eitaa logo
🏴کانال گردان شهید ابراهیم هادی
528 دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
14.1هزار ویدیو
30 فایل
https://eitaa.com/abasalehlabik. ارتباط با مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
13.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 | ⭕️ دوربین مخفی جالب و قابل تأمل | یکی از ایرانیان ساکن لس آنجلس میره از ایرانی‌های اونجا یک دلار قرض میخواد ؛ همه‌شون فرار میکنن حالا همین کار رو توی اربعین آزمایش کردن... 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
🟢 پاداش اربعین 🔵 استاد فاطمی نیا ( رحمةالله‌علیه): 🔴 پاداشی که برای زائر اربعین سینه به سینه از اولیاء رسیده و برای هیچ عملی ذکر نشده، این است که زائر اربعین حتما عاقبت به خیر می شود. 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
🔺یک تابلو معنادار در مسیر راهپیمائی اربعین 🔹قطعاً راهپیمایی سالانه به مناسبت اربعین حسینی در مسیر نجف به کربلا، مقدمه آزادی قدس است 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
نمایندۀ شیخ زکزاکی: در این برهه به رهبری سید علی خامنه‌ای نیاز داریم 🔹آدم احمد سوهو نمایندۀ رهبر شیعیان نیجریه : هم‌اکنون به رهبری سید علی خامنه‌ای در مسیر حمایت از ضعیفان نیاز داریم و به‌ همین دلیل از تمامی مسلمانان به خصوص پیروان مذهب اهل‌بیت برای گرد‌آمدن حول ولی فقیه برای تحقق اصلاح و تغییر در جهان، دعوت می‌کنیم. 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دوست دارم در عراق شهید بشوم! 🌹خاطره شنیده نشده از آخرین دیدار با حاج قاسم سلیمانی چند روز قبل‌ از شهادت؛ برای اولین بار از زبان حجت‌الاسلام حسینی رییس اتحادیه رادیو و تلویزیون‌های عراق 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه: «وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. 🔸 چه رفقـایی و چه سفر اربعیـنی! تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند. 🔹 مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع) کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که می رفت حرم، دیر برمی گشت؛ آنهم با چشم های قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش. 🔸 پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید. پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکـر لبـش یا حسـین یا حسـین بود و مشغول اشـک و نـالـه. 🔹 وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امـام حسین ع خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم.» 🌹 او حـرّی دیگر شده بود. فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود. 📚 برگرفته از کتاب " مجید بربری " بقلم کبری خدابخش
آقای جمهوری اسلامی آقای دولت بابت تمامی خدمات اربعین از تو ممنونیم از سهولت دریافت بلیط تا مدیریت مرزها و پروازها تا اینترنت عالی در مسیر پیاده‌روی و همه امکاناتی که در اختیار زائران اباعبدالله قرار دادی انصافا امسال با هیچ سالی قابل قیاس نبود...🙏🌺🙏🌺🙏🌺 ‌ 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥یکی از هزاران دلیل رهبری از دولت آقای رئیسی...... ✋درسته تو حوزه فرهنگ انتقاد می کنیم اما ی تار موی این دولت می ارزه به هزارتا دولت لیبرالی که داشتن مملکت دو دستی تقدیم اجنبی میکردن.... 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
