eitaa logo
گلچین شعر
14.1هزار دنبال‌کننده
761 عکس
267 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
تمامِ شهر دلم زیرِ گام‌های تو بود که چشم‌های تو آغازِ ماجرای تو بود تو رازهای مرا کوچه‌کوچه می‌دیدی و کنجکاوی تو راز چشم‌های تو بود میانِ قابِ تنم، پشتِ این نقابِ غریب چه بود؟ عکسِ عقابی که در هوای تو بود به فکرِ صیدِ تو بودن چه جرأتی می‌خواست برایِ من که دلم طعمه‌ای برای تو بود همیشه چشمِ دلم محوِ دیدنِ می‌شد همیشه گوشِ دلم در پیِ صدای تو بود خوشا به آینه‌هایی که با تو شکل تواند! خوشا به پیرهنت! جامه‌ای که جای تو بود نگو پی‌ات ندویدم که پا نداد و نشد که خطِ فاصله دنبالِ ردپای تو بود @golchine_sher
از اخم خدا آمده یا خنده شیطان؟ ترسی که درآمیخته با خلقت انسان در فطرت آدم هوس تجربه کردن سیبی‌ست که یک طفل گرفتهست به دندان از عطر تو سرمستم و از طعم تو دل‌خون ای کفر شکوفا شده در بوته ایمان ای سبزترین دانه این دام قدیمی ای شرم تو دل برده از این تازه‌مسلمان سنگینی یک لحظه نگاه تو چه کرده‌ست با سست‌ترین پایه این خانه ویران ای کاش تو را تنگ در آغوش بگیرم! چون پیچک پیچیده به اندام درختان @golchine_sher
سکوت می‌کنم و حرف میَزنم با تو درین مباحثه دیوانه‌تر منم یا تو؟ من و تو پس زده روزگار امروزیم تو عشق بی‌سروپایی و من سراپا تو شبیه بوته خاری اسیر صحرا من شبیه قایق دوری غریق دریا تو چقدر حادثه با خود کشانده‌ای تا من چقدر آینه در خود شکسته‌ام تا تو به چشم من که اگر زنده‌ام به خاطر توست تمام اهل جهان مرده‌اند، الا تو ...! @golchine_sher
ناگهان آمد و دلشوره به دل‌ها انداخت عشق این‌گونه جهان را به تقلا انداخت قطره از ابر جدا شد که به دریا برسد آسمان دام به اندازه صحرا انداخت ترس در جامه صبر آمد و دستم را بست کار امروز مرا باز به فردا انداخت عقل چون در قلمم جوهر معنا می‌ریخت عشق در دفتر خود نام مرا جا انداخت آن‌قدر در طلب هیچ دویدم که سراب کودک شوق مرا عاقبت از پا انداخت هیچ جز تکیه به خوش عهدی ایام نبود اشتباهی که دلم گردن دنیا انداخت مثل سهراب دلم از همه عالم که گرفت قایقی ساخت و یک روز به دریا انداخت @golchine_sher
ناگهان آمد و دلشوره به دل‌ها انداخت عشق این‌گونه جهان را به تقلا انداخت قطره از ابر جدا شد که به دریا برسد آسمان دام به اندازه صحرا انداخت ترس در جامه صبر آمد و دستم را بست کار امروز مرا باز به فردا انداخت عقل چون در قلمم جوهر معنا می‌ریخت عشق در دفتر خود نام مرا جا انداخت آن‌قدر در طلب هیچ دویدم که سراب کودک شوق مرا عاقبت از پا انداخت هیچ جز تکیه به خوش عهدی ایام نبود اشتباهی که دلم گردن دنیا انداخت مثل سهراب دلم از همه عالم که گرفت قایقی ساخت و یک روز به دریا انداخت @golchine_sher
هر بار با صدای تو از پشت سیم‌ها پل می‌زنم به خاطره‌ای از قدیم‌ها لبخند تو تلافی یک عمر خستگی‌ست لبخند من تلاقی امّید و بیم‌ها آه! ای تمام آنچه که باور نداشتم ای حسرت همیشگیِ «می‌رسیم»ها این ماجرا برای همیشه تمام شد وقتی شکست بین من و تو حریم‌ها پرواز هم غبار دلم را نمی‌برد مانند گرد روی تن یاکریم‌ها امشب شبیه قاصدکی کوچ می‌کنم فردا بپرس حال مرا از نسیم‌ها دستم اگر به سوی تو کوتاه‌تر شده پایم درازتر شده باز از گلیم‌ها @golchine_sher
