1_14420855455.mp3
10.37M
دکلمه #آکام 🎙
#علیرضاافتخاری 🎙
🎼 در هوایت بیقرارم
شعر #مولانا
زندگی یک راز است؛ هرچه بیشتر آنرا بشناسی، زیبا تر است. لحظه ای فرا می رسد که ناگهان تو زیستن را آغاز می کنی. شروع می کنی به جاری شدن با آن و رابطه ای رضایت بخش بین تو و زندگی شکل می گیرد، اما تو سر در نمی آوری که چیست. این زیبایی زندگی است، این ژرفای لایتناهی است.
🌺🌻💛🍃🕊💚
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نگاه رویایی 🌹🍃
🥀اولین پنجشنبه آبان ماه و یاد درگذشتگان
و به ياد پدر عزیزم 🥺😔
🥀 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🥀
🙏 التماس دعا 🙏
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
🥀پنجشنبہ است و روز دل تنگے😔
براےعزیزانےڪہ در ڪنار ما نیستند
🥀با فاتحہ و صلواتے و خیراتے🙏
🥀روحشون شاد و قرین رحمت الهی 😔🥺
🌸🍃💫
○●♡♡●○
دلم دریا به دریا از تماشای تو میگیرد
دلم دریاست اما از تماشای تو میگیرد
جهان زیباست اما مثل مردابی که با مهتاب
جهان رنگ تماشا از تماشای تو میگیرد
نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید
طبیعت سهم خود را از تماشای تو میگیرد
مگو سیاره ها بیهوده بر گرد تو میگردند
که این تکرار، معنا از تماشای تو میگیرد
تو تنها با تماشای خود از آیینه خوشنودی
دل آیینه تنها از تماشای تو میگیرد......
#فاضل_نظری
🌱
هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، الْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ.
و امروز روز جمعه است که آن روز توست و ظهور تو و فرج مؤمنان به دست تو؛ و کشته شدن کافران به شمشیر تو در این روز انتظار میرود.
🌹
📚 مفاتیحالجنان، زيارت روز جمعه
#حدیث
💢 @Hadis_Shia 💢
.
📜 حکایت شیرینی از گلستان سعدی:
در مورد خریدن خانه ای تردید داشتم، یک نفر به من گفت: «من در این محله خانه دارم و از کدخدایان این محل هستم. وصف این خانه را آن گونه که هست از من بپرس، به نظر من این خانه را خریداری کن، که هیچ عیبی ندارد.»
گفتم:«عیبی جز این ندارد که تو همسایه من میشوی.»
خانهای را که چون تو همسایه است
ده دِرَم سیمِ بد عیار ارزد
لکن امیدوار باید بود
که پس از مرگ تو هزار ارزد
🔻 برگرفته از باب چهارم گلستان سعدی
#حکایت
#سعدی
💫
دانشمندی آموزگار شاهزاده ای بود ، و بسیار او را می زد و رنج می داد ، شاهزاده تاب نیاورد و نزد پدر از آموزگار شکوه کرد.شاه ، آموزگار را طلبید و به او گفت : پسران مردم را آنقدر نمی زنی که پسرم را می زنی ، علتش چیست ؟
آموزگار گفت : به این علت که همه مردم و به خصوص پادشاهان، باید سنجیده و پخته سخن گویند و کار شایسته کنند ، کار گفتار شاهان و مردم دهان به دهان گفته می شود و همه از آن آگاه می گردند ، ولی برای کار و سخن شاهان اعتبار می دهند ، و از آن پیروی می کنند ، و به کار و سخن سایر مردم ، اعتبار نمی دهند.
اگر صد ناپسند آمد ز درویش
رفیقانش یکى از صد ندانند
وگر یک بذله گوید پادشاهی
از اقلیمی به اقلیمی رسانند