🌿#خاطره_از_شهدا
✍نمیخواهممزاحموقتحضرت امام بشوم!
🌷همسر شهید چراغی نقل میکند:
ایشان علاقه قلبی به امام داشتند...
البته دلشان نمیآمد مزاحمشان بشوند؛
به عنوان مثال، وقتی ایشون
میخواستند عقد بکنند،
بچه ها از حضرت امام برایش وقت گرفته بودند.
ولی ایشان موافقت نکرده بود.
گفته بود من نمیخواهم مزاحم وقت
حضرت امام بشوم وآقای گیلانی خطبه عقد را جاری کردند.
🌹#شهید_رضا_چراغی
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍گردانِ نماز شبخوانها...
🔹صدام، پس از آنکه فاو را از دست داد، بار دیگر شهر مهران را اشغال کرد تا اثر روانی شکست در عملیات فاو را کم کند.فرماندهان، با طراحی عملیات کربلای یک تصمیم گرفتند مناطق اشغال شده را پس بگیرند. در این عملیات، ارتفاع قلاویزان، اهمیت ویژه ای داشت.ارتش بعث از روی قلاویزان بر روی شهر مهران تسلط کامل داشت و آن را به دژی مستحکم و نفوذناپذیر تبدیل کرده بود.فرمانده قرارگاه کربلا، توی جمع فرماندهان میگوید «چه کسی برای گرفتن ارتفاع قلاویزان نیرو میگذارد؟».
🔹قاسم سلیمانی بلند میشود و میگوید:
«ما دو گردان داریم که نیروهایش خوب اشک میریزند؛ همه نماز شب میخوانند و رابطهشان با خدا قوی است؛ آنها میتوانند قلاویزان را آزاد کنند.»! آن دو گردان از لشگر ثارالله، همراه نیروهای دیگر لشگرها، در نبردی سنگین که ده روز طول کشید، با تصرف ارتفاعات قلاویزان، و در نهایت، با پیروزی کامل، شهر مهران را برای همیشه آزاد کردند.
🔹شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی - نماینده حضرت امام(ره) در قرارگاه خاتمالانبیاء - وقتی شنید حاج قاسم چنین حرفی زده، به لشگر آمد ببیند رمز روحیهی این گردان ها چیست.دید توی هر گردانی، ده طلبهی رزمنده هست! حاج قاسم سلیمانی توجه داشت که برتری، با ایمان، اخلاص، نماز شب و اشک و ارتباط با خدا اتفاق میافتد.
#فرماندهان_جبهه_غرب_کشور
📚خبرگزاری حوزه به نقل از کتاب "حاج قاسمی که من میشناسم"،
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨🚨 #اطلاعیه 🚨🚨
#مسابقه_ملی کتابخوانی سردار بی سر
بر اساس زندگینامه و خاطرات سردارشهید حاج عبدالله اسکندری
🔹🔹🔹🔹🔹
#شرایط مسابقه👇
مسابقه کتابخوانی بر اساس کتاب #این رجبیون برگزار می گردد
۱. 🔰نسخه فیزیکی کتاب 📚 در مراسم هفتگی میهمانی لاله های زهرایی / عصرهای پنجشــبه در قطعه شهدای گمنام شیراز ارائه میگردد
♦️نسخه الکترونیکی (پی دی اف ) و از طریق کانال شهداي شیراز در دسترس عموم می باشد 👇
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz/12177
۲. 🚨🚨جهت مشاهده سوالات مسابقه به لینک زیر مراجعه کنید 🔻
https://formaloo.com/j7ml1
⭕️مهلت شرکت در مسابقه تااول خرداد سالروز شهادت این شهید بزرگوار می باشد ⭕️
شرکت برای عموم نیزآزاد مي باشد ➡️
۳. به لطف الهی به 8 نفر از برندگان مسابقه به قید قرعه پلاک طلا (پارسيان )هدیه داده میشود🎁🚨
🔹🔸🔹🔸🔹
#هییت_شهداےگمنام شیراز
شهید اسکندری.pdf
38.79M
نسخه پی دی اف کتاب "این رجبیون" زندگینامه و خاطرات سردار شهید حاج عبدالله اسکندری👆
🔹🔹🔹
🚨طبق مجوز نویسنده کتاب ، این نسخه فقط در جهت مطالعه و شرکت در مسابقه میباشد وهرگونه چاپ و نشر آن غیر قانونی می باشد
💔
✨از افلاک چیزی شنیده اید؟
از ساکنانش...
