#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
چه زجری میکشم میبینمت در بستر اینگونه
نزد پروانهای مثل تو زهرا پر پر اینگونه
اگر من آمدم خانه نیازی نیست برخیزی
نیا جان علی دیگر خودت پشت در اینگونه
جوابم کرده این شهر پر از نامرد قنفذ دار
جوابم را نده بانوی خوبم با سر اینگونه
خودم دیدم لباست را که رویش لکهی خون بود
یقینا زخم داری فاطمه در پیکر اینگونه
الهی که نبیند هیچ مردی آنچه من دیدم
الهی که نیفتد پیش چشمی همسر اینگونه
اگر حتی دری آتش گرفت و پیکری هم سوخت
الهی که نگیرد بر تنی میخ در اینگونه
قرار این بود ، غربت تا ابد سهم خودم باشد
غریبی مرا یکجا گرفتی در بر اینگونه
منی که یک تنه میکندم از قلعه در آن را
چه شد که هستی ام افتاد در پشت در اینگونه
دری آتش گرفت و خیمهی عمر حسینم سوخت
شبیه مادرش میسوزد از غم خواهر اینگونه
شبیه چادری که پشت در ، در شعله ها میسوخت
میان خیمه معجر میشود خاکستر اینگونه
✍
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
از میخ خون جاری شد و دیوار لرزید
عرشِ خدا در کوچهها انگار لرزید
روزی که ناموسِ خدا نقشِ زمین شد
در اوجِ غربت مخزنِ اسرار لرزید
از نالهی پشتِ درِ یک قد خمیده
چشمِ بشر با حالتی خونبار لرزید
یکبار سیلی خورد زهرا، در ازایش
هِی شانههای حیدرِ کرار لرزید
هم روز گریان بود، هم شب، در مصیبت
آن چشمهای دائما بیدار لرزید
دیدند مردم موقعِ غوغای کوچه
شیرِ دلیرِ عرصهی پیکار لرزید
جریانِ آن قامتکمان، واژه به واژه
در آسمانِ ابریِ اشعار لرزید
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
از در نمی گویم که تقصیری ندارد
جز سوختن این چوب تقدیری ندارد
در بشکند نجار از نو می تراشد
دل بشکند انگار تعمیری ندارد
گاهی لگد آنقدر محکم می شود که
در تا شروع روضه تاخیری ندارد
قانون در، پهلوی مادر، قدّ حیدر
غیر از شکستن فعل تعبیری ندارد
جنگ است و در مرز میان خیر و شر است
اما علی اینبار شمشیری ندارد
باید کسی خود را سپر می کرد و زهرا
جز آیه ی بازوش تفسیری ندارد
دشمن اگر یاغی است پس باید ادب کرد
دیوانه را وقتی که زنجیری ندارد
از کربلا شش ماهه ای اینجاست، دشمن
جز میخ در زهدان خود تیری ندارد
شاعر ندارد واژه ای این درد را و
این پرده را نقاش تصویری ندارد
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
غصه،به غصه ی دل من گریه می کند
بر این خمیده،سرو چمن گریه می کند
از لحضه ای که دید چسان بازویم شکست
زینب به جای حرف زدن گریه می کند
من گریه می کنم به غم و غربت علی
حیدر برای پهلوی من گریه می کند
با هر نفس تمام تنم تیر می کشد
حتی زمان غسل،کفن گریه می کند
مسمار بین سینه ی من بود و سوختم
دیدم که میخ هم به بدن گریه می کند
حرفی به لب میآورم از کوچه ها ولی
با دیدن مغیره، حسن گریه می کند
✍
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
رفته ای مادر ببین تنها شدم با رفتنت
همنشینِ غربتِ بابا شدم با رفتنت
هیچ میدانی که بعد از تو چه آمد بر سرم؟
سوختم خاکسترِ غمها شدم با رفتنت
رنگِ موهایم شبیهِ رنگِ موهایت سپید
بعد تو من هم دگر، زهرا شدم با رفتنت
از فدک چیزی نمیدانم ولی این روزها
محوِ دربِ کنده از لولا شدم با رفتنت
بس که شبها خون گریستم از غمِ دوریِ تو
بین در اشکم ماهیِ دریا شدم با رفتنت
هر کجای خانه دارد خاطراتت را ولی
مثلِ روزِ اِحتضارت تا شدم با رفتنت
دخترِ همسایه را مادر نوازش کرد و من
دخترِ بی مادر و تنها شدم با رفتنت
گریه بعد از مرگِ تو در خانه مان جایز نبود
آهوی سرگشته در صحرا شدم با رفتنت!
