golabbaton95
#حاج_قاسم_سلیمانی #سرداردلها
#گلزار_شهدای_کرمان #روایت_نویسی
#شهدای_کرمان #زائر_شهید
#جنایت_تروریستی #پاسخ_سخت
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#آموزش 👩🏻🏫 سلااااام به مامانای گل گلاب 🌸 امسال به جای روند همیشگیمون در میلاد حضرت زهرا (س)، برگز
توجه 📣📣📣📣
مهلت ثبتنام کارگاه مهارتیِ مادرانه برای دخترم،
تا پایان فردا شب، سهشنبه ساعت ۲۴ تمدید شد💯💯💯.
#روایت_نوشت📝
سلام فائزه ی عزیزم!
سلام دوست شهیده ام!
میخواهم برای تو بنویسم که سن و سالی نداری، ولی خدا بزرگت کرد؛ برای تویی که چند روزیست عجیب به حال و احوالت غبطه میخورم.
صفای درونت از عکس هایت هم پیداست، خلوص نگاهت برایم حسرت برانگیز است؛ با خودم فکر میکنم اگر بودی و میدیدمت با تو دوست میشدم؛ شاید همان لحظه ای که داشتی برای دختران سرزمینت دل میسوزاندی و تشویقشان میکردی که بیایند و محجبه شدن را حتی برای لحظاتی تجربه کنند، اگر کنارت بودم یک دل سیر حرکات تو را تماشا میکردم تا ذخیره ای باشد برای آینده ام.
شاید جلو می آمدم و گرم صحبت میشدیم. شاید به لبخندی مهمانم میکردی که تا ابد در ذهنم نقش میبست.
میدانی فائزه جان، حالا ولی دل من راحت تر به تو وصل میشود، حالا راحت تر دوست میشویم؛ چون اتصالِ ابدی پیدا کردی به صاحب القلوب.
میخواهم رفیقانه برایت بگویم از دلِ تنگم، از قلبی که چند روزیست با نگاه به عکس تو و شهدای آن روز پر میکشد. میخواهم از حس جاماندگی بگویم؛ حسی مثل آتشِ دلِ همان سرداری که به سویش پر کشیدی!
حالا بگو چه کنیم؟ حالا رفاقت کن با ما دخترانِ ایران... راه و چاه نشانمان بده ای کسی که رسیدی! ای کسی که بُردی! ای معنی اسمت! ای فائزه ی عزیزم!
📌به قلم دخترِ حسینیه انقلاب اسلامی
▪️▪️▪️▪️▪️
@golabbaton95
#حاج_قاسم_سلیمانی #سرداردلها
#گلزار_شهدای_کرمان #کرمان_تسلیت
#شهدای_کرمان #زائر_شهید
#جنایت_تروریستی #پاسخ_سخت
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
هواپیما روی زمین نشست، از پله ها که اومدم پایین به ثانیه نکشید که سرما نفوذ کرد به استخونم و دندون هام بی اختیار بهم میخورد و میلرزیدم،لباس گرم همراه نیاوردم، هدی ولی پر انرژی و خندان در حالی که جلوتر از من میرفت به تابلوی بزرگ ورودی سالن اشاره کرد و گفت یه عکس از این نوشته بگیر :
ما ملت شهادتیم...
یه عکس کج و کول با دستای لرزون گرفتم و پریدیم تو سالن، فرودگاه پر بود از عکس های حاج قاسم، هنوز چمدون ها نرسیده بود که یکی از بچه های کرمانی به نام فاطمه تو سالن منتظر ما بود!