🔴مذهبی صورتی اینطوریه👆 تاریخ هزار ساله رو که هیچ، تاریخ پنجاه ساله رو هم پیشکش، حتی تاریخ ۱۰ سال گذشته رو هم نخونده ولی ادعاش آسمون رو پاره می‌کنه! اون موقع که حیدرالعبادی نخست وزیر وقت عراق گفت هیچ دولتی حتی یک فشنگ هم برای دفاع در برابر داعش به ما نداد اما ایران همه جوره از ما حمایت کرد. در واقع اگر جمهوری اسلامی نبود الآن نه کربلایی بود و نه بین الحرمین و نه راهپیمایی اربعین که توی دگوری صورتی راست راست راه بری و دم از مصادره راهپیمایی اربعین بزنی. اصلا به قولی سرقفلی امنیت منطقه و سند اطمینان برگزاری این مراسمات همین جمهوری اسلامیه، بله عزیزم! تو چه بخواهی چه نخواهی با شرکت در این راهپیمایی پا در مسیری گذاشتی که انقلاب برات مهیا کرد و عمود به عمودش بوی شهدای ما رو میده، شهدایی که توصیه اول و آخرشون دفاع از انقلاب و ولایته، افهم! 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نیم‌لیبریتی، سی‌لیبریتی، ده‌لیبریتی، هرچی هستی ببین، این جمعیت را ببین، چند برابر هرسال آمدند... 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حمله شهرام همایون به سیما ثابت، مجری سابق اینترنشنال: بالاترین حجم گفتگو را با جریان تجزیه‌طلب داشتی، آن وقت دنبال کرامت انسانی در اینترنشنال بودی؟! مدیر شبکه سلطنت‌طلب در ادامه با دروغ خواندن نظرسنجی ساختگی عوامل اینترنشنال گفت: 🔸به چه قیمتی دروغ می‌گویید و معتبرترین رسانه را اینترنشنال معرفی می‌کنید؟! نتیجه نظرسنجی ۱۱۳ درصد؟! 🔸خدا لعنت کند دولت‌های بیگانه‌ای را که پول به این شبکه‌ها و سازمان‌ها برای تخریب مردم ایران می‌دهند! https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بلاگرهای اروپایی و آمریکایی اینگونه حال و هوای اربعین را به نمایش گذاشتند! ⭕️ این مقدار از سخاوت باورنکردنی است! ❌پیاده روی اربعین جهانی شده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستی که ورق می زند ایـن خاطـره ها را بایـــد بنویســـــد غـم ِ جـان_کنـدنِ مــا را مانـدیم و شما بال گشودیـــد از این شهـــر رفتیــــــد به جایی که ببینیــد خــــدا را گفتیـــــد : به سـرمنزل مقصـود رسیـــــدیم دیگــــر پس از آن روز ، ندیدیــم شمـــا را تقـدیر همـان بود که بمانیـم و بمیریــم آلوده کنیـــــــم از نَفَس ِ خویش فضــــا را انصاف همیــن نیست که از آن همـــه خوبی بـر کوچه بگیریــــم فقط نام ِ شمـــــا را پنج‌ شنبه های شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمےدانم اینجا چہ اتفاقے افتادہ... میدان مین بودہ؟ یا نبرد تن با تانڪ؟ نمےدانم.. همینقدر مےدانم ڪہ اگر یڪ نفرشان روز قیامت بپرسد خون من چہ شد؟؟ چہ دارم جز شرمندگی... دلتنگیم دلتنگ بیقراری هایمان با شهدا کاش مارا صدا بزنید از لابه لای ناگفته های دلمان این روزهایمان سخت می گذرد.. شهدا دلتنگتان هستیم...💔 شهدا گاهی نگاهی ..💔 پنج شنبه که می شود. ثانیـه هایمـان سخت بوی دلتنگي می دهد
🔴⚠️۳ نکته در مورد سالگرد مهسا امینی: 🔹۱.عزاداری نزد اهل سنت فقط برای ۳ روز است و مراسم سالگرد،معنایی ندارد. 🔹۲.روز ۲۵ شهریور امسال مصادف است با شهادت امام رضا«ع»،لذا مشکی پوشی مردم و تعطیلی مغازه ها ربطی به اعتراضات و اعتصابات ندارد. 🔹۳.دشمن قصد ایجاد شوک خبری از طریق انجام خرابکاری و عملیات تروریستی دارد. 🛑به صورت گسترده منتشر بشه و حتما برای همه مخاطبینتون ارسال کنید.
🔴 فضیلت سورۀ واقعه در شب جمعه 🔸امام صادق (عَلَیْه‌ِالسَّلاٰم) فرمودند: 🔹هر کس در هر شب جمعه، سورۀ واقعه را بخواند، خداوند، او را دوست می‌دارد و محبوب همۀ مردمانش می‌گرداند، و هرگز در دنیا گرفتار بدبختی، فقر، درماندگی و هیچ آفتی از آفات دنیا نخواهد شد و از همراهان امیرالمؤمنین (عَلَیْه‌ِالسَّلاٰم) خواهد بود. این سوره، ویژۀ امیرالمؤمنین (عَلَیْه‌ِالسَّلاٰم) است و کسی در آن شریکش نیست. 📚 ثواب الأعمال، ج۱، ص۱۱۷ 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷 🍃از تمامی دوستان وآشنایان و خانواده خودم تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش فرا دهند تا گمراه نشوند زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است. 😭و از همه می خواهم اشک وگریه های خود را نثار اباعبدالله الحسین علیه السلام و فرزندان آن بزرگوار و خانم زینب سلام الله علیها کنند. 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ▫️السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ .شب زیارتی ارباب