از ساکنان ملکوت...
من برایتان از کسانی می گویم
که از همه افلاک، برتر بوده اند...
#شهدا را
می گویم💔🕊️
که #غبطه می خورند ملائکه به آنها و حسن عاقبتشان🥀
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
عباس، که جانشین وقت ادوات لشکر بود، خلق وخوی بسیجی داشت و بسیار انسان خاکی ومتواضعی بود.
معمولا هنگام زیرسازی قبضه ها کنار بچه های بسیجی وسرباز ونیروهای عادی بود وخودش هم بیشتر موقع بیل به دست داشت کمک می داد، بدون اینکه بیشتر بسیجی ها وسربازها او را بشناسند.
یک روز که بچه ها حسابی مشغول کار بودن وعباس هم کنار انها بود. بچه ها خیلی خسته شده بودند.
دیگه رمقی برای آنها نمانده بود. یکی از بسیجی ها که حسابی خسته شده بود با عصبانیت بیلی که دردست داشت را بلند کرد وبا صدای بلند گفت: ای خدا دیگه خسته شدیم، خودشون توسنگر لم دادن ما داریم جون میکنیم.
اگرفرمانده ادوات را می دیدم می دانستم باهاش چه کار کنم!
عباس وقتی عصبانیت بسیجی را دید، آرام به سمتش رفت و گفت: برادر اگه الان فرمانده ادوات را ببینی، چه کارش می کردی؟
بسیجی گفت: با همین دسته بیل به می زدم به گردنش!
عباس با لبخند، متواظعانه گردنش را خم کرد و گفت: بفرمایید برادر، بزنید!
چند تا از بچه هاکه عباس را می شناختند،هرچه به بسیجی اشاره کردند، بنده خدانمی فهمید.
البته ازشیوه برخورد عباس تاحدودی متوجه اوضاع شدوفهمید که کنار نیروهای ادوات،فرماندهان ادوات هم در حال کارهستند.
وقتی فهمید عباس فرمانده واحد است، لحظه به لحظه صورتش قرمز می شد و کم کم اشک ازصورتش شروع کرد به چکیدن و معذرت خواهی کردن.
دوستانش تعریف میکردند: تا بعداز ظهر گریه می کرد.
🌷🍃🌷
#شهیدعباسعلی_خادمی
#شهدای_فارس
معاون گردان ادوات لشکر ۱۹ فجر
🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_دوم*
وقت دیدار در لحظهای قطعاً آسمانی سراغ از روسیاهی من گرفت که خودم را محور در پرونده سرشاری دیدم که از نام آشنایی اتیکت داشت.
زمزمه کردم و پوشه را ورق زدم خاطرات و گفتنی های زیادی بود که باید میخواندم و سعادت کمین بود به آخر پرونده که رسیدم عکس بود و سیاهه نمرات.
پرونده سه مقطع تحصیلی کنجکاو شدن حالا سال به سال خوانده آخرین برگ کارنامه سال سوم دبیرستان بود ۱۹ و ۱۹/۵ و ۲۰ ..
عکس های زیادی هم بود عکس چاپ شده در روزنامه کنار آن علامت زده شده بود آن هم با خودکار آبی و بسیار بد خط زیر آن نوشته شده بود شهید در راهپیمایی مردم شیراز. زیرنویس روزنامه همین بود: «۲۰ هزار نفر تظاهرکننده شیراز در خیابان داریوش بست نشستند»
عکس علامت زده را نگاه کردم بسیار جوان بود اصلا بچه سال.بعد ها از شاپور شنیدم که ۱۷ سالش بوده زمان عکس چند روزی قبل از انقلاب گرفته شده عکس های دیگری هم داشت که نگاه کردم.
