eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. ♦️نَمی از دریای کرامات حضرت سیدتنا و مولاتنا رقيه بنت الحسین "علیهماالسلام"... افراد مورد اعتماد و امین از قول یکی از خدام قدیمی حرم حضرت رقيه "سلام‌الله‌علیها" اینگونه نقل کرده‌اند: وقتی که خانه‌هاي اطراف حرم را براي توسعه حرم مطهر خريداري مي‌نمودند، يكي از مالكين كه يهودي يا نصراني بود، به هيچ وجه حاضر نبود خانه خود را براي توسعه حرم بفروشد. خريداران حاضر شدند كه حتي به دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند، ولي وي نفروخت. بعد از مدّتي زن صاحب خانه حامله شده و نزديك وضع حمل وي مي‌شد. او را نزد پزشك معالج مي‌بردند، بعد از معاينه مي‌گويد: بچّه و مادر، هر دو در معرض خطر مي‌باشند و خانم بايد زير نظر ما باشد. قبول کردند، تا درد زايمان شروع شد. 🔻صاحب خانه مي‌گويد: همسرم را به بيمارستان بردم و خودم برگشتم و آمدم درب حرم حضرت رقيّه عليهاالسلام و به ايشان متوسّل شدم و گفتم اگر همسر و فرزندم را نجات دادي و شفاي آنان را از خدا خواستي و گرفتي خانه‌ام را به تو تقديم مي‌كنم. مدّتي مشغول توسّل بودم، بعد به بيمارستان رفتم و ديدم همسرم روي تخت نشسته و بچّه در بغلش سالم است. همسرم گفت: كجا رفتي؟ گفتم رفتم جايي كاري داشتم. گفت: نه، رفتي متوسّل به دختر امام حسين عليه السلام شدي! گفتم از كجا مي‌داني؟ 🔻زن جواب داد: من، در همان حال زايمان كه از شدّت درد گاهي بيهوش مي‌شدم، ديدم دختر بچه اي وارد اطاق بيمارستان شد و به من گفت: ناراحت مباش، ما سلامتي تو و بچّه ات را از خدا خواستيم، فرزند شما هم پسر است. اَبلغِي سَلامي الى زَوجِك وَ قُولِي لَه أنْ يُسَمّيهِ حُسَين 🔹 سلام مرا به شوهرت برسان و بگو اسمش را "حسين" بگذارد! گفتم: شما كه هستيد؟ آن دختر گفت: اَنا رقيّةُ بنتُ الامامِ الحُسینِ عَلَيْهِ السَّلَام 🔹من رقيّه دختر امام حسين عليه‌السلام هستم. 📚کرامات السیدة الرقیة علیهاالسلام ص ٨ ✍كيستم من دُر درياي كرامت/ ثمر نخل امامت/ گل گلزار حسينم/ دل و دلدار حسينم/ همه شب تا به سحر عاشق بيدار حسينم/ سر و جان بر كف و پيوسته خريدار حسينم/ سِپَهم اشك و عَلَم ناله و در شام علمدار حسينم... .
