🚨🚨 #اطلاعیه 🚨🚨
#مسابقه_ملی کتابخوانی سردار بی سر
بر اساس زندگینامه و خاطرات سردارشهید حاج عبدالله اسکندری
🔹🔹🔹🔹🔹
#شرایط مسابقه👇
مسابقه کتابخوانی بر اساس کتاب #این رجبیون برگزار می گردد
۱. 🔰نسخه فیزیکی کتاب 📚 در مراسم هفتگی میهمانی لاله های زهرایی / عصرهای پنجشــبه در قطعه شهدای گمنام شیراز ارائه میگردد
♦️نسخه الکترونیکی (پی دی اف ) و از طریق کانال شهداي شیراز در دسترس عموم می باشد 👇
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz/12177
۲. 🚨🚨جهت مشاهده سوالات مسابقه به لینک زیر مراجعه کنید 🔻
https://formaloo.com/j7ml1
⭕️مهلت شرکت در مسابقه تااول خرداد سالروز شهادت این شهید بزرگوار می باشد ⭕️
شرکت برای عموم نیزآزاد مي باشد ➡️
۳. به لطف الهی به 8 نفر از برندگان مسابقه به قید قرعه پلاک طلا (پارسيان )هدیه داده میشود🎁🚨
🔹🔸🔹🔸🔹
#هییت_شهداےگمنام شیراز
🌱گفتند که تا ،
صبح فقط یک راہ ست⛅
با عشق فقط،
فاصله ها کوتاہ است
هرچند که
رفتند ولی بعد از آن🕊️
هر قطعه ی
این خاک زیارتگاہ است✨
#رزمندگان_دفاع_مقدس 🕊
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
#حساب_آخرت
🔰در خانه نشسته بودم که محمدجعفر آمد. دست انداخت دور گردنم، صورتم را بوسید و گفت: مادر دوست داری برات یه دفترچه حساب باز کنم!
گفتم مادر، از سن من گذشته، پس انداز به چه درد من می خوره. اگر پولی دارید برای خودت پس انداز کن که به درد آینده ات بخوره!
صدای خنده اش خانه را پر کرد. گفت: مادر، حساب پس انداز برای آخرت می گویم!
آن روز از حرف هایش سر در نیاوردم تا روزی که شهید شد.
راوی مادر شهید
🍃🌷
#شهید محمد جعفر صادقی
#شهدای فارس
🌷🌱
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_مهدی_زارع*
* #نویسنده_حمید_سجادی_منش*
* #قسمت_سی_سوم*
✔️ به روایت قاسم سلطان آبادی همرزم شهید
عملیات کربلای ۴ حساسیت و ظرافت خاصی داشت و منطقه عملیاتی بسیار دشوار بود.تصمیم گرفتیم و گردان های قوی و بایسته وارد عملیات کنید و فرماندهان نیز بوده و قابل اعتماد انتخاب کنیم.برای این کار جمعی از فرماندهان رده بالا را در سطح های پایین تری گمارد ایم تا با اطمینان خاطر بیشتری عملیات را هدایت کنیم.
حاج مهدی زارع که فرمانده تیپ بود خواستیم فرماندهی گردان امام حسین را بپذیرد. ایشان نیز با دل و جان قبول کرد.یار قدیمی و صمیمی از سید محمد کدخدا که جانشین ایشان در تیپ بود پیشنهاد فرماندهی گردن دیگری دادیم. اما ایشان نپذیرفت و جانشینی حاج مهدی را ترجیح داد و باز هم نتوانستیم این دو طائر قدسی را از هم جدا کنیم.
حدود ۱۰ روز پیش از کربلای ۴ در شوشتر در منطقه پرورش ماهی کارخانه نیشکر،افتخار داشتم که در خدمت این دو راد مرد باشم.
این منطقه را به این دلیل شباهتی که با عرضه عملیات کربلای ۵ داشت برای تمرین نیروهایمان برگزیده بودیم.اما گردانهای امام حسین امام مهدی حضرت رسول و امام علی بی اعتنا به سرمای سوزان از اواخر پاییز به آموزش شنا و غواصی در عمق کم مشغول بودند.