از قبل آمار ما رو در آورده بود و هرچی بهش گفتم نیا نصفه شبه، گفت امسال مهمونی برام نیومده و خونه سوت و کوره، خلاصه که سوار ماشینش شدیم و کرمان تو نگاه اول، شهر تر تمیز و مرتبی به نظرم اومد، بزرگراه های مختلف و ساختمون های بلند نشون میداد که کرمان شهر مهمیه، من هیچ اطلاعاتی قبل از این نداشتم و سعی کردم از صحبت با فاطمه تو همون دقایق اول، اطلاعاتم رو از شهر کرمان بیشتر کنم مثلا فهمیدم که وضعیت شغلی جوون ها اینجا خوبه و اگر کاری باشند، کار زیاده چون معدن و کارخونه های زیادی توی کرمان هست، متوجه شدم که کرمان مردم آرومی داره و این حادثه تروریستی توی شهر کرمان، چیز عجیبی بوده، هنوز خیلی از فرودگاه دور نشده بودیم که بحث کشیده شد به روز حادثه، خونه فاطمه با گلزار فاصله زیادی نداره، میگفت : شوهرم بر سر زنان از خونه رفت بیرون، بعد از چند دقیقه برگشت و فهمیدیم پا برهنه تا سر کوچه دویده و متوجه نشده کفش نداشته و بعد از زنگ ها و تلفن ها فهمیدیم که چه اتفاقی افتاده، اما همسرم هنوز خونه نیومده...
حوالی ساعت دو به خونه رسیدیم و بی معطلی خوابیدیم چون صبح زود باید مدرسه میرفتم، یکی از دوستانم آشنایی در هنرستان اندیشه نو داشت، این هنرستان بیشترین شهید رو داده بود،صبح که بلند شدیم، هول هولکی صبحانه خوردیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم مدرسه...
@markoo95
(پیام رسان بله👆👆👆👆👆👆)
گُلابَتون
هواپیما روی زمین نشست، از پله ها که اومدم پایین به ثانیه نکشید که سرما نفوذ کرد به استخونم و دندون ه
#روایت_مجازی
همسنگر حقیقتا توانمندِ مارکووووو، اهل دل و با همت، بلافاصله بعد از حادثه تلخ و جگرسوز کرمان؛ سفرش رو شروع کرده...
➖سفر به کرمانِ داغ دار و تولید روایتهای تصویری و مکتوب، بسیار دقیق و با جزئیات زنانه💔📲
✅پیشنهاد میکنیم کانال بله و پیج اینستاگرامشون رو دنبال کنید و از روایت واقعی کرمان آگاه بشید.
▪️▪️▪️▪️▪️
@golabbaton95
#حاج_قاسم_سلیمانی #سرداردلها
#گلزار_شهدای_کرمان #کرمان_تسلیت
#شهدای_کرمان #زائر_شهید
#جنایت_تروریستی #پاسخ_سخت
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
#روایت_نوشت
دخترها لطیفترند عزیزکم...
برای همین است که هیچ قلبی نبوده که پریشان آن دخترکِ گوشوارِ قلبیِ صورتی پوش نشده باشد.
تو اما پسری، مردی.هشت سالت شده بود.
شاید از دو سه هفته قبل هی تویخانه میپرسیدی:
- دقیقا چند روز مونده تا تولدم؟
و بعد تاکید میکردی که دوست داری کیک تولدت پاری سن ژرمن باشد. هرچند مادرت شنیده بود که آرام به دوستت گفته بودی: من دیگه خیلی مسی رو دوست ندارم. شنیدم به اس.را.ییلی.ها کمک کرده.
و مادرت قند توی دلش آب شده.
شاید از اول هفته گفته بودی:
- مهمونی تولدم رو بندازید جمعه. آخه چهارشنبه با دوستام قرار گذاشتیم که حتما بریم پیش سردار.
و بعد چشمهایت برق زده بود که:
- لطفا تو کادوهام یه قمقمه چریکی و یه ساعت هوشمند هم باشه.
و برادرت زیر لب غر زده که چه کم توقع!
شاید سه شنبه شب بدخواب شده بودی. مادر را صدا کرده بودی و او آمده بود کنارت. دستهایت را گرفته بود و مثل این طور وقتها به پوستر حاج.ق که روبروی تختت زده بودی اشاره کرده و گفته: بیا ۵ تا صلوات واسه سردار بفرستیم. بعدش برات یکی از خاطرههاش میگم تا خوابت ببره عزیزدلم.
