eitaa logo
گلچین شعر
14هزار دنبال‌کننده
756 عکس
265 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
يك نفر گفت خدا، كاش كه عاشق بشوم شد و در پيچ و خم عشق خدا را گم كرد @golchine_sher
دل تنگم و دلتنگ نبودى که بدانى چه کشیدم عاشق نشدى ، لنگ نبودى که بدانى چه کشیدم کو قطره اشکى که به پاى تو بریزم که بمانى ؟ بى اسلحه در جنگ نبودى که بدانى چه کشیدم تو آن بت مغرور پیمبر شکنى، داغ ندیدى دل بسته به یک سنگ نبودى که بدانى چه کشیدم تو تابلوى حاصل دستان هنرمند خدایى نقاشى بى رنگ نبودى که بدانى چه کشیدم گشتم همه جا را پى چشمان پر از شوق تو اما فرسنگ به فرسنگ نبودى که بدانى چه کشیدم @golchine_sher
تلخ باش اما خودت باش این صداقت بهتر است ترش رویی از دو رویی بی نهایت بهتر است من تو را بازيچه كردم يا تو من را؟ بگذريم اين قضاوت بين ما روز قيامت بهتر است با ترحم از خدا شادی برایم خواستی! ناسزاى ديگران از اين محبت بهتر است از پشیمانی نگو انقدر و ناشکری نکن آن گناه‌آلودگی از این ندامت بهتر است بی‌وفا جان دوستت دارم هنوز اما برو هر چه از من دورتر باشى برايت بهتر است @golchine_sher
چه باید کرد با چشمت که در تکرارِ این لذّت جدایى می‌شود افسوس و ماندن می‌شود عادت؟! بیا عهدی کنیم امروز، روزِ اوّلِ دیدار اگر رفتیم بی برگشت، اگر ماندیم بی منَّت تو باید سهمِ من باشی اگر معیار دل باشد ولی دِق داد تا دادت به من تقدیر بی دقّت جوانی رفت و در آغوشِ تو من تازه فهمیدم چه می‌گویند وقتی می‌کنند از زندگی صحبت خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم امّا دلِ یک آدمِ سَرسَخت را بُردی، خداقُوّت! @golchine_sher
خودش که نیست ببیند، به هر چه می‌نگرم به روی‌ مردمکِ چشمم انعکاسش هست...! @golchine_sher
‌یا گرمی یک بوسه به پیشانی من باش یا علت یک عمر پریشانی من باش با فاصله‌ای امن که آسیب نبینی بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش @golchine_sher
درون آینه غیر از خودت چه می‌بینی؟ تو هم شبیه منی هیچ‌کس کنارت نیست @golchine_sher ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من روزگار غربتم را دوست دارم اين حس و حال و حالتم را دوست دارم يك عكس كوچك توى جيبِ كيفِ پولم تنها ترين هم صحبتم را دوست دارم بر عكس آدم هاى دل بسته به دنيا هر تيك و تاکِ ساعتم را دوست دارم امشب دوباره خاطرت مهمان من بود مهمانى بى دعوتم را دوست دارم هر چند باعث مى شود هر شب ببارم اما دل كم طاقتم را دوست دارم عادت شده اين گريه هاى بى تو ، هرچند مى خندى امّا عادتم را دوست دارم @golchine_sher
یک نفر گفت : خدا، کاش که عاشق بشوم شد و در پیچ و خم عشق خدا را گم کرد @golchine_sher
ميمردم و ميخنديد ، ميديد و نميديدم چشمان خمارش را ، چشمان خمارم را تا در دل هم باشيم تاوان بدى داديم او گيره ى مويش را من ايل و تبارم را @golchine_sher
یک عمر زمین خوردن و یک عمر دویدن پایان بدی بود به جایی نرسیدن @golchine_sher
به دور از غم؛ میانِ جمعی و خوشحال و خندانی تو از یک آدمِ بی‌همدمِ تنها چه می‌دانی ؟    اگر چه تلخ می‌گویی و دورم می‌کنی، اما؛ به چشمانت نمی‌آید که قلبی را برنجانی   به هر کس می‌رسم ؛ نامِ تو را با ذوق می‌گویم شبیهِ اولین تکلیفِ یک طفلِ دبستانی !   چه رازی عشق دارد با خودش، تا حرف قلبت را_ نمی‌گویی پشیمانی و می‌گویی  پریشانی؟!   کسی که عزم رفتن کرده ؛ با منّت نمی‌ماند نمی‌گویم بمانی ! چون که می‌دانم نمی‌مانی!   خیالِ خامِ من این بود پنهانت کنم، اما؛ نمی‌دانم چرا از پشتِ هر شعرم نمایانی   @golchine_sher
بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد آدم بی غم و بی درد دگر آدم نیست @golchine_sher
ز یاد بردنت ای آشنای من ، سخت است ببخش مثل تو بودن برای من سخت است مرا رها کن از این شهر غرق دود برو نفس کشیدن تو در هوای من سخت است بدون اینکه بخواهم دلیل درد توام خدا کند که نباشی بجای من ، سخت است برای آنکه مرا هیچوقت دوست نداشت چقدر شعر سرودن خدای من سخت است برای تو که خدایی ، خدای من تو بگو که استجاب کدامین دعای من سخت است؟ @golchine_sher
بی‌خدا بودم و بيهوده دعا می‌کردم حیف از آن خانه که بر باد بنا می‌کردم عشق می‌خواست مرا صید کند اما من برخلاف جهت آب شنا مى‌كردم شکوه‌ کردی که چرا با دگران میخندی غافلی‌ با همه تعریف تو‌ را می‌کردم توی بی‌رحم بریدی و گذشتی از من من نباید که تو را ساده رها می کردم با چه رويى پس از اين، داغ صدايت بزنم من كه يك عمر تو را عشق صدا مى كردم @golchine_sher
من اینجا و تو آنجایی بگو دیگر چه یلدایی!؟ که امشب بیشتر خواهم چشید از درد تنهایی... @golchine_sher
‎‌‎‌لباس بى وفایى را به دست خود تنت کردم تو را اى دوست، با مِهر زیادم دشمنت کردم خیالم بود تندیسى طلا از عشق مى سازم محبت بد ترین اکسیر بود و آهنت کردم تو رفتى با خدا باشى خدا در چشم من گم شد از آن وقتى که تسبیح خودم را گردنت کردم تمام خاطراتت را همان روزى که مى رفتى به قلبم دوختم، سنجاق بر پیراهنت کردم تو تک کبریت امّیدم در اوج بى کسى بودى تو را اى عشق با امیدوارى روشنت کردم چه مى ماند به جز بى حاصلى در دست هاى من به رغم کوششى که در بدست آوردنت کردم @golchine_sher
چه بايد كرد با چشمت كه در تكرار اين لذت جدايى مى شود افسوس و ماندن مى شود عادت بيا عهدى كنيم امروز، روزِ اول ديدار اگر رفتيم بى برگشت، اگر مانديم بى منت .... تو بايد سهم من باشى اگر معيار دل باشد ولى دق داد تا دادت به من تقدير بى دقت ... جوانى رفت و در آغوش تو من تازه فهميدم چه مى گويند وقتى مى كنند از زندگى صحبت .... خودت شايد نميدانى چه كردى با دلم اما دل يك آدم سر سخت را بردى، خدا قوت @golchine_sher
بی‌خدا بودم و بيهوده دعا می‌کردم حیف از آن خانه که بر باد بنا می‌کردم عشق می‌خواست مرا صید کند اما من برخلاف جهت آب شنا مى‌كردم شکوه‌ کردی که چرا با دگران میخندی غافلی‌ با همه تعریف تو‌ را می‌کردم توی بی‌رحم بریدی و گذشتی از من من نباید که تو را ساده رها می کردم با چه رويى پس از اين، داغ صدايت بزنم من كه يك عمر تو را عشق صدا مى كردم @golchine_sher
‎‌‎‌لباس بى وفایى را به دست خود تنت کردم تو را اى دوست، با مهر زیادم دشمنت کردم خیالم بود تندیسى طلا از عشق مى سازم محبت بد ترین اکسیر بود و آهنت کردم تو رفتى با خدا باشى خدا در چشم من گم شد از آن وقتى که تسبیح خودم را گردنت کردم تمام خاطراتت را همان روزى که مى رفتى به قلبم دوختم، سنجاق بر پیراهنت کردم تو تک کبریت امّیدم در اوج بى کسى بودى تو را اى عشق با امیدوارى روشنت کردم چه مى ماند به جز بى حاصلى در دست هاى من به رغم کوششى که در بدست آوردنت کردم @golchine_sher
