eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
91 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
12.8هزار ویدیو
707 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
گر در طلب گوهر کانی٬کانی گر در هوس لقمه نانی، نانی این نکته رمز اگر بدانی٬ دانی هر چیز که در جستن آنی، آنی
آن کس که تو را دارد... 🌿
نصیحتِ مولانا به فرزندش بهاء الدین ولد: اﮔﺮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﯾﻤﺎً ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺎﺷﯽ. ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻮ ﻭ ﮐﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺪﺍﺭ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺷﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ، ﺩﺍﯾﻤﺎً ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ، ﻭ ﺁﻥ ﺷﺎﺩﯼ ﻋﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ، ﺩﺍﯾﻢ ﺩﺭ ﻏﻢ ﺑﺎﺷﯽ، ﻭ ﺁﻥ ﻏﻢ ﻋﯿﻦ ﺩﻭﺯﺥ ﺍﺳﺖ. ﭼﻮﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ، ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻔﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻭ ﺭﯾﺤﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻭ ﭼﻮﻥ ﺫﮐﺮ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، ﺑﺎﻍ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﺭﺯﺍﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﭘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯼ...
. علمی که تو را گِره گشاید بطلب زان پیش که از تو جان برآید بطلب آن نیست که هست می نماید بگذار آن هست که نیست می نماید بطلب  
Alireza Ghorbani - Aan Soo Maro.mp3
14.9M
♦️ آهنگ زیبای "آن سو مرو" ♦️ شعر از مولانای جان ♦️ با صدای علیرضا قربانی
📜 گنج نهانِ ایاز! می گویند که اَیاز ، غلام سلطان محمد غزنوی ، در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان ، در دربار پادشاه صاحب منصب شد. او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر می زد و وقت خروج بر در اتاق قفلی محکم می زد تا این که درباری ها گمان کردند ایاز گنجی در اتاق پنهان کرده است و موضوع را از سر حسادت به گوش شاه رساندند. پادشاه دستور داد وقتی غلام در اتاقش نیست در را باز کنند و گنج نهان را به محضر شاه بیاورند. به این ترتیب 30 نفر از بدخواهان به اتاق ایاز ریختند و قفل را شکستند و هرچه گشتند چیزی نیافتند جز یک چارُق کهنه و یک دست لباس مندرس که به دیوار آویخته شده بود. به این ترتیب دست خالی پیش شاه برگشتند و آنوقت سلطان به خنده افتاد و گفت: "ایاز مرد درستکاری است . آن لباس های مندرس مربوط به دوره چوپانی اوست و آنها را در اتاقش آویخته است تا روزگار فقر و سختی اش را به یاد داشته باشد و به رفاه امروزش غرّه نشود." 👌🌻 🔸 برگرفته از مثنوی معنوی مولوی
1_14420855455.mp3
10.37M
دکلمه 🎙 🎙 🎼 در هوایت بیقرارم شعر زندگی یک راز است؛ هرچه بیشتر آنرا بشناسی، زیبا تر است. لحظه ای فرا می رسد که ناگهان تو زیستن را آغاز می کنی. شروع می کنی به جاری شدن با آن و رابطه ای رضایت بخش بین تو و زندگی شکل می گیرد، اما تو سر در نمی آوری که چیست. این زیبایی زندگی است، این ژرفای لایتناهی است. 🌺🌻💛🍃🕊💚
🪴🍃🌺🍃🪴 مولانا در فیه مافیه می‌فرماید: دوستان را در دل رنج‌ها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود، نه به خفتن، نه به گشتن، و نه به خوردن الّا به دیدار دوست که لِقاء الْخَلِیْلِ شِفَاءُ العَلیْلِ تا حدّی که اگر منافقی میان مؤمنان بنشیند از تأثیر ایشان آن لحظه مؤمن می‌شود.
