eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.5هزار دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
8.9هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20201031-WA0054.mp3
3.03M
𝄞 لبیڪ‌ یا‌ خامنہ‌اے‌ لبیڪ‌ یا‌ حسین‌اسٺ... 🎙امیر‌عباسے 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🍃قسمتی از وصیت نامه : اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۷۹_۷۷ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
ادامه... «حمید چریک» 🍃 همه آهسته به هم رساندند که او است؛ فرمانده تیپ ثارالله، ، مثل همیشه، متبسّم پیش آمد. سلامی به رزمنده ها کرد و خسته نباشیدی گفت. به یادِ روز اعزام در دانشکدهٔ فنی افتادم؛ وقتی که نزدیک بود مرا از صف بیرون بکشد. شکایت حمید چریک را پیش حاج قاسم بردیم. یکی از میان جمع گفت: «ما اینجا جایی برای حموم‌کردن نداریم‌. اون‌وقت این آقا از ما می خوان با لباس بریم توی لجن!» یکی دیگر گفت: «با این لجنا چطور نماز بخونیم؟!» دیگری گفت: «فیاض وقتی آموزش می داد خودش هم تا گردن همراهِ نیروها می‌رفت توی باتلاق. ولی آقای ایران‌منش خودش از کنار آب رد میشه به ما میگه بپرید توی آب!» حمید چریک داشت خودش را میخورد انگار. حاج قاسم شکایت ها را شنید؛ اما زرنگ تر از آن بود که فرمانده اش را جلوی ما ضایع کند. گفت: «شما باید از دستورهای فرمانده اطاعت کنید. او می‌خواد شما جنگجو بشید. می خواد شبِ عملیات کم نیارید. پدر کشتگی که با شما نداره!» حمید چریک، وقتی موقعیت را به نفعِ خودش دید، به حاج قاسم گفت: «حاجی، اینا اصلاً به دردِ نمی خورن. از کثیف شدن لباساشون می ترسن. نمیدونم شب عملیات چطو توی باتلاق میرن!» حاج قاسم حرف‌های او را تایید کرد. چند دقیقه ای ماند. چیزهایی به چریک و بقیهٔ مسئولانٍ گردان گفت و بعد سوار ماشین شد و رفت. ما ماندیم و حمید چریک و چاله آب لجن زده. حمید، که پشتیبانی حاج قاسم را هم به دست آورده بود،تفنگش را سر دست گرفت و خیلی محکم گفت:«خب، پس می‌ترسید لباس هاتون کثیف بشه! ها؟! نکنه فکر میکنید اومدین مهمونی خونهٔ خاله!؟ حالا اول خودم میرم توی آب، بعد نوبت شما میرسه، وای به حال کسی که پشت سر من نیاد!» حمید چریک این را گفت، تفنگش را کف دستش خواباند، و مثل دونده ای که برای پَرش سه گام خیز بر‌‌ می‌دارد به سمت چالهٔ آب هجوم برد. 💦 به آب که رسید، چنان که در استخر عمیقی شیرجه بزند، پروازی کرد و با آرنج و زانو وسط آبِ کم عمق بر زمین آمد و با سرعت سینه‌خیز رفت و از میان آب‌ها عبور کرد. آن‌‌طرف آب از جا بلند شد. لجن و کرمْ سر و صورت و لباسش را پوشانده بود. رگباری بست روی سر ما و فریاد کشید: «حالا نوبت شماست!» 😠🤫 محال بود کسی در آن لحظه حتی فکر سرپیچی از دستور به مغزش خطور کند. همه از آب عبور کردیم؛ درست همان‌طور که حمید چریک خواسته بود. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ 🍃وَ هُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِيمٌ ... یعنی تو از حال دلم خبر داری...؟ مطمئن باش وقتی رو صدا میزنی راه های غیبی رو برات باز میکنه 💚 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🦋 ♦️به روایت: نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت پنجم .. ارادت خاصی به (س) داشت.💚 به سادات خیلی احترام می گذاشت؛ چون فرزندان حضرت زهرا(س)هستند. «ولایت مداری» حاج قاسم از تبعیت از پیامبر(ص) شروع می شد تا تبعیت از ائمه(علیهم السلام) ، حضرت زهرا(س) و بعد تبعیت از ولی فقیه می‌رسید. و (ره) را خیلی قبول داشت. قسم جلاله میخورد که .. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
