#داستان
#امام_حسن_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
داستان این هفته: مسخره نکردن
امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)🌟در حال بازی بودند که پیر مردی را دیدند که مشغول وضو گرفتن بود اما وضویش اشتباه بود. 🙃
آنها دست از بازی کشیدند. کنار آب🌊 رفتند بدون اینکه او را مسخره کنند و یا اشتباهش را به رویش بیاورند 👏مشغول وضو گرفتن شدند و با صدای بلند (طوری که پیر مرد بشنود)، می گفتند وضوی من کامل تر است تا پیرمرد نگاه کند.
بچه ها به پیر مرد گفتند: وضوی کدام یک از ما کامل تر است؟ وقتی وضوی بچه ها کامل شد، پیرمرد گفت: عزیزان من وضوی هر دوی شما صحیح است و من اشتباه می کردم.☺️
✍️امام سجاد علیه السلام فرمودند:
سه حالت و خصلت در هر یک از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهی میباشد و از سختیها و شداید صحرای محشر در امان است
#اول آن که در کارگشایی و کمک به نیازمندان و درخواست کنندگان دریغ ننماید.
#دوم آن که قبل از هر نوع حرکتی بیندیشد که کاری را که میخواهد انجام دهد یا هر سخنی را که میخواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودی خداوند در آن است یا مورد غضب و سخط او میباشد.
#سوم قبل از عیب جویی و بازگوئی عیب دیگران، سعی کند عیبهای خود را برطرف نماید.
📚بحارالأنوار، ج 75، ص 141
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_داستان_های_مهارت_های_زندگی
این داستان : حواست باشه چی داری میخوری
((حساسیت نسبت به سلامتی ))
🍃🌺
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🌱🌻🌱🌻🌱🌺🌱🌻🌱🌻🌱
🌱
✅يكی ما را می بيند !
✍فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند. سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده.
فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدر جان، یکی ما را می بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می بیند کیست؟ فرزند در جواب گفت: «هو الله الّذی یری کلّ احد و یعلم کلّ شیء؛ او خداوند است که همه کس را می بیند و همه چیز را می داند». پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد.
🍃
🌺🍃
@ravankhob 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوئیس، آبشار انگستلیگن 🇨🇭
🔸️آبشار انگستلیگن آبشاری است که در سوئیس واقع شده و ارتفاع کلی ریزشگاه آن ۶۰۰ متر (۱٬۹۶۹ فوت) است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا آبگرم فلکده،لیره سر،جنگلهای سه هزارتنکابن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یوگیاکارتا (جوگجاکارتا، جوگجا، یوگیا) (به اندونزیایی: Kota Yogyakarta) یکی از شهرهای منطقه ویژه یوگیاکارتا در اندونزی است. این شهر بهعنوان مرکز هنر کلاسیک و فرهنگ جاوه شناخته میشود و هنرهایی همچون طراحی روی پارچه، بالت، تئاتر، موسیقی، شعر و خیمهشببازی در این شهر رونق دارد.
امام سجاد علیه السلام :
اى معبود من، سایه ابر رحمتت را بر گناهانم بینداز و ابر مهربانیت را براى شستن عیبهایم بفرست.
(مناجات التائبين )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿 هر روز با قرآن
💠 سوره مبارکه الْفُرْقَان آیه ۲۶
🔸 الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَٰنِ ۚ وَكَانَ يَوْمًا عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيرًا
#حکایت
حکایت کردهاند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف،
به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند.
در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت:
«در من فایدهاى براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى،
تو را سه نصیحت مىگویم
که هر یک، همچون گنجى است.
دو نصیحت را وقتى در دست تو اسیرم مىگویم و پند سوم را،
وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مىگویم.
مرد با خود اندیشید که سه نصیحت از پرندهاى که همه جا را دیده و همه را از بالا نگریسته است، به یک درهم مىارزد.
پذیرفت و به گنجشک گفت: «پندهایت را بگو.»
گنجشک گفت: «نصیحت اول آن است که اگر نعمتى را از کف دادى،
غصه مخور و غمگین مباش زیرا اگر آن نعمت، حقیقتاً و دائماً از آن تو بود، هیچ گاه زایل نمىشد.
دیگر آن که اگر کسى با تو سخن محال و ناممکن گفت به آن سخن هیچ توجه نکن و از آن درگذر.»
مرد، چون این دو نصیحت را شنید، گنجشک را آزاد کرد.
پرنده کوچک پر کشید و بر درختى نشست .
چون خود را آزاد و رها دید، خندهاى کرد.
مرد گفت: «نصیحت سوم را بگو!»
گنجشک گفت:
«نصیحت چیست!؟ اى مرد نادان، زیان کردى.
در شکم من دو گوهر هست که هر یک بیست مثقال وزن دارد.
تو را فریفتم تا از دستت رها شوم.
اگر مىدانستى که چه گوهرهایى نزد من است به هیچ قیمت مرا رها نمىکردى.»
مرد، از خشم و حسرت، نمىدانست که چه کند. دست بر دست مىمالید و گنجشک را ناسزا مىگفت.
ناگهان رو به گنجشک کرد و گفت:
«حال که مرا از چنان گوهرهایى محروم کردى، دست کم آخرین پندت را بگو.»
گنجشک گفت: «مرد ابله! با تو گفتم که اگر نعمتى را از کف دادى، غم مخور اما اینک تو غمگینى که چرا مرا از دست داده اى.
نیز گفتم که سخن محال و ناممکن را نپذیر اما تو هم اینک پذیرفتى که در شکم من گوهرهایى است که چهل مثقال وزن دارد.
آخر من خود چند مثقالم که چهل مثقال گوهر با خود حمل کنم!؟
پس تو لایق آن دو نصیحت نبودى و پند سوم را نیز با تو نمىگویم که قدر آن نخواهى دانست. این را گفت و در هوا ناپدید شد.»
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
💞هر روز از خودت سوالی مثبت بپرس؛
امروز چه کاری انجام دهم تا کیفیت زندگیم بهتر شود؟
امروز چه احساساتی را انتخاب کنم تا از زندگیم بیشتر لذت ببرم؟
امروز منتظر چه معجزات الهی باشم؟
دنیا سرشار از انتخاب های خوب است و چقدر شایسته است که هر روز بهترینها را انتخاب کنی؛
همین امروز تصمیم بگیر شاد بودن ، ثروتمند بودن و موفق بودن را انتخاب کنی، همیشه در ذهنت یک برنده باش تا پیروزی جزئی از زندگیت شود.
امروز با خودت تکرار کن؛
هر روز موفقتر و شادتر هستم 💞
امروز بهترین معجزه زندگیم رخ می دهد 💞
خداوند مشتاق موفقیت من هست 💞
جهان رام اراده و باورهای من است 💞
خدایا سپاسگزاریم 🙏💞
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─