. ‍ توصیه میکنم حتما فایل تصویری رو مشاهده کنید و سپس ،تحلیل استاد فراهانی رو هم بخوانيد و هم بشنوید 🔶🔶🔶 🔰 در این فایل برنامه مکمل خوانی روضه حضرت عباس(ع) را، در جلسه ای که حاج حسن خلج، حاج محمد نوروزی و حاج محمود کریمی، حضور داشته اند، مورد بحث و بررسی قرار می دهیم. تعریف مکمل خوانی در این روش مداحی مشغول خواندن است که دو یا چند مداح دیگری در اثنای خواندن مداح اصلی، دیگر اشعار و مطالب مرتبط با موضوع را بیان می کنند و سپس مداح اصلی به خواندن خود ادامه می دهد. این کار مداح دوم را مکمل خوانی می گویند. در نکاتی را باید مورد توجه قرار داد: 1. 2. و بسیار اثرگذار (در صورت خواندن روضه، بهتر است ذیل اشعار به عنوان تفسیر آن به روضه اشاره شود) 3. توجه خاص به 4. استفاده از فنون و اصول مجلسداری 5. در این جلسه شعر زیر توسط حاج حسن خلج خوانده شد برخیز! ماندنت اینجا صواب نیست حرفی بزن! سکوت برایم جواب نیست برخیز! جای مشک، دو چشم مرا ببر این سیل اشک، جان برادر! سراب نیست اهل حرم ز روی تو شرمنده، بینشان شرمنده تر ز مادر اصغر، رباب، نیست برخیز! ای پناه حرم! بی حضور تو در چشم هیچ دخترکی، رنگ خواب نیست نکات مربوط به فایل مورد بحث 1. : در این جلسه، آقای خلج، اشعاری انتخاب کرده بودند که در آن، عاطفه و احساس با جنبه های ادبی شعر، همراه شده بود. 2. : این اشعار با این خصوصیات که عرض شد، به نحوی کاملا فصیح، توسط آقای خلج ادا شد(فصاحت متکلم). 3. القای معانی: محتوای این شعر کاملا بر جان ایشان نشسته بود و با تمام وجود آن را ادا کردند(القای معانی). 4. : این کلمه، کلام و بیان فصیح را با توجه به مخاطب انتخاب کردند که این مصداق بلاغت است. 5. : در محتوای شعر منتخب آقای خلج، نوعی درخواست همراه با سوز و گداز غم فراق، وجود داشت، لذا ایشان از سبک و لحنی متناسب این محتوا استفاده کردند. 6. مکث: گاهی مکث بجا، اثرگذاری کلام را دوچندان می کند، در این جلسه چند مرتبه با سبک و روش بسیار مناسبی این مکثها صورت گرفت: مثلا بعد از جمله؛ «حرفی بزن» در بیت؛ «برخیز! ماندنت اینجا صواب نیست/حرفی بزن! سکوت برایم جواب نیست» و یا بعد از جمله؛ «اهل حرم ز روی تو شرمنده» در بیت؛ «اهل حرم ز روی تو شرمنده، بینشان/شرمنده تر ز مادر اصغر، رباب، نیست» و یا بعد از جمله؛ «برخیز ای پناه حرم» در بیت؛ «برخیز! ای پناه حرم! بی حضور تو/در چشم هیچ دخترکی، رنگ خواب نیست» 7. : گاهی برای اثر گذاری آنچه می خواهیم بیان کنیم مقدمه چینی لازم است. در این جلسه آقای خلج، قبل از گفتن بیت؛ «برخیز جای مشک دو چشم مرا ببر/این سیل اشک جان برادر سراب نیست» که در آن یک تعبیر عاشقانه و ادبی بود، از زبان امام حسین(ع) به حضرت عباس(ع) گفتند: «می گی نمیام، نتونستم آب بیارم» گفتن این جمله در جا افتادن و اثرگذاری بیت بر مستمع خیلی اهمیت داشت. 8. حاج محمد نوروزی: بین خواندن آقای خلج، حاج محمد نوروزی ورود پیدا کردند و بیت؛ «این آبها که ریخت فدای سرت که ریخت/اصلا فدای ام بنین مادرت که ریخت» را خواندند. قاعده این است که سطح و اثرگذاری شعر فردی که شررپاشی می کند بالاتر از سطح و اثرگذاری شعر فرد اصلی باشد. در این جلسه چون درجه عاطفه و احساس و زبان شعر، قرائت شده توسط آقای خلج بالاتر بود، اثرگذاری خواندن آقای خلج بیشتر دیده شد. 9. حاج محمود کریمی: آقای کریمی در بیت «برخیز ای پناه حرم...» ورود پیدا کردند و با جمله؛ «حالا که صحبت از حرم شد، شاید حضرت عباس(ع) برای دفاع از حرم بلند شه» شرر پاشی کردند. این شرر پاشی به سه جهت اثر کرد، 1. اینکه استحسان و برداشتی لطیف بود. 2. مستمع به آن حساس بود. 3. شدت مصیبت آن بیش از شدت مصیبت شعر مداح اصلی بود. 1. نخواندن روضه توسط مداح اصلی و بسنده کردن به شعر و زمزمة «دخیل یا ابالفضل» گرفتن؛ رعایت آداب مکمل خوانی بود که فضا برای مداحان دیگر جلسه هم فراهم باشد. 2. از حال بکاء آقای خلج و آقای کریمی، این نکته یادآوری می شود که تا خود مداح، نسوزد قطعا نمی تواند مستمع را بسوزاند. به همین جهت باید همواره برای اهل بکاء و سوز و گداز بودن، توسل داشته باشیم. .👇
. انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ... نشانه های مؤمن واقعی چیست‌؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «نشانه‌های مومن سه چیز است: شناخت خدا، شناخت دوستان خدا، شناخت دشمنان خدا». [۱] آری، کسی که دشمنان خدا را نشناسد، او مؤمن واقعی نیست، مومن باید بداند خدا با چه کسانی دشمن است و از آنان بیزار باشد. [۱]ثلاث من علامات المومن، علمه باللّه ومن یحب و من یبغض: الکافی ج ۲ ص ۱۲۶، المحاسن ج ۱ ص ۲۶۳، بحار الانوار ج ۶۶ ص ۲۴۶. .