فکر می کنم روز بیست و سوم آذرماه ۱۳۶۵ بود که حاج مهدی درخواست ۴۸ ساعت مرخصی کرد.
به شدت با این درخواست مخالفت کردم چرا که وضعیت ما عادی نبود. در شروع عملیات بودیم و مرخصی معنایی نداشت ضمن اینکه از این تقاضا واقعاً تعجب کردم. از ایشان اصرار و از من انکار تا این که مجبور شد علت درخواست خود را بگوید.
ایشان و دیگر مسئولان به دلیل حضور همیشگی در لشکر خانوادههای خود را در اهواز مستقر کرده بودند.حاج مهدی گفت من یقین دارم که از این عملیات برنمیگردم را از بر این است که پس از شهادت دوستانمان افرادی خانواده آنها را به شهر و دیار خود برمیگردانند و آنجا از شهادت عزیزان شان خبردار می شوند من نمیخواهم چنین شود.خود آماده ام و باید خانواده ام را نیز آماده کنم و آن ها را به شیراز ببرم بچه ها را در مدرسه ثبت نام کنم و با خیالی آسوده برگردم.
من دیگر نمی توانستم با این درخواست مخالفت می کنم و تا آخر عمر خود را مدیون آن بزرگوار کنم. ۴۸ ساعت مرخصی دادم و ایشان در عرض دو و نیم این کار را انجام دادند و با خیال راحت و وجودی آماده بازگشت.
#ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدی که حکم مدیرعاملی راه آهن را نپذیرفت و گفت وظیفه من حضور در جبهه است.
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید عبدالقادر سلیمانی 💫
🌷عملیات والفجر 4 بود. ارتفاعات گرمک و پادگان آن، به خاطر حساسیت که برای عراقی ها داشت مقاومت شدیدی میکرد، نیروها زیر یال ارتفاع گرمک کُپ کرده و زمین گیر شده بودند. باران گلوله هاي تیربار و خمپاره هاي60 بی امان ادامه داشت. ناگهان عبدالقادر تفنگش را محکم در دست فشرد و تمام قامت ایستاد. از پشت جان پناه به بیرون پرید و در میان سیل گلوله هایی که به سمت ما جاری بود به سمت ارتفاع گرمک شروع به دویدن کرد و بلند فریاد می زد: یاالله یاالله، نیرو ها پشت سر من گرمک سقوط کرد...
نیروها که همه در برابر باران خمپاره ها، پشت تخته سنگ ها سنگر گرفته بودند با شنیدن این جملات حماسی عبدالقادر از جان پناه¬ها کنده شده و دنبال عبدالقادر شروع به دویدن کردند. آهن های گداخته بود که بر سر عبدالقادر باریدن گرفت . او را به زمین انداخت اما نیروهایي که پشت عبدالقادر به راه افتاده بودند با فریاد الله اکبر به سمت ارتفاعات گرمک دویدند و آن را تصرف کردند. پیکر مجروحش را عقب آوردند. گفتم: این چه کاري بود پای ارتفاع گرمک کردی؟
گفت: این جور هم جان بچه ها حفظ شد هم تپه آزاد...
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💌 #شھیدانہ
یڪبارڪہ جلوےدوستانم قیافہ
گرفتہبودم😌
ابراهیم ڪنارمآمد
وآرامگفت:
نعمتےڪہخداوندبہتو
دادهبہرخدیگراننڪش..!
🌹↵شَھیـدابـراهـیـمهــادی••
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰 #پیام_فرمانده
آن کسانی که حاضر نیستند نام شهیدان به عظمت برده شود، اینها بیگانگان از مصالح این ملتند.
۱۳۹۴/۴/۶
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
دُعـٰابِخـوٰان🌱
بَراۍِعـٰاقِبَـتبِخِیـر؎مَـن
تـویۍڪِہخَتـمِبِخـیٖرشُـدعـٰاقِبَتـَتッ❤️
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
🔰وقتی از جبهه می آمد عادت داشت با من هم غذا می شد و با هم توی یک ظرف غذا می خوردیم. دیدم قاشق را در غذا وارد می کند و بعد بی آنکه متوجه شوم، قاشق خالی را به سمت دهانش می برد.