کلاه قهوه ای رج دار،بادگیر یشمی رنگ،با نگاهی ریز شده در آفتاب به افق های بسیار دور را می دید. گرم بود. حس قشنگی در من حلول کرده شفافی در جانم دوید خوشحال بودم.
این سعادت بی سعی حتماً مغتنم بود. من قدر میدانستم باز هم بگویم که همه از برکت همین قلم شکسته است که گاه اثر نادانی در لیقه دیگرانش فرو بردهام.
القصه خیال نورانی کسی با من همراه شد تا از این پس بیشتر از هر کس به او بیندیشم.به عبارت زیبای مجید سپاسی که برنامه نمای پوشه حک شده بود.
مجید که در سال ۱۳۴۰ متولد شده است با قبه سبز سلام و صلوات، شاهچراغ همسایه بوده است. در کجاهای تنگه سردوزک و شاهزاده قاسم فوتبال بازی کرده است. در مدرسه اقلیدس درس خوانده وو به دبیرستان شاپور رفته است و اتفاقاً شاگرد اول بوده است.
مجید با شیطنت های شیرین و شوخی های ظریف چه سخت دوست داشتنی و به اعتراف خانواده همدم و مونس پدر بوده است.اما مرگ بی وفایی می کند و در سال ۵۳ در حالی که مجید ۱۳ سال داشت او را از نعمت پدر محروم کرد صحنه دلخراش تصادف خاطره ناخوشایند ای بود که هیچگاه دوست نداشت یادش بیاید با آن که او بسیار دلیر و شجاع بود.
#ادامه دارد....
https://chat.whatsapp.com/CzPsk4NOD9M9jH4vFR23gP
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻کوچ شروعی تازه برای زندگی ست...
و مگر کوچ را می توان از پرنده ی مهاجر گرفت...
🎙راوی: حسین کاجی
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید عبدالقادر سلیمانی 💫
🌷 عبدالقادر فرمانده گردان حضرت فاطمه زهرا(س) از تیپ احمد بن موسی(ع) بود. آن زمستان تیپ در منطقه بوکان کردستان مستقر بود. همه جا پوشیده از برف بود. سردی هوا به حدی بود که صبح ها، وقتی آب را براي وضو روي صورت میریختیم در بین محاسن ما یخ میزد!
نیمه شب بود که برای کاری از اتاقم آمدم بیرون. متوجه صداي ممتد فرو شدن پا در برف ها شدم. به سمت صدا رفتم، عبدالقادر بود. حوله اي دست گرفته و آرام از اتاقش دور می شد. رفتم سمتش. گفتم: خیره، نصف شبی کجا؟
لبخند ملیحي روي صورت گوشت آلودش نقش بست و گفت: غسل واجبم، میرم حمام!
حمام یک کانتینر فلزي بود در فاصله حدود هزار متري محل استقرار، آبش هم در حدی گرم بود که یخ نزند!
گفتم: مرد مؤمن یخ می زنی، بزار صبح برو!
گفت: نه می توانم با بدن کثیف نماز بخوانم، نه دوست دارم نمازم را عقب بندازم.
بعد هم راهش را به سمت حمام کج کرد و به سختی شروع به قدم برداشتن روي برف ها کرد.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
در مشڪلات است کہ انسانها
آزمایش میشوند.
صبر پیشه ڪنید کہ دنیا فانی اســت
#شہید_خرازۍ♥!