تمامِ شهر دلم زیرِ گام‌های تو بود که چشم‌های تو آغازِ ماجرای تو بود تو رازهای مرا کوچه‌کوچه می‌دیدی و کنجکاوی تو راز چشم‌های تو بود میانِ قابِ تنم، پشتِ این نقابِ غریب چه بود؟ عکسِ عقابی که در هوای تو بود به فکرِ صیدِ تو بودن چه جرأتی می‌خواست برایِ من که دلم طعمه‌ای برای تو بود همیشه چشمِ دلم محوِ دیدن می‌شد همیشه گوشِ دلم در پیِ صدای تو بود خوشا به آینه‌هایی که با تو شکل تواند! خوشا به پیرهنت! جامه‌ای که جای تو بود نگو پی‌ات ندویدم که پا نداد و نشد که خطِ فاصله دنبالِ ردپای تو بود @golchine_sher
سوال‌های نپرسیده گرچه بسیار است جواب چرخ فلک بر مدار تکرار است یکی پرنده ازین کهنه دام پر نگرفت که تور صید قضا پهن بر لجن‌زار است برای مرغ مقلد قفس نشان بقاست چنان‌که مرغ انالحق نشانه‌اش دار است کجا به دست محبت شده‌ست خاری گل زمانه‌ای‌ست که هرکس وفا کند خوار است تمام عمر بکوشد به هیچ‌جا نرسد کسی که بیشتر از هرکسی سزاوار است کجاست بال رهایی کجاست بام خیال که فکرهای بدی بر سر من آوار است درون آینه مردی‌ست زخم‌خورده و مست کسی که زندگی‌ام را به من بدهکار است @golchine_sher
نشسته‌ای لب بامی و پَر نمی‌گیری سراغی از من آسیمه‌سر نمی‌گیری چقدر روز و شبم بگذرد به بی‌خبری چه کرده‌ام که تو از من خبر نمی‌گیری پِی سرابِ تو از پا درآمدم، ای عشق تو دست تشنه‌لبان را مگر نمی‌گیری درخت پیرم و باید به خاک تن بدهم چرا به دست جوانت تبر نمی‌گیری به فرض اینکه بخواهی به آتشم بکشی جرقه‌ای و از این بیشتر نمی‌گیری @golchine_sher
گاهی فقط یک ابر می‌فهمد هوایم را یک روح سرگردانْ سرای ناکجایم را یک باغبان در خشک‌سالی‌های پی‌درپی یک گوشِ کر، فریادهای بی‌صدایم را دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست گم‌کرده‌ام انگار در قلبم خدایم را می‌ترسم از تصویر آیینه که در چشمش دیوانه‌ای دیگر بگیرد باز جایم را مثل خوره این زخم‌ها بر روحم افتاده در هم تنیده تارِ رخوت انزوایم را من گرم رؤیای خودم بودم نمی‌دیدم کابوس‌های منتظر در خواب‌هایم را لرزان قدم برداشتن رسم رسيدن نیست ای‌ عشق! محکم‌تر زمین بگذار پایم را @golchine_sher
هر بار با صدای تو از پشت سیم‌ها پل می‌زنم به خاطره‌ای از قدیم‌ها لبخند تو تلافی یک عمر خستگی‌ست لبخند من تلاقی امّید و بیم‌ها آه! ای تمام آنچه که باور نداشتم ای حسرت همیشگیِ «می‌رسیم»ها این ماجرا برای همیشه تمام شد وقتی شکست بین من و تو حریم‌ها پرواز هم غبار دلم را نمی‌برد مانند گرد روی تن یاکریم‌ها امشب شبیه قاصدکی کوچ می‌کنم فردا بپرس حال مرا از نسیم‌ها دستم اگر به سوی تو کوتاه‌تر شده پایم درازتر شده باز از گلیم‌ها @golchine_sher
سکوت می کنم و حرف می زنم با تو در این مباحثه دیوانه تر منم یا تو؟ من و تو پس زده ی روزگار امروزیم تو عشق بی سروپایی و من سراپا تو شبیه بوته خاری اسیر صحرا من شبیه قایق دوری غریق دریا تو چقدر حادثه با خود کشانده ای تا من چقدر آینه در خود شکسته ام تا تو به چشم من که اگر زنده ام به خاطر توست تمام اهل جهان مرده اند، الّا تو ... @golchine_sher