. اسراف؛ معنا شناسی و روش ها [ منبر ۲۰ دقیقه ای🕙] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلّیَ اللهُ عَلَى خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین خداوند در قرآن فرمود: وَكُلوا وَاشرَبوا وَلا تُسرِفوا ۚ إِنَّهُ لا يُحِبُّ المُسرِفينَ و (از نعمتهای الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی‌دارد! ✅معنا شناسی راغب اصفهانی می گوید: «السرف تجاوز الحد فی کل فعل یفعله الانسان» زیاده‌روی و تجاوز از حدّ اعتدال را اسراف گویند. در هر کاری اگر زیاده روی صورت گیرد اسراف گفته میشود چه در امور مالی یا امور دیگر ، مثلا قتل انسانی که مجرم است اما حقش کشته شدن نیست را نیز اسراف گفته اند. اسراف در غذا و پرخوری، منشأ بسیاری از بیماری های جسمی و روحی و مایه ی سنگدلی و محروم شدن از چشیدن مزه ی عبارت است. ♻️اقسام اسراف یکی از انواع اسراف، اسراف در امور مالی است که خود اسراف در امور مالی به سه قسم، تقسیم می‌شود ➖قسم اول ضایع کردن مال و بی‌فایده کردن آن هر چند آن مال کم باشد. مثل دور ریختن ته مانده آب. ➖قسم دوم صرف کردن مال است در آنچه به بدن ضرر برساند، ‌از خوردنی و آشامیدنی و غیر آنها. مانند خوردن چیزی پس از سیری هرگاه مضر باشد. ➖ قسم سوم صرف کردن مال در مصرف‌هایی که شرعاً حرام است مانند خریدن شراب و آلات قمار و اجرت فاحشه و خواننده و رشوه دادن به حکام و صرف نمودن مال در چیزی که ظلمی دربردارد. 🛑تبعات اسراف اسراف در آخرت خشم الهی، عذاب اخروی و هلاکت را به دنبال دارد اما در همین دنیا نیز تبعاتی دارد که برخی از آنها را ذکر میکنیم؛ ➖بی برکتی؛ اسراف، عملی مخالف تقواست و باعث می شود برکت از زندگی انسان رخت بربندد. امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّ مَعَ الاسْرافِ قِلَّةَ الْبَرَکَةِ؛همانا اسراف همراه با کاهش برکت است.»(۱) ➖زوال نعمت ؛ یکی از آثار شوم اسراف و تبذیر تباهی و زوال نعمت است. امام علی علیه السلام فرمودند: «اَلْقَصْدُ مَثْراةٌ وَالسَّرْفُ مَثْواةٌ؛ اعتدال و میانه روی موجب فراوانی مال و ثروت و اسراف باعث تباهی و نابودی آن است.»(۲) ➖فقر؛ اسراف هدر دادن اموال و امکانات است و فقر را به دنبال دارد، علی (ع) فرمودند: «سَبَبُ الْفَقْرِ اَلاِْسْراف؛اسراف سبب فقر است.»(۳) ➖ زوال شخصیت ؛خصلت شرافت که فرد را در اجتماع مورد تکریم و احترام قرار می دهد، با افراط و ولخرجی از بین می رود. امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند: «مِنْ اَشْرَفِ الشَّرَفِ اَلْکَفُّ عَنِ التَّبْذیرِ وَالسَّرَفِ؛ از شریف ترین شرافتها، خودداری از تبذیر و اسراف است.»