eitaa logo
گلواژه‌هاے اهل‌بیت (؏)
2.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
885 ویدیو
115 فایل
🔰 #کانال_مداحی_شعر_آئینی 🔰 #نشر و #گسترش اشعار ناب آیینی 💢 #نشر_اشعار_بروز از #شاعران_شاخص_کشور کانال گلواژه هاے اهل‌بیت (؏) با حضور شاعران کشورے با جدیدترین اشعار آئینی، مداحی و مولودی مدیریت کانال: خادمةالزهرا(س)علیزاده @maddah_67 ایدی جهت تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
(ألسّلامُ عَلَيكَ يا بقيةاللهِ فی أرضه) (شهسوار معدلت) در سماوات ولایت ، اختری شد جلوه گر کز فروغش شد مشعشع، اختر و شمس و قمر عرشيان ، مات رخ خورشید آن فرخنده روی فرشیان ، در حسرت دیدار آن نیکو سیَر عامل حکم الهی ، مصدر احکام حق کز عدالت نیست مانندش به عالم سر به سر کیست این مولود کز فرّ جمالش کائنات در تب و تابند تا بینند او را یک نظر ؟ نوگل نرجس بُوَد ، کز گلسِتان حیدری عِطر جانبخش‌اش کند سرمست، اَبنای بشر وارثِ دیهیم احمد ، شهسوار معدلت خاتم انگشتری عدل ـ امامِ دادگر مَهدی آل محمّد ، حجة بن العسکری منجی خلق جهان ـ آن پادشاه منتظَر شد تولّد نیمه‌ی شعبان که تا کامل شود آسمان شیعه ، با منظومه‌ی ثانی عشَر لیک پنهان است پشت ابر هجران آن امام هست عصر غیبت و عالم فتاده در خطر شد مسلمانی شعاری و نباشد عدل و داد پیکر اسلام ، از ریب و ریا شد محتضر زیر بار غصه ، خم گردیده پشت عالمی تا به کِی باید تحمل ، بار غم را بر کمر سینه‌ها آتشفشان گردیده از ظلم و ستم شعله‌ی تبعیض و غارت می‌زند بر دل شرر ای امید شیعیان! جان‌ها ز غم بر لب رسید رفته طاقت ، از تن درماندگان خونجگر خیز و بشتاب و بزن از پرده‌ی غیبت برون با فروغ روی خود کن شام هجران را سحر (ساقی) میخانه‌ی مهری و احسان و کرم می‌کنی سرمست، عالم را چو گردی جلوه‌گر سید محمدرضا شمس (ساقی) 1388 http://eitaa.com/shamssaghi
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قائِمِ آلِ مُحَمّد (عج) (صبح امید) اسیر زلف کمند تو ، گل‌عذارانند خراب نرگس مست تو هوشیارانند قرار برده نگاهت به غمزه از دل خلق که در مسیر عبور تو رهسپارانند بشوق آنکه کنی جلوه از کرانه‌ی غیب به رهگذار تماشا ، امیدوارانند چه چشم‌ها که به ‌در خیره ماند و در حسرت به گور رفته و اکنون خوراک مارانند غمی نشسته به دل‌های بی‌قراری که : به جرم عزت مردانه در حصارانند چه سَروها که نشد خم شکوهِ قامت‌شان به نزد ظلم ، که تندیس شرمسارانند غرور و عزت و آزادگی نیالودند دریغ و درد که در خیل سربدارانند چه خانه‌‌ها که ز بیداد ظلم ویران شد چه مردمان که ز اندوه ، سوگوارانند نمانده شوق به دل‌های خسته از تقدیر جماعتی که سیه بخت روزگارانند توان و توشه به یغما برفت و درماندیم از آن زمان که به تاراج ، نابکارانند ز کوهٍ درد که بر شانه‌ها نشسته کنون کمرشکسته‌ی تبعیض ، بی‌شمارانند ز سفره‌‌های تهی از طعامِ فرزندان چه مادران و پدرها که شرمسارانند به کام خلق بوَد آه و غصه و حسرت اگرچه کامروا ، خیل ِ پاچه خارانند حدیث لاله ندانند ظالمان ز ظلیم که از مصائب انبوه ، داغدارانند نوای نوحه ز هر خانه می‌رسد بر گوش که چشم‌های ستمدیده ، اشکبارانند ز سردمهری حکّام غافل از تدبیر در انجماد ، چو سرمای دی نگارانند به تنگ آمده دل‌ها ز موسم پاییز که خیل منتظران ، در پی بهارانند بهار فصل شکوفایی است و شادابی که نغمه ساز فلک ، چهچه