بی تفاوت می نشینیم از سر اجبار ها مثل از نو دیدن صدباره ی "اخبار" ها خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند در سکوت ما ، صدا می اید از دیوار ها هر شبم بی تابی و  بی خوابی و بی حاصلی حال و روزم را نمی فهمند جز شب کارها دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون "دوستت دارم" شده قربانی تکرار ها خنده های زورکی را خوب یادم داده ای مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم بغض کردم خود خوری کردم نگفتم بارها @golchine_sher
دیوانه نبودی، نه به اندازه‌ی کافی! هر شب ننشستی که خیالات ببافی بی‌حدّیِ غم، شوق رسیدن به تو را برد هرگز نشود اشک به دیدار تلافی بعد از تو نفهمید کسی عمق غمم را من ماندم و یک سینه پر از حرف اضافی من ماندم و یک حسرت و یک قصّه‌ی کوتاه من ماندم و یک خنده و یک گریه و یک آه فرق است میان من و تو، ساده بگویم من بنده‌ی مضمونم و تو بند قوافی... @golchine_sher
در خیالاتِ مبهمم بودم یک نفر داشت چای دم میکرد عاشقِ چای بود مثلِ خودم چای ما را شبیه هم میکرد قند ها با تواضع بسیار به لبانش سلام می کردند سبز یا سرخ هر چه او می گفت استکان ها قیام می کردند چای در دست سمتِ من آمد غرق آرامشی تماشایی بودنش توی خانه انگاری تیر میزد به قلبِ تنهایی استکان را به دست من داد و یاس ها را درون آب گذاشت گفت اول تو بشنوی یا من؟ خوب شد حقِ انتخاب گذاشت گفتم اول من از تو می شنوم بنشین پیشِ من ترانه بخوان لطف کن از خودت بگو زیبا لطف کن شعر عاشقانه بخوان شعر جاری شد از لبانِ ترش سعدی از عجز داشت دق میکرد مولوی در سماع می رقصید حافظِ مست هق و هق میکرد واژه ها بال در می آوردند تا دهانش به حرف وا می شد سر هر دفعه گفتنِ شینش روحِ من از تنم جدا می شد چشم می شد نگاه میکردم واژه می شد سکوت میکردم مثلِ حوا هوایی ام میکرد مثلِ آدم سقوط میکردم هدفش از تمامِ شعر فقط به همین جا کشاندنِ من بود ناگهان در سکوت غرق شدیم نوبتِ شعر خواندنِ من بود کاش می شد که حرف هایم را رو به روی تو مو به مو بزنم تا که آزرده خاطرت نکنم باز باید به شعر رو بزنم... @golchine_sher
ناگهان در جهانِ بی روحم دختری را غریقِ غم دیدم دختری که درونِ چشمانش تکّه ای کوچک از خودم دیدم پیشِ پایم نشست و دستم را با سرانگشت ها نوازش کرد با همان چشمِ آشنا خندید با همان خنده‌هاش خواهش کرد چشم در چشم‌های خیسم گفت باز داری چه می‌کنی بابا من کنارِ توام، نمی بینی؟ پس چرا گریه می‌کنی بابا عشق هم مثلِ هر چه داشتمش بازی عمر بود و باختمش پیر مردی درونِ آینه بود که من اصلا نمی شناختمش... @golchine_sher
به یادِ آن کسى که چشم‌هایش برده جانم را تفال میزنم هر شب مَفاتیحُ الجَنانَم را من آن آموزگارم که سوال از عشق می‌پرسم ولیکن خود نمیدانم جوابِ امتحانم را کمى از دردها را با بُتم گفتم مرا پس زد دریغا که خدایم هم نمى‌فهمد زبانم را به قدرى در میان مردم خوشبخت بدنامم که شادى لحظه‌اى حتى نمى‌گیرد نشانم را تو دریایى و من یک کشتى بى‌رونقِ کُهنه که هى بازیچه می‌گیرى غرورم، بادبانم را شبیه قاصدک‌هاى رها در دشت می‌دانم لبت بر باد خواهد داد روزى دودمانم را دلم مى خواهد از یک راز کهنه پرده بردارم امان از دست وجدانم که مى بندد دهانم را... @golchine_sher