ناگهان آمد و دلشوره به دل‌ها انداخت عشق این‌گونه جهان را به تقلا انداخت قطره از ابر جدا شد که به دریا برسد آسمان دام به اندازه صحرا انداخت ترس در جامه صبر آمد و دستم را بست کار امروز مرا باز به فردا انداخت عقل چون در قلمم جوهر معنا می‌ریخت عشق در دفتر خود نام مرا جا انداخت آن‌قدر در طلب هیچ دویدم که سراب کودک شوق مرا عاقبت از پا انداخت هیچ جز تکیه به خوش عهدی ایام نبود اشتباهی که دلم گردن دنیا انداخت مثل سهراب دلم از همه عالم که گرفت قایقی ساخت و یک روز به دریا انداخت @golchine_sher
تقدیر بود !  پای کسی در میان نبود آن روزها که صحبتی از این و آن نبود می شد زمانه وار بخواهم تو را ولی وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود یک روز رنج بی پر و بالی مرا شکست یک روز بال بود ولی آسمان نبود وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود از خنده ی ترحم مردم که بگذریم با من کسی به غیر غمت مهربان نبود @golchine_sher
گاهی فقط یک ابر می ‌فهمد هوایم را یک روح سرگردان، سرای ناکجایم را یک باغبان در خشکسالی‌های پِی ‌در ‌پی یک گوش کر، فریادهای بی‌صدایم را دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست گم کرده‌ام انگار در قلبم خدایم را می‌ترسم ازتصویر آیینه که در چشمش دیوانه ‌ای دیگر بگیرد باز جایم را مثل خوره این زخم ها بر روحم افتاده درهم تنیده تار رخوت انزوایم را من گرم رویای خودم بودم نمی‌دیدم کابوس‌های منتظر در خوابهایم را رفتم به سمت آرزوهای مه‌ آلودم آن قدر که دیگر ندیدم رد‌پایم را @golchine_sher
نشسته‌ای لب بامی و پَر نمی‌گیری سراغی از من آسیمه‌سر نمی‌گیری چقدر روز و شبم بگذرد به بی‌خبری چه کرده‌ام که تو از من خبر نمی‌گیری پی سرابِ تو از پا درآمدم، ای عشق تو دست تشنه‌لبان را مگر نمی‌گیری درخت پیرم و باید به خاک تن بدهم چرا به دست جوانت تبر نمی‌گیری به فرض اینکه بخواهی به آتشم بکشی جرقه‌ای و از این بیشتر نمی‌گیری @golchine_sher
به سفر می‌روم از خود که به خود برگردم عشق شهری‌ست که از یافتنش دلسردم گریه‌ی بی‌ثمری، خنده‌ی طاقت‌سوزی بیش ازین نیست ازین معرکه دستاوردم عافیت، عاقبتم بود اگر از روز نخست با خودم دغدغه‌ی عشق نمی‌آوردم گاه در بند کسی، گاه حریص هوسی من همه عمر به تنهایی خود بد کردم با لبی تشنه‌ی فریاد و دلی زخمیِ خشم خون دل می‌خورم و ساکتم و خونسردم سنگ از قله به جز درّه کجا خواهد رفت من چه بیهوده به دنبال خودم می‌گردم @golchine_sher
گاهی فقط یک ابر می‌فهمد هوایم را یک روح سرگردانْ سرای ناکجایم را یک باغبان در خشک‌سالی‌های پی‌درپی یک گوشِ کر، فریادهای بی‌صدایم را دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست گم‌کرده‌ام انگار در قلبم خدایم را می‌ترسم از تصویر آیینه که در چشمش دیوانه‌ای دیگر بگیرد باز جایم را مثل خوره این زخم‌ها بر روحم افتاده در هم تنیده تارِ رخوت انزوایم را من گرم رؤیای خودم بودم نمی‌دیدم کابوس‌های منتظر در خواب‌هایم را لرزان قدم برداشتن رسم رسيدن نیست ای‌ عشق! محکم‌تر زمین بگذار پایم را @golchine_sher
نپرس قبل تو دل ساکن کجا بوده ست که از قدیم به مِهر تو آشنا بوده است خدا نخواست تو را زودتر به من بدهد وگرنه حاکم این عشق هم خدا بوده ست به درس تجربه آموختم درین دنیا کلید خواستن و داشتن، دعا بوده است ببین چگونه گره ها یکی یکی وا شد که دست عشق همیشه گره گشا بوده ست کسی میان من و تو فراق حکم نکرد که اختیار "من و تو" به دست "ما" بوده ست پس از تو هر چه که باشد بجز سعادت نیست غم آنچه بوده فقط در گذشته ها بوده است نوشته بوده خدا عشق را به دفتر ما که عشق، سهم من و قسمت شما بوده است @golchine_sher