هَزارانند چو شام غم به سرآید به‌شوق صبح امید به کنج میکده‌ی عشق ، می‌گسارانند ز شهریارِ غزل یاد می‌کنم که به حق گدای مَرتبتش نیز ، شهریارانند : "مرا به وعده‌ی دوزخ مساز ازو نومید که کافران به نعیمش امیدوارانند" بیا و پرده ز رخ گیر و دل‌ربایی کن که مضطرب ز حضورت گناهکارانند قیام کن که بگیری تقاص مظلومان! که در رکاب تو آماده ، جان نثارانند پیاده‌ایم و حریفان سواره گرچه ولی ز عزم راسخ مان ـ مات ، شهسوارانند اگرچه موجب بیداد و ظلم جباران قصور ماست که بر گُرده‌ها سوارانند بزن به تیغ عدالت تمام سرهایی که در مدارِ دیانت ز کجمدارانند امید نیست کسی را به غیر درگه تو "که بستگان کمند تو رستگارانند" بریز (ساقی) هجران کشیده جامی را که تشنگان وصالت چو من هِزارانند . سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi
(ستاره‌ی امید) ز دوری‌ات نمرده، دم ز مهر اگر که میزنم ببین که از فراق تو ـ در احتضار و مردنم اگر نمرده‌ام مدان بوَد ز سخت جانی‌ام مرا بخوان جنازه‌ای که بی مزار و مدفنم بدون تو جهان من ، کویر بی نشان بوَد که از نسیم روی تو بَدل شود به گلشنم بهار آرزوی من! خزان عمر من ببین که داغ دوری‌ات کنون شرر زده به خرمنم از آتش فراق تو که سوخت زندگانی‌ام گهی به حال مردنم گهی به حال شیونم چو شمع مرده تا سحر ، گریستم برای تو سرشک خون ز دیده‌ام چکیده روی دامنم ستاره‌ی امید من در آسمان چشم توست کرم نما ، فروغ دیده‌‌ام! بیا به دیدنم کبوتر نگاه من ، به بام انتظار تو... نشست و تو نیامدی! بیا ببین پریدنم نظر نما به قامتم که چون الف ستاده‌ای به زیر بار هجر تو چو دال ، در خمیدنم به جستجوی روی تو شدم چو قیس خسته‌دل که در وصال لیلی‌ام به دشت در دویدنم منیژه را بگو که رستم زمان خبر کند که از گزند دشمنان به چاه همچو بیژنم ز (ساقی) شکسته‌دل، شراب عاشقی طلب چنان که عالمی شود ، خراب مِی کشیدنم . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1398/9/18 @shamssaghi
(اَللّٰهـْـمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّـكَ الْفـَــرَج) عیـــد آمد و ما بــدون تو غــــم داریم در سـیـنه‌ی انتظــــار ، مـــاتـــم داریم گـل کـرده اگرچـه دشـت و بسـتان اما ای رونــق بـوسـتان! تـو را کـــم داریم سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi
(اَللّٰهْمَّ عَجّلْ لِوَلٖيِكَ الْفَرَج) (شکیبِ جان) غزال چشم تو ای دوست چون کُشد ما را چگــونـــه دل نبَــرد ، دلبـــران رعنـــا را ؟ به یک کـرشمـــه دلی را اسـیر خــود داری منیژه ، لیلی و شیرین و ویس و عـَـذرا را بــه چــاہ عشـق، کِشـی یـوسـف پیمــبر را که زیــر پـــا نهـد از عــاشـقی ، زلیخـــا را غبـار کـوی تو چون مُـردہ ، زنـدہ می‌سازد چه حاجت ا‌ست به عالم ، دم مسـیحا را ؟ به جمکــران وصـالـت ، نهــاده‌‌ام چون دل کجــا نیــاز ، بـه دیــر اسـت یـا کلیـسا را ؟ به کشـف یــار نـدارد نظــر بـه وادی طــور اگر که جلــوہ نمـایی به نظــرہ، مــوسـا را رسد به پــای تو گر دسـت انتظـــار امشب دهـَـم به شـوق وصـالت، تـن و سر و پـا را به تشـت عشق، ببــُـرّنــد اگر سـرم هــرگـز غمــم مبـــاد و کنــم اقـتـــدایْ ، یحیـــا را شرار فتــنه ی ســودابه را به جـان بخــرم سـیـاوشــانه بسـوزنــد اگـــر مـــرا ـ یـــارا به رهن مِی، دهم این خـرقـه‌ی ریـا امشب که هیــچ خـــردہ نگیرند شیــخ صنعـــا را بلنـــد پــایــه ‌تـر از وهمــی و خیــال‌سـتی کـه بـــالِ اوج، بگیـری ز عقـــل و عنقـــا را معــادلات جهــان ، سخـت می‌شود هـر دم بیـا و یک‌شبه خود حـــل کن این معمـــا را بیـا و بـر دل شــوریـده‌ام ، نگـــاهــی کــن! کـه وقـت، تنــگ و نشاید طــلوعِ فـــردا را اگــر بــه مــاہِ جمــالـت، نگـــاه مــن افتـــد ز شـعـشـعــات نگــاهــت شــوم جهـــان آرا به انتظــار نشـیـنم چو جمـعـــه ‌هــای دگـر خــدا کنــد کــه بیــایی بــه رســم دیـــدارا مپـوش مــاہِ جمـــالـت به پـــرده‌ی گیسوی بـــزن کنــــار ، ز رخســاره‌ات ، چـلـیـــپـا را "دلــم قــرار نمی‌گیــرد از فغـــان ، بـی‌تــو" شکیـب ِ جــان! نظــری، جــانِ نـاشکیــبا را به حجــله‌گــاہ وصـالـت نشسته‌‌ام یک عمر بـــزن بــه چـنــگ تـــرنـّـم ، نـُتِ نکیــسا را زمانه تلخـی هجـرت، از آن به کامم ریخت که عـرضـه مختصر افتـادہ این تقــاضــا را کنون‌که هست تقــاضــای جـلوه‌گـاه وصـال تـو هم به گـــوش کـرامــت ، شــنو تمنــا را "نفس شمــار به پیچــاکِ" انتظــار تــوایــم بیـا که جــان بـه لـب آمـد قلــوب شــیدا را مَجــالِ از تـو نـوشـتن اگرچه بســیار است ولی بس اسـت همین واژہ ‌هــای گــویــا را قلنـــدرانـه سـرودم گــر این غـــزل امشـب تو هـم به رسـم سلیمــان، نظــر نمــا مــا را قصـیده‌وار اگر این غــزل به شعر نشـسـت به وصـف تو طلبـــد ، بلکــه مثــنوی هــا را بـه کــوی میکــدہ، آوارہ‌ایــم و سـرگــردان بـــریـــز (سـاقی) عشــاق! جــــام میـــنا را سید محمدرضا شمس (ساقی) 1394 http://eitaa.com/shamssaghi
(مَتیٰ تَرانا وَ نَراكَ یابنَ الحسَن) (سلاله‌ی طاها) بر من بتاب، ای مَهِ زیبا ببینمت! تا از ثریٰ ، به عرش ثریا ببینمت در انتظار ماهِ رخت، با دلی پر آه... عمری نشسته‌ام به تماشا ببینمت چشمم سپید شد همه شب در غیاب تو ای ماه شب ‌فروز...! بیا تا ببینمت صد سلسله بشوق تو در خواب رفته است برخیز، ای سلاله ی طاها ببینمت! هر جمعه بی‌تو آمد و بی‌تو غروب کرد آیا شود به جمعه ی فردا ببینمت ؟ جانم به لب رسید و نفس در گلو شکست بر من بِدم، مراد مسیحا...! ببینمت بس بیت‌ها به شوق غزال نگاه تو گفتم که تا میان غزل‌ ها ببینمت دلخسته‌ام ز خویش و ز خویشان رمیده‌ام مشتاقِ دیدنم به تمنّا ببینمت در این کویر تب‌زده عمرم به سر رسید شاید به بی‌کرانه‌ی دریا ببینمت لب ‌تشنه‌ی وصالم و در ساغر خیال خواهم که ای شراب گوارا ببینمت تا چشم بد نظر نکند بر جمال تو تن‌ها رها نموده که تنها ببینمت لیلای من! بیا که درین دشت پرملال مجنون‌صفت به دامن صحرا ببینمت اصلاً بگو که یوسف زهرا چه‌سان کجا؟ شیداتر از هزار زلیخا ببینمت گر نیستی موافق کیش و مرام ما گو تا به دِیر، یا به کِلیسا ببینمت؟ هرچند شد خزان گل عمرم درین فراق خواهم که تا همیشه شکوفا ببینمت در انتظار روی تو مویم سپید شد امّا نشد به دیده‌ی بینا ببینمت چشمی نمانده است ببینم اگر تورا لَختی بیا به دیده‌ی معنا ببینمت شاید که نیست دیدن رویت نصیب من پس لااقل بیا که به عقبا ببینمت (ساقی)! بریز باده‌ای از ساغر وصال تا مِی کشان و مست، به دنیا ببینمت. سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