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیکر مطهری که با صدای همسر اشک ریخت
وقتی پیکر شهید در واکنش به همسرش از هر دو چشمش اشک میریزد
#شهدا_دریابید_مارا
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی*
🔹گرامیداشت سالگرد شهادت شهید غلامرضا بی نوا🔹
🎙راوی: *حاج سید معین انجوی نژاد*
#بامداحی برادر *کربلایی مهدی کبیری نژاد* 💢
#مکان : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام*
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت / از ساعت ۱۸*
⬇️⬇️⬇️⬇️
🚨👈 *مراسم در #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔺🔺🔺🔺🔺
پخش مستقیم از لینک هییت آنلاین:
https://heyatonline.ir/shohada.gomnam
⬇️⬇️⬇️
لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
••🥀🕊••
گـٰاهۍدَرنَبۅدیِڪنَفر
انگـٰارجَھـٰانبہِڪُلۍخـٰالۍـاَست💔!..
#حاج_قاسم 🥀. .
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞شهیدی اهل بخشش ....
روایتی از #شهید غلامرضا بی نوا ....
#شهدای_فارس
💢به مناسبت ایام شهادت شهید ....
🍃🌷🍃🌷
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_سوم*
مجید که از قضا نوشابه هم زیاد دوست داشته است در درگیریهای انقلاب صندوق خالی نوشابه را بالای بام مسجد جامع میبرد تا شش ها را از مواد منفجره پر کند و به طرف نیروهای ضد زره پرتاب کند و برادر را مجاب میکند که انشالله بعد از پیروزی پول شیشه ها را حساب خواهیم کرد. اینکه آن سال بهار زود تر از همیشه فرا می رسد و مجید سرسبز ریشه می دواند. شیپور جنگ ،سلحشوری مجید را به خود می خواند و با جوشن بی پشت، نفس در باد می گرداند و پا در رکاب دلیری میکند. وصف نشدنی پلههای ترقی را بی وقفه طی می کند،مسئول محور و معاون عملیاتی لشکر.
سال تمام عرق سرانجام دو روز بیشتر از بهار ۶۷ در ارتفاعات سه تپان ،شقایق میشود..
هرجا نام و نشان بود یا حرفی از او به میان میآمد گوشم تیز می شد.
کمیته حفظ آثار و وسایلش را هم دیدم،لباس هایش چفیه اش کلاه نخی اش، دفترچه یادداشتش..
صورتم همه چیز بوی خوش مجید را داشت عطر شهادت داشت.
حتی به تیم فجر سپاسی هم علاقه مند شدم که متبرک به نام مجید بود.
محمد علی واعظی را هم باید به خاطر میسپردم. شماره منزلش را ،هر وقت به مطلب مهمی در پرونده برخوردم با او درمیان بگذارم.
اما در این پیج جوری ها و دنبال گشتن ها به چند ماجرای جالب برخوردم. به قضیه ترور ها و زحمت هایی که بچه های سپاه در سالهای اول انقلاب کشیدهاند. چیزهایی که کم کم از بین میرفت و از خاطره ها محو میشد.
آن چیزهایی که هم قابل تقدیس است و هم قابل نوشتن.
چیزهایی که گواه روشن تاریخ است. داشته باشد و خوانده بشود یا نه این ها را بنویسم شاید در روزگار بماند و یک حقیقت بینی به آن برخورد کند و به کارش بیاید. البته از نسل امروز چشمم آب نمی خورد. شاید نسل های بعدی.
#ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💫یادی از سردار شهید عبدالقادر سلیمانی 💫
🌷 می خواستم برم اهواز، اما جیبم خالی بود و پولی نداشتم. عبدالقادر مرتب به من می گفت: مگه تو نمی خواستی بري اهواز، پس چرا نمی ري؟
خجالت می کشیدم چیزي به او بگم. روز بعد پیش من آمد، مرا در آغوش کشید. حین جدا شدن، دیدم مقداري پول گذاشت توي دستم و گفتم نیاز میشه!
همه چیز عبدالقادر براي زیر دست هایش یکسان تقسیم میشد و همه را به یک چشم میدید. در روبوسی با نیروهایش، در لبخند زدن، در فریاد زدن...