شاید صبح چهارشنبه دست مادرت را بوسیده بودی که:
-روزت مبارکمامان. دوست دارم وقتی بزرگ شدم، برات روز مادر یه انگشتر خوشگل بخرم. و مادرت سرت را بوسیده که : همین که گفتی به اندازهی گرفتن جواهرات سلطنتی شادم کرد. و هر دو خندیده بودید و نمیدانستید این بوسه آخرین هدیهی روز مادر توست.
شاید وقت رفتن پیش سردار زودتر از همه لباس پوشیده بودی و دویده بودی دم در. پدرت کاپشنات را برداشته بود و به زور تنات کرده بود که:
- هوا سوز داره پسرجون، سرما میخوری...
و نمیدانسته که تو تا ابد دیگر مریض نخواهی شد.
شاید دم موکبی توی صف ایستاده بودی و دوتا لیوان شربت گرفته بودی. یکی را همانجا خودت سرکشیده بودی و آن دیگری را به هزار زحمت رسانده بودی به مادر! هرچند نصف بیشترش ریخته بود اما معرفت آن دستهایی که شربت را رسانده بود قلب مادرت را گرم کرد.
هرچند نمیدانسته این آخرین چیزی است که از دستان مردانهی پسرش میگیرد.
شاید صدای انفجار که بلند شده...
آه صدای انفجار
وای از انفجار
رها کنم که اینجایش به واژه نمیآید.
تو پسری
شاید کسی برایت ننویسد.
اما میدانی جانم؟
مهم محبت اصیلی بود که تو در دلت داشتی
ومسیر درستی بود که تو در آن قدم گذاشتی
تو با همین ها توانستی لج آنهایی را که مسی بهشان کمک کرده بود در بیاوری. آدمهای خبیثی که سالهاست دستشان به خون بیگناه آلوده است...تو از مسی خیلی قویتر مرد!
تولدت میان آسمان مبارک قهرمان
نوشته حبیبه آقایی پور📝
➖13 دی ماه روز تولد امیرحسین افضلی بود، که در حادثه کرمان به شهادت رسید.
▪️▪️▪️▪️▪️
@golabbaton95
#حاج_قاسم_سلیمانی #سرداردلها
#گلزار_شهدای_کرمان #کرمان_تسلیت
#شهدای_کرمان #زائر_شهید
#جنایت_تروریستی #پاسخ_سخت
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
#روایت_نوشت
اگر مرتضی بود...
📻 آوینی: شهيد چه میكند؟
شهيد تنها كارش اين نيست كه در مقابل دشمن میايستد،
يا دشمن را میزند و يا از دشمن میخورد،
اگر تنها اين بود،
بايد بگوئيم آن وقتيكه از دشمن میخورد، و خونش را میريزد، خونش هدر رفته؟
نه ، هيچوقت خون شهيد هدر نمیرود، خون شهيد بزمين نمیريزد، خون شهيد هر قطرهاش تبديل به صدها قطره، و هزارها قطره، بلكه به دريايی از خون میگردد و در پيكر اجتماع وارد میشود.
صدای مرتضی در ذهنم، به نرمی مینشیند. با خیال گریز پا، مشغول صحبت میشود و میگوید: اگر مرتضی، آن روز در کرمان بود، قلمش را اینطور بر کاغذ میدواند:
چه می جویید؟
عشق همینجاست...
حاج قاسم اینجا حاضر است.
قدم های زلال، کرمان را آیینه کرده است...
آری؛
معراجِ آسمان کنون باز است...
ما می بینیم که اکبر و اصغر، در صف ِ وصال ایستادهاند...
میبینیم که خونها، بر زمین فرش شده تا جانها به عرش برسند...
میبینیم که پیکرها زخمی عشق شده و عهد خود را با خدا وفا کردهاند...
ما میبینم که مردمان، دست در دست حاج قاسم رهسپارند...
چه پیوندی بوده است میان مهمان و میزبان؟
آری، خونِ رگ به قلب اقتدا میکند.
نبضِ شهادت، مردمان را احیا میکند و همه را به تمثل چهره ی او در خون میغلطاند...