مهدےجان، مولاے‌من❤️ دلتنگ آمدنت هستم کاش آنگونه باشم که تو می خواهی امامم مرا از نفس رهایم ده جز تو که طبیب قلب من باشد کسی را زین میان نمی بینم اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
بر هر زیبایے ڪہ نگریستم از "شهادت" زیباتر نبود... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🌷 🍃فرازی از وصیت نامه شهید: مرا نخوانید چرا که شهید افضل و برتر است، مرا شهید نخوانید که شهید بهتر وبالاتر از هر نامی ومقامی است نمی توانم قبول کنم که مرا هم شهید می خوانند و تشییع می کنند کاش می شد تمام تکه تکه های این جسم بی ارزش فدای آرمانهای اسلام بزرگ می شد. کاش می شد این جان ناقابل بی ثمر فدای انسانهای پاک همچون امام می شد. کاش این بنده گنه کار می توانست و لیاقت آن را داشت که خود را فدای مهدی (عج) و قران می کرد.💚 کاش این بنده ذلیل بی مقدار می توانست در این سرای ناپایدار خود را فدای آرمانهای جاویدان قران می کرد، وحرکتی وجنبشی به نسل جوان می داد ، ✨کاش می توانستم با خونم بنویسم که حکومت در دو جهان ودر همه حال از آن خداست و او پایدار است ، کاش می توانستم همراه با اشک چشم گنه کارم مهدی موعود (عج) را صدا بزنم و از او بخواهم که محرومین و مظلومین را نظری کند ومنتظران را اشاره ای، کاش می توانستم ولیاقت داشتم در رکاب حضرتش جسم و جان بی مقدار خود را فدای امانتی که در دستش گذاشته شده است کنم، اما چه کنم نه سعادت آن را پیدا می کنم ونه لیاقت آن را دارم. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🌸پیوند آسمانی آمده بودند تا با آغاز زندگی مشترکشان در کنار مزار ، به این گلگون کفنان عاشق، ادای احترام کنند... ✨دعای شهدا بدرقه زندگیتان... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
هواتو کردم_6019385339515242517.mp3
6.21M
🎙 هواتو کردم...!!💔 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🍂روضه هایی عجیب میخواند از شب و روز کربلای حسین با خجالت به زینبش میگفت: پسرانم همه فدای 🖤سالروز  علیهاالسلام تسلیت باد🖤 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۸۲ _ ۸۱ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🦋 «به سوی فرسیه» اول اردیبهشت ماه بود. هنوز نمی دانستیم که قرار است بشود. اما وقتی آیفاها از راه رسیدند و گردان "شهید باهنر" را که ما بودیم، سوار کردند و از پادگان خارج شدیم، معلوم شد شبی از همین شب‌ها عملیات شروع خواهد شد. چهار، پنج کیلومتر که از شهر زخمی حمیدیه رد شدیم، آیفاها از سمت چپ جاده آسفالت به زیر آمدند و ده کیلومتری در جاده ای خاکی پیش رفتند. رسیدیم به جایی که یک ردیف درخت گز، جاده را تا محوطه ای باز، که از قبل در آن چادر زده بودند، همراهی می‌کرد. چادرها خالی بودند و منتظر چادرنشینانی که ما بودیم. آن لیوان چای داغ که در پادگان دشت آزادگان مهمان اشرف بودم، همچنان وسیله ای بود برای ادامه دوستی گرم گروه سه نفره ما و گروه پنج نفره بچه های . با هم در یک چادر بار و بنه گذاشتیم. از میان بچه‌های کرمان، ارتباط برقرار کردن با "مجید ضیغمی" راحت‌تر بود. مجید دستانی ظریف داشت و صورتی کشیده، با خال های قهوه‌ای ریز. دو دندان درشت پیشینش، که اندکی از هم فاصله داشتند، خنده‌های او را دوست داشتنی می‌کرد. عادت داشت وقتی با تو صحبت می کرد، سرنخ یکی از دکمه های لباس نظامی ات را پیدا کند و بعد آن را آهسته آهسته طوری که متوجه نشوی، بکشد تا جایی که دکمه بیفتد و تو متوجه بشوی و به زنی زیر خنده! 