eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
86 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🕊💚🕊 آثار و برکات معنوی حفظ قرآن کریم 💠۱_هم نشينی با فرشتگان 💠۲_ايمنی از عذاب الهی 💠۳_مشمول آمرزش الهی 💠۴_پذيرفته شدن شفاعتشان 💠۵_صاحب بالاترين درجات بهشت 💠۶_گرامیترین بندگان نزد خدا بعداز انبیاءو علما 💠۷_از دنیا رفتن حافظ قرآن شبیه انبیاءست 💠۸_خروج از قبورشان شبیه انبیاءست 💠۹_محشور شدنشان شبیه انبیاءست 💠۱۰_راه رفتن بر روی پل صراط در معیت انبیاء 💠۱۱_دريافت پاداش انبياء 💠۱۲_سرشناسان اهل بهشت  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔉 | سخنرانی 🔺 حجة الاسلام والمسلمین عالی ◀️ موضوع :برخورد قاطعانه امیرالمومنین با اختلاس و فساد
🟩باد آورده را باد مي بره 🔹️در زمان سلطنت خسرو پرويز بين ايران و روم جنگ شد و در اين جنگ ايرانيها پيروز شدند و قسطنطنيه كه پايتخت روم بود بمحاصره ي ارتش ايران در آمد و سقوط آن نزديك شد . مردم رم فردي را به نام هرقل به پادشاهي برگزيدند . هرقل چون پايتخت را در خطر مي ديد ، دستور داد كه خزائن جواهرت روم را در چهار كشتي بزرگ نهادند تا از راه دريا به اسكنديه منتقل سازند تا چنانچه پايتخت سقوط كند ،‌گنجينه ي روم بدست ايرانيان نيافتد . اينكار را هم كردند . ولي كشتيها هنوز مقداري در مديترانه نرفته بودند كه ناگهان باد مخالف وزيد و چون كشتيها در آن زمان با باد حركت مي كردند ، هرچه ملاحان تلاش كردند نتوانستند كشتيها را به سمت اسكندريه حركت دهند و كشتي ها به سمت ساحل شرقي مديترانه كه در تصرف ايرانيان بود در آمد . ايرانيان خوشحال شدند و خزائن را به تيسفون پايتخت ساساني فرستادند . 🔸️خسرو پرويز خوشحال شد و چون اين گنج در اثر تغيير مسير باد بدست ايرانيان افتاده بود خسرو پرويز آنرا ( گنج باد آورده ) نام نهاد . 🔻از آنروز به بعد هرگاه ثروت و مالي بدون زحمت نصيب كسي شود ، آنرا بادآورده مي گويند .
🌷 امام جواد علیه السلام: ✍بدان که تو لحظه‌ای از نگاه خـدا خـارج نیستی پـس ببـیـن چگونه عمل می‌کنی؟ و چـگـونـه هـسـتـی؟ 📚 تحف العقول
🕋 نماز دهه اول ماه ذی‌الحجة👆 💠امام باقر(علیه‌السلام): 🔹هیچ‌گاه نماز دهه اول ذی‌الحجة را ترک نکنید. اگر این نماز را بخوانید، در ثواب اعمال حاجیان شریک خواهید بود؛ هرچند که به حج نرفته باشید. 📿نماز دهه اول ذی‌الحجة در ده شب اول این ماه، از غروب آخرین شب ماه ذی‌القعده تا شب عید قربان بین نماز مغرب و عشا خوانده می‌شود. •┈┈••✾••
نام کداميک از پيامبران نام سوره هاي قرآني نيز قرار گرفته است؟؟؟ 👇👇👇👇👇👇👇 1)يونس:دهمين سوره قرآن 2)هود:يازدهمين سوره قرآن 3)يوسف:دوازدهمين سوره قرآن 4)ابراهيم:چهاردهمين سوره قرآن 5)محمد:چهل و هفتمين سوره قرآن 6)نوح:هفتاد و يکمين سوره قرآن 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🪐تفاخر بى معنا به جاى عبرت گرفتن! 🟤يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ! وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ! وَ خَطَراًمَا أَفْظَعَهُ!لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُدَّکِر، وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَکَان بَعِيد! 📿شگفتا چه مقصد بسيار دورى و چه زيارت كنندگان بيخبرى و چه كار دشوار و مرگبارى! پنداشتند كه جاى مردگان خالى است، آنها كه سخت مايه عبرتند، و از دور با ياد گذشتگان، فخر مى فروشند 🖊آرى استخوانهاى پوسيده در زير خاک و بدنهايى که مور و مار به آن در آويخته چيزى نيست که به آن افتخار کنند چه خوب بود به جاى اين افتخارات موهوم عبرت مى گرفتند و فرداى خود را در زير خروارها خاک در گورهايى سرد و خاموش و بريده از همه بستگان و دوستان با چشم خود مى ديدند و از اين خواب سنگين غفلت بيدار مى شدند. 📘
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 #Part_36 و تحمل این چشم ها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف می ک
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت البته ردّ تو رو فقط از دمشق و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن ترین جا برات همون داریاست. از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت و او میدید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر میکردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمیگردیم ایران، ولی نشد.و سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست صدایش در گلو فرو رفت :»از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم! سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه حضرت زینب حرف آخرش را زد تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات امن نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری! ساکت بودم و از نفس زدن هایم وحشتم را حس میکرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و عاشقانه حرف حرم را وسط کشید زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه حضرت سکینه بودی، مطمئن باش اینجام حضرت زینب خودش حمایتت میکنه!صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا حرم کشیده شد و قلبم تحمل این همه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم. تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس میکردم به هوای من چه وحشتی را تحمل میکرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقه اش بیشتر میشد و خط پیشانی اش عمیق تر. دوباره طنین عشق سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بی اختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظه ای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟ انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، دلتنگی نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیس من میتپید. ابوالفضل هم دلش برای حرم داریا می لرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد فعلا که کنترل داریا با نیروهای ارتش! و این خوش خبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و این بار نه فقط تکفیریهای داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است. فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست ارتش آزاد افتاده و آنها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند. از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش میکردند از شهر فرار کنند و سقوط شهرک های اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود. محله های مختلف دمشق هر روز از موج انفجار می لرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم حضرت زینب جذب گروه های مقاومت مردمی زینبیه شده بود. دو ماه از اقامت مان در زینبیه میگذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و ترور عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهایی ام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمیگشتند نگاه مصطفی پشت پرده ای از خستگی هر شب گرم تر به رویم سلام می کرد. شب عید قربان مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی ساده ای پخته بود تا در تب شب های ملتهب زینبیه، خنکای عید حالمان را خوش کند. در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش میخندید و بی مقدمه رو به ابوالفضل کرد پسرم تو نمیخوای خواهرت رو شوهر بدی؟ جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و میخواهد دلم را غرق عشقش کند که سراسیمه پا پس کشیدم. ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه،من نوکرشم هستم! و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم میخواهد راه گلویم را باز کند که با محبتی عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمیزد. گونه های مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبان ماه، از کنار گوشش عرق میرفت که مادرش زیر پای من را کشید داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!موج احساس مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم میکوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :»مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟و محکم روی پا مصطفی کوبید این تا وقتی زن نداره خیلی بی کلّه میزنه به خط!زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط میکنه کار دست خودش و ما نمیده!« کم کم داشتم باور میکردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند.. ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 فرازي زيباازسوره مائده باصداي مرحوم استادشيخ محمودطبلاوي *┄┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄┄* کانـال آموزشی
💕 کاری کنید که مرد با شوق به خانه بیاید 💕 🧕🏻خانم خانه! حتماً هنــگام ورود همــسرتان به خانه ، لبخند به لب داشته باشــد ، حتی اگر کوهی از مشکلات بر دوشتان سنگینی می‌کند. 😍اصلاً شایسته نیست که موقع ورود همسرتان به تلویزیون چسبیده باشید و یا در آشپزخانه یا اتاق پنهان شده باشید و یا.... 💑 کنار همسرت بنشین... ✍ پیامبــر اکـــرم (ص): 🔸جلوس المرء عند عیاله احب الی الله تعالی من اعتکاف فی مسجدی هذا؛ 🔸در پیشگاه خداوند تعالی، نشستن مرد در کنار همسر خود، از اعتکاف در این مسجد من، محبوبتر است. 📚 تنبیه الخواطر، ج ۲، ص ۱۲۲.۱۲
یکی گفت چه دنیای بدی 🥀 حتی شاخه های گل هم خار دارد🌵 دیگری گفت چه دنیای خوبی🌹 حتی شاخه های پراز خار هم‌گل دارد🌵 عظمت‌ در‌ تفکر‌ است‌ نه در چیزی‌ که میبینیم.