قبل از والفجر 8 بود، تازه مستقر شده و تدارکات، وسایل را بین گردان ها تقسیم کرده بود. عبدالقادر براي سرکشی آمد. به تک تک چادرها سر می زد تا کم و کاستی نباشد. وارد چادر ما که شد، نگاهش بین ما و پتوهایی که گوشه چادر چیده شده بود چرخید.گفت: چند نفرید؟
تعداد را گفتیم. چهره در هم کشید و گفت: اینجا که چندتا پتو زیاده، برید تحویل بدید!
گفتم: عبدالقادر، بی خیال، ما که هم رفیقیم، هم هم ولایتی!
خیلی جدي گفت: این پتو های اضاف را برید تحویل بدید، در این موارد من نه رفیق می شناسم، نه همشهري!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
❁﷽❁
پنجشنبه ڪه مے آید
باز دلتنگ #شهیدان مےشوم
بی قرارِ یـاد #یاران مےشوم
یاد #جانبازان میدان جنون
آشنایان غبارو خاڪ و #خون
یادآنانےڪه #مجنون کرده اند
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
اگر دلت برای شهدا تنگ شده و هوای بهشت گلزار شهدا داری ....
همینک آنلاین شو ...⬇️
💢پخش مستقیم و قرائت زیارت عاشورا از گلزار شهدای گمنام شیراز :
https://heyatonline.ir/shohada.gomnam
#شهیدانہ🌱
خدایا! میخواهم فقیری بی نیاز باشم، که جاذبه های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
#شهید_مصطفی_چمران🌷
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
نوکر نرود به کربلا پس چه کند...؟
خود را نرساند به شما پس چه کند...؟
قلبش به کرمخانه ارباب خوش است...
گر رو نزند به آشنا پس چه کند... ؟
دارو ز شفاخانه تربت خواهد ...
جامانده زکربلا شفا پس چه کند...؟
#یارفیق_من_لا_رفیق_لہ❤️
#شب_جمعه🌙
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌱•ا﷽ا•🌱
#سلامامامزمانم❣
سلام امام منتظرم...✨
سلام بر تو که صبوریت...
چشم انتظاریت ...
مهربانیت... 🌸
زنده ترین معجزه قرن هاست💛:)
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج💚
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
🔰 یک مرتبه از جبهه آمد. دمپایی به پا داشت. گفتم: کو پوتینت؟
گفت: توی راه، برای نماز ایستاده بودیم. وضو گرفتم برای نماز رفتم، برگشتم دیدم پوتین نیست. دیگه پای برهنه رفتم توی بازار این دمپایی را خریدم.
گفتم: خوب یک کفش یا یک دمپایی همان جا نبود بپوشی؟
گفتم: آخه دمپایی کی را بپوشم.
جورابش را در آورد. پایش طاول طاول بود. شیمیایی شده بود. گفتم: پاشو بریم بیمارستان مسلمین پاتو درمان کنیم!
رفتیم. یک پماد نوشت. رفتیم داروخانه بگیریم. گفت برید بنیاد ثبت شود تا نخواهید پول بدهید.
سرخ شد و گفت: من برم بنیاد برایم پرونده تشکیل بدن، آن هم به خاطر دو تا طاول!
من پرونده جانبازی نمی خواهم!
🍃🌹
#شهید اکبر ممسنی
#شهدای فارس
🍃🌷🍃
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_چهارم*
انسانهایی که این کتابها جنگ و این روزگار برای شان نام تاریخ خواهد داشت:
شنیده بودم یکی از سرویسهای سپاه را به گلوله بستند اما کی و کجا از جزئیاتش خبر نداشتم.
اکبر صحرایی دم دست تر از همه بود. اکبر از بچه های لشکر فجر و اهل قلم مجموعه داستان و خاطره از ماجرا خبر داشت.