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
کودکانت همه مبهوت تو و پیکر تو
سفرۀ گریه مهیا شده اندر بر تو
نشود باورشان،آب شدی فاطمه جان
از همه بیشتر اندوه خورد دختر تو
همه گلهای تو از غصه پژمردن تو
بین این گلشن سوزان شده اند پرپرتو
گره ای خورده به کارم که دگر وانشود
رو زده بر تو عزیز دل من، شوهر تو
کاش میشد که دراین عرصه تنهائی تو
بود مانوس تو هر شام و سحر مادر تو
آنقدر گریه ز اندوه، تو را گریان کرد
که شده خون جگر سهم دو چشم تر تو
بسترت کعبه و ما گرم مَطافت هستیم
مُحرم اشک و بگردیم به دور سر تو
شوق پرواز از این لانه به سر میداری
لیک صیاد شکسته ست ز کینه پرتو
در کمند غم و اندوه دلم می باشد
تا زمانی که نبینم رخ جان پرور تو
چند ماهیست که ای ماه صفت گردیده
حائل روی تو و دیدۀ من معجر تو
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
کو به کو، منزل به منزل، دیده را دریا کنم
گم شوم در اشک، شاید مرگ را پیدا کنم
پای رفتن دِه خداوندا! من افتاده را
تا روم بیرون ز شهر و، گریه در صحرا کنم
رو بگیرم از علی، یا از حسن، یا از حسین؟!
ناله از بهر پسر، یا گریه بر بابا کنم؟!
طالب مرگم، ولی قوت ندارد بازویم
تا به سوی آسمان دست دعا بالا کنم
تختهی در، صفحه ی تاریخ غم های علی ست
من به خون محسنم این صفحه را امضا کنم
(صورت من، صفحهای تاریخ غم های علی ست
میسِزَد تا عمر دارم گریه بر مولا کنم)
در دل شب، سنگدل ها میبرند از ریشهاش
روز اگر در سایهی نخلی، عزا بر پا کنم!
من دعا کردم اجل آید ملاقاتم ز راه
از چه باید در به روی قاتل خود وا کنم؟!
کفْن و دفن و قبر من باید نهان ماند ز خلق
تا که دشمن را به هر عصر و زمان رسوا کنم
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
-لطفا حقّ روضه ادا شود-
چه زخمی؛ بی هیاهو... مادرِ من
گرفته دردِ پهلو مادرِ من...
نگو که این جراحت های ِ تازه
ندارد هیچ دارو مادرِ من
خودم دیدم میانِ کوچه محکم-
زمین خوردی دو زانو مادرِ من
نشسته روبرویت؛ بغض کرده
گرفتی از پدر، رو مادرِ من
نکش از دستِ کار افتاده ات کار
نزن با اشک؛ جارو مادرِ من
دعا کردی همه همسایه ها را
میانِ دردِ بازو مادرِ من
حسین(ع) آمد به من گفت ای برادر
چرا پوشانده اَبرو مادرِ من؟!
نخورده شانه بر موهایِ زینب(س)
به هم پیچیده گیسو مادرِ من
تو را جانِ حسن(ع)، دیگر به بابا-
نگو تابوتِ من کو!؟ مادرِ من!
#صلی_الله_علیک_یافاطمه_الزهرا_س
#ألسلام_علیک_یا_صدیقة_الشهیده
#آجرک_ٱلله_یا_صاحب_ٱلزمان_عج
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
همچُنان شمعی که سوسو میزندسوسومزن
پیش چشمان پر آبم دست بر پهلو مزن
طاقتی دیگر ندارد این دل آشفته ام
دیگر حرفی از کبودی رخ و بازو مزن
زینبت طاقت ندارد دوری ات را فاطمه
جان زینب،ازفراق خود سخن با او مزن
من پسرعم توام، نامحرمت هم نیستم
پیش من پرده بر آن رخساره مه رو مزن
لرزه افتاده ز درد شانه بر دستان تو
خواهشی دارم،که دیگرشانه برگیسومزن
پیکرت سر تا به پا غرق تالم گشته است
بیش ازاین ازبهر آرامش به دردت رو مزن
خانه ام با بودن تو با صفا باشد، ولی
حرفی از ماندن بزن ازرفتن ای بانو مزن
از برای پا شدن از بستر خود پیش من
دست خودرا برکمر یا دست بر زانومزن
گرچه گلچین آتشی انداخت بر باغم، ولی
حرفی از پژمردنت ای لاله خوش بو مزن
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
سراپا دردم و جان کندن دائم شده کارم
نهادم چشم بر در، تا اجل آید به دیدارم
به وقت راه رفتن آنچنان لرزد قدمهایم
که هم دستم، سرِ زانوست، هم محتاج دیوارم
برو ای عُمر از دستم که من با مرگ، مأنوسم
بیا ای مرگ، یاری کن که من از عُمر، بیزارم
طرفدار علی بودم که بین آن همه دشمن
نشد جز شعلهء آتش کسی آنجا طرفدارم
گهی در خانه، گه بین در و دیوار، گه کوچه
خدا داند چه آمد بر سرم! کشتند صدبارم
گرفتم دامن مولای خود در چنگ و میگفتم
بزن قنفذ که من دست از امامم برنمیدارم
دلم بر همسرم می سوخت چون قنفذ مرا می زد
نگاه غربت او بیشتر می داد آزارم
نگفتم راز خود با هیچکس، اما خدا داند
نمی آید به هم از درد، یک شب چشم بیدارم
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مرثیه
شیطان به بیت حی تعالی چه می کند!؟
آتش به گرد جنت اعلا چه می کند!؟
از باب خلد، دود چرا می شود بلند!؟
بر روی حور، سیلی اعدا چه می کند!؟
مادر ندای "یاابتایش" بلند شد
آن سوز ناله با دل بابا چه می کند!؟
دارالزیارهء نبی و آستان وحی
ای وای من، مغیره در آنجا چه می کند!؟
رویش سیاه باد و دو دستش شکسته باد
قنفذ کنار خانه مولا چه می کند!؟
باید ز تازیانه بپرسم که در بهشت
آثار خون به قامت طوبی چه می کند!؟
زین "واقعه" که حرمت "رحمن" شکسته شد
طاها گریست حی تعالی چه میکند!؟
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#غربت_علی😭
#غزل_مرثیه
شبانه آسمانش خاک می شد
نه زهرا ، بلکه جانش خاک می شد
چه خاکِ آتشینی داشت زهرا
دگر روح و روانش خاک می شد
تلاقی داشت نورش با کبودی
علی ، رنگین کمانش خاک می شد
علیِ پهلوان خانه نشین شد
که دیگر قهرمانش خاک می شد
دگر آمادهٔ پیریست مولا
که بانویِ جوانش خاک می شد
علی از غربتش زانو بغل کرد
به قبرِ بی نشانش خاک می شد
خزان رنگ رخش را بس که برده است
گمان می رفت زهرا سالخورده است