😄 علی و محمود و مجید و رسول، دو به دو با هم پسرعمو بودند. محمود که سن و سالش از علی بیشتر نبود، کار رسمی سپاه بود و لباس سبز پاسداری می پوشید. تپل بود و برخلاف همشهری های سرخ و سفیدش، به سبزه می زد. در فرسیه هم، مثل همیشه، هر روز دویدن صبحگاهی داشتیم. 🏃‍♂ از جاده خاکی و از کنار شه گزها رد می‌شدیم و درست وقتی که نفس هایمان به شماره می افتاد، فرمانده گروهان دستور بازگشت می‌داد. در مسیر، گاهی به گروهان دیگری بر می خوردیم. این طور مواقع، رسم بود و فرمانده با صدای بلند نیروهای گردان عبوری را به نیروهای تحت آموزش خودش نشان دهد و بلند، طوری که همه بشنوند، بپرسد: «اینا کی اَن؟» و نیروهایش بگویند: «منتظران مهدی اَن!»💚 تکرار دوی صبحگاهی و دیدن مکرر گروهان همسایه، زمینه‌ای برای شوخی و سرگرمی درست می کرد. گاهی فرمانده، به روال معمول، می‌پرسید: «اینا کی اَن؟» و بچه‌ها به شیطنت و با هماهنگی قبلی بلند می گفتند: «افغانی اَن!» زندگی میان قیل و قال چادرها خوش می گذشت. ورزش صبحگاهی، جلسات دعا و مناجات و نوحه خوانی، جمع شدن اطراف زمین والیبال و تماشای آبشار زدن "اکبر دانشی" و "صادق هلیرودی"بچه رابر، رفتن برای شنا در رودخانه ای که از آن حوالی، پر آب، می گذشت و پریدن از بلندترین شاخه درخت پیر لب رودخانه در آب. این همه، اوقاتی خوش در آن سبزدشت بهاری خوزستان برای ما درست می‌کرد‌. ☘ همان جا که پیرمردی عرب، بی دغدغه از جنگی که کمی آن طرف در جریان بود، توی مزرعه اش زحمت میکشید؛ چنان جدی و امیدوار که انگار جنگی در مملکت نیست. صبح ها از دوی صبحگاهی که بر میگشتیم، پیرمرد مشغول آبیاری یا علف زنی کرتهای کلم بود و من در احوال او دقیق می شدم که چگونه در فاصله کمی از مواضع دشمن زندگی اش را عادی پیش می برد! 🤔 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
💎 شیخ رجبعلی خیاط: 🍃 سعی کنید «صفات خدایی» در شما زنده شود، «کریم» است، شما هم کریم باشید... «رحیم» است، رحیم باشید... «ستّار» است، ستّار باشید. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🦋 ♦️به روایت نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت ششم ‼️قسم جلاله میخورد که در هیچ جای جهان نمونه ندارد. اعتقاد داشت آقا به بالا وصل است! می‌گفت من این را درک کردم. شما این ارادت حاجی را زمانی که ملاقات حضوری با آقا داشت ، ببینید..همیشه با سرِ پایین و ارادت خدمت آقا میرسید، آقا هم خیلی را دوست داشت. حاج قاسم مرید خاصِ آقا بود. 💠 در ولایت مداری واقعاً در خط (س) ، فدایی بود. حرف از دهان آقا خارج نشده، به دنبال انجامش بود.👌 به محض اینکه آقا می گفت فلان کار بشود، حاج قاسم تمام وجودش را برای تحقق همان حرف آقا میگذاشت. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
السَّلام ای حضرتِ سلطان عشق یا علی موسی‌الرضا ای جانِ عشق السَّلام ای بهرِ عاشق سرنوشت السَّلام ای تربتت باغِ بهشت «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَمْسَ الشُّمُوس أَلْمَدْفُون بِأَرْضِ طوس» ┄┅┅┅┅❁🕊🌼🕊❁┅┅┅┅┄ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•ویژه 🥀😔💔 ای بانیِ اشک و روضه های سقا ای فاطمهٔ دومِ بیت مولا از دامن تو روح ادب را آموخت آن تشنه بی دست کنار دریا ⚫️ وفات مظلومانهٔ سلام الله علیها تسلیت باد 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ساعتی پیش... 🎙گزیده ای از خصوصیات اخلاقی، به روایتگری سردار حسنی سعدی، در جمع دانش آموزانی که از کانون فرهنگی ، شهرستان بافق، استان «یزد» به زیارت مزار مطهر «سرداردلها» آمده بودند... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