سلام بر خونهای جاری...
سلام بر قاسم...
#روایتکرماناززبانمرتضیآوینی
به قلم دخترِ حسینیه انقلاب اسلامی
✨🖤✨🖤✨🖤✨
@golabbaton95
#حاج_قاسم_سلیمانی #سرداردلها
#گلزار_شهدای_کرمان #کرمان_تسلیت
#شهدای_کرمان #زائر_شهید
#جنایت_تروریستی #پاسخ_سخت
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
#روایت_نوشت
روز مادر است. اما داغ حاج قاسم نمیگذارد مثل همیشه مولودی بگذارم و بگویم (بچه ها تولد حضرت زهراست میخوایم حسابی خوش بگذرونیم) صدایشان میزنم: فاطمه مامان بریدباآبجی یه کاردستی خووووشگل برای حضرت زهرا و یه نقاشی برای حاج قاسم درست کنید. منم براتون شیرموز درست میکنم) و موزیک گوشی را پلی میکنم:
(.... قالَتْ دَخَلَ عَلَيَّ اَبِي رَسُولُ اللَّهِ فِي بَعْضِ الأَْيَّامِ ...)
به مادر حاج قاسم فکر میکنم...کاش میشد راهی کرمان شوم.چشمانم را میبندم. در عالم خیال میروم و پای نصیحتهای مادرانه اش مینشینم و میگویم برای من و مادری های دست وپا شکسته ام هم دعا کن.
راهی مزار حاج قاسم میشوم. چقدر مسیر شلوغ است. میان سیل جمعیت به سمت گلزار قدم برمیدارم. بوی اسفند و گلاب میآید. زمزمه مداحی ها همه جا پخش است. انگار راهی مشایه شده ام. موکب ها و صدای قدمها مرا برد به کربلا و مسیر پیاده روی.
در میان جمعیت، کودکی۵.۶ساله دست مادر را گرفته بود و از مادر میپرسید( چقدر دیگه مونده تا برسیم به حاج قاسم ؟)مادرش با حوصله پرسید خسته شدی پسرم؟ خیلی نمونده بیا این موکب آب معدنی برات بگیرم و بریم پیش حاج قاسم...)
آن طرفتر دخترکی بغل پدرش بود و از آن بالا دنبال مزار عموقاسم میگشت. انگار کرمانی نبودند. این سفر هدیه روز زن بود برای خانم خانه که مدتهابود دلتنگ و با حسرت از همسرش خواسته بود بروند زیارت مزار حاج قاسم...
در خیال خودم، آرام آرام با جمعیت به سمت مزار میرفتیم که ناگهان صدای مهیبی آمد. فریادها به آسمان رفت: یا حسین یا زهراااااآا
یا صاحب الزمااااااااان
چه شد! چرا دیگر بوی اسفند نیست... بوی خون....بوی آتش...
صدای مداحی ها هم گم شد در میان جیغ و فریاد مردمی که دست و پا میزدند و کسی ناله هایشان را نمیشنید. آسمان پر از دود سیاه بود... نگاهم به آسمان بود که دیدم دهها نفر با خوشحالی روبه آسمان به پرواز درآمدند. نه بدنشان زخمی بود نه اشکی بر صورت. گویی همه تازه مسیر رسیدن به حاج قاسم را یافته اند که چنین به سمتش میشتافتند. پسرک هم دیگر خسته ونالان نبود. من اما ناگهان یادم افتاد که تشنه شده بود😭 نمیدانم فرصت کرد آبی بنوشد یا نه
اما قطعا سیراب شربت شهادتش کردند. گوارای وجودت زائرکوچولوی حاج قاسم😔
نگاهم به زمین افتاد...
واژه های ارباً اربا روی زمین بود و برایم تداعی زمین کربلا می کرد. گفتم موکبها مرا به کربلا برده باورنکردم... اما اینجا مردم حلقه زدند دور لاله های پرپر شده تا مبادا چشم نامحرمان و ....بر این بدنهای مطهر افتد...