36.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡ انتشار این کلیپ خیلی واجب تر از انتشار کلیپ های کشف حجاب و ناامیدی و.. هست‌. اول ببینید و خودتون رو از دیدن این کلیپ محروم نکنید! بعد منتشرش کنید. راهکارهای بسیارعالی
کتاب زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 6⃣0⃣1⃣ حرف‌های حسین پر از انرژی بود. سرحال می‌شدم و فکر می‌کردم خوشبخت‌ترین عروس عالمم. عمه هم که می‌دید زندگی ساده و بدون امکانات ما این قدر گرم و صمیمی است، خوشحال بود. دوران دوری تمام شده بود. ما در یک زندگی گرم و پر محبت، کنار هم بودیم. حسین سر کار می‌رفت. اگر یک روز می‌ماند آن را نصف می‌کرد. نصفش را برای صله رحم به مادرم و خواهرانش می‌گذاشت و نصف دیگر را به تفریح می‌رفتیم. گاهی از کنار باغ فخرآباد، رد می‌شدیم و خاطرات کودکی را مرور می‌کردیم. حسین می گفت: « اینجا بود که شاخ غول بیابونی رو شکستم. » یک روز با موتور آمد و گفت: « دو ساعت وقت دارم، بریم سینما. » سوار موتور شدم و به سینمای دور میدان مرکز شهر (سینما تاج) رفتیم. فيلم مربوط به محرومیت‌های جهان سوم بود که در شکل یک داستان روایت شده بود. وقتی از سینما بیرون آمدیم حسین مثل یک کارشناس، بادقت مسائل فيلم را برایم تجزیه و تحلیل کرد. متوجه شدم که من فقط صورت فیلم را می‌دیدم و حسین لایه‌های عمیق سیاسی و اجتماعی آن را. روز دیگر توی یک کیف چند کتاب آورد و گفت: « این‌ها را بخوان. » کتاب‌های " حج " و " فاطمه‌فاطمه‌ی " دکتر علی شریعتی بود. خواندم. وقتی دید اشتهای زیادی برای خواندن کتاب نشان می‌دهم تاکید کرد که باید مطالعه کنی و دَرسَت را هم بخوانی. کار جدید حسین در همدان در شرکت شن و ماسه بود. مثل تهران سه شیفت کار نمی‌کرد. اما مشغله‌ی دیگری داشت. شب‌ها، اعلامیه‌های امام را از رابطین قم و تهران می‌گرفت و قبل از نماز صبح برای توزیع از خانه بیرون می‌رفت. یک بار دو تا ضبط صوت آورد و یک پتو روی سرش کشید. پرسیدم: « این زیر چه خبره؟! » گفت: « باید تا صبح نوارهای پیام امام رو پیاده و تکثیر کنم. مبادا صدا بره بیرون و صاحب خونه بشنوه. » تا صبح چند نوار تکثیرکرد و طبق معمول قبل از اذان صبح بیرون زد. ⬅️ ادامه دارد.... 🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 7⃣0⃣1⃣ خواهر بزرگم ایران، در تهران زندگی می‌کرد. علی و رضا، کوچک بودند و با اجازه‌ای که حسین داد، هر روز برای پختن غذا و خرید و آماده کردن بچه‌ها برای مدرسه، صبح تا غروب پیش مادرِ خانه‌نشینم بودم. آقام بیست روز یک بار می‌آمد و دو، سه روز می‌ماند و می‌رفت. حسین برای تشویق بیشتر من برای کمک به مادرم یک راست به خانه مادرم می‌آمد و اگر ظرف نشسته مانده بود، از چاه آب می‌کشید و سرحوض می‌نشست و ظرف‌ها را می‌شست. لباس‌ها را روی طناب پهن می‌کرد. سینی بزرگ را می‌آورد و مثل کدبانوها، برای قورمه سبزی، سبزی خرد می‌کرد. مامان که این صحنه‌ها را می‌دید، کِشان کِشان تا لب مهتابی می‌آمد و از همان بالا، با صدایی که لرزش خفیفی داشت، می‌گفت: « حسین جان الهی قربونت برم، عزیزم تو چرا داری کار می‌کنی؟ پروانه نذار بچه‌ام این قدر ما رو شرمنده کنه. » حسین می‌خندید و با ساتور روی سبزی‌ها می زد. هرچه زمان می گذشت، حسین در چشم و دلم بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد. برای دیدنش لحظه‌شماری می‌کردم. وقتی می‌آمد، خانه پر از نشاط می‌شد حتی مامان، دردش را فراموش می‌کرد. برای علی و رضای کوچولو هم جای خالی پدر را پر کرده بود. دولا می‌شد و به علی و رضا می گفت: « سوار شید. » و طول اتاق را چاردست و پا می رفت و می‌آمد. وقتی از خانه می رفت شادی هم می‌رفت. دلتنگش می‌شدم اما چون می‌دانستم دنبال فعالیت پنهان سیاسی است، حرفی نمی‌زدم. او از همه طیف دوست و رفیق داشت که بیشترشان مؤمن و انقلابی بودند. با چند نفرشان از جمله با دکتر باب‌الحوائجی رفت و آمد خانوادگی داشتیم. خدا به دکتر یک نوزاد داد و قرار شد ما برای یک میهمانی به باغی در "دره مرادبیک" برویم. این میهمانی، نشست سیاسی بود که اگر لو می‌رفت گروه متلاشی می‌شد. ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 8⃣0⃣1⃣ در مسیر باغ، مأموران حکومتی، جلوی ما سبز شدند و همه را دستگیر کردند و بازجویی شروع شد. اول تمام لباس‌هایمان را گشتند. اعلامیه‌های ضد شاه، داخل قنداق بچه پیچیده شده بود. خانم دکتر می‌لرزید و نگران بچه‌اش بود. اگر دست مأموران به اعلامیه‌ها می‌رسید، زندانی شدن همه‌ی ما حتمی بود. تنها جایی که مأموران نگشتند، همان قنداق بچه بود. وقتی برگشتیم حال مامان هم برگشت. فشارش افتاد. دکتر باب‌الحوائجی بالای سرش آمد به حسین گفت: « داره میره. » حسین به عمه اشاره کرد که: « بچه ها رو ببرید خونه منصورخانم. » نمی‌خواست رضا، علی و افسانه، جان دادن مادرشان را ببینند. گریه امانم را بریده بود. مامان پیش چشمم پر کشید و رفت. حال من مثل حال مادرم در زمان شنیدن خبر فوت دایی بود. گفتم: « بعد از مامان نمی خوام زنده بمونم. »  حسین با این‌که زن دایی و مادرزنش را از دست داده بود، ولی کمتر از من نمی‌سوخت. فقط گریه نمی‌کرد. توی این دو ماه زندگی، به صورتش که نگاه می‌کردم از درونش خبردار می‌شدم. داشت مثل شمع، ذره ذره آب می‌شد، ولی به من روحیه می‌داد. می‌گفت: « آجی خیلی زجر می‌کشید، خودش از خدا خواست که بره. ما هم باید تسلیم به حکم حق باشیم. » کلمه، کلمه‌ی حسین مثل آب روی شعله‌های آتش دلم بود و آرامم می‌کرد. دو روز بعد وقت تدفين، آقام از سرویس آمد. وقتی همه جا را سیاه پوش دید، فروریخت و شوکه شد. آدم سنگین و با وقاری بود و خیلی دوست نداشت احساسات درونش را نشان بدهد. اما اینجا مثل یک بچه یتیم روی سرش می‌زد. ⬅️ ادامه دارد.... 🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🕊 قسمت 9⃣0⃣1⃣ تا مدتی بعد از مرگ مادرم، آقام به بیابان نرفت، می‌گفت: « حسین مظلومه، نمی‌خوام از اخلاقش سوءاستفاده کنم. » حسین قسمش داد که به زندگی برگردد و کار کند و خاطرش را جمع کرد که نمی‌گذارد آب توی دل يتیم‌های پدرم، تکان بخورد. مدتی بعد، ایران، از تهران به همدان آمد. هردو مستأجر بودیم. اما نوبت‌بندی می کردیم که هیچ وقت بچه‌ها تنها نمانند. عمه هم باغ ارث پدریشان را ۳۰ هزار تومان فروخت، چون حسین دیگر فرصت نمی‌کرد برای آبیاری برود به باغ. حسین با پول باغ نزدیک خانه پدرم در چاله قام دين یک زمین خرید. مقداری هم قرض کرد. کار در شرکت شن و ماسه را هم رها کرد. گفت: « شرکت مال یه سرمایه‌داره، نمی‌خوام ادامه بدم. میرم سر یه کار حلال‌تر. » و شروع کرد به ساختن خانه. تا رسید به زیرسقف، پولش تمام شد. رفت وام گرفت و بالاخره خانه را تا سفت کاری رساند. پول قرضی هم تمام شد و برای کارهای داخلی مثل لوله‌کشی و برق‌کشی ماند. گفت: « پروانه حتی یه ریال هم پول ندارم. نمی‌دونم چکار کنم. » یادم آمد که داخل سماوری که جهیزیه‌ام بوده مثل قلک، پول می ریختم، حساب وکتاب آن را نداشتم. سماور را آوردم و پیش حسین برگرداندم و بدون این که بشمارم و بدانم چقدر پس‌انداز کرده‌ام، اسکناس‌های پاره پوره یا تاخورده را لابه‌لای اسکناس‌های صاف گذاشتم و گفتم: « این هم پول. » برق شادی توی چشم حسین افتاد‌. پرسید: « اینا رو از کجا آوردی؟ » گفتم: « بهم پول که می‌دادی، جمعشون کردم شده این. » پول‌ها را شمرد، خیلی نبود. اما از ابتکارم خوشش آمد. گفت: « خیلی به موقع بود سالار. » این دومین بار بود که با اسم سالار صدایم می‌کرد‌. خوشم می‌آمد. بیشتر از آن زمانی که آقام با اسم سالار صدایم می‌کرد. ⬅️ ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌑 نماز شب خوان عذاب قبر نداره!! 🎥نماز شب را به نیت ظهور میخوانیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با نشر مطالب در ثواب آنها سهیم باشیم 🙏