گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم»
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖
"خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده"
🔹صفحه : ۷۷_۷۶
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
#قسمت_سی_و_پنجم 🦋
ادامه...
«حمید چریک»
🍃 حمید دیگر مطمئن شد مفت خورده ایم و تنبل بار آمده ایم! چند روز پیش از آمدن ما به دشت آزادگان، بارانی بهاری دشت های خوزستان را نواخته بود.
و هنوز مقدار زیادی آب در گوشهٔ محوطهٔ صبحگاه روی زمین باقی مانده بود که سطحِ آن را لایه ای لجن های سبز پوشانده بود.
🔸 حمید چریک ایستاد تا آخرین نفر هم برگشت. بعد جدیتر از قبل گفت: «حالا، با صدای سوت، همه از توی این آب ها سینه خیز رد می شید!»
سوتش را به صدا در آورد. تا خواستیم بفهمیم دارد جدّی دستور می دهد یا شوخی می کند، گَلنگدن کلاش تاشویش را کشید و شروع کرد به شلیک گلوله های جنگی در چپ و راست گروه. 😰
با همهٔ وحشتی که های و هوی حمید چریک و گلوله هایش در ما ایجاد کرده بود، حاضر نمی شدیم لباس های تمیزمان را لجن مال کنیم.
وقتی سینهخیز به چالهٔ آب رسیدیم، راه خود را کج کردیم تا خیس نشویم. این دَر رَفتن از زیر کار کفرِ حمید چریک را درآورد و عصبانیتش را به اوج رساند.
با فریاد های ممتد، دوباره همه را فراخواند به نقطه اول. لب هایش از خشم روی هم می لرزید. 😠😬
می رفت که دستور بعدی را صادر کند و به نظر خودش ما را آدم کند که تویوتای استِیْشن سفید رنگی با آرم #سپاه یک راست آمد و کنار جمع ایستاد.
چند پاسدار، که معلوم بود از فرماندهان رده بالای سپاه بودند، پیاده شدند. همین که پاسداری که جلو نشسته بود پیاده شد و لوله ای افتاد توی جمعیت.
🍃 همه آهسته به هم رساندند که او #حاج_قاسم_سلیمانی است؛ فرمانده تیپ ثارالله...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌓 💔 نیایش «شهید چمران» با خدا: 🍃 خدایا؛ از بد کردن آدمهایت، شکایت داشتم به درگاهت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مناجات_نامه ✨
خدایا..!
شهادتم را در راهِ #اسلام و #قرآن، که خاری در چشم دشمنان است بپذیر. 🤲
#شهید_حسین_تاجیک
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 به روایت: نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت سوم .. #حاج_قاسم خیلی شج
#سردار_بی_مرز 🦋
♦️به روایت: نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی)
🌱قسمت چهارم
حاجی مرد کار بود.👌
اگر #کرمان میرفت و فرصت کوتاهی مییافت، به دیدار خانواده #شهید میرفت.
اگر در #تهران بود و یک ساعت وقت پیدا میکرد، با خانواده شهید دیدار میکرد.
مشهد اگر میرفت، هر موقع که فرصت پیدا میکرد، آن را به دیدار خانواده شهدا اختصاص میداد.
#حاج_قاسم وقتی در تهران بود، روزی چند جا جلسه میرفت؛ از وزارت امور خارجه و ستاد کل #سپاه گرفته تا دفتر رهبری و ... همه جا بهموقع میرفت؛ به استانها سفر داشت و در کرمان، کارش بیشتر از همهجا بود.
دیدار با خانواده شهدای لشکر و #شهدای_مدافع_حرم از مهمترین برنامههای سردار بود.
جلسه با فرمانده گردانها و نیروهای لشکر در #دفاع_مقدس ، جلسه کنگره شهدای کرمان و هزاران کار دیگر هم داشت.
اصلا خستگی برایش معنا نداشت!
این در حالی بود که در تمام بدن حاجی، جای تیر و ترکش مانده بود. تمام بدنش را من به عینه دیده ام که میگویم؛ چون بدن حاجی را به علت همین دردها، با روغن ماساژ میدادم.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویژه_استوری
مڹ از خدا برای امام حســـڹ
گنبد طلا میخوام...💛
#دوشنبه_های_امام_حسنی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
💌 #پیام_معنوی
| مادیات ما تضمین شده،
معنویات چطور؟
#استاد_پناهیان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_قاسم 🖤
کاش می شد
که تو با معجزه ای برخیزی🌱💔
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
🗒 نوشته #شهید_حاج_علی_محمدی_پور قبل از شهادت:
« ای برادر عرب که به دنبال من می گردی تا گلوله ات را در سینه ام بنشانی، در روز قیامت ، من به دنبال تو خواهم گشت تا نزد خداوند تو را شفاعت کنم.»