(۴) 🔴نکوهش اسراف در آیات قرآن قرآن با آهنگ های مختلف، اسراف و تبذیر را در تمام موارد محکوم می کند: ➖گاهی با لحن عاطفی در مورد خوردنی ها و آشامیدنی ها می فرماید: «کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحبّ المسرفین؛ بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی نکنید، تحقیقاً خداوند متعال مسرفان را دوست نمی دارد.» ➖زمانی آهنگ قرآن به شکل توبیخ و سرزنش مطرح می شود: «بل انتم قوم مسرفون»؛ منظور قوم لوط است که در مسائل جنسی از حد خارج شده بودند. ➖در برخی از آیات لحن تهدیدآمیزی دارد و می فرماید: «و ان المسرفین هم اصحاب النار.» ➖ در آیه ای تکان دهنده اسراف کاران را برادران شیطان معرفی فرمود؛ّإِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ ۖ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا بی تردید اسراف کنندگان و ولخرجان، برادران شیاطین اند، و شیطان همواره نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است. تبذیر به معنای ضایع کردن نعمت‌های خداوند است و خود نوعی ناسپاسی است نسبت به آن نعمت‌ها و شیطان نخستین فردی است که همه چیز را نادیده گرفت و تمرد از فرمان خدا کرد و راه ناسپاسی را باز نمود، لذا آنها که مبتلا به این خصلت ناروا باشند از همکاران و همدستان شیطان خواهند بود و از آنان با عنوان برادران شیطان یاد شده است و این است رمز تعبیر زیبای قرآن. ➖گاهی اسراف را از صفات مستکبران می شمارد: «ان فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین».علو و برتری جویی در زمین، یک نوع اسراف و زیاده روی در قدرت است. ➖در آخر اینکه خداوند اسراف کاران را به توبه فرا خوانده است «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله؛ آنانی که بر ضد سعادت و سلامت خود زیاده روی کرده اند از رحمت خدا مأیوس نشوند، چرا که او همه گناهان را می بخشد.» 🔻 ادامه دارد 👇
✅احادیث اسراف ➖النّبي (ص)انَّه مَرَّ بِسَعد و هو يتوَضّأ، فقال: ما هذا السَّرَفُ يا سعد؟ قال: أفي الوضوء سَرَف؟ قال(ص) نَعَم و أن كنتَ عَلي عينٍ جارٍ.(۵) پیامبر (ص) از كنار سعد در حالي که وضو مي‌گرفت، گذشت و فرمود: اي سعد! اين چه اسرافي است؟ عرض كرد: آيا در وضو گرفتن هم اسراف وجود دارد؟ حضرت فرمود: آري، هرچند كنار چشمه اي جاري باشي. [نکته؛ یک شرکت خارجی روی آب معدنی این تیکه از فرمایش پیامبر را نوشته است که؛ در استفاده از آب اسراف نکن حتی اگر در کنار رود باشی] ➖پیامبر (ص) فرمود: يَا عَلِيُّ أَرْبَعَةٌ يَذْهَبْنَ ضَيَاعاً اَلْأَكْلُ بَعْدَ اَلشِّبَعِ وَ اَلسِّرَاجُ فِي اَلْقَمَرِ وَ اَلزَّرْعُ فِي اَلسَّبَخَةِ وَ اَلصَّنِيعَةُ عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهَا .(۶) یاعلی چهار چیز هدر می رود: - خوردن بعد از سیری - روشن کردن چراغ در مهتاب «و جائی که روشن است » - زراعت در زمینی که شوره زار است. - نیکی کردن به کسی که لایق آن نیست. ➖حضرت امیر(ع) فرمود: إذا أرادَ اللهُ بِعَبْدٍ خَیْراً ألْهَمَهُ الاِقْتِصادَ وحُسْنَ التَّدْبِیرِ، وجَنَّبَهُ سُوءَ التَّدْبِیرِ والإسرافَ.(۷) هر گاه خداوند خیر بنده‌ای را بخواهد، به او صرفه‌جویی و حسن تدبیر عطا کند و از بی‌ ‌تدبیری و اسراف دورش سازد. ➖امام صادق (ع) فرمود: أَدْنَى اَلْإِسْرَافِ هِرَاقَةُ فَضْلِ اَلْإِنَاءِ وَ اِبْتِذَالُ ثَوْبِ اَلصَّوْنِ وَ إِلْقَاءُ اَلنَّوَى .