eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
888 عکس
308 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی‌ است پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی‌ است انفرادی شده سلول به سلول تنم خود من در خود من در خود من زندانی‌ است به جز اینجا که منم هرچه بخواهی جا هست به جز آنجا که تویی هرچه بخواهم جا نیست ابرها طرحی از اندام تو را می‌سازند که چنین آب و هوای غزلم بارانی‌ است شعر آنی‌ است که دور لب تو می گردد شاعری لذت خوبی است که در لب خوانی‌ است دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست دوستم داشته باش عشق به این آسانی ا‌ست‌! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان تاخیر تو بر هم زده قانون جهان را بنشانده به دلهای همه طعم خزان را تشویش و دل آشوبی و دلشوره ی دائم برده ست ز ما راحتی و تاب و توان را در شهر ، فراوانیِ تزویر و تظاهر پاشیده به هرجا تب نیرنگ و زیان را هرچند کمی خنده به لب می شکفد گاه تا کی بتوان کرد نهان، درد گران را؟ نادیدن و مشتاقی و مهجوری و حسرت دلخسته نموده ست همه پیر و جوان را یک بار ببین حال پریشان زمین را این ندبه ی هر روزه و اندوه و فغان را وقت است مسیحا نفسی چون تو بیاید تا شاد کند قلب همه عالمیان را هر هفته چو آدینه شود چشم به راهیم با آمدنت خوب کن احوال جهان را @golchine_sher
چشم هایش همه ی آن چیزی را که صدایش نمی توانست به من گفت ما هزاران کلمه با هم حرف زدیم بی آنکه واژه ای گفته باشیم @golchine_sher
همچون بوی پاییز که از شهریور به مشام می رسد ردّ پای گــذر تـــو نیز . . . آه! بوی بهشت می گیرد تمام وجودم تــو هر ثانیه از خیال من عبور می کنی می روی       و دوباره              برمی گردی و من به قدر ثانیه های رفتنت      هر بار دلتنگ می شوم @golchine_sher
ای عشق! ای شکنجه‌گر مهربان من دلسوزی تو می‌زند آتش به جان من من راضی‌ام به مرگ، مرا زجرکش مکن درد فراق بیشتر است از توان من کام از هزار جام گرفتم ولی هنوز خالی‌ست جای بوسه ی تو، بر لبان من ویرانه است خانه من بی حضور تو آشفته است بی‌سر زلفت جهان من بازآ و قفل بشکن و آزاد کن مرا ای قهرمان گمشده ی داستان من بر تربتم دو غنچه به هم بوسه می‌زنند عشق است و زنده است هنوز آرمان من @golchine_sher
تا کی؟... تا کی به چاه سر بگذاریم و بگذریم؟ دندان سر جگر بگذاریم و بگذریم تا کی میان معرکه شیران شرزه را بی‌تیغ و بی‌سپر بگذاریم و بگذریم؟ یا دست روی دست بمانیم بی‌خیال یا دست بر کمر بگذاریم و بگذریم باید بت بزرگ هم این بار بشکند هیهات اگر تبر بگذاریم و بگذریم تردید و ناامیدی و تسلیم و ترس را وقت است پشت سر بگذاریم و بگذریم ای کودکان غزّه! نشستن حراممان تنهایتان اگر بگذاریم و بگذریم @golchine_sher
▪️محمدعلی بهمنی درگذشت ابرهای خبر این بار چه بارانی بود سخت سردم شده این سوز زمستانی بود در من انگار درختان کهن سال شکست بس که این بغض به من تاخته طوفانی بود ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ _ ۹ شهریور ۱۴۰۳ خاک بر او خوش باد🖤 @golchine_sher
محمدعلی بهمنی در 27 فروردین سال ۱۳۲۱ در شهر دزفول به دنیا آمد وی دوران کودکی و نوجوانی را در تهران ، کرج و بندرعباس گذراند و پس از تحصیلات مقدماتی از زمان کودکی در چاپخانه‌های تهران به کار پرداخت . او در چاپخانه با زنده یاد فریدون مشیری که آن روزها مسئول صفحه ادبی هفت‌تار چنگ مجله روشنکفر بود ، آشنا شد و نخستین شعرش در سال ۱۳۳۰ ، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت ، در مجله روشنفکر به چاپ رسید . شعرهای وی از همان زمان تاکنون به طور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعرهای مختلف و جنگ‌ها ، انتشار یافته است و بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیماست . بهمنی از سال 1345 همکاری خود را با رادیوآغاز کرد و پس از آن به شغل آزاد روی آورد . او از سال 1353 ساکن بندرعباس شد و پس از پیروزی انقلاب ، به تهران آمد و مجدداً به سال 1363 به بندرعباس عزیمت کرد و در حال حاضر نیز، ساکن همانجاست . محمدعلی بهمنی مسؤول چاپخانه دنیای چاپ بندرعباس و مدیر انتشارات چی‌چی‌کا در آن شهرستان است . وی در قالب‌های مختلف از کلاسیک ، نیمایی و سپید به سرودن پرداخته است . اما وجه غالب شعرهای او ، غزل می‌باشد . بهمنی را می‌توان از زمره ترانه‌سرایان موفق این روزگار دانست . او تاکنون با شرکت در برخی همایش‌های سراسری شعر دفاع مقدس ، علاقه‌مندی خود را به حضور در این عرصه نشان داده است . محمدعلی بهمنی در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت تندیس خورشید مهر به عنوان برترین غزل‌سرای ایران گردید . @golchine_sher
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر همیشهٔ من ثبت می‌شود این لحظه‌ها، عزیزترین یادگار تو تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من می‌خواستم که گم بشوم در حصار تو احساس می‌کنم که جدایم نموده‌اند همچون شهاب سوخته‌ای از مدار تو آن کوپهٔ تهی منم آری که مانده‌ام خالی‌تر از همیشه و در انتظار تو این سوت آخر است و غریبانه می‌رود تنهاترین مسافر تو از دیار تو هر چند مثل آینه هر لحظه فاش‌تر هشدار می‌دهد به خزانم بهار تو اما در این زمانه عسرت مس مرا ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو از هر طرف نرفته به بن بست می‌رسیم نفرین به روزگار من و روزگار تو @golchine_sher
بی‌تو هر لحظه دلم سایه‌ی سر می‌خواهد از جهانِ غمِ تو....راهِ گذر می‌خواهد من همان ساحلِ جا مانده‌‌ی دریای توأم! در پیِ وصل تو دنیایِ دِگر می‌خواهد پیکرم همچو درختی زِ نفس افتاده... منتظر مانده چرا؟.. حُکمِ تبر می‌خواهد حاصل عمر من این بوده که بعد از تو دلم از من اینجا همه شب دیده‌ی تر می‌خواهد رفتی و همچو پرستوی مهاجر شده‌ای!! قلب بی‌تاب زمین از تو خبر می‌خواهد @golchine_sher
میل داری تو به رفتن من به ماندن بیشتر مطمئنا دوستم داری ولی من بیشتر گوشه ی دنجی، شرابی، راحتی، حرف دلی من به این ها قانعم اما تو حتما بیشتر من حسود و دوستانم ذکر خیرت می کنند اینچنین شد اعتماد من بـه دشمن بیشتر کاش شب باشد زمان رفتن تو لااقل هست داغ رفتنت در روز روشن بیشتر من تمام زندگی را باختم بی شک ولی شد قشون پاکبازان تو یک تن بیشتر @golchine_sher