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #حاج_قاسم
🎙به روایت: حاج حسین یکتا
بسیار زیبا✨
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
AUD-20201031-WA0054.mp3
3.03M
𝄞
لبیڪ یا خامنہاے
لبیڪ یا حسیناسٺ...
🎙امیرعباسے
#رهبری
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
🍃قسمتی از وصیت نامه :
اگر درد و دل داشتید و
یا خواستید مشورت بگیرید
بیایید سر مزارم،
به لطف خداوند حاضر هستم🌷
#شهید_سجاد_زبرجدی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم»
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖
"خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده"
🔹صفحه : ۷۹_۷۷
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
#قسمت_سی_و_ششم
ادامه...
«حمید چریک»
🍃 همه آهسته به هم رساندند که او #حاج_قاسم_سلیمانی است؛ فرمانده تیپ ثارالله،
#حاج_قاسم، مثل همیشه، متبسّم پیش آمد. سلامی به رزمنده ها کرد و خسته نباشیدی گفت. به یادِ روز اعزام در دانشکدهٔ فنی افتادم؛ وقتی که نزدیک بود مرا از صف بیرون بکشد.
شکایت حمید چریک را پیش حاج قاسم بردیم. یکی از میان جمع گفت: «ما اینجا جایی برای حمومکردن نداریم.
اونوقت این آقا از ما می خوان با لباس بریم توی لجن!» یکی دیگر گفت: «با این لجنا چطور نماز بخونیم؟!»
دیگری گفت: «فیاض وقتی آموزش می داد خودش هم تا گردن همراهِ نیروها میرفت توی باتلاق.
ولی آقای ایرانمنش خودش از کنار آب رد میشه به ما میگه بپرید توی آب!» حمید چریک داشت خودش را میخورد انگار.
حاج قاسم شکایت ها را شنید؛ اما زرنگ تر از آن بود که فرمانده اش را جلوی ما ضایع کند. گفت: «شما باید از دستورهای فرمانده اطاعت کنید. او میخواد شما جنگجو بشید. می خواد شبِ عملیات کم نیارید. پدر کشتگی که با شما نداره!»
حمید چریک، وقتی موقعیت را به نفعِ خودش دید، به حاج قاسم گفت: «حاجی، اینا اصلاً به دردِ #جبهه نمی خورن. از کثیف شدن لباساشون می ترسن.
نمیدونم شب عملیات چطو توی باتلاق میرن!» حاج قاسم حرفهای او را تایید کرد. چند دقیقه ای ماند.
چیزهایی به چریک و بقیهٔ مسئولانٍ گردان گفت و بعد سوار ماشین شد و رفت.
ما ماندیم و حمید چریک و چاله آب لجن زده. حمید، که پشتیبانی حاج قاسم را هم به دست آورده بود،تفنگش را سر دست گرفت و خیلی محکم گفت:«خب، پس میترسید لباس هاتون کثیف بشه! ها؟! نکنه فکر میکنید اومدین مهمونی خونهٔ خاله!؟
حالا اول خودم میرم توی آب، بعد نوبت شما میرسه، وای به حال کسی که پشت سر من نیاد!»
حمید چریک این را گفت، تفنگش را کف دستش خواباند، و مثل دونده ای که برای پَرش سه گام خیز بر میدارد به سمت چالهٔ آب هجوم برد.
💦 به آب که رسید، چنان که در استخر عمیقی شیرجه بزند، پروازی کرد و با آرنج و زانو وسط آبِ کم عمق بر زمین آمد و با سرعت سینهخیز رفت و از میان آبها عبور کرد.
آنطرف آب از جا بلند شد. لجن و کرمْ سر و صورت و لباسش را پوشانده بود. رگباری بست روی سر ما و فریاد کشید: «حالا نوبت شماست!» 😠🤫
محال بود کسی در آن لحظه حتی فکر سرپیچی از دستور به مغزش خطور کند. همه از آب عبور کردیم؛ درست همانطور که حمید چریک خواسته بود.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه ✨ خدایا..! شهادتم را در راهِ #اسلام و #قرآن، که خاری در چشم دشمنان است بپذیر. 🤲 #شهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مناجات_نامه ✨
🍃وَ هُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِيمٌ ...