(میلاد امام زمان "عج" مبارک باد) ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا (همیشه بهار) امير قافله آن شهسوار می‌آيد قرار خاطر هر بی‌قرار می‌آيد خزان اگرچه گرفته تمام عالم را گلی كه هست هميشه بهار می‌آيد چو هست قحط تراوت درين كوير عطش به كام تشنه لبان آبشار می‌آيد سحاب رحمت حق آن بهار جاویدان به آبیارى اين شوره‌ زار می‌آيد نسيم مِهر، وزيدن گرفته بر عالم نشاط و خرّمی پایدار می‌آيد مَهی كه هست ز پشت و قبيلهٔ خورشيد به دفع ظلمت اين شام تار می‌آيد غبار گام به گامش دواى ديدهٔ ماست طبيبِ عشق چه نيكوعِذار می‌آيد بگو به يوسفِ كنعان بساط خود برچين كه يوسف دگری از قرار می‌آيد هلا، كه خفته به غاريد وقت بيداری‌ست! خبر رسيده كه آن یارِ غار می‌آيد شكسته‌كشتی دل‌هاى موج حادثه را بَرَد ز بحر فنا ، تا كنار ، می‌آيد براى آن که بسوزد به آهِ سوته دلان رداى كفر و ستم... شعله‌‌وار می‌آيد براى آن كه بگيرد تقاصِ کرب و بلا يگانه منتقم هشت و چار می‌آيد براى آن كه كند قلع و قمع دجّالان عَلم بدوش ِ به كف ذوالفقار می‌آيد براى آن كه به خاک افكند شقاوت را ز شاهراهِ عدالت، سوار می‌آيد براى آن كه كند شهر عشق را آباد خبر دهيد كه آن شهريار می‌آيد بگو به مطرب عرفان ترانه‌ای سر کن که از کرانه ی غیبت، نگار می‌آید بزن به چنگ ترنّم، نت نکیسا را که عشق و شادی و شور و وقار می‌آید چو هست (ساقی) عشّاقِ دردمند جهان دواى دل‌شدگان ِ خمار می‌آيد . سيد محمدرضا شمس (ساقی) 1392 eitaa.com/shamssaghi
(السّلامُ عَلَيكَ يَا بَقيةاللهِ فِی اَرضه) « دُرّ شاهوار » رسید مژده به بلبل که نوبهار آمد به صحن باغ و چمن یار گلعذار آمد صبا عبیرفشان کرده دشت و بستان را بدین نوید فرح‌زا که نوبهار آمد صباح لب به تبسّم گشود غنچه ز شوق چو عندلیب خوش‌الحان به شاخسار آمد به‌طرْف باغ به گلبانگِ عشق، بلبل و سار به صد ترنم و شور و نوا، هزار آمد روان به جوی، چو شهد خوشاب آب روان به پای گلبن چون درّ ِ شاهوار آمد کنارِ جوی، به شادابی و صفا سوسن به دَه زبانِ رسا ، مژده داد : یار آمد چو لاله چهره‌ی این گل بدید در گلشن بسوخت چهره‌اش از رَشک و داغدار آمد سحرگه از شرف باغبان گلشن دین فرح‌فزا گل مختوم هشت و چار آمد به باغ عسکری آن گل دمید و باغ جنان ز رشک آن گل رخساره، شرمسار آمد دمید نوگل نرگس به دامن نرجس که نرگس چمن از حسرتش خمار آمد شمیم دلکش آن گل ز عطر دین و خرد مشام اهل خِرد را ، شمامه بار آمد به گلشن علوی سرو سرفراز رسید به کشور نبوی شاهِ تاجدار آمد به‌روز نیمه‌ی شعبان ز کِتم پرده‌ی غیب امام عصر و شَهِ غیب و آشکار آمد سلیل احمد مختار و ناسخ کفّار به انتقام نیاکان، به اختیار آمد شَه سَریر امامت، امیر کشور دین به تاج و تخت شریعت زمامدار آمد شهی که از قدمش شد بنای دین باقی مَهی که از کرمش عرش را قرار آمد امامِ هادی مطلق، ولی و حجّت حق به استعانت ِ اسلام حق شعار آمد نه خاکیان به سُرورند از ولادت وی که قدسیان همه را عیش پایدار آمد رسید خسرو عادل به دفع اهرمنان بگو به خصم که با حکم کردگار آمد امیر لشکر دین، در نبرد مدعیان به رزمگاه، مسلّح به ذوالفقار آمد خدیو عرصه‌ی ایمان، زعیم مُلک ولا به شهر عشق، مَلک‌جاه شهریار آمد پناه و حامی درماندگان به عدل و وداد به دادخواهی مظلوم، دادیار آمد نجات‌بخش بشر از میان بحر ستم مهینه جنّت یزدان، سفینه‌وار آمد شدند مات رخ او صفوف شاه و وزیر چو میر عرصه‌ی شطرنج، شهسوار آمد نهاد مهره‌ی دشمن به ششدر توحید چو دل بباخت درین نرد و در قمار آمد شها ، مها ، ملکا ، خسروا ، جهاندارا ! بیا که بی‌‌تو به دین لطمه بی‌‌شمار آمد ریا و کید و جفا و عناد و کین و حسد به جای رحم و وفا و شرف به کار آمد به سوی منتظران، خسروا نظر فرما که جان ما به لب از دردِ انتظار آمد به طبع (شمس قمی) کن عطا فروغ خِرد که بی فروغ و خرد، دین و علم تار آمد . شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
(یـا ابـاصـــالــح المهـــدی ادرکنی) ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا (طبیب دردمندان) بیا پایان بده صبح امید این شام ظلمانی میفشان پردهٔ زلف و مکن رخسار، پنهانی چو آن روی دل افروزت، بُوَد ماهِ شبستانم چرا پنهان کنی خورشیدِ رخ ای يوسف ثانی به چاه عشقت افتادیم اما بی‌چراغ دل حجاب ما، بُوَد اعمال ما ای ماهِ کنعانی نوشتم نامه‌هایی تا شوی آگاه از رازم اگرچه نا‌نوشته قصه‌ی مارا تو می‌خوانی شدم بیمار هجرانت، بیا ای مونس جانم! تویی دارو تویی درمان، طبیب دردمندانی پی لیلای حسنت گشته‌ام مجنونِ سرگردان بیا ما را رها گردان از این وادی حیرانی بیا و یک نظر بر این دلِ شوریده‌ی ما کن که تا شاید بگیری از دل این اندوه طولانی بیا معنی بده بر زندگانی با ظهور خود که از سرگشتگی حاصل نگردد جز پریشانی بیا و این دل غمدیده را لختی مداوا کن که بی‌‌تو این جهان با وسعتش ماند به زندانی جهان از ظلم استبدادیان آشفته بازار است رها کی می‌کنی ما را ، ازین سر درگریبانی دلم می‌گیرد از این فرقه‌های بی سر و سامان سَرت گردم که در سرتاسر عالم، تو سامانی بیا با ذوالفقار حیدری، ای منجی عالم! جهان را پاک کن از شرّ استعمار شیطانی ز جام دلکشت (ساقی) به یمن روز میلادت خماران را کند مست از شرابِ ناب عرفانی . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1376 eitaa.com/shamssaghi
(اَللّٰهـْـمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّـكَ الْفـَــرَج) عیـــد آمد و ما بــدون تو غــــم داریم در سـیـنه‌ی انتظــــار ، مـــاتـــم داریم گـل کـرده اگرچـه دشـت و بسـتان اما ای رونــق بـوسـتان! تـو را کـــم داریم سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
(اَللّٰهـْـمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّـكَ الْفـَــرَج) عیـــد آمد و ما بــدون تو غــــم داریم در سـیـنه‌ی انتظــــار ، مـــاتـــم داریم گـل کـرده اگرچـه دشـت و بسـتان اما ای رونــق بـوسـتان! تـو را کـــم داریم سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
«یا اباصالح المهدی ادرکنی» همه شب به یاد رویت نظری به ماه دارم به جنون کشیده مانم چو به مَه نگاه دارم دل من به جستجویت همه شب بشوق رویت شده معتکف به کویت چو تو پادشاه دارم نه شب مرا سحرگه نه سحر ز سوزم آگه كه ز سوز هجرت ای مَه! دلِ پر ز آه دارم شده عشق روی دلبر اگرم گناه و کیفر به یقین هزار دفتر ، سیه از گناه دارم برو کاروان شتابان که منم در این بیابان به هوای ماه كنعان دل و دين به چاه دارم نه دلِ مرا قراری، نه اميدِ وصل ياری نه ز بخت انتظاری، نه به دوست راه دارم به در ِ سرای او سر ، بزدم به حلقه ی در كه به سر ز مهرش افسر عوض كلاه دارم شده‌ام اگر غزلخوان، به گل جمال جانان غم هجر او فراوان ، به دلم نگاه دارم بده (ساقی) آن پیاله که شده مرا حواله به امید استحاله دل و دین تباه دارم سید محمدرضا شمس (ساقی) 1384 eitaa.com/shamssaghi