فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗ای نور خداوند مبین در ظلمات
🌸وی آن که توئی آل علی را جلوات
💗گفتم به دلم چه هدیه داری امروز
🌸گفتا به گُل چهرۀ مهدی صلوات
🌸🍃اللهمَّ صَلِّ علُى مٌحُمٌدِِ
💗🍃وَالُ مٌحُمٌدِ
🌸🍃وعجل فرجهم
#با_خودت_تکرار_کن
⚘️خدا حلش میکنه...
⚘️خدا قشنگ میچینه...
⚘️خدا درستش میکنه...
⚘️خدا میرسونه...
⚘️خدا به موقع میرسه...
⚘️خدا نجات دهندست...
⚘️خدا شفا دهندست...
⚘️خدا روزی رسونه...
⚘️خدا حاجت دهندست...
⚘️خدا کامل کنندست...
⚘️خدا بخشندست...
خدایا هزاران بار شکررررت 🤲
═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
چهار چیز است که نمیتوان آنها را بازگرداند
🌷"تیر" پس از رها شدن از کمان!
🌷"حرف" پس از گفتن!
🌷"موقعیت" پس از پایان یافتن!
🌷و "زمان" پس از گذشتن!
🌷پس مواظب تیری که میاندازیم ،
حرفی که میزنیم ،
موقعیتی که در اختیارمان است
و زمانی که داریم باشیم ...
🌷آگاهانه زندگی کنیم ،
متفکرانه حرف بزنیم
و قدر لحظهها را بدانیم ...
•✾࿐༅🍃❀🌸❀🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤✨ای مــــــــادر...
✨ایام فاطمیه تسلیت
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍مرد تاجرى در شهر كوفه ورشكست شد
و مقدار زيادى بدهكار گرديد به طورى كه
از ترس طلبكاران در خانهاش پنهان شد
و از خانه بيرون نيامد
تا اينكه شبى از خانه خارج گرديد
و براى مناجات به مسجد رفت و مشغول
نماز و راز و نياز به درگاه خداوند بی نياز شد
و در دعاهايش از خداوند خواست كه
فرجى بنمايد و قرضهایش را اداء فرمايد
در همان زمان بازرگان ثروتمندى در خانهاش خوابيده بود در خواب به او گفتند:
اكنون مردى خداوند را میخواند
و اداى دين خود را میطلبد
برخيز و قرض او را ادا كن
بازرگان ثروتمند بيدار شد وضو گرفت
و دو ركعت نماز خواند و دوباره خوابيد
باز در خواب همان ندا را شنيد تا اينكه
در مرتبه سوم برخاست و هزار دینار
با خود برداشت و سوار شتر شد
و به طرف آن مسجد رفت
ناگاه داخل مسجد صداى گريه و زارى شنيد
نزد تاجر ورشكسته رفت و گفت:
اى بنده خدا دعايت مستجاب شد
هزار دينار پول را به او داد و گفت:
با اين پول قرضهایت را بپرداز
و مخارج زن و بچههایت را تأمين كن
و هرگاه اين پول تمام شد و باز محتاج شدى
اسم من فلان و خانهام در فلان محله است
به من مراجعه كن تا دوباره به تو پول بدهم
تاجر ورشكسته گفت:
اين پول را از تو میپذیریم زيرا میدانم
بخشش پروردگارم است
ولى اگر دوباره محتاج شدم نزد تو نمیآيم
بازرگان پرسيد:
پس به چه كسى مراجعه میكنى؟
تاجر ورشكسته گفت:
به همان كسى كه امشب از او خواستم
و او تو را فرستاد تا كارم را درست كنى
باز هم اگر محتاج شوم از او کمک میخواهم
كه بخشنده ترين بخشندگان است
و هيچگاه بندگان خود را از ياد نمیبرد
اگر محتاج شوم باز هم از خدايم كه به
من نزدیک است و دعايم را مستجاب میكند
میخواهم كه تو و امثال تو را بفرستد
و كارم را اصلاح کند
🌻 از تو بی خبر 🌻
ای در درونِ جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی بَرَد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو
پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جویندگانِ جوهر دریای کُنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
چون بی خبر بود مگس از پر جبرئیل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر
عطار اگرچه نعرهی عشق تو میزند
هستند جمله نعرهزنان از تو بی خبر
#عطار
پادشاهی روزی به وزیر خویش گفت:
چه خوب است اگر پادشاهی جاودانه
باشد!
وزیر گفت:
اگر جاودانه بود، نوبت به تو نمیرسید..!
🔻 برگرفته از کشکول شیخ بهایی
#شیخ_بهایی
📜 حکایتی از سه دزد نابکار
سه دزد شکست خورده و ضعيف که به
تنهايي نمي توانستند به دزدي هاي بزرگ
دست بزنند و موفقيت زيادي بيابند، روزي
به هم برخوردند و بعد از گفتگو و شرح
ناکامي هاي خود، تصميم گرفتند با هم
شريک شوند تا در دزدي موفقيت بيشتري
کسب کنند.
هرکدام مهارت هايي داشتند که در کنار يکديگر تکميل مي شدند.
آن سه دزد، سالها بر گذرگاههاي
مسلمانان کمين کرده و به آنان حمله
مينمودند و به مردم ظلم بسياري
ميکردند و آن ها را ميکشتند.
روزي در نزديکي شهر به آثار كاروانسراي
ويراني برخوردند که گردش روزگار تباهش
ساخته و در و ديوارش فرو ريخته بود.
آن سه زير يك سنگ، صندوقچه زری پيدا
کردند. بسيار خوشحال شدند و ساعتها
به شادي پرداختند.