(۸) پائین ترین مرتبه اسراف عبارتست از: دور ریختن آبی که از آشامیدن اضافه آمده است. اینکه لباس کار و لباس بیرونی، یکی باشد. بدور انداختن هسته خرما پس از خوردن خرما [چون از هسته خرما ماده غذائی برای شتران تهیه می شد] ➖رُوىَ أَ نَّهُ نَظَرَ الصّادِقُ إِلى فاكِهَةٍ قَدْ رُميَتْ مِنْ دارِهِ لَمْ يُسْتَقْصَ أَكْلُها فَغَضِبَ وَ قالَ: ما هَذا إِنْ كُنْتُمْ شَبِعْتُمْ فَإِنَّ كَثيرا مِنَ النّاسِ لَمْ يَشْبَعوا فَأَطْعِموهُ مَنْ يَحْتاجُ اِلَيْهِ(۹) نقل شده است که امام صادق علیه السلام مشاهده کرد میوه ای را نیم خورده از خانه بیرون انداخته اند، خشمگین شد و فرمود: اگر شما سیر هستید خیلی از مردم گرسنه اند خوب بود آنرا به نیازمندیش می دادید. ➖امام صادق (ع) فرمود: لِلْمُسْرِفِ ثَلاَثُ عَلاَمَاتٍ يَأْكُلُ مَا لَيْسَ لَهُ وَ يَلْبَسُ مَا لَيْسَ لَهُ وَ يَشْتَرِي مَا لَيْسَ لَهُ .(۱۰) اسراف کننده را سه نشانه است: چیزهائی را می خرد و می پوشد و می خورد که در شان او نیست. ➖امام کاظم (ع) فرمود: إنَّ اللّه َ يُبغِضُ القِيلَ والقالَ ، وإضاعَةَ المالِ ، وكَثْرَةَ السُّؤالِ(۱۱) خداوند، قیل و قال، ضایع کردن مال و زیاده روی در سئوال را دشمن می دارد. ➖امام صادق(ع) فرمود: أربعٌ لا يُستَجابُ لَهُم دعاءٌ : الرجلُ جالسٌ في بَيتِهِ يقولُ : يا ربِّ ارزُقْني ، فيقولُ لَهُ : ألَم آمُرْكَ بالطَّلَبِ ؟ ! ورجلٌ كانَت لَهُ امرأةٌ فَدَعا علَيها ، فيقولُ : ألَم أجعَلْ أمرَها بيدِكَ ؟! ورجلٌ كانَ لَهُ مالٌ فأفسَدَهُ فيقولُ : يا ربِّ ارزُقْني ، فيقولُ لَهُ : ألَم آمُرْكَ بالاقتِصادِ؟! ... ورجلٌ كانَ لَهُ مالٌ فأدانَهُ بغيرِ بَيِّنَةٍ فَيَقولُ : ألَم آمُرْكَ بِالشَّهادَةِ ؟! (۱۲) دعاى چهار كس مستجاب نمى شود : مردى كه در خانه اش بنشيند و بگويد: خدايا! روزى مرا برسان. پس خداوند به او مى فرمايد: مگر به تو دستور نداده ام كه در طلب كسب روزى برآيى؟ و مردى كه زنش را نفرين كند ؛ پس خداوند مى فرمايد : مگر كار [طلاق ]او را به تو واگذار نكرده ام؟ نيز مردى كه مال و ثروتى داشته باشد و آن را هدر دهد و بگويد : خدايا! مرا روزى ده ؛ پس خداوند پاسخش دهد: مگر به تو دستور ندادم كه صرفه جو باش؟ ... و مردى كه مال خود را بدون مدرك و گواه به كسى وام دهد ؛ پس خداوند به او گويد : مگر به تو دستور ندادم كه [هنگام وام دادن ]گواه [ومدرك ]بگيرى؟ ➖امام زين العابدين (ع) در دعا ـ گفت : و امنَعْني مِنَ السَّرَفِ ، و حَصِّنْ رِزقي مِن التَّلَفِ ، و وَفِّرْ مَلَكَتِي بالبَرَكَةِ فيهِ ، و أصِبْ بِي سَبيلَ الهِدايَةِ لِلبِرِّ فيما اُنفِقُ مِنهُ .(۱۳) و مرا از زياده روى باز دار و روزى ام را از تلف شدن نگاه دار و دارايى ام را با بركت دادن به آن افزون گردان و راه مصرف آن را در كارهاى خير به من بنمايان 🔻 ادامه دارد 👇👇 ۲