گاهی فقط یک ابر می‌فهمد هوایم را یک روح سرگردانْ سرای ناکجایم را یک باغبان در خشک‌سالی‌های پی‌درپی یک گوشِ کر، فریادهای بی‌صدایم را دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست گم‌کرده‌ام انگار در قلبم خدایم را می‌ترسم از تصویر آیینه که در چشمش دیوانه‌ای دیگر بگیرد باز جایم را مثل خوره این زخم‌ها بر روحم افتاده در هم تنیده تارِ رخوت انزوایم را من گرم رؤیای خودم بودم نمی‌دیدم کابوس‌های منتظر در خواب‌هایم را لرزان قدم برداشتن رسم رسيدن نیست ای‌ عشق! محکم‌تر زمین بگذار پایم را @golchine_sher
هر بار با صدای تو از پشت سیم‌ها پل می‌زنم به خاطره‌ای از قدیم‌ها لبخند تو تلافی یک عمر خستگی‌ست لبخند من تلاقی امّید و بیم‌ها آه! ای تمام آنچه که باور نداشتم ای حسرت همیشگیِ «می‌رسیم»ها این ماجرا برای همیشه تمام شد وقتی شکست بین من و تو حریم‌ها پرواز هم غبار دلم را نمی‌برد مانند گرد روی تن یاکریم‌ها امشب شبیه قاصدکی کوچ می‌کنم فردا بپرس حال مرا از نسیم‌ها دستم اگر به سوی تو کوتاه‌تر شده پایم درازتر شده باز از گلیم‌ها @golchine_sher
هستم میان جمع شماها و نیستم «بودن» بدون اینکه بدانم که کیستم عمری‌ست در اسارت تقدیرم و هنوز فکر رهایی از غم این قصه نیستم ای روح گنگِ خیره به من پشتِ آینه با تو هزار حرف مگو را گریستم با تو مسیر خاطره‌ها را قدم زدم تا لحظه‌ای مقابل دنیا بایستم شاعر شدم نهان نکنم نام خویش را شاید به بام شعر ببینم که چیستم @golchine_sher
نه این که فلسفه‌ی عشق، عیب‌دیدن نیست علاج عاشق دل‌خسته، دل‌بریدن نیست چه صرفه‌ای‌ست در اندوه و انتظار عزیز دوام عشق اگر در به هم رسیدن نیست به روزمرّگی مرغ خانگی بنگر مگو که بال‌وپرت مختص پریدن نیست به خون دل هم اگر ره به مقصدی ببری حیات دل بخدا در به خون تپیدن نیست چه نعمتی و چه خوانی که در جهان خراب شراب هست ولی رخصت چشیدن نیست به نام تجربه‌کردن بگیر کام و بدان جواب خواهش قلب تو لب‌گزیدن نیست رفیق کهنه‌ی من، کودک در آیینه برو بکوش ولی زندگی دویدن نیست دریغ و درد ز عالم، که عالمی‌ست ولی جهان کوچک ما جای آرمیدن نیست @golchine_sher
هر بار با صدای تو از پشت سیم‌ها پل می‌زنم به خاطره‌ای از قدیم‌ها لبخند تو تلافی یک عمر خستگی‌ست لبخند من تلاقی امّید و بیم‌ها آه! ای تمام آنچه که باور نداشتم ای حسرت همیشگیِ «می‌رسیم»ها این ماجرا برای همیشه تمام شد وقتی شکست بین من و تو حریم‌ها پرواز هم غبار دلم را نمی‌برد مانند گرد روی تن یاکریم‌ها امشب شبیه قاصدکی کوچ می‌کنم فردا بپرس حال مرا از نسیم‌ها دستم اگر به سوی تو کوتاه‌تر شده پایم درازتر شده باز از گلیم‌ها @golchine_sher
به سفر می‌روم از خود که به خود برگردم عشق شهری‌ست که از یافتنش دلسردم گریه‌ی بی‌ثمری، خنده‌ی طاقت‌سوزی بیش ازین نیست ازین معرکه دستاوردم عافیت، عاقبتم بود اگر از روز نخست با خودم دغدغه‌ی عشق نمی‌آوردم گاه در بند کسی، گاه حریص هوسی من همه عمر به تنهایی خود بد کردم با لبی تشنه‌ی فریاد و دلی زخمیِ خشم خون دل می‌خورم و ساکتم و خونسردم سنگ از قله به جز درّه کجا خواهد رفت من چه بیهوده به دنبال خودم می‌گردم @golchine_sher