مچش را گرفتم. گفتم: مادر این چه کاریه، چرا قاشق خالی؟
گفت: مادر می ترسم، لقمه ای را بردارم که شما خواسته باشید آن را بردارید!
راوی :مادر شهید
🔰سال 63 بود که با هم ازدواج کردیم. ازدواج و بعد هم پدر شدن مانع او برای حضور مستمرش در جبهه نشد. به خصوص بعد از شهادت برادش محمدجعفر و مجروحیت شدید خودش، خیلی به او اصرا می کردیم که تو دیگر دینت را به اسلام و انقلاب ادا کردی، دیگر بس است نرو!
با وقار جواب می داد: ما هنوز برای انقلاب و دین خود کاری نکردیم. من باید اسلحه زمین افتاده برادرم را بردارم!
اواسط سال 65 بود که به اتفاق پدرش، میرزا علی، به حج مشرف شد. پدرش تعریف می کرد روزی روبروی کعبه ایستاده بودیم. محمد جواد گفت: پدر جان من از خدا حاجتی دارم، می گویم شما از صمیم قلب آمین بگوئید!
دست هایش را به سوی خانه کعبه بلند کرد و گفت: اللهم الرزقنی توفیق شهاده فی سبیلک...
بلند گفتم آمین.
چند ماه بعد از بازگشت از سفر حج بود که حاجت روا شد.
راوی همسر شهید
🍃🌷🍃🌷
#شهید محمد جواد صادقی
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_مهدی_زارع*
* #نویسنده_حمید_سجادی_منش*
* #قسمت_سی_چهارم*
سرانجام شب عملیات فرا رسید و درست روی دژ اول ، سمت چپ پاسگاه کوت سواری ،چشمه ترانه خوان و زلال رو حاج مهدی به دریای بیکران خداوند پیوست.
شب عملیات گردان به دو بخش تقسیم شده بود و حاج مهدی و سید محمد کدخدا از هم جدا شدند حاج مهدی به آسمان پیوست .
شهید کدخدا هنوز اطلاع نداشت وقتی تماس بی سیم قطع شد دچار تردید شد و چندین بار با اصرار و نگرانی جویای احوال حاج مهدی بود و من به او گفتم .:حالش خوب است نگران نباش.
می دانستم که بعد از شنیدن خبر شهادت حاج مهدی سعی میکند خود را به او برساند که نه به صلاح بود و نه امکانپذیر .
همچنین روحیه جانشین در شهادت فرمانده باید قوی می ماند و کارها را ادامه می داد.
اما چنانچه عشق و دلبستگی این دو به هم زبانزد همه بود ناآرامی و جستجوگری و عطش پایانی نداشت.
ساعت ۸ صبح پاتک سنگین دشمن آغاز شد و دستور عقب نشینی کلی صادر شد. امکان اینکه کسی را بتوانند بازگردانند نبود.
پیکر حاج مهدی همانجا ماند. من در سنگر بعد از میدان مین، بر عملیات نظارت داشتم. پرسش ها و اصرار شهید کدخدا از طریق بیسیم هم هر لحظه بیشتر میشد.من که فرصت بحث مجادله نداشتم با لحنی تند از او خواستم که دیگر با من صحبت نکند و به سمت عقب برگردد.
لحظه ای بعد داخل سنگر نشسته بودم که صدایی از پشت سر به گوشم خورد برگشتم.
قامت رعنای سیدمحمد کدخدا را در آستانه در دیدم. تمام بدنش را گل و لای باتلاق پوشانده بود. خسته و دلشکسته،گرسنه و نگران،تشنه و بی قرار.
#ادامه دارد....
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
14.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻ما در ره دوست نقض پیمان نکنیم
جان گر طلبد دریغ از جان نکنیم
دنیا اگر از یزیدلبریز شود
ما پشت به سالار شهیدان نکنیم
ارتفاعات #قلاویزان_مهران
🎙راوی: حمید پارسا
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75