♻️مصادیقی از اسرافاسراف در عروسی ها متأسفانه در بعضی از جشن های عقد و عروسی اسراف و تبذیر فراوانی صورت می گیرد و بعضی خانواده ها برای رقابت با دیگران بسیار ریخت و پاش می کنند. انواع و اقسام غذاها، دسرها و میوه ها در چنین میهمانی هایی تهیه و متأسفانه بعضی از آن ها نیز به توصیه بهداشت دور ریخته می شود. در صورتی که می شود بقایای غذای افراد سالم را به نیت. ➖اسراف در سوگواری ها اسراف نمی تواند فقط در جشن ازدواج باشد، امروزه در ولیمه های حجاج و زوار و حتی در مراسم عزاداری ها نیز به وفور دیده می شود، این روزها مراسم‌ ترحیم هم رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است چرا که تغییر سبک زندگی و گسترش چشم و هم چشمی را نشان می‌دهد، اما چرا سبک زندگی غربی و تجمل گرایی حتی مراسم بدرقه یک فرد به سوی ابدیت را رها نکرده است؟ سنگ قبرهای گران قیمت، چاپ بنرهای زیاد، تهیه گل های گران ؛گاهی با چند میلیون تومان، گلی تهیه می شود که بعد از چند ساعت از بین می رود ➖اسراف در عمر و جوانی یکی از سرمایه های بزرگ انسان، سلامت و جوانی است که باید به جا مصرف گردد. در حدیث آمده است که در قیامت آدم ها را متوقف می کنند و در اولین عقبه آن از سه چیز سؤال می شود: اموالت را از چه راهی به دست آوردی و در چه راهی صرف کردی؟ نعمت جوانی را چگونه به پیری رساندی؟ از عمر گران مایه خود در چه کارهایی استفاده کردی؟ بعضی از افراد بخش زیادی از عمرشان را با تماشای فیلم ها و برنامه های سرگرم کننده و بی فایده تباه می کنند و برخی با هرز گردی در گوشی ، تماشای مسابقات ورزشی و جلسات لهو دقایق زندگی را بر باد می دهند. ولی اشخاص هوش مند و متعهدی نیز هستند که در راه عبادت و خدمت به خلق، مطالعه و تحقیق، علم آموزی و انجام تکالیف فردی و اجتماعی از فرصت عمر بهره می برند. گوهر عمر بدین خیرگی از دست مده آخر این عمر گران مایه بهایی دارد ➖اسراف در هرینه کردن بیت المال اما متأسفانه بخش قابل توجهی از اسراف و تبذیرها مربوط به بخشی از کارگزاران دولت است. سفرهای خارجی و داخلی پر طمطراق در سالهای گذشته رسانه ای شد که هیچ در شان کارگزار نظام اسلامی نبود حضرت امیر(ع) تذکر دادند: «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ وَ السَّلَامُ » حكمرانى براى تو طعمه نيست، بلكه امانتى است بر عهده‏ات، و از تو خواسته‏اند دستور ما فوق خود را رعايت نمايى. تو را حقّى نيست كه در امور رعيت به دلخواهت رفتار كنى، و جز به اعتماد به فرمانى كه تو را مى‏رسد به كار بزرگى دست بزنى. مالى از مال خداى بزرگ در اختيار توست، و تو از جمله خزانه‏داران او هستى تا آن را به به من تحویل نمایی.اميد است من از بدترين واليان براى تو نباشم، و السلام(۱۴) ➖اسراف در آب آب، ماده ای است که حیات همه موجودات وابسته به آن است و در روایات از اسراف و زیاده روی در مصرف آن به شدت نهی شده است. امام صادق (ع)می فرماید: «أَدْنَى اَلْإِسْرَافِ هِرَاقَةُ فَضْلِ اَلْإِنَاءِ» کمترین اندازه اسراف دور ریختن ته مانده ظرف آب است.(۱۵) به ویژه