بالاخره خسته و گرسنه شدند، بنابراين
تصميم گرفتند يکي را براي خريد غذا به
شهر بفرستند.
دزدي كه براي تهيه غذا به شهر رفته بود،
از کنار عطاري مي گذشت، وسوسه شد تا
کمي سم بخرد و غذا را مسموم کند.
او با اين فکر وارد عطاري شد که دو
رفيقش بعد از خوردن غذاي زهرآلود مي ميرند و و همه گنج تنها به او مي رسد.
از آن طرف، وقتي او به شهر رفت، دو دزد
ديگر هم به همان چيزي انديشيدند که او
مي انديشيد؛ تصميم گرفتند كه او را از بين برده و به جاي تقسيم ثروت پيدا
شده بين سه نفر، آن را بين دو نفر
تقسيم كنند.
مرد با غذا برگشت. دو رفيقش منتظرش
بودند؛ غذا را گرفتند و ناگهان برسرش ريختند و او را کشتند.
بعد با آرامش نشستند و غذاي آلوده به
زهر را خوردند. هنوز دقايقي نگذشته بود
که جنازه دو دزد ديگر در کنار جنازه دزد
اولي بر زمين افتاده بود!
#حکایت
🍁 اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهام
🌼 خارم ولی به سایهٔ گل آرمیدهام
🍂 با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
🍁 همچون بنفشه سر به گریبان کشیدهام
🌼 چون خاک در هوای تو از پا فتادهام
🍂 چون اشک در قفای تو با سر دویدهام
🍁 من جلوهی شباب ندیدم به عمر خویش
🌼 از دیگران حدیث جوانی شنیدهام
🍂 از جام عافیت می نابی نخوردهام
🍁 وز شاخ آرزو گل عیشی نچیدهام
🌼 موی سپید را فلکم رایگان نداد
🍂 این رشته را به نقد جوانی خریدهام
🍁 ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
🌼 آزاده من که از همه عالم بریدهام
🍂 گر میگریزم از نظر مردمان رهی
🍁 عیبم مکن که آهوی مردمندیدهام
#رهی_معیری
🌟حتما بخونید واقعا قشنگ بود
روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند.عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . .مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد.بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايىد عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن ..چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ...
✨بیایید ديگران را قضاوت نكنيم🌹
تقدیروتشڪرویژه🌹🍃🙏
از شما عزیزان ممنونم بابت
حضور گرمتون 🌹🍃✌️
وتقدیر و تشڪر🌹🍃🙏
از همراهی تون که مارو لحظه به لحظه یاری میکنید 🌹🍃✌️
👌 #خواص_میوه_ها ی پاییزی و زمستانی:
1- نارنگی : 👈 سرشار از کلاژن .
2- زالزالک :👈 ضد استرس .
3- خرمالو :👈 کاهش وزن .
4- زغال اخته :👈 منبع ویتامین C .
5- ازگیل :👈 ضد سرماخوردگی .
6- کیوی :👈 بمب ویتامین C .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤فاطمه
🕯زیباترین واژه هاست
🖤فاطمه
🕯ناموس شاه لافتی است
🖤فاطمه
🕯آلاله آلاله هاست
🖤فاطمه
🕯سوز و گداز ناله هاست
🖤فاطمه
🕯گنجینه ای از خاتم است
🖤فاطمه
🕯چشم و چراغ عالم است
🖤شهادت بانوی دوعالم
🕯حضرت فاطمه (س) تسلیت 🏴
.
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
درسهای فاطمیه
◽️ فاطمیه را باید قدر بدانیم. درسهای بزرگی در دل این ماجرا نهفته است؛ درس آزادگی، درس اطاعت و حمایت از امام زمان.
◾️ فاطمه به ما آموخت در زمانی که جماعت فراموشکار حتی جوابِ سلامِ علی را هم نمیدادند، چطور دل به آتش زد و بیپروا دست از دامانِ امام زمانش در میان کوچه نکشید و در سکوت مَنفَعتطلبانهی خواص و ترس عوام، خطبهای در حمایت از امام زمانش خواند.
◽️ این الگوی بیبدیل به ما آموخت که حتی به تنهایی هم که شده باید از امام زمان دفاع کرد.
🔘 #فاطمیه
*راه حل همه مشکلات*
درمان کم رویی: اصلا نظرات دیگران برات مهم نباشه
درمان تنبلی: اقدام های کوچک ولی فوری
درمان حسد: موفقیت آدما رو بلافاصله تبریک بگو و تحسین کن.
درمان خشم:پذیرش آدما همان گونه که هستند.
درمان استرس:تصور مثبت اتفاقات آینده.
درمان وسواس:بی اعتنایی به آنجه که وسوسه ذهنی شماست.
درمان کمالگرایی:شروع ناقص(با اینکه ناقصه شروع کن)
درمان ولخرجی:بودجه بندی و انضباط مالی.
درمان عجله: وادار کردن آگاهانه خود به خیشتنداری.
درمان پر حرفی :روزه های سکوت کوتاه مدت.
درمان افسردگی:برداشت مثبت از رویدادها.
درمان ناامیدی:باور اینکه همه کارهادست خداست و برای خدا محدودیتی نیست.
درمان ترس های روانی: مواجه کردن خود با آنچه که از آن میترسید.
درمان منفی بافی: شکرگزاری روزانه و مستمر.
درمان زود رنجی: هرچه میتونید توقعتون و از آدما پایین بیارید.👌👌👌
•✾࿐༅🍃❀🌸❀🍃༅࿐✾