حتی اسم چند نفر از شهدای حادثه را هم گفت اما تمام قضیه را نمی دانست و با حسرتی عمیق که داشت از چشمانش بیرون میریخت گفت :اتفاقاً خودم با همان مینی بوس می آمدم اما آن روز از بخت بد با تاکسی آمدم به خاطر اصرار راننده»
به سراغ حاجی خودمان آمدم یعنی سید حمید سجادی منش،دولت بعد از دولت مسئول کمیته تالیف و تدوین کنگره و اهل قلم،و امروز رابطه ی ما با حاجی از همنشینی لحظات اداری فراتر است ،حواله ام داد به یکی از بچه های فرماندهی موشکی که در عین ماجرا بوده است .
فردا صبح در پادگان بعثت بودم زنگ زدم برای ساعت ۱۱ به فرار گذاشتیم. در اتاق مسئول تحقیق و بازرسی را زدم.
چای رنگ باخته ای روی میزش بود که قند در دلش آب میشد.چای تعارف کرد و هیچوقت از طرف من این تعارف رد نشده است. سربازی با سینی چای وارد شد برداشتم و تشکر کردم و شروع کردیم رفتیم سر اصل مطلب چپ و راست تلفن ها شروع شد... سردار حدائق جناب مازندرانی آقای شبرو..... تا این که با کاربر مخابرات صحبت کرد و گفت تلفن های بنده را تا یک ساعت دیگر وصل نکنید.
تلفن را گذاشت دست چپش را توی ریش هایش گرداند صورت پهن و گوشتالو ای داشت با هیکلی جسیم و بفهمی نفهمی سبزه. خودش را کپ کرد روی شیشه میز و دستش را روی میز گذاشت و شروع کرد به صحبت:
بله سال ۶۰ بود یعنی همان سالی که منافقین یا به قول خودشان مجاهدین خلق اعلام جنگ مسلحانه کرده بودند.
سپاه هم تشکیلاتی خاص این موضوع ترتیب داده بود با وجود اینکه خیلی از بچه ها جبهه بودند گردان رزمی تشکیل شده بود از بچه هایی که دوره تخریب و چتربازی و جنگ شهری دیده بودند و امنیت شیراز هم به عهده همین بچهها بود که عموماً به وسیله منافقین شناسایی شده بودند اسمشان آدرس شان و فهمیدیم که خانههای تیمی لو رفت و اسناد دست بچه های سپاه افتاد.
#ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻اگر نشد های شهدا شد؛ برای این بود که شهدا مثبت خدا بودند.... ما چی منهای بقیه میشیم؟!
🎙راوی : حاج حسین کاجی
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید عبدالقادر سلیمانی 💫
🌷چند روز قبل عملیات والفجر8، بدن عبدالقادر هنگام غواصی به علت وجود ترکش در عضلاتش گرفته و نزدیک بود آب او را با خود ببرد. از آن به بعد اسمش را از لیست بچه های خط شکن خط زده بودیم. با هم راه می رفتیم و او التماس می کرد خط شکن باشد. یک لحظه دیدم، دستش را به کمر گرفت و چند قدم دیگر کنار من برداشت. از درد به خودش می پیچید.بی اختیار روی زمین افتاد. کنارش نشستم و گفتم: چی شده عبدالقادر؟
زبانش باز نشد. خواستم دست بندازم زیر شانه اش و بلندش کنم، نگذاشت. با دست به زخم هاي شکمم که دشت چند ماه پیشم بود اشاره کرد. عبدالقادر را رها کردم و سریع براي آوردن کمک شروع کردم به دویدن...
با کمک چند نفر از بچه ها او را به سنگر منتقل کردیم. هنوز درد می کشید. گفتم: عبدالقادر، اگر زیر پاي دشمن و یا در مسیر حمله، ترکش هاي کمرت زمین گیرت کرد آن وقت چکار می کنی؟
سکوت کرد. پتو را کشید روي سرش. نمی دانم لررزشی که از روی پتو دیده می شد؛ از درد بود یا اشک!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
| #کلام_شهید
🔻 شهید رجب سیرجانی: و آن دسته از برادرهای جوان که نماز را سبک می شمارند توجه داشته باشند که حضرت علی (علیه السلام) به خاطر نماز جنگید و حتی در جبهه جنگ، وقت نماز را فراموش نمی کرد.
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75