یعنی تو از حال دلم خبر داری...؟
مطمئن باش وقتی #خدا رو صدا میزنی
راه های غیبی رو برات باز میکنه 💚
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت: نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت چهارم حاجی مرد کار بود
#سردار_بی_مرز 🦋
♦️به روایت: نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی)
🌱قسمت پنجم
.. #حاج_قاسم ارادت خاصی به #حضرت_زهرا (س) داشت.💚
به سادات خیلی احترام می گذاشت؛ چون فرزندان حضرت زهرا(س)هستند.
«ولایت مداری» حاج قاسم از تبعیت از پیامبر(ص) شروع می شد تا تبعیت از ائمه(علیهم السلام) ، حضرت زهرا(س) و بعد تبعیت از ولی فقیه میرسید.
#حضرت_آقا و #امام_خمینی (ره) را خیلی قبول داشت.
قسم جلاله میخورد که ..
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
مهدےجان، مولاےمن❤️
دلتنگ آمدنت هستم
کاش آنگونه باشم که تو می خواهی
امامم مرا از نفس رهایم ده
جز تو که طبیب قلب من باشد
کسی را زین میان نمی بینم
اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ
#امام_زمان
#سه_شنبه_های_مهدوی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#سالروز_شهادت
بر هر زیبایے ڪہ نگریستم
از "شهادت"
زیباتر نبود...
#شهید_علی_خلیل_وند
#شهید_غلامرضا_آتشی_گوهری
#شهید_محمد_سلطان_زاده
#شهید_محسن_یوسف_اللهی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اخلاص خیلی مهم است
#مقام_معظم_رهبری❤️
🌱او( #حاج_قاسم ) اهل تظاهر،ریا و مانند این هانبود...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
قسمتی از وصیت نامه شهید غلامرضا آتشی گوهری خداوند مرا بیامرز که تو آمرزنده و پوشاننده ی هر خطایی ه
#سالروز_شهادت 🌷
#شهید_غلامرضا_آتش_گوهری
🍃فرازی از وصیت نامه شهید:
مرا #شهید نخوانید چرا که شهید افضل و برتر است، مرا شهید نخوانید که شهید بهتر وبالاتر از هر نامی ومقامی است نمی توانم قبول کنم که مرا هم شهید می خوانند و تشییع می کنند کاش می شد تمام تکه تکه های این جسم بی ارزش فدای آرمانهای اسلام بزرگ می شد.
کاش می شد این جان ناقابل بی ثمر فدای انسانهای پاک همچون امام می شد.
کاش این بنده گنه کار می توانست و لیاقت آن را داشت که خود را فدای مهدی (عج) و قران می کرد.💚
کاش این بنده ذلیل بی مقدار می توانست در این سرای ناپایدار خود را فدای آرمانهای جاویدان قران می کرد، وحرکتی وجنبشی به نسل جوان می داد ،
✨کاش می توانستم با خونم بنویسم که حکومت در دو جهان ودر همه حال از آن خداست و او پایدار است ، کاش می توانستم همراه با اشک چشم گنه کارم مهدی موعود (عج) را صدا بزنم و از او بخواهم که محرومین و مظلومین را نظری کند ومنتظران را اشاره ای، کاش می توانستم ولیاقت داشتم در رکاب حضرتش جسم و جان بی مقدار خود را فدای امانتی که در دستش گذاشته شده است کنم، اما چه کنم نه سعادت آن را پیدا می کنم ونه لیاقت آن را دارم.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان همه چیز اینجا بوی عشق میدهد.😍 حالا با حضور این جوانان، مزار شهدا تبدیل به جایی
#گلزار_شهدای_کرمان
🌸پیوند آسمانی
آمده بودند تا با آغاز زندگی مشترکشان در کنار مزار #شهدا،
به این گلگون کفنان عاشق، ادای احترام کنند...
✨دعای شهدا بدرقه زندگیتان...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
🍂روضه هایی عجیب میخواند
از شب و روز کربلای حسین
با خجالت به زینبش میگفت:
پسرانم همه فدای #حسین
🖤سالروز #وفات_حضرت_ام_البنین علیهاالسلام تسلیت باد🖤
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم »
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖
"خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده"
🔹صفحه : ۸۲ _ ۸۱
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
#قسمت_سی_و_هفتم🦋
«به سوی فرسیه»
اول اردیبهشت ماه بود. هنوز نمی دانستیم که قرار است #عملیات بشود.
اما وقتی آیفاها از راه رسیدند و گردان "شهید باهنر" را که ما بودیم، سوار کردند و از پادگان خارج شدیم، معلوم شد شبی از همین شبها عملیات شروع خواهد شد.
چهار، پنج کیلومتر که از شهر زخمی حمیدیه رد شدیم، آیفاها از سمت چپ جاده آسفالت به زیر آمدند و ده کیلومتری در جاده ای خاکی پیش رفتند.
رسیدیم به جایی که یک ردیف درخت گز، جاده را تا محوطه ای باز، که از قبل در آن چادر زده بودند، همراهی میکرد.
چادرها خالی بودند و منتظر چادرنشینانی که ما بودیم.
آن لیوان چای داغ که در پادگان دشت آزادگان مهمان اشرف بودم، همچنان وسیله ای بود برای ادامه دوستی گرم گروه سه نفره ما و گروه پنج نفره بچه های #کرمان.
با هم در یک چادر بار و بنه گذاشتیم. از میان بچههای کرمان، ارتباط برقرار کردن با "مجید ضیغمی" راحتتر بود.
مجید دستانی ظریف داشت و صورتی کشیده، با خال های قهوهای ریز.
دو دندان درشت پیشینش، که اندکی از هم فاصله داشتند، خندههای او را دوست داشتنی میکرد.
عادت داشت وقتی با تو صحبت می کرد، سرنخ یکی از دکمه های لباس نظامی ات را پیدا کند و بعد آن را آهسته آهسته طوری که متوجه نشوی، بکشد تا جایی که دکمه بیفتد و تو متوجه بشوی و به زنی زیر خنده! 😄
علی و محمود و مجید و رسول، دو به دو با هم پسرعمو بودند.
محمود که سن و سالش از علی بیشتر نبود، کار رسمی سپاه بود و لباس سبز پاسداری می پوشید.
تپل بود و برخلاف همشهری های سرخ و سفیدش، به سبزه می زد.
در فرسیه هم، مثل همیشه، هر روز دویدن صبحگاهی داشتیم. 🏃♂
از جاده خاکی و از کنار شه گزها رد میشدیم و درست وقتی که نفس هایمان به شماره می افتاد، فرمانده گروهان دستور بازگشت میداد.
در مسیر، گاهی به گروهان دیگری بر می خوردیم.
این طور مواقع، رسم بود و فرمانده با صدای بلند نیروهای گردان عبوری را به نیروهای تحت آموزش خودش نشان دهد و بلند، طوری که همه بشنوند، بپرسد:
«اینا کی اَن؟»
و نیروهایش بگویند: «منتظران مهدی اَن!»💚
تکرار دوی صبحگاهی و دیدن مکرر گروهان همسایه، زمینهای برای شوخی و سرگرمی درست می کرد.
گاهی فرمانده، به روال معمول، میپرسید: «اینا کی اَن؟» و بچهها به شیطنت و با هماهنگی قبلی بلند می گفتند: «افغانی اَن!»
زندگی میان قیل و قال چادرها خوش می گذشت.
ورزش صبحگاهی، جلسات دعا و مناجات و نوحه خوانی، جمع شدن اطراف زمین والیبال و تماشای آبشار زدن "اکبر دانشی" و "صادق هلیرودی"بچه رابر، رفتن برای شنا در رودخانه ای که از آن حوالی، پر آب، می گذشت و پریدن از بلندترین شاخه درخت پیر لب رودخانه در آب.
این همه، اوقاتی خوش در آن سبزدشت بهاری خوزستان برای ما درست میکرد. ☘
همان جا که پیرمردی عرب، بی دغدغه از جنگی که کمی آن طرف در جریان بود، توی مزرعه اش زحمت میکشید؛ چنان جدی و امیدوار که انگار جنگی در مملکت نیست.
صبح ها از دوی صبحگاهی که بر میگشتیم، پیرمرد مشغول آبیاری یا علف زنی کرتهای کلم بود و من در احوال او دقیق می شدم که چگونه در فاصله کمی از مواضع دشمن زندگی اش را عادی پیش می برد! 🤔
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه ✨ 🍃وَ هُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِيمٌ ... یعنی تو از حال دلم خبر داری...؟ مطمئن باش وقت
💎 #مناجات_نامه
✍ شیخ رجبعلی خیاط:
🍃 سعی کنید «صفات خدایی» در شما زنده شود، #خداوند «کریم» است،
شما هم کریم باشید... «رحیم» است،
رحیم باشید... «ستّار» است، ستّار باشید.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman