پسر نوح و معرفتش😂😂😂
از ابوالفضل زرویی نصرآباد
باری، البته در"گلستان" هست
"پسر نوح با بدان بنشست"
قاطی قیل و قال مردم شد
"خاندان نبوتش، گم شد"
توی باران و سیل شد مجروح
نشد اما سوار کشتی نوح
گفت: "از آن جا که اهل معرفتم
لوطی و بامرام و باصفتم،
با رفیقان، شریک و همراهم
پوئَنِ ویژه هم نمیخواهم
پدرم، دیگر است و من، دگرم
من حسابم جداست از پدرم
به حساب پدر، به شیوهی رانت
نگرفتم زمین، ولو یک سانت
نگرفتم جواز و باغ و زمین
نه موتور، نه حوالهی ماشین
نرسیدم به سود و فایدهها
بنده در بورس یا مزایدهها
تازه کفّار هم اگر پَستند
همگی با حقیر، همدستند
من رها در بلایشان نکنم
روز سختی، رهایشان نکنم
بنده بیزارم از سندسازی
نیستم اهل پارتیبازی
میشوم غرق تا که شَر نشوم
باعث خواری پدر نشوم"
واقعاً آفرین بر این صفتش
من فدای تریپِ معرفتش!
اصل مطلب، زرویی نصرآباد، ص ۱۷۱ و ۱۷۲.
#شعرطنز
#پسرنوح
#زرویینصرآباد
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
کاریکلماتور
از پرویز شاپور
🌼 ماهی، از قطرات باران، بالا رفت.
🌼 بلبلی که تارهای صوتیاش را از دست داده بود، انگشت پایش را داخل دهانش کرده بود و سوت بلبلی میزد.
🌼 ساعت مغروری دارم که همیشه، لحظهها را پشت سر میگذارد و خودش، جلو جلو میرود.
🌼 گربه، ماهی را خورد و آب تُنگش را به نیّت آب توبه، سرش ریخت.
🌼 ابر پاره پاره، نشاندهندهی آن است که در آسمان هم فقر وجود دارد.
🌼 نمیدانم ماهی چه غذای شوری خورده که آن قدر روی آن، آب میخورد.
🌼🌼🌼🌼🌼
قلبم را با قلبت میزان میکنم، کاریکلماتور، شاپور، ص ۵۴ و ۵۵.
#کاریکلماتور
#پرویزشاپور
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
قفس رباعی
از میرهاشم میری
گفتم به قصیدهای، سخن، ساز کنم
یا با غزلی، ترانه آغاز کنم
اما دلِ بیشکیب نگذاشت مرا
جز در قفسِ رباعی آواز کنم!
خلوت انس، ج ۲، ص ۴۶۹.
#رباعی
#غزلوقصیده
#میرهاشممیری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از ســـــــرزمین شــعر و ادب📜
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
📘115
📕📘حکمت و حکایت شماره (115)
─┅═|| #مرگ درویش ||═┅─
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
●●عطار در محل کسب خود مشغول بـه کار بود کـه درویشی از آنجا گذر کرد. درویش تقاضای خودرا با عطار در بین گذاشت، اما عطار همان گونه بـه کار خود میپرداخت و درویش را نادیده گرفت.
●●دل درویش از این رویداد چرکین شد و بـه عطار گفت:
●●تو کـه تا این حد بـه زندگی دنیوی وابستهاي، چگونه می خواهی روزی جان بدهی؟ عطار بـه درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟
●●درویش در همان حال کاسه چوبین خودرا زیر سر نهاد و جان بـه جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد کـه عطار دگرگون شد، کار خودرا رها کرد و راه حق را پیش گرفت…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📗#تذکرة الاولیا
📕#عطار نیشابوری
📘 کانال ســـــــرزمین شعر و ادب:
┏━━━━━━┓
⠀ عضویت
┗━━━━━━┛
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
شادمانی
از فاضل نظری
شادمانی، خود غم دنیاست؛ پس بیاعتنا
مثل گُل، در محفل غمها و شادیها بخند
با به دست آوردن و از دست دادن، خو بگیر
رودها، هر لحظه میآیند و هر آن میروند
اکنون، نظری، ص ۲۹.
#شادیوغم
#فاضلنظری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک خاطرهی شیرین
سؤال و جواب معلم
چند روزی میشد که به مدرسهی جدید رفته بودم. سر زنگ علوم، معلم به ترتیب شمارههای دفتر کلاس، از دانشآموزان سؤال میکرد. از آن جا که اسم من در آخرین ردیف دفتر نوشته شده بود، حدس میزدم چه سؤالی را از من بپرسد. به همین دلیل، شروع به حفظ کردن همان سؤال کردم. سؤال این بود: از طبقهی نخستینها، جانوری را نام ببرید و بگویید در کجا زندگی میکند؟
مشغول حفظ کردن جواب بودم که آقا معلم، مرا صدا کرد و من بدون این که به سؤالش توجه کرده باشم، در پاسخ گفتم: آقا اجازه، میمون. این جانور در بیشههای بزرگ زندگی میکند.
در همین لحظه، با صدای شلیک خنده همکلاسیهایم، به خودم آمدم و متوجه شدم معلم از من پرسیده است: اسم کوچک شما چیست؟
شادیهای ماندگار، اصغر جدایی، ص ۷۹.
#خاطرهیشیرین
#معلم
#اصغرجدایی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
کتابی دیگر
از شاه نعمتالله ولی
نور رویش، آفتابی دیگر است
سایهی او، ماهتابی دیگر است...
گفتهی ما را بُوَد ذوقی دگر
قول ما، خود از کتابی دیگر است
گزیدهی دیوان شاه نعمتالله ولی، ص ۱۰۰.
#کتابیدیگر
#شاهنعمتاللهولی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
دیگران را بسیار ستودن و چاپلوسی است که تکبّر را پدید میآورد و شخص را از عزّت دور میکند.
غرر الحکم، ج ۲، ص ۵۶۳.
#امام_علی(ع)
#چاپلوسی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
عادلانه
از گروس عبدالملکیان
دستان من، نمیتوانند
نه، نمیتوانند
هرگز این سیب را
عادلانه قسمت کنند
تو
به سهم خود فکر میکنی
من
به سهم تو.
گزینهی اشعار گروس عبدالملکیان، ص ۵۸.
#عادلانه
#گروسعبدالملکیان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303