📚 اشک رایگان!! مرد عربی سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگش گریه می کرد. گدایی از آنجا می گذشت و از مرد عرب پرسید: "چرا گریه می کنی؟" عرب گفت: "این سگ وفادارم پیش چشمم جان می دهد. این سگ روزها برایم شکار می کرد و شبها نگهبانم بود و دزدان را فراری می داد." گدا پرسید: "بیماری سگ چیست، آیا زخم دارد؟" عرب گفت: "نه از گرسنگی می‌میرد!" گدا گفت: "صبر کن، خدا به صابران پاداش می دهد." ناگهان مرد گدا یک کیسه پُر در دست مرد عرب دید. پرسید: "در این کیسه چه داری؟" عرب گفت: "نان و غذا برای خوردن." گدا گفت: "چرا به سگ نمی دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟" عرب گفت: "نان ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانیست. برای سگم هر چه بخواهد گریه می کنم!!" گدا گفت: "خاک بر سرت!!، اشک خون دل است و به قیمتِ غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل!" 🔸 برگرفته از دفتر پنجم مثنوی معنوی
. اژدهايي خرسي را به چنگ آورده بود و مي‌خواست او را بكشد و بخورد. خرس فرياد مي‌كرد و كمك مي‌خواست، پهلواني رفت و خرس را از چنگِ اژدها نجات داد. خرس وقتي مهرباني آن پهلوان را ديد به پاي پهلوان افتاد و گفت: من خدمتگزار تو مي‌شوم و هر جا بروي با تو مي‌آيم. آن دو با هم رفتند تا اينكه به جايي رسيدند. پهلوان خسته بود و مي‌خواست بخوابد. خرس گفت تو آسوده بخواب من نگهبان تو هستم. مردي از آنجا مي‌گذشت و از پهلوان پرسيد اين خرس با تو چه مي‌كند؟ پهلوان گفت: من او را نجات دادم و او دوست من شد. مرد گفت: به دوستي خرس دل مده كه از هزار دشمن بدتر است. پهلوان گفت: اين مرد حسود است. خرس دوست من است من به او كمك كردم او به من خيانت نمي‌كند. مرد گفت: دوستي و محبت ابلهان, آدم را مي‌فريبد. او را رها كن زيرا خطرناك است. پهلوان گفت: اي مرد، مرا رها كن تو حسود هستي. مرد گفت: دل من مي‌گويد كه اين خرس به تو زيان بزرگي مي‌زند. پهلوان مرد را دور كرد و سخن او را گوش نكرد و مرد رفت. پهلوان خوابيد مگسي بر صورت او مي‌نشست و خرس مگس را مي‌زد. باز مگس مي‌نشست. چند بار خرس مگس را زد اما مگس نمي‌رفت. خرس خشمناك شد و سنگ بزرگي از كوه برداشت و همينكه مگس روي صورت پهلوان نشست, خرس آن سنگ بزرگ را بر صورتِ پهلوان زد و سر مرد را خشخاش كرد! مهر آدم نادان مانند دوستي خرس است. دشمني و دوستي او يكي است. 🔸 دشمن دانا بلندت مي‌كند 🔸 بر زمينت مي‌زند نادانِ دوست 🔻 برگرفته از دفتر اول مثنوی معنوی
📜 حکایت درختی با میوه جادویی! مرد حکیمی با زبان رمز و استعاره به دوستان خود می گوید در هندوستان درختی هست که هر کس از میوه‌ی آن بخورد ، نه پیر شود و نه بمیرد . این مطلب به گوشِ پادشاه می‌رسد و سخت شیفته‌ی آن درخت می‌شود. از اینرو قاصدی می فرستد تا به هر صورتی که هست آن درخت را پیدا کند. قاصد ، سال ها در سرزمین هندوستان می گردد و جستجو می کند ولی اثری از آن درخت نمی‌یابد. حتی موردِ تمسخر و ریشخند بسیاری از مردم نیز قرار می گیرد. سرانجام از یافتن آن نومید می شود و با چشمی اشکبار و دلی شکسته راهی دیار شاه می‌شود. در یکی از منازل بین راه فرود می آید تا استراحتی کند. ناگهان با عارفی ربّانی روبرو می شود. تصمیم می‌گیرد ماجرا را به او بگوید تا چاره ای پیدا شود. عارف پس از استماعِ سخنان او می گوید : ای ساده دل ، اصلاََ چنین درختی در باغ و بوستان طبیعت وجود ندارد! بدان که منظور آن حکیم از این درخت، درختِ علم و معرفتِ الهی است و بس. 📌 مولانا در این حکایت ، حکمت الهی و علمِ لَدّنی را به درختی تشبیه کرده که هر کس از میوه‌ی آن بخورد نه پیر شود و نه بمیرد. 🔻 برگرفته از دفتر دوم مثنوی معنوی
به جُز عشق به جُز عشق دِگَر کار نداریم دَرین خاک دَرین خاک دَرین مَزرعهٔ پاک به جُز مِـهْر به جُز عشق دِگَر تُخم نکاریم       روزگارتون پراز مهر و محبت💕 🙏🏼❤