#عروسی
عروسی پرماجرا😳😳
همه کارهای مقدماتی ازدواج را انجام دادیم. قرار شد بعد از محرم و صفر مراسم عروسی من برگزار شود.
مصطفی برای مراسم ازدواج من همه کار کرد.
هر کاری لازم بود انجام داد؛ 🎀🎀🎈🎆تزیینات خانه، خرید وسایل شام،🍎🍐🍓🍒 میوه و شیرینی و... برای من سنگ تمام گذاشت.
ایام پایانی حکومت پهلوی بود. برای برگزاری مراسم عروسی باید از شهربانی مجوز میگرفتیم.
این کار انجام شد.
بالاخره زمان عروسی ما فرا رسید.
داستان ادامه دارد........
♦️♦️♦️♦️♦️
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
#عروسی
#بادکنک
#شاه
ادامه داستان.....
بستگان ما هنوز به یاد دارند. هیچ وقت آن شب را فراموش نمیکنند
مصطفی یک عروسک🎈 بادکنکی تهیه کرده بود!
این عروسک شبیه چهره شاه معدوم بود.😳 آن را باد کرد! بعد هم با شوخی و خنده تئاتر بازی میکرد! عروسک شاه را به صورت یک مجسمه قرار داده بود که به همه تعظیم می کرد. 😮وسط کار هم بادش را خالی میکرد و شاه روی زمین میافتاد.😄😄😄
حسابی همه می خندیدند . میخواستیم مجلس ما شاد باشد اما بدون معصیت، که شکر خدا همین طور شد.
داستان ادامه دارد....
♦️♦️♦️♦️♦️
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
ادامه داستان....
#عروسی
#شام_عروسی
مصطفی همینطور می خندید😄 و با همه شوخی میکرد. یک باره نگاهش به من افتاد. فهمید که من ناراحتم☹️. جلو آمد و با تعجب گفت : دادا، چی شده؟⁉️
گفتم : هیچی، چیزی نیست.
دوباره پرسید : پس چرا گرفته ای⁉️
دستش را گرفتم و از خانه رفتیم بیرون. گفتم: ما حدود ۲۵۰ نفر را دعوت کردیم. شام هم به همین میزان تهیه کردیم.
بعد با ناراحتی ادامه دادم : اما هر کی رو که فکر نمی کردیم اومده! تازه خیلی ها بی دعوت اومدن! 🥺
الان از زنان هم پرسیدم. کلاً چهارصد نفر مهمون داریم! الان هم باید شام بدیم. چی کار کنیم؟
مصطفی مکثی کرد😳و گفت : این که مشکل نداره، بیا اینجا!!....
داستان ادامه دارد...
♦️♦️♦️♦️♦️
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
ادامه داستان...
#عروسی
#دیگ_غذا
#اشپزی
🤝دستم را گرفت و برد پشت خانه. آنجا خانه ی خرابه ای بود که دیگ ها را بار گذاشته بودیم.
مصطفی رو کرد به آشپز و گفت : میشه یه لحظه برید بیرون! 🤔🤔
آشپزها با تعجب رفتن توی کوچه. من هم دم در ایستاده بودم. مصطفی جلو رفت و کنار دیگه برنج ایستاد. از حرکات لبش احساس کردم چه دعایی را زمزمه میکند.🤫 بعد هم به دیگ ها فوت کرد!
وقتی به سمت من برمی گشت لبانش خندان بود.☺️ گویی به کار خود اطمینان داشت. بعد با دست اشاره کرد که: بیا داخل حل شد‼️‼️
داستان ادامه دارد....
♦️♦️♦️♦️♦️♦️
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
پایان داستان
#عروسی
#شام
#ایمان
شنیده بودم برای بعضی از بزرگان چنین اتفاقی افتاده اما باور کردنش سخت است🧐. آن شب حدود ۴۰ نفر دیگر هم به ما اضافه شد!
دو مینی بوس طلبه های حوزه ی قم برای دیدن مصطفی آمده بودند که برای شام آنها را نگه داشتیم!🤭
همه شام خوردند! غذا به همه رسید. حتی یک دیس بزرگ غذا آوردیم داخل اتاق و خودمان دور آن نشستیم و خوردیم.😊
مادر با تعجب 🤔می گفت: این همه مهمان بی دعوت اومدند. خوب شد غذا کم نیامد.
من هم با تکان دادن سر حرفش را تایید کردم. اما دیگر چیزی نگفتم.
از آن روز بیشتر به ایمان و تقوای مصطفی اعتقاد پیدا کردم.
#مصطفی_واقعاً_مصطفی_بود.
♦️♦️♦️♦️♦️
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
#عروسی
#زندگینامه
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت:
دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده.
جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند.
بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب دادهاند. با خوشحالی به استقبال آنها رفتم.
با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمدهاید!؟
مادر سادات هم با خوشرویی گفتند: «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷
پ.ن: کارت عروسی شهید ردانی پور
🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_ردانی_پور
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
هدایت شده از السلام علیک یا اباعبدالله
#عروسی
#زندگینامه
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت:
دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده.
جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند.
بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب دادهاند. با خوشحالی به استقبال آنها رفتم.
با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمدهاید!؟
مادر سادات هم با خوشرویی گفتند: «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷
پ.ن: کارت عروسی شهید ردانی پور
🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_ردانی_پور
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
اگه بدونید #حضرت_زهرا سلام الله علیها تو مجلس #عروسی یه #شهیدی شرکت کردن و اون شهید رو با واژه های « #پسرم» و « #عزیز_ما_هستی» مورد خطاب قرار دادن چه حالی پیدا می کنید؟
دوست دارید این شهید عزیز رو بشناسید؟
پس تو #شب_تولد حضرت زهرا سلام الله علیها تشریف بیارید تو کانال زیر تا باهاش بیشتر آشنا بشید 👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/1650327598C7689162be6
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
اگه میخوای زندگی تو متحول کنه بیا اینجا 😍😍
یا علی ...
#عروسی
#زندگینامه
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت:
دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده.
جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند.
بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب دادهاند. با خوشحالی به استقبال آنها رفتم.
با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمدهاید!؟
مادر سادات هم با خوشرویی گفتند: «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷
پ.ن: کارت عروسی شهید ردانی پور
🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_ردانی_پور
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
#عروسی
#زندگینامه
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت:
دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده.
جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند.
بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب دادهاند. با خوشحالی به استقبال آنها رفتم.
با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمدهاید!؟
مادر سادات هم با خوشرویی گفتند: «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷
پ.ن: کارت عروسی شهید ردانی پور
🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_ردانی_پور
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
#عروسی
#زندگینامه
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت:
دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده.
جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند.
بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب دادهاند. با خوشحالی به استقبال آنها رفتم.
با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمدهاید!؟
مادر سادات هم با خوشرویی گفتند:
مصطفی عزیز ماست
«مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷
#کارت_عروسی_شهید_ردانی_پور
🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_ردانی_پور
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
#عروسی
#زندگینامه
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت:
دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده.
جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند.
بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب دادهاند. با خوشحالی به استقبال آنها رفتم.
با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمدهاید!؟
مادر سادات هم با خوشرویی گفتند: «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷
پ.ن: کارت عروسی شهید ردانی پور
🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_ردانی_پور
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
#شهدا
#عروسی
#کارت_دعوت
🔹️میخواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه. اول رفته بود سراغ اهلبیت (علیهمالسلام). یک کارت نوشته بود برای #امام_رضا (علیهالسلام) به مشهد، یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فداه) به مسجد جمکران و یک کارت هم به نیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه. شب حضرت زهرا سلاماللهعلیها را در خواب میبیند که به عروسیاش آمده، شهید ردانیپور به ایشان میگوید: «خانم! قصد مزاحمت نداشتم، فقط میخواستم احترام کنم.»
حضرت زهرا سلاماللهعلیها پاسخ میدهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم، به کجا برویم؟»
منبع: تارنمای تبیان و تارنمای ابر و باد
سردار شهید حاج مصطفی ردانیپور
#روایت_شهدا
#شهید_ردانی_پور
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa
#شهدا
#عروسی
#کارت_دعوت
🔹️میخواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه. اول رفته بود سراغ اهلبیت (علیهمالسلام). یک کارت نوشته بود برای #امام_رضا (علیهالسلام) به مشهد، یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فداه) به مسجد جمکران و یک کارت هم به نیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه. شب حضرت زهرا سلاماللهعلیها را در خواب میبیند که به عروسیاش آمده، شهید ردانیپور به ایشان میگوید: «خانم! قصد مزاحمت نداشتم، فقط میخواستم احترام کنم.»
حضرت زهرا سلاماللهعلیها پاسخ میدهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم، به کجا برویم؟»
منبع: تارنمای تبیان و تارنمای ابر و باد
سردار شهید حاج مصطفی ردانیپور
#روایت_شهدا
#شهید_ردانی_پور
#گمنام_چون_مصطفی
@gomnam_chon_mostafa