تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب میگذرد...
#هاتف_اصفهانی
@golchine_sher
هیچ کس دل شکسته ی ما را نمی خرد
درشهر گشته ایم کسی دل ما را نمی برد
#زهرا_حیدری
@golchine_sher
غمت ناخوانده مهمانیست
هر شب در سرای من
اگر یک شب تو خود مهمان
من باشی چه خواهد شد...؟
#عماد_خراسانی
@golchine_sher
رو ندارم که بگویم صنم و عشق منی
مذهبی بودن ما دردسری شد که نگو...
#علیرضا_تقی_زاده
@golchine_sher
من از عهد آدم، تو را دوست دارم
از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی نه خالی نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم! تو را دوست دارم...
#قیصر_امینپور
@golchine_sher
کشیده است به رسوایی و جنون کارم
میانِ جمع بگویم که دوستت دارم؟!
مُراقبم که مبادا تُهی شوم از تو
قسم به چشمِ تو! در خواب نیز بیدارم...
#مرتضی_امیری_اسفندقه
@golchine_sher
چنان که یخ زده تقویمها اگر هرروز
هزار بار بیاید بهار کافی نیست
#فاضل_نظری
@golchine_sher
از پلهای زیادی پریدهام
در رودخانههای بسیاری غرق شدهام
بارها
شاخ به شاخ شدهام با زندگی
بارها
گلوله خوردهام
و بارها
مردهام
عشق
از من یک بدلکار حرفهای ساختهاست!
#جلیل_صفربیگی
#عضوکانال
@golchine_sher
دلم، دریا به دریا، از تماشای تو می گیرد
دلم دریاست اما از تماشای تو می گیرد
جهان زیباست اما مثل مردابی که با مهتاب
جهان رنگِ تماشا از تماشای تو می گیرد
نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید
طبیعت سهم خود را از تماشای تو می گیرد
مگو سیاره ها بیهوده بر گرد تو میگردند
که این تکرار معنا از تماشای تو می گیرد
تو تنها با تماشای خود از آیینه خشنودی
دل آیینه تنها از تماشای تو می گیرد
#فاضل_نظری
@golchine_sher
اسفند شد، خود را در آغوش بهار انداخت
گل کرد نامش، غنچه را از اعتبار انداخت
روبندهی چل تکهی آیینه را وا کرد
با دستمالش کاه در چشم غبار انداخت
مثل نسیم از مرزهای بی هوا رد شد
مکثی میان نطق سیم خاردار انداخت
از نو به گلدانهای خالی گل تعارف کرد
با خندههایش باغ را یاد انار انداخت
پروانههای کاغذی را در هوا پر داد
آتش به جان شمعهای بیبخار انداخت
سنگی فروتن بود و قلب مهربانی داشت
یک عمر خود را زیر پای آبشار انداخت
در هر درنگی غرق رنگی تازهتر می شد
هر جا توقف کرد عکسی ماندگار انداخت
او با مرور خاطراتش زندگی می کرد
اما چرا عکس مرا این قدر تار انداخت؟!
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
قطاری که به ایستگاه رسید
مرا با تمام خاطرههایم برد
تورا با بویِ تنت جا گذاشت
کنار لباسهای خاکیام
ایستگاهی که ما را میدید
از تمام قطارها متنفر شد
#علیرضا_رضایی
@golchine_sher
درمسیر زندگانی گاه حیران می شوی
کوه اگر باشی گهی از غصّه ویران می شوی
سبزه و گل هم بروید هر نفس از سینه ات
باورش در تو نباشد پس بیابان می شوی
چون گلی جای نسیم صبحگاهی بی دلیل
برخلاف طبع خود درگیر طوفان می شوی
از حسودان زمانه اینچنین آموختم
سرو هم باشی گهی اُفتان و خیزان می شوی
چشم دل گر وا کنی بی شک خدایت دیدنی است
مست عشق ومست شور و مست جانان می شوی
خادم خودباش و باخود باش و درخود پیله کن
دانه ی خشکی، یقینا سهم باران می شوی
#سمیه_محمدجان_زاده (کهربا)
#عضوکانال
@golchine_sher