مادران داغدار را زنان در بغل گرفته وتسلی دادند وکتک نخوردند. کودکان ترسان و زخمی نه غل و زنجیر داشتند و نه گوشواره هاشان دزدیده شد...
اما لایوم کیومک یا اباعبدالله 😭😭😭
قرنهاست که میگذرد از واقعه کربلا و داغ تازه است.
اما همه منتظر منتقم خون حسینیم... منتقم زخمهای پهلوی حضرت مادر
منتقم خون رگهای علی اصغر...
و تاریخ در حال تکرار است. گلوی علی اصغرها پاره پاره و پهلوی مادران شکسته...
داغ روی داغ...
یا صاحب الزمان آقا جان
العجل آقا العجل😭
به قلم م.پ
#ارسالی_از_شما
✨🖤✨🖤✨🖤✨
@golabbaton95
#حاج_قاسم_سلیمانی #سرداردلها
#گلزار_شهدای_کرمان #کرمان_تسلیت
#شهدای_کرمان #زائر_شهید
#جنایت_تروریستی #پاسخ_سخت
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
💚|#ولادت_نوشت✨️
با عطر تو گل شوقِ شکفتن دارد
سرمستی و میلِ از تو گفتن دارد
ای باقر علمِ نبوی در شب عید،
این دل هوس مدینه رفتن دارد
ولادت امام محمد باقر علیهالسلام مبارک
همگی انشاءالله.🌸💚
عیدیمون از حضرت باقر علیهالسلام،
ظهور آقا الهی❤️😍.
🌹✨️🌸✨️🌹
@golabbaton95
#ولادت_امام_محمد_باقر_علیهالسلام
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
#قرار_اول_ماه 🌙
💚قربانی اول ماه رجب🌸
مولا علی علیهالسلام میفرمایند:
هر کس در ماه رجب صدقه بدهد، خداوند روز قیامت در بهشت او را به ثوابی گرامی میدارد که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر بشری خطور نکرده است.
به فضل خدا و لطف حضرات معصومین، قرارِ قربانی این ماه هم برقراره تا دوباره با مهربونیهای بیمنّت شما بانی یک مهربونی بزرگ باشیم و نعمات خدا رو به زندگیهامون سرازیر کنیم، انشاءالله. 🤲🏼🌿
🖤صدقه به نیتِ :
▫️سلامتی آقا صاحب الزمان «عجلاللّهتعالی فرجه الشریف» و تعجیل در فرج ایشان
▫️سلامتی امام خامنهای «حفظهاللّه»🌹
▫️ دفع بلایا و فتنهها از کشورمون ایران جان🇮🇷
▫️ برآورده شدن حاجات 🤲🏼
🔖به قیمتِ:
مرغ محلی: ۲۰۰،۰۰۰ تومان
خروس محلی: ۲۵۰،۰۰۰ تومان
مرغ ماشینی: ۵۰،۰۰۰ تومان
خروس ماشینی: ۸۰،۰۰۰ تومان
گوسفند: ۶،۲۰۰،۰۰۰ تومان
💳 خیرین عزیز،
لطفا نذر قربانی خود را به شماره کارت زیر واریز نمایید.
6037991748000118
به نام «سیوانی زاد»
🔹اگر مبلغ خاصی رو برای نیت خاصی واریز میکنید حتما به ما اطلاع بدید.
🔹تعداد و نوع قربانی، به مبالغ واریزی تا هفته اول ماه بستگی دارد. در صورت به حد نصاب نرسیدن، برای تکمیل هزینه قربانی، ذبح گوسفند به ماه بعد موکول میشود.
🌸🌹🌸🌹🌸
@golabbaton95
#خیر_جاری #صدقه_اول_ماه
#قرار_اول_ماه #قربانی #قربانی_اول_ماه
#رجبالمرجب #خیریه_بهشت_کریمه
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ سید یه پیغام بده🌹
_ ماه رجب بود...
از شهید #مصطفی_صدرزاده بشنویم🎧
💚@golabbaton95
#رزق_اول_ماه_رجب✨
#این_الرجبیون