eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
93 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
12.7هزار ویدیو
707 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷یکشنبه تون به زیبایی گلها 🍀لحظه ها تون پراز یاد خدا 🌸این سبد گل زیبا 🍀با بهترین آرزوها 🌸تقدیم به تک تک شما خوبان 🌸🍃
گــــــاهی وقتهــــا بـــــاید خـــــودت را بــــه بسپــــاری☺ البتــــه همیشـــــــــه همینطـــــــور اســـــــت اما گاهی دلت هم بی صبــــــــرانه میخواهد کــــــه همینطـــــــور بـــــــــاشد !😊 آنــــوقت بی خبــــر از خبـــرهای دور و برت خوشبخت تـــرین انسان میشوی ...😇✨ دلت میــــخواهد هــــوایت را داشته بـــــــاشد و بهترینهـــــا را بــــرایت بــخواهد🌹❤ که حتما میخواهد💛 انـگــــــار همــــــه دنیـــــــــا بــــــــا تـــــــــوست ! "تــــــــــــــو" فقـــــــــط بـــــــــاید آرزو کنـــــــــی💛💜 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸برای بعضــی ها 🌾باید ریشـه بود 🌸تا امیـد به 🌾زندگی را به آنها بدهیم 🌸برای بعضـی ها 🌾باید تنــه بود 🌸تا تکیه گاه آنها باشیم 🌾برای بعضـی ها 🌸باید شاخ و برگ بود 🌾تا عیب های آنها را بپوشانیم 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀اگــــــر روزی 🕊محبت ڪردیم بی منت 🍀لـــذت بردیم بـــی گــــناه 🕊بخشیدیم بدون شــــرط 🍀آن روز واقعا زندگی ڪرده ایم 🌸🍃
در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی. ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند، اما خبری از ناهار نبود. گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده. دو سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده، چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده. گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند! ملا گفت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود!
حکایتی از متون کهن در میان مردم باش یکی از صالحان، از غایت زهد، از خلق عزلت گرفت و بر سر کوهی مقیم شد. عهدی با خود کرد که از هیچ کس سؤال(درخواست) نکند تا آن چه رزق او باشد، بی‌واسطه بدو رسد. مدت هفت روز برآمد. از طعام هیچ چیز نیافت. اضطرار به کمال غایت رسید. در این حال، در مناجات با حضرت عزت گفت: خداوندا، کریما، اگر عمرم باقی است، آن رزق که در ازل به نام من قسمت کرده‌ای، به من رسان و اگر عمرم به آخر رسیده، مرا به حضرت رسان. پس از لحظاتی، به گوش هوش شنید که او را گفتند: ای بنده‌ی ما، تقدیر چنان رفته است که به واسطه، رزق به تو رسد. برخیز و به میان شهر رو تا رزق به واسطه به تو رسانیم. مرد چون به میان شهر رسید، حاضران بدو تبرک نمودند و طعام‌های نیکو به نزد او آوردند. چون شب هنگام به خواب رفت، در عالم خواب دید که به گوشش چنین خواندند: ای بنده‌ی ما، بدان سبب که می‌خواهی زاهد باشی، در دنیا حکمت ما باطل خواهی کردن. ندانی که منزلت و قربت آن جماعت که رزق ایشان به واسطه‌ی بندگان بدیشان رسد، زیادت‌تر از آن است که آن جماعت ارزاق ایشان بی‌واسطه بدیشان رسد! (عَوارِفُ المَعارف، ص ۸۳.) در کوچه‌باغ‌های حکایات، حکایات برگرفته از متون کهن، ناصر عابدینی، ص ۱۰۱ و ۱۰۲.
💫 شاهی دو غلام می‌خرد، یکی از آنان را بسیار خوش‌سخن، شیرین جواب، با رخساره زیبا و ظاهری زیبا می‌یابد و آن دیگری را کثیف، بد بو و زشت رو. با خود می‌گوید: باید با آن‌ها به گفت و شنود پردازم تا پرده‌های درون آن‌ها کنار رود و باطن آن‌ها را بخوانم. برای این مقصود نخست غلام زیبارو و خوش‌سخن را به حمام می‌فرستد. در غیاب او با غلام زشت رو به گفتگو نشسته و می‌گوید :«این غلام که هم زیباست و هم خوش‌سخن، درباره تو بدگویی می‌کند و می‌گوید که تو دزد، خیانت‌کار و نامرد هستی. بگو ببینم نظر تو چیست؟» غلام زشت‌رو می‌گوید:«او جز راست نمی‌گوید، من از او دروغ نشنیده‌ام. به‌علاوه او خودبین نیست و با همه نیکی می‌کند و صفات نیکوی بسیار دارد. هر چه هم درباره من گفته است راست است؛ من پر از عیب !» شاه می‌گوید:«بس کن! من در پی آزمایش رفیقت هم برمی‌آیم، آنگاه می‌بینی که رسوایی به بار می‌آورد و تو شرمگین می‌شوی.» چیزی نمی‌گذرد که آن غلام زیبا از حمام برمی‌گردد. شاه غلام پیشین را پی کاری می‌فرستد و با او به گفت و شنود می پردازد تا امتحانش کند. لذا نخست از جمال و کمالش تعریف می‌کند و سپس می‌گوید:«آن غلام می‌گوید که تو دورو هستی؛ پیش رو یک جوری، پشت سر یک جور دیگر.» غلام وقتی این سخنان را شنید برآشفت و گفت:«او از همان اول که با من رفیق بود همواره چون سگ نجاست می‌خورد.» و شروع کرد به بدگویی و ناسزا. شاه گفت:«بس است، دانستم که:«از تو جان گَنده ست و از یارت دهان» پس بدان که صورت ِخوب و نکو با خصال ِبد نیرزد یک تَسو ور بود صورت حقیر و دلپذیر چون بود خُلقش نکو در پاش میر مثنوی معنوی
صلوات هم مداد است✏️ و هم پاک کن یعنی هم حسنه مینویسد✏️ و هم گناه را پاک می کند 💖لحظه هاتون تون معطر به 💚عطر خوش صلوات بر ♥️حضرت محمد وآل محمد(ﷺ)     ✨اللهم صل علی محمد✨ ✨و آل محمد و عجل فرجهم✨ روزتون بخیر و سلامتی💐💐 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌ ♥️🦋
🌺 در میان این همه غوغا و شر عشق یعنی کاهش رنج بشر...🌱
💚 دل بسپار به خوشی های زندگی
🌿🌼 با بقیه مهربون بمون. زخم‌های اونا به‌اندازه‌ی زخم‌های خودت درد داره.