35.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مدافع حرم (منم باید برم... 😭💔) 👈 اگر شهدای مدافع حرم نبودند اثری از حرم اهل بیت نبود... ⚫️ در سالروز علیه السلام، یادی کنیم از شهدای مدافع حرم، بالاخص اولین بسیجی‌ مدافع حرم استان کرمان، ✓ کُلّنا فِداکِ یا زینب 💚 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
khdaya-be-eshgho-be-suze.mp3
3.24M
🍂خدایا به عشق و به سوزِ غم مادران شهیدان به صبر و به اشک و به آه دل همسران شهیدان که یک دم مگیر از دل ما ره مهر و رسم وفا را.... 🎼 با نفس 🌷سیزدهم جمادی الثانی، سالروز وفات مادر حماسه سازان دشت کربلا، سلام الله علیها روزِ تکریم مادران و همسران شهدا ... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
📸 مقبره مادر شهیدان 🍃 با ذکر ۳صلوات، یادی کنیم از مرحومه بی بی جلیله قوام، معروف به « دیار کریمان» مادر سه فرزند و یک نوه شهید... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیٖم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۸۴ _ ۸۳ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🦋 ادامه... «به سوی فرسیه» 🍃 پیرمرد مشغول آبیاری یا علف زنی کرتهای کلم بود و من در احوال او دقیق می شدم که چگونه در فاصله کمی از مواضع دشمن زندگی اش را عادی پیش می برد! اول بار که به مزرعه کلم پیرمرد برخوردیم، او توپ‌های کلم را از بوته ها کنده بود که برای فروش به شهر بفرستد‌. فکر کردم با کوتی هندوانه رو به رویم و برای مزه کردن آن هندوانه‌های شیرین چه فکر ها که به ذهنم خطور نکرد. اما آنها کلم بودند؛ سفت و تودرتو. یکی از آنها روزها امام جمعه کرمان، "سید یحیی جعفری" و روزی دیگر آقای "فخرالدین حجازی" به دیدنمان آمدند. حجازی با خطبه های غرّایش سرشناس‌ترین خطیب کشور بود. لباس فرم را پوشیده بود که چندان هم به قد و قامتش نمی‌آمد. یک روز هم یک لباس روحانی خوش سیما و سِتَبر قامت آمده بود برای تبلیغ. زیر عبایش لباس فرم سپاه پوشیده بود و چقدر اصرار داشت که در حال سخنرانی و بازدید از رزمندگان عکس یادگاری بگیرد. 📷 هرقت عزم منبر می کرد از جیب شلوارش دوربین کوچکی بیرون می آورد و می داد به دست یکی از رزمنده‌ها و بعد، عکس گرفتن با آن را یادش می‌داد. آن گاه سخنرانی اش را آغاز می‌کرد و در حین سخن گفتن حواسش هم به عکاس هم بود که از کدام زاویه دارد از او عکس می گیرد. 😐 از این کار های او احساس خوبی نداشتم. کمتر از یک هفته از آمدن ما نگذشته بود که هوای اهواز به سرم زد و بامیه خوردن لب کارون. با "حسن اسکندری"، به چادر "محمدرضا حسنی سعدی"، معاون گردان رفتیم تا پای برگه مرخصیِ مان را امضا کند. نشسته بود روی تکه حصیری که انتهای چادر روی خاکها فرش شده بود و داشت به کسی بی سیم میزد. کلمن آبی کنارش روی خاک‌های کف چادر بود که چکه هایش سوراخ درست شده در خاک را به تقلا عمیق و عمیق تر می کرد. معاون گردان بیش از آنچه انتظار داشتیم تحویلمان گرفت. لباس سپاه تنش بود. من به خوش خلقی هر که در این لباس دیده بودم عادت داشتم. پرسید: «اهواز چه کار دارید؟» کار واجب داشتیم! باید ساک هایمان را، که عکس ها و وصیت نامه و کلی لباس چرک داخلشان بود، تحویل تعاون سپاه می دادیم تا به خانواده هایمان برسانند. کار دیگرمان هم البته قدم زدن لب کارون بود و یک بار دیگرخوردن بامیه های پر شیره و براق آن مرد عرب دوره گرد. 😋 مهم تر از این ها گرفتن عکس یادگاری کنار پل قوسی اهواز بود. اگرچه همه این‌هارا به آقای حسنی سعدی نگفتیم، اما او به‌سادگی زیر برگه هایمان را امضا کرد، و دو ساعت بعد، تکیه داده بر کنار نرده‌های کناره کارون، عکاسی دوره گرد اخرین عکس دوران رزمندگی را از ما گرفت. 📸 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman