eitaa logo
گلواژه‌هاے اهل‌بیت (؏)
2.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
788 ویدیو
85 فایل
🔰 #تولید_اشعار_آئینی 🔰 #تولید_استیکر_عکس_نوشته_مذهبی 💢 تنها کانال #نشر_اشعار_بروز از #شاعران_شاخص_کشور کانال گلواژه هاے اهل‌بیت (؏) با حضور شاعران کشورے با جدیدترین اشعار آئینی، مداحی و مولودی مدیریت کانال: خادمةالزهرا(س)علیزاده @maddah_1367
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَلسّلامُ علَیكَ یا اَباعبداللهِ الحُسَین) (صحرای کربلا) «بند اول» خواب از سرم پرید چو در نیمه‌های شب خواب خوشی که بود به شیرینی رطب انداختم نظر ، به سوی آسمان ، دریغ... دیدم که کرده است به روی زمین غضب مَه در مُحاق کامل گردون نشسته بود ظلمت گرفته بود جهان را وجب وجب مرغان شب‌_نوا همه در بهت غم اسیر در این شبی، که گشته گرفتار در تعب سر می‌کشید هر طرفی دیو ظلم و جور بر خاک کربلا که شد از خون حق ذهب گویی خبر رسیده که این دشت پر ملال آبستن غمی بوَد از کینه ی عرب از ازدحام درد ، که بر سینه ها نشست خون در عروق عالمیان گشت ملتهَب آری محرّم است ، که با تیغ اشقیا خون خدا چکید به صحرای کربلا سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند دوم» از کربلا چو "شاه شهیدان" نشان گرفت با اهل‌بیت خویش در آنجا مکان گرفت فرمود : چونکه گشته مقدر ز سوی حق باید درین مکان پس ازین آشیان گرفت آبی که بود مهریه ی مادرش ، دریغ... دشمن ز بغض و کینه از آن کاروان گرفت بست آب را به روی حسین و مواکبش با حیلتی که از همه تاب و توان گرفت شش‌ماهه کودکی، به روی دست شاه دین لب تشنه تا که سر، به سوی آسمان گرفت فریاد العطش ز زمین خاست بر هوا دژخیم روزگار به دستش کمان گرفت مرگا به "حرمله" که به خشنودی "یزید" زیر گلوی "نوگل شَه" را ، نشان گرفت گویی که آسمان ز غمش گریه‌‌خیز شد وقتی که پاره ، حنجره با تیر تیز شد سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند سوم» میدان عشق بود و عداوت به کربلا پیکار بغض بود و کرامت به کربلا بغضی که داشت ریشه در افکار جاهلی شد حمله ور ، به سوی امامت به کربلا آری رذالت است که پیکار می‌کند با لشکر عظیم عدالت ، به کربلا جان می‌دهد امام در احیای دین حق چون دارد از خدای ، رسالت به کربلا از خود گذشت و کرد فدا خاندان خویش ایثار را ببین و سخاوت به کربلا گوش فلک شنید به معراج نیزه از ـ رأس بریده : بانگ تلاوت به کربلا از موج کفر ، کشتی ایمان، گذر نمود این است رمز و راز سلامت به کربلا مُردن به راه حق، بخدا عین زندگی‌ست آنکس که راه حق طلبد این زمانه کیست؟ سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند چهارم» بنده ، اگر چه گاه رَود راهِ اشتباه بر حق اگر نظر نکند می‌شود تباه "حر" بست اگر، به روی امام آب را ولی ناگه به خویش، آمد و شد دور ، از گناه پیوست بر امام و طلب کرد با خلوص عفو و کرم که : بگذر ازین حرّ روسیاه گفتا : اگرچه عبد گنهکار گشته‌ام اما به توبه سوی تو آورده‌ام پناه غافل شدم ز خویش و شدم غافل از خدای کز غفلتم فتاد به ناگه ز سر کلاه هرچند روسپید شد آخر به لطف حق از تیرگی برون شد و پیوست بر پگاه صبحی که مطلع ابدیت ز روی اوست گیرد شعاع ، از رخ او روی مِهر و ماه آزادگی : رها شدن از بند زندگی‌ست از حق جدا مشو که سرآغاز بندگی‌ست سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند پنجم» در برگریز حادثه دشمن حبیب نیست گلچین روزگار حبیب و نجیب نیست از دوستان ستم چو ببینی عجیب هست از دشمنان ستم چو ببینی عجیب نیست آنکس که هست در دل او مِهر ایزدی هم‌کیش با خلایق مردم‌‌فریب نیست بیند اگر که ظلم به پا شد ، علیه ظلم اِستادگی نموده و هرگز شکیب نیست هرچند پیرِ عمر بوَد، کِی توان نشست ؟ در کربلا نظیر "بُریر" و "حبیب" نیست جان داده‌اند در ره احیای دین حق مَردِ خدا که مرگ برایش غریب نیست مُهری که میخورد به جبین از شرار عشق بر آنکه نیست اهل حقیقت نصیب نیست آدم ، اگر که رانده شده از بهشتِ عدن فرمانبری نکرده ز حق، حرف سیب نیست گر کوفیان به حادثه پیمان شکسته‌اند خود بابِ خیر را به روی خویش بسته‌اند سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند ششم» بعد از شهادت همه اصحاب ناگهان آمد به نزد شاه ، "علی اکبر" جوان گفتا : پدر ، اجازه بده تا که اکبرت اکنون شود علیه دنی‌سیرتان روان رخصت گرفت از پدر آن شبهِْ مصطفی تا که روَد به عرصه‌ی میدان امتحان در امتحان بندگی و کفر ، می‌شود پیروز ، آنکه بگذرد از شاهراه جان جان ، پر بهاترین ثمر باغ خلقت است بهتر که فدیه‌ی ره حق گردد این زمان رفت و علیه دشمن دین کرد بی‌دریغ مردانگی و عزت و آزادگی ـ عیان شد قطعه قطعه پیکر آن سبط مصطفی از تیر و تیغ خصم در آن دشت بی امان زین ماجرا اگرچه بوَد شیعه داغدار شد تا همیشه پرچم اسلام ، استوار سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند هفتم» چون شد شهید ، اکبر رعنا به کربلا آتش کشید از غم داغش به خیمه‌ها "قاسم" که وا نگشته گل زندگانی‌اش مویی نَرُسته بر رخ گلگونش از قضا آمد بسوی شاه شهیدان به آه و سوز گفتا : عمو...! اجازه‌ی میدان عطا نما هرچند من هنوز جوانی ، ندیده‌ام دانم به قدر خویش بتازم بر اشقیا گفتا عمو که: مرگ درین راه چیست؟ گفت: "شهد من العسل" چو شود جان من فدا تا عاقبت اجازه‌ی میدان گرفت و تاخت با قامتی نحیف ، در آن جنگ ناروا "ابن فضیل" پست به فرمان "ابن سعد" پرپر نمود ، آن "گل رعنای مجتبا" آمد امام ، بر سر بالین او و گفت : دشمن ببین چه کرد بر آل نبی ، خدا در کربلا حماسه‌ی عالم مُصوّر است نقشی بوَد عیان که تداعی محشر است سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند هشتم» "عباس" تا که عزم فرات ، اختیار کرد آسیمه‌‌سر سفر ، به سوی آن دیار کرد وقتی که دید آب روان را ز تشنگی دستی درون علقمه ، بی اختیار کرد تا جرعه‌ای بنوشد از آن آب، ناگهان از آب ـ یاد اهل حرم ـ احتذار کرد پُر کرد مَشکِ آب، ولی "شمرِ" روسیاه راهش گرفت و از سرِ ذلت هوار کرد : برگرد از حسین ، که من حامی توام هرکس که با من است به خود افتخار کرد عباسِ تشنه‌لب به وفاداری حسین سوز نهان خویش ز دل آشکار کرد گفتا : خموش باش و مگو از برادرم شمشیر چون کشید به سویش فرار کرد تا شمر دون به پاسخ تلخی کزو شنید تیر و سنان ، رها سوی آن گل‌عذار کرد مَشک‌اش درید و نیز دو دستش ز تن گرفت تا جان به راه عشق برادر ، نثار کرد چشم فلک ندید چو این قوم ددسرشت این شرح جانگزا ز بشر کِی توان نوشت؟ سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند نهم» هفتاد و دو ستاره‌ی تابان معرفت هفتاد و دو شهاب درخشان معرفت هفتاد و دو نماد سلحشوری و قیام هفتاد و دو شقایق بستان معرفت هفتاد و دو نبسته به دنیا دل از وفا هفتاد و دو نشسته به پیمان معرفت هفتاد و دو رها ز زلیخای نفس شوم هفتاد و دو عزیز ، ز کنعان معرفت هفتاد و دو دلیل ، برای جهانیان هفتاد و دو پدیده‌ی برهان معرفت هفتاد و دو رسیده به سرچشمه‌ی کمال هفتاد و دو نتیجه‌‌ی عنوان معرفت هفتاد و دو ذبیح سرافراز راه دین هفتاد و دو شهید ، به میدان معرفت اسطوره گشته‌‌اند ، به راه امامِ‌شان ثبت است بر جریده‌ی عالم دوامِ‌شان سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند دهم» وقتی که روح "خسروِ احرار" پر کشید رنگ از رخ زمین و سماواتیان پرید عصری فرا رسید که شعله به آسمان از آه سینه سوزِ ستمدیدگان رسید اهل حرم ، اسیر به دست حرامیان طوفان بی‌‌پناهی و اندوه می‌وزید در راه شام ، قلب عزیزان اهل‌بیت (ع) در سینه‌های خسته و خونبار می‌تپید "طفل سه‌‌ساله" روی مغیلان به راه شام از بیم تازیانه‌‌ی اشرار می‌دوید "زینب" عزیز فاطمه آن بضعه‌‌ی رسول از بار رنج و مِحنت و غم قامتش خمید با خطبه‌‌ای به نزد "یزید" سیه تبار غالب شد و به نزد خدا گشت روسپید وقتی رضای حق طلبی فارغ از خودی رسوا کنی هر آنکه زند دم ز بیخودی سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند یازدهم» از کربلا هر آنچه نویسد قلم کم است پشت جهان ز بار چنین ماتمی خم است بر بوم کربلا بنگر تا عیان شود آزادگی و عزت و ایثار توأم است بحری عظیم هست و کناره پذیر نیست کشتی عقل ، غرق درین بحر ماتم است این راز سر به مُهرِ شهادت، به راه دوست بر آنکه نیست مَحرم اسرار ، مبهم است گر بحرها مُرکّب و راقم شود بشر از بحر عشق اگر بنویسند شبنم است از اولین بشر که خدا آفریده است در نزد او حسین همیشه مقدم است عهدی که بست روز ازل با خدای خویش اثبات کرد رشته‌‌ی این عهد، محکم است این رشته را به خون جگر پروریده است عهدی چنین ، خدا ز خلایق ندیده است . سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
«بند دوازدهم» راه خدا اگر طلبی؟... راه کج مپو حق را به غیر صدق عمل در جهان مجو شیطان دهد به باد فنا ، هستی تو را ابلیس را برون کن ازین سینه‌ی نکو بیهوده عِرض خود مبری در جهان دون! از کف مده! ز حق‌‌شکنی، قدر و آبرو دیدی اگر که حق کسی می‌شود تباه حق را بدون پرده و بی واهمه بگو پیراهن صداقت اگر پاره شد به تن با تار و پود زهد ریا کِی شود رفو؟ چون کربلا، مبارزه‌ی حقّ و باطل است گر شیعه‌ای ، به جز ره سالار دین مپو (ساقی) اگر چه دم زنی از جام باده‌ات مستی ز جام عشق طلب کن نه از سبو راه حسین ، راه خداوند داور است راه علی و آل شریف پیمبر است . سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi یکشنبه 11 آبان 1393 خورشیدی برابر با شب تاسوعای 1435 قمری