eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
78 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آه.آقا منو اینهمه رسوایی. کنارم نزنی.... هدیه به امام حسین علیه السلام صلوات. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم
•°🌱 ♥️ ای که‌روشن شود از نور تو هر صبح جهان ... روشنای دل من حضرت خورشید، سلام ✋🏻 | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
آقایِ‌رئیسی‌دیروز‌باهمہ‌نامزدهادیدارڪرد توتاریخ‌بنویسید؛ همونےڪه‌می‌گفتن‌اگه رأی‌بیاره، توخیابونا‌دیوار‌میڪشه،، حتی‌بین‌خودش‌واونایی‌که‌تومناظرات‌ بهش‌تهمت‌زدن‌هم‌دیوار‌نڪشید! ؟ (: | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
13.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گرچه دوریم؛ به یاد تو سخن می‌گوییم.. 🙃💔 صل الله علیک...💚 | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
••رتبه‌بالا‌در‌کــنکور‌ِشهـادتم آرزوســــ✨ــــت😍•• | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
「🌿🏔」 اقاجـان‌چگونہ‌گویــم ڪه‌ٺونورجـان‌مایـے♥️ | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان داداش رضا راجع به داستان...👇 رضا داداشی جوان متحول شده ای که دست به کمک برای ترک گناهان جنسی( ببخشید) زده. گناه بشدت زننده ومبتلابه جامعه امروز. که علت اون متاسفانه خانما والبته چشم ها و نوع برخوردها هستن
پوشش تنگ ونازک آسیبی بما وارد کرده تا جایی که هرکاری میکردم ازذهنم پاک نمیشد اون صحنه ی لباس پوشیدن اون دختر و چند بارم شده عهدمو شکستم ولی تازگی ها خیلیییی دارم جلوی چشممو میگیرم و همیشه یه کش به دستم بستم تا اگه بازم دیدم از روی لذت اون کشو محکم بکشم تا دردش تمام وجودمو فرا بگیره ... سلام.من سیّد محمّد رضا هستم و در آستانهی بیست و چهار سالگی هستم از اون جایی که توی شهر ما دخترا خیلی راحت میگردن و آزادانه جولان میدن؛ خب طبیعتا خیلی از امثال ما ها اذیت میشیم البته خودم به شخصه خیلی از جاها سعی کردم سرم رو پایین بندازم و نگاهم رو کنترل کنم اما نمیشه همیشه تو خیابون سرت توی یقه ات باشه چون شما منو نمیشناسین صراحتا میگم که من خیلی از این دخترا بخصوص مادرانی که می بینم که همراه بچه هاشون فرهنگ رعایت کردن حجاب رو ندارن لعنت میکنم اما یه قابلیت خوب ذهن من اینه که دیگه توی خونه به ظاهر اون خانما فکر نمیکنم چون توی خونه خانمم که زندگیمو بهش مدیونم آرامش خونمون رو تامین میکنه ... سلام من ۲۵ سالمه و در شرف ازدواج هستم و اگر خدا بخواهد نمیدونم بالاخره کی ختم به خیر میشه و خیلی برای من شده زیاد به وفور من با ساپورت اذیت نمیشم من بیشتر با این دختر پسر هایی که با همن میگن و میخندند و دست همو میگیرن اذیت میشم و مخصوصا فکرهایی که راجع بهشون میکنم و تصور میکنم با هم لذت میبرند عشق و حال و من باید عذاب بکشم اصلا اون لحظه بدجوری حسرت میخورم انگار آب میشم میرم زمین بدجوری تحریک هم میشم مخصوصا اگر دختره خیلی خوشگل و جذاب باشه و مذهبی محجبه باشه هی خود خوری میکنم هی خود خوری هی حرص و جوش. خیلی حال و روز خوبی ندارم و نداشتم خلاصه بگم ان روز من هی خود خوری میکنم حتی من کارم به خود زنی هم کشیده شده تا اینجا بماند حرف زیاده برا