گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه ✨ خدایا..! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مناجات_نامه 🌙
🌱چرا خدا با آدم حرف نمیزنه ..❗️؟
✨خداوند متعال می فرمایند:
لازمه من توضیح بدم ...؟
#استاد_پناهیان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی🌷 ♦️به روایت: #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی فرمانده گردانی
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
🎥 دیدار و گفتگوی شهید حاج قاسم سلیمانی با مرحوم #علامه_مصباح_یزدی
🌷دعای #عمار_انقلاب برای #حاج_قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#مهدے_جان❤️
✼بیا بیا گل زهرا، 🖤عزاےمادر توست
✻صفاے #فاطمیه از، صفاےمادرتوست
✼بیاکه باتن خونین💔هنوزمنتظراست
✻که #انتقام تو تنها، دواے مادرتوست
#ایام_فاطمیه🥀
#سه_شنبه_های_مهدوی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
💠فرازی از وصیت نامه "شهید احمد عبداللهی " خدایا اگر با ريختـه شدن خونِ بی ارزش اين بندهٔ ناچيزت قدم
#سالروز_شهادت 🌷
#شهید_احمد_عبداللهی
📜قرار بود به هر ترتیبی که شده ,عکس های شاه را از روی دیوار ها پایین بیاوریم.
احمد در قسمت حسابداری کار می کرد و من در قسمت فنی
مدیر کل آن وقت شخصی بود خشن و پر ابهت، زنی آمریکایی داشت.
کسی جرات نمی کرد به طرف ایشان برود. چنان ترسی ایجاد کرده بود که همه از او حساب می بردند.
قرار شد ما با وارد شدن به اتاق های اداره، عکس های شاه را پایین بکشیم.
مانده بودیم که چه کسی به اتاق مدیر کل برود؟مثل همیشه که در انجام کارهای ترس آور پیش قدم بود،پذیرفت که او این کار را انجام بدهد.
آن روز وقتی به دفتر مدیر کل رسیدیم، احمد بدون هیچ ترس و واهمه ای وارد اتاق مخصوص مدیر کل شد .
به روی میز رفت . عکس شاه را از دیوار جدا کرد و با عصبانیت آن را بر زمین زد.
شیشه ی آن خرد شد.
مدیر کل هاج و واج مانده بود که چه بگوید. احمد از میز پایین پرید و بدون اینکه کلامی بگوید,از اتاق بیرون آمد. ابهت ریخته شده ی مدیر کل بر روی زمین، دیدنی بود!
راوی: مهدی علیخانی(دوست شهید احمد عبدالهی)
#خاطره
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
YEKNET.IR - zamine - fatemieh - 1399.10.07 - pouyanfar.mp3
5.7M
#فاطمیه
😔مدیونم به دعای کسی که شبونه🌙 برام
🕊دو تا دستاشو🤲🏻 میاره بالا واسم #دعا میخونه
🎤 #محمد_حسین_پویانفر
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 تمام زندگیات مرهون این لحظهها است ...
✨یڪ لحظه
#شهدا
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#سالروز_شهادت 🌷
#شهید_علی_پورباقری
راوی : دوست #شهيد
🌿دوست هم اتاق و هم کلاسش که چند ماه در یزد با هم بودند می گفت:
*علی همیشه روی زمین یا فرش می خوابید و وقتی می گفتم چرا از بالش و رختخواب استفاده نمی کنی می گفت مردان #خدا باید اینطور باشند و مگر عاقبت همه ما خاک نیست؟
* در قنوت نمازهایش🤲🏻 مرتب طلب #شهادت می کرد... ( چیزی که خانواده اش هم اطلاع نداشتند این دانشجوی متعهد و جوان اینقدر با خدا ارتباط دارد.)
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
29-Emam Zaman-refaghat ba emam - Copy_5900195586119827836.mp3
2.69M
#صوت_مهدوی 🎙
✨رفاقت با حضرت مهدی (عج)
ماجرای دعای حضرت به نقل از " ابن طاووس"
#استاد_عالی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آیت الله فاطمی نیا :
⚠️در محضر #خدا می گویم،
امروز گناهی بالاتر از تضعیف #رهبری نیست.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم »
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖
"خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده"
🔹صفحه : ۵۳
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
#قسمت_بیست_و_سوم 🦋
"اکبر دانشی"
در روستای ما جوانان بالا بلند زیاد بودند؛ اما هیچ کس "اکبر" نمیشد. قدی بلند داشت و چهره ای جذاب با ابرو های پیوندی و چشمان درشت.
وقتی از #جبهه برگشتیم اکبر رفته بود پادگان صفر پنج کرمان برای آموزش.
اما در میانه ی دوره ی آموزش، مادرش قاصد فرستاده بود که به اکبر بگوید :« تو حالا مرد خونه ای. بعد از مرگ پدرت، دلخوشی من و دو خواهر و سه برادر کوچیکت به توست. اگه رفتی و #شهید شدی، تکلیف ما چیه؟ ما رو به کی میسپاری؟» 😔
قاصد، که منصور، برادر کوچک اکبر بود؛ این پیغام را به انضمام چند قطره اشک از سر دلتنگی به اکبر رسانده بود و اکبر با همه ی عشقی که برای جبهه رفتن داشت، آموزش را رها کرده بود و داشت به روستا برمیگشت که در کرمان به من و حسن برخورد.
یک شب باهم بودیم، روز بعد برادر کوچکش را به روستا فرستاد و همراه ما عازم جبهه شد!
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman