تقابل
از دکتر سید حسن حسینی
در معرکه، چون دو "من" مقابل افتند
گُلها ز فرازِ شاخه، بر گِل افتند
"حق" مثل شهید، بر زمین میغلتد
آن جا که به جان هم، دو باطل افتند
فستیوال خنجر، مجموعه اشعار طنز حسینی، ص ۲۷.
#من
#حق
#باطل
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
خوشبختی از نظر بزرگان جهان💐💐💐
نیکبخت، کسی است که نه از مردن کسی شاد شود و نه کسی از مردن او شاد گردد.
(سعید نفیسی)
🌻🌻🌻
ما باید برای خوشبخت زیستن، موقعیتهای مناسب ایجاد کنیم؛ نه این که در انتظار آن باشیم.
(فرانسیس بیکن)
🌻🌻🌻
برای خوشبخت زیستن، شرایط مهمی لازم نیست؛ بلکه این قدرت روحی ماست که سبب خوشبختی ما میشود.
(بالزاک)
🌻🌻🌻
این اشتباه دائمی آدمیان است که میپندارند خوشبختی، در برآورده شدن آرزوهاست.
(تولستوی)
🌻🌻🌻
خوشیهای کوچک، خوشبختی بزرگ میسازد.
(آلفونس کار)
🌻🌻🌻
سخنان بزرگان، کاظمی و ناصریزاده، ص ۳۷.
#سخنان_بزرگان
#خوشبختی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
صرفهجویی😂😂😂
از ابوالقاسم حالت
تاجری بود پولدار و نعیم
تا بخواهد دلت، خسیس و لئیم
بس که خورد او غذای ترشیده
معدهاش گشت پاک گندیده
چون که آمد به جان، ز شدت درد
مُردهشویی و دکتری آورد
دید چون حال او طبیب محل
گفت: باید تو را کنند عمل
معدهات هر چه خرج بردارد
نشود گر عمل، خطر دارد
عمل البته کار آسان است
لیک خرجش، هزار تومان است
کرد تاجر بنای چانه زدن
گفت: ارزان حساب کن با من
یا به ما دِه صدی نود، تخفیف
یا که ما نیستیم با تو حریف
گفت دکتر که: چانه ممنوع است
قیمتی گفتهام که مقطوع است
چون که دکتر نداشت بهرش سود
تاجر از مردهشو سوال نمود
که: هر آن کس که مُرد و رفت ز دست
اجرت کفن و دفن او، چند است؟
مردهشو گفت: خرج گور و کفن
نشود بیشتر ز شصت تومن
تاجر از این سخن، چو گل بشکفت
خندهای کرد از تهِ دل و گفت:
من که از خرج زندگی سیرم
مردن ارزانتر است، میمیرم
۱۳ آذر ۱۳۲۸
دیوان خروس لاری، حالت، ص ۵۳۳.
#شعر_طنز
#خسیس
#ابوالقاسم_حالت
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سه چیز
از شهریار
سه چیز خویشتن، از چشم خلق پنهان کن
دلاوری و دوم، دانش و سوم، زر و مال
که این سه، فتنهی خلق است و خلق، فتنهی او
نمیکشند ز هم دست، تا به روز زوال
دیوان شهریار، ج ۱، ص ۶۲۴.
#دلاوری
#دانش
#مال
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
12.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انسان باشیم🌹🌹🌹
شعری از فریدون مشیری
با دکلمهی شاعر
🌼🌼🌼
حکایتی از بوستان سعدی
در پیری
کهنسالی آمد به نزد طبیب
ز نالیدنش تا به مُردن، قریب
که دستم به رگ بر نِه ای نیکرای
که پایم همی برنیاید ز جای
بدان مانَد این قامتِ خُفتهام
که گویی به گِل در فرو رفتهام
برو گفت دست از جهان در گُسِل
که پایت، قیامت برآید ز گِل
نشاط جوانی، ز پیران مجوی
که آبِ روان، باز ناید به جوی
اگر در جوانی زدی دست و پای
در ایام پیری، به هُش باش و رای
چو دوران عمر، از چهل درگذشت
مزن دست و پا، کآبت از سر گذشت
نشاط از من آن گه رمیدن گرفت
که شامم، سپیده دمیدن گرفت
بباید هوس کردن از سر به در
که دور هوسبازی آمد به سر...
لغات:
قریب: نزدیک.
دستم به رگ بر نه: نبضم را بگیر.
خفته: خمیده و تاشده.
دست در گسلیدن: ترک و رها کردن.
رمیدن: دور شدن.
سپیده دمیدن شام: کنایه از سفید شدن موی سیاه.
کلیات سعدی، بوستان، ص ۳۷۹ و ۳۸۰.
#بوستان_سعدی
#پیری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
10415.mp3
1.09M
حکایتی از #بوستانسعدی
🌹🌹🌹
باب نهم در توبه و راه صواب
خوانش #حمیدرضامحمدی
🌻🌻🌻
غزل در پردهی دیرسال
از دکتر قیصر امینپور
چرا تا شکفتم
چرا تا تو را داغ بودم، نگفتم؟
چرا بیهوا، سرد شد باد؟
چرا از دهن
حرفهای من
افتاد؟
گلها همه آفتابگردانند، ص ۴۱.
#حرف
#قیصرامینپور
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303