گفتن یا علی داداش رضا سلام ان شاء الله حالت خوب باشه میخواستم نظرمو راجع به بدحجابی و نوع پوشش بگم که هر وقت میرم بیرون از این صحنه های بدحجابی میبینم اعصابم میریزه بهم . من یه خواهشی ازت دارم اینه که تو کانال بگین واسه ریشه کن شدن فساد در جامعه یه دعایی بکنیم و اونایی که دارن این راه رو پیش میرن از خدا بخواهیم اصلاحشون کنه و یه ایمانی بهشون بده به نظرم تاثیر میزاره خدا صدامونو میشنوه و میبینه . این کارمون هم باعث خشنودی امام زمانمون میشه ...سلام داداش حقیقتا من خودم نمیگم حتما دخترا باید چادر بپوشن واعتقاد به چادر ندارم به نظرم باید لباسی بپوشن که زیبنده ی یک زن مسلمان ایرانی باشه. بعضی از دخترا تو خیابون وقتی میبینی خیلی راحت اندازه اندام و خلاصه سایزشو و ... تو ذهنت میتونی حسش کنی و این باعث میشه تو خونه همش بیاد جلو ذهنت و باعث گناهت بشه به نظر من اگه واسه اینطور افراد فرهنگ سازی میکردن و طراحان لباس لباسی ایرانی اسلامی و جوان پسند درست میکردن شاهد اینطور افراد در جامعه نبودیم چون اینطور افراد هیچ موقع نه از چادر خوششون میاد نه چادری میشن حامد هستم ۳۱ ساله ... خوندی؟ ازت میخوام نگی برو خودتو کنترل کن و نگاه نکن. قبول داری این حرف خیلی بی منطقه ؟ که مثلا من هر جوری عشقمه بگردم تو نگاه نکن. من نمیخوام در مورد این چیزا حرف بزنم چون من، شمایی رو که دارید این کتابو میخونید قشر فهمیده و منطقی میدونم . وگرنه اگه جزو این دسته ها بودید هیچوقت این کتابو نمیخوندید. من تو این کتاب فقط نمیخوام از پوشش دختر ها بگم. آره ما پسر ها هم باید کنترل کنیم... اما اگه از دخترا میگم چون واقعا بد شده خیابون. ما پسرا با چه دخترهایی ازدواج میکنیم ؟ شاید بگی رضا تو خودتم ته دلت از این مدل دخترا خوشت میاد. هر پسری بگه نه دروغ میگه. اما بدون ما از نگاه جنسی خوشمون میاد وگرنه فکر نکن فطرتا از این آدما خوشمون میاد. اتفاقا یه چی بهت بگم یادت نره. پسرایی که با هزار نفر رابطه داشتن واسه ازدواج بیشتر دنبال دختری میرن که با حیا باشه. اونی که میره با دختر بد حجاب ازدواج میکنه شاید براش مهم نیست کسی تو خیابون ببینش یا نه. اما پسری که غیرت داشته باشه با همچین دختری ازدواج نمیکنه. شاید بگی رضا این عادلانه نیست که پسری بعد هزار تا رابطه داشتن بیاد با دختر با حیا ازدواج کنه ! اما یادت باشه که عموما عشق آخر پسرا پایدار تره... و نگران هم نباش. چون اصولا ما جذب کسی میشیم که عین خودمونه. من خودم معتقدم ما با کسی ازدواج میکنیم که عین خودمونه اما در تراکم بیشتر. شاید بگی نه من دو مورد سراغ دارم اینجوری نبوده. اما ما نمیتونیم اون دو مورد رو مبنا قرار بدیم و اون هزار مورد رو ندید بگیریم. ما با کسی ازدواج میکنیم که عین خودمونه. تازه؟ اگه واقعا توبه کنیم خدا مارو میبخشه و گذشتمون رو ندید میگیره. باور کن من از روی خیر خواهی این حرفارو میزنم. دوست ندارم به چشم یه کالا دیده بشی. مواظب صدف درونت باشه. تو فصل بعدی درمورد صدف درون بیشتر حرف میزنم منتظر فصل بعدی باش
ص۲ سلام دوستان عزیزم به فصل جدید خوش اومدید. تو این فصل میخوام بگم چی میشه که یه دختری بی حجاب میشه. البته خیلی ها میگن دلیل خونوادگی داره اما شخصا مخالفم. دلیل بی حجابی بیشترش بخاطر کمبود عزت نفسه. صد البته میشه مقصر رو پدر و مادر دونست اما با مقصر پیدا کردن چیزی درست نمیشه. وقتی کسی عزت نفسش کم باشه مدام دنبال اینه که توجه جلب کنه . شاید بگی رضا چرا؟ دلیلش ساده است. ما بزرگترین نیازمون در زندگی اینه که خودمونو دوست داشته باشیم و عملا کسی که خودشو نخواد تلاش میکنه که از راه غلط دیده بشه. بخاطر همینه که همش تو سایتم میگم سعی کنید هدف بریزید و بهش برسید چون همین هدف ریختن به آدم احساس ارشمندی میده. دلیل پوشش بد من : میخوام اعتراف کنم و بگم که خود منم از روی عدم آگاهی توی همین دام افتاده بودم اما تونستم بیام بیرون... دلیل اصلیشم کار کردن رو عزت نفسم بود! در مورد عزت نفس تو کتاب بهترین نسخه خودت باش خیلی توضیح دادم که دقیقا چه جوری باید عزت نفس خودمونو بالا ببریم. آسیب بزرگ مردهای متاهل : من دلم برای اون کارگری میسوزه که اومده دو تا نون بگیره ببره خونه و تو راه با دیدن همچین دخترایی اذیت میشه و ممکنه تو خونه بی اختیار ذهنش بیاد اون دختر رو با خانومش مقایسه کنه. خدایی خودت حاضری شوهرت این اتفاق براش بیوفته ؟ حاضری شوهرت تو خیابون راه بره و دخترا جلوش عشوه بیان؟ شاید بگی خب داداش رضا تو خارج دخترا لخت میان بیرون اما انقدر اذیت نمیشن. خودت جواب خودتو دادی. اولا تو خارج همه لخت میان بیرون و عملا کنجکاوی مرد ها خنثی میشه. ولی اینجا یه دختر ساپورت تنگ میپوشه و یه مانتو جلو باز .... خب ؟ کدوم تحریک پذیر تره ؟ اینو هیچوقت یادت نره که کلا زمین بازی متفاوته. نمیشه ایران رو با آمریکا مقایسه کرد. اونا اگه میبینن و اذیت نمیشن چون کافیه برن کاباره و سی دلار بدن و نیاز خودشونو با پول برطرف کنن... کاتالوگ میدن دست طرف و میگن میخوای با کدوم بخوابی ؟ یادت باشه که اونا مسیحی هستن و ما مسلمون و دین پذیرفته شده طبق آیه قران اسلامه. پس خواهش میکنم قبل اینکه این سوالو کنی زمین بازی هارو هم با هم مقایسه کن. من تو سایتم دهه هشتادی ها خیلی نظر میذارن و کاملا مشخصه که دارن اذیت میشن. میدونی برای چی ؟ چون روشون کار شده شدید ! امیدوارم اتفاق بدی براشون نیوفته چون اگه ماهواره رسالتشو همینجوری ادامه بده کم کم حیا از بین میره و خیلی وضع خیابونا بد میشه... من دوست ندارم این اتفاق بیوفته بخاطر همین این کتابو نوشتم. همیشه دست رو دست زیاده آدم هرچقدر هم خوشگل بگرده بازم یکی هست که از اون فشن تر میگرده و کلا رقابت زیبایی نیست. من اگه دختر بودم اصلا دوست نداشتم یه پسر منو به چشم یه کالای جنسی ببینه ... شاید نیاز به دیده شدن در دخترا زیاد باشه اما من ترجیح میدادم که موفقیت هام دیده بشه نه اندامم ! این خیلی زشته... کسی که عزت نفسش براش مهم باشه اصلا اجازه نمیده اینجوری دیده بشه. من نمیگم برو چادری شو! آدم با مانتو هم میتونه پوشش خوبی داشته باشه. من فقط میخوام به عنوان پسری که تو این جامعه زندگی میکنه بگم که به خدا ما پسرا جرئت نمیکنیم بخاطر پوشش شما راحت تو خیابون راه بریم. اذیت میشیم... من خیلی وقتا بخاطر پاکیم نمیرم خیابون هایی که میدونم اونجا زیاد بد میگردن... بخاطر همین مجبورم به مامان بابام بعضی وقت ها نه بگم... و ناراحتشون کنم. اما خدا خودش میدونه که من بخاطر بی احترامی نه نمیگم بلکه بخاطر این نه میگم که دوست ندارم پاکیمو از دست بدم. چون اگه یه دختر این مدلی ببینم دیگه ذهنم دست از سرم بر نمیداره. تو فصل قبلی در مورد ذهن پسرا توضیح زیاد دادم... امیدوارم درکمون کنی و بهمون حق بدی. مرسی که خوندی. تو فصل بعدی میخوام از پوشش مناسب حرف بزنم. اما بازم میگم....تاکید من رو پوشش مناسبه نه صرفا یه پوشش خاص ! مرسی. فعلا ⚘⚘⚘⚘ فصل سه : چی بپوشیم خو ؟ سلام.خوبی ؟ ببین میخوام یه چیزی بگم.من همون اولم گفتم که نگاه خیلی مذهبی شدید نسبت به پوشش دخترا ندارم. من از نگاه یه پسری که میخواد تو خیابون آرامش داشته باشه حرف میزنم. از نگاه من و پسرای مثل من پوشش خوب پوششیه که برجستگی های یه دختر معلوم نباشه. حالا خودت کلاهتو قاضی کن. خیابون که شده فیلم سوپر. من نمیخوام با حرفام همه رو تغییر بدم. یه نفرم بعد خوندن حرفام به خودش بیاد کافیه. یه جوری نگرد که بعدا این آه گفتن پسر ها به زندگیت برگرده. خدایی نکرده اگه یه نفر هم با دیدن تو اذیت بشه و فکرش مشغول بشه بره گناه کنه این گناه به پای تو هم نوشته میشه. من از روز دلسوزی حرف میزنم البته من میدونم شما در اون حد بد نمیگردید. اما خواهش میکنم سمت ساپورت و مانتو های باز نرید. به خدا ما حق داریم به جلومون نگاه کنیم. این حق رو از ما نگیرید. بذارید آرامش داشته باشیم. ازت میخوام به زندگی نگاه عبرتی داشته باشی نه شیدایی. خیلی از دخترایی که این
ص۳ مدلی میگردن فکر میکنی عاقبتشون چی شد؟ ها؟ باور کن هیچی... سنشون که بالا میره به پوچی میرسن. و چون خودسازی نکردن افسردگی میگیرن و عزت نفسشون تخریب میشه. آبجی گل من... من دلسوز تو ام. ازت میخوام بری پیشرفت کنی... هم درسی و هم معنوی و هم پولی. اما تورو خدا وارد این بازی بی پایان نشو. خدارو فراموش نکن. بذار همه چیت مال همسرت باشه. یه جوری نگرد که پسری با دیدنت آه بکشه... چون شرایط ازدواج سخت شده. ممکنه اثرشو تو زندگیت بعد ها ببینی. من تا ۲۲ سالگیم کلی فشن میکردم و میرفتم تو خیابونا با دوستام ۵ نفری و دخترها رو اذیت میکردیم. اما فکر میکنی تهش چی شد؟ تهش این شد که یه گره وحشتناک کور تو زندگیم افتاد و سرویسم کرد. دل لرزوندن و اثر کارما : این دل لرزوندن ها اثر کارما داره... کارما یعنی : هر کاری کنی به سمت خودت بر میگرده چه بد چه خوب. خدا شاهده اگه خوب بگردی ما پسرا همیشه دعات میکنیم. ان شالله هر چی از خدا میخوای بهت بده که باعث میشی ما پسرا تو خیابون آرامش داشته باشیم و به گناه نیوفتیم. اون سبزی فروشه که جنسشو داد میزنه و میفروشه اما کسی که در درون خودش طلا داره هیچوقت خودشو جار نمیزنه. خیلی خوبه که حجاب داری و پوشش خودتو حفظ میکنی. آفرین از نگاه من حجاب فقط چادر نیست. چادر پوشش برتره اما توصیه من چادره هر چند که هرگز اجباری نیست. تو با مانتو هم میتونی حجاب داشته باشی. باور کن هر چیزی که تو این کتاب گفتم برای خودت خوبه. هیچی جز خدا برای آدم نمیمونه. این همه تلاش میکنی زیبا بگردی که بنده خدارو خوشحال نگه داری و تاییدشو بگیری اما خدارو نه... تهش هممون میفهمیم که اشتباه رفتیم کل مسیر رو. ازت میخوام حرفامو باور کنی.. تو فصل بعد میخوام چند تا مورد رو بگم و بعد کتابو تموم کنم. یه دعا میکنم همه بگید آمین خدایا ؟ هر دختری که تو خیابون با حجاب میگرده و باعث میشه ما پسرا لغزش نداشته باشیم به حق ۱۴ معصوم هر چی میخوان بهشون بده و بهترین جایگاه رو بهشون بده و از فضل خودت کاری کن بهترین همسر و پاک ترینش گیرشون بیاد. ای خدا واسه تو کاری غیر ممکن نیست! ازت میخوام تو دنیا و آخرت سعادت مندشون کنی... چون تو خدایی و کار برات نشد نداره. کسی که بخاطر تو میاد با حجاب میشه هیچی براش کم نذار...هیچی... ⚘⚘⚘⚘ فصل چهار : فیک سلامی دوباره. میخوام یه حلالیت بگیرم. ببخشید که تند حرف زدم بعضی جاها. ولی قبول کن که ماها حق داریم. چون من دلم میلرزه وقتی میبینم یه دختری تو خیابون همه چیش بیرونه. ازت میخوام فیک نباشی. خودت باش. خوده واقعیت! بهترین نسخه خودت باش.نه بهترین نسخه دیگران ! اصلا اسمشو میارم اذیت میشم چه برسه به اینکه ببینمش. باور کن دست خودمون نیست. خدا مارو اینجوری درست کرده... منو داداش خودت بدون.... داداش هیچوقت بدی آبجیشو نمیخواد... حرفای من رو کسی اثر میذاره که میخواد واقعا... وگرنه کسی که دلش پذیرای حرفی نباشه گوش نمیده. نمیخوام بحث حق الناس رو بیارم وسط چون بدم میاد به دختری احساس گناه بدم. لرزوندن دل بخاطر بی حجابی حق الناس حساب میشه. چون حق هر پسریه که تو خیابون که داره رد میشه به راست و چپش نگاه کنه... پسرا تایید میکنن چی میگم. الان که حرفام تموم شد حس میکنم سبک شدم... آخه این حرفا تو دلم سنگینی میکرد شدید. ما یه سایتی داریم که توش تا الان خیلی ها با حجاب شدن. خداروشکر استقبال خوبی هم از سایتمون شده و عموم بازدید کننده ها دختر های جوونن. خدارو شکر هر بار دوره برگزار میکنیم کلی ثبت نامی داریم . ازت میخوام به سایتمون سر بزنی و پست هامونو بخونی و تو دوره هامون شرکت کنی و تو کانال تلگراممون هم عضو بشی خیلی ممنون که حوصله کردی و کتاب مارو خوندی... ممنووون..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 👊🏻«میداندار»👊🏻 🖋پارت50 -امیر علی- ...(🎧)حالت آبتین چیزی بود شبیه عصبانیت اون شبش توی مسجد والبته خیلی بدتر!! چشاشو انگار واقعا خون گرفته بود...داشت آتیش میگرفت از عصبانیت؛اینو وقتی فهمیدم که دویدم جلوشو گرفتم که دستش به بهراد صولتی نرسه... -:بهراد آشششششغااال!!!🤬... سمتش دویدم وشونه هاشو گرفتم که نزارم جلوتر بره...: -:آبتین صب کن....!... -:ولم کن...😡 -:آبتین تو الان عصبانی یی...نمتونم بزارم بری جلوتر... بلندتر داد زد: -:ولم ککککککن!!!.... و سعی داشت منو کنار بزنه... -:آبتین...این راهش نیست داداش!! -:میکشمش...با دستای خودم میکشمش!!🤬 -:صب کن آبتین...بزار تا باهم گیرش بندازیم...ولی الان نمیشه تو بری به جونش بیفتی که...🤫 -:ولم کن...برو کنار...😤😡 بالاخره زورش بهم رسیدو هلم داد کنار وسرعت گرفت سمت بهراد صولتی!!😥 -نیوشا- ...آبتین اون پسر رو از سر راهش کنار زد وفقط داشت میومد که بهرادو بکشه...به بهراد گفتم: -:برو...برو گمشو....زود برو!! نگاهم که کرد انگار کمی ترسیده بود...با شنیدن حرفام به خودش اومد ویه لحظه ای پرید تو ماشین وبا رسیدن آبتین راه افتاد...آبتین مشتی روی صندوق عقب ماشین کوبید وخواست دنبالش بره که گفتم: -:داداش ترو خدا!...😥 انگار نمیشنید!نمفهمید که دوروبرش چخبره...داشت میرفت که بکشش!تا سر کوچه دوید وبا رسیدن اون پسر جوون بهش از حرکت ایستاد... دستمو روی دهنم گذاشتم وبه دیوار پشت سرم تکیه زدم وبه بهم ریختگیش نگاه کردم وداغی باریکه اشک رو روی گونه هام حس کردم(خدایا!این چه آزمایشیه؟!!😭) -امیر علی- ...دویدم ودرست سر کوچه جلوشو گرفتم وبا نگرانی اما به حالت دعوا کردنش گفتم: -:آبتین صب کن!!... آروم باش!!...خواهرت داره سکته میکنه!!...آروم باش!!😠 به پشت سرم نگاه میکرد...با شنیدن اسم خواهرش یکمی آروم گرفت...به اخمم ودر عین حال اضطرابی که توی چهرم نمایان شده بود خیره شدو بعد از چند لحظه کوتاه... -آبتین- ...اشک نگاهمو تار کردو همونطور که بهش نگاه میکردم با بغض گفتم: -:من بی غیرت چیکار کنم امیر...؟!! وهمزمان با فرو ریختن اشکام،انگار امیر علی سرمو به سینه اش چسبوند وخواست که آرومم کنه...منم دیگه از خود بی خود شدم وبلند بلند گریه کردم...فقط گریه کردم...بلند...از ته دل!...دیگه مهم نیست کی هست وکی نیست...!نمیتونم دیگه...دیگه نمیتونم...تحمل ندارم!...خسته ام...داغونم...دیگه له شدم...خورد شدم...حقیر شدم...نابود شدم...نابود...!تا کی قراره ادامه بدی خدا؟!...دارم میمییرم خدا!!...دیگه نمیتونم...به خودت قسم...دیگه تحمل ندارم...به جون همونی که برات مهمه...من دیگه رد دادم!...شدم یه دیوونه داغون...همینو میخواستی؟!!...یا هنوز هم قراره ادامه داشته باشه؟!!...من دیگه نمیتونم...نمیتونم...نمیتونم دیگعععععع!!....😭😭😭😭😭... 《 کپی از رمان میداندار ممنوع❌(تحت پیگرد الهی)🔅》 ⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 👊🏻«میداندار»👊🏻 🖋پارت51 -شکیبا- ...دل شوره گرفته بودم...زهرا باید میومد! دیگه نتونستم تحمل کنم وبهش زنگ زدم...اما انگار خبری نبود...تا لحظه آخر...تا وصل شد گفتم: -:الو زهرا...! صداش خفه بود وانگار نفسی برای صحبت کردن نداشت: -:سلام... -:سلام زهرا!خوبی؟!!!😥🤭... -:شکیبا... -:جان؟!! -:میای دنبالم؟!! -:آره حتما!کجایی؟!!😰 -:تو کوچمون منتظرتم... -:دارم میام.خداحافظ!😓 گوشی قطع کردم وشروع کردم مسجدو دویدن...خیلیل استرس گرفتم...چرا اینطوری بود؟!!خدایا... از سالن اومدم بیرون وکفشامو از جاکفشی برداشتم انداختم رو زمین...پشت کفشامو خابودم وپام کردم ودویدم سمت در... خدایا چیشده؟!!😰 کل خیابونو سمت خونشون دویدم... کوچشون...کوچشون کدوم بود؟!!...همینه فک کنم ولی...اینا که😳...ینی چیشده؟!!!...چرا داداش زهرا داره گریه میکنه؟!! سرمو انداختم پایین واز کنارشون گذشتم ورفتم توی کوچه... تا زهرا رو دیدم که گوشه کوچه کنار دیوار نشسته و رنگ به صورت نداره،زیر لب گفتم: -:خدا مرگم...! دویدم سمتش وصداش زدم...داشت نگاهم میکرد ولی فقط نگاه میکرد...با لبای خشکیده وصورت خیس!: -:زهرا جان...الهی بمیرم!چیشده؟!! نشستم مقابلش وصورتشو تو دستام جا دادم...یکمی نگاهم کردو اشک چشمش دوباره جوشیدن گرفت... بغضمو قورت دادم وگفتم: -:چرا اینجا نشستی زهرا؟!...حالت خوبه؟!... به آرومی دستشو روی دستم گذاشت وهمونطور که گریه میکرد،چشاشو باز وبسته کرد وخیلی کم سرشو بمعنی تایید تکون داد!گفتم: -:تو که رنگ به صورتت نیست دختر...داری منو سکته میدی!!... مکثی کردم وفتم: -:میخوای ببرمت خونتون؟! انگار سعی داشت بغضشو قورت بده...نفس کوتاهی کشیدو با صدای ضعیف وبی رمقش گفت: -:نه!بریم مسجد... -:پاشو...پس پاشو بریم! چند لحظه صبر کرد وبعد دستشو به زمین ستون کرد تا بلند شه... زودتر از اون من بلند شدم ودستمو سمتش دراز کردم.زهرا هم دستشو تو دستم قلاب کرد وبه آروم بلند شد... خاک چادرشو تکوندم ودستشو گرفتم وآروم آروم راه افتادیم سمت انتهای کوچه... خیلی نگرانش بودم...دلم میخواست منم گریه کنم ولی نمیشد...اون رفیقمه...مثل خواهرمه...دوستش دارم... -نیوشا- ...آروم آروم قد میزنیم...دستمو توی دستش گرفته...میدونم که بغض داره میخواد مراعات حال منو بکنه...یه آرامشی تویی گرفتن دستاش هست که با اینکه خیلی حال خوبی ندارم ولی...میتونم بگم با هیچی نمیشه جاشو پر کرد...آرومتر شدم...انگار با گرفتن دستم حس پشتیبان داشتنو بهم تزریق کرده...خدایا شکرت بابت چنین مرحمتی...بابت چنین دوست با محبتی...شکرت بابت این دلگرمی که بهم عطا کردی...شکرت🌱❤️ هیچی یک رفیق خدایی نمیشه!...رفیقی که ترو به خدا برسونه🌷❤️...خدایا شکرت... -آبتین- ...آرومتر شده بودم...سمت چپ بدنم درد میکرد...از سر تا نوک انگشتام... -:آبتین...داداش!...خواهرت حالشون بهتر شده...ببین...دارن میرن مسجد فک کنم... سرمو از توی آغوش امیر علی بیرون کشیدم وبه صورتش نگاه کردم...چقد با معرفتی پسر! تو کوچه نگاه کردم...زهرا سرش پایین بود ودست تو دست اون دوستش بنام شکیبا...داشتن از کنار دیوار میومدن سمت ما...امیر علی آروم گفت: -:میای بامن بریم مسجد؟!... کمی خجالت میکشیدم ازش...نگاه کوتاهی به صورتش کردم وسرموپایین انداختم...یهو گرمای دستش رو روی شونه ام حس کردم...: -:ما رفیقیم!نگران نباش... سرمو بمعنی تاییید تکون دادم وگفتم: -:بریم مسجد... و راه افتادم... امیر علی هم راه افتاد...این دیگه کیه؟...فرشته نجات...؟!!نمیدونم...فقط میدونم که دارم کم کم بهش اعتماد میکنم... 《 کپی از رمان میداندار ممنوع❌(تحت پیگرد الهی)🔅》 ⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
سلام رفقا😊👋 دوتا پارت جذاب رفیقونه تقدیم همه رفقای با مرام ومعرفت😍😍😍👆 رمان《میداندار》رو به رفیقای با معرفتتون معرفی کنین❤️👊 | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
https://harfeto.timefriend.net/16211818315350 نظرات خواندنی تون رو درباره《رمان میداندار》،بصورت ناشناس به ما بگید😍😊 پیشاپیش ممنون از نظراتتون❤️🌸
👆😍❤️😍❤️😍❤️😍❤️😍❤️😍❤️😍❤️😍👆 این یه سوپرایز رفیقونه بمناسبت شروع رفاقت《آبتین وامیر علی》ورفاقت با معرفت《زهرا وشکیبا》💕 تقدیم به رفیقای انقلابی خدایی کانالمون😍🌷👊 | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_در_روزگار_سردی_داروی.mp3
2.67M
🎵می آید آن مردی . . . 🎵 💛جمعه های دلتنگی💛 🎤 زیبا👌 سبک؛ تک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حالتون چطوره🤗 یک نظر سجی در مورد رمان میداندار گذاشتم 🙃👇🏻 لطفا مثل همیشه 🦋 حمایت کنید و نظرتون رو بگید 🥰🌸👇🏻🌸 https://EitaaBot.ir/poll/8awmnu https://EitaaBot.ir/poll/8awmnu
عشق یعنی یک خمینی سادگی🙏 عشق یعنی با علی دلدادگی🙃 ° | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
💌 گرد فرش حَرمت هشت شفای دل ما هرکه زائر شده آرام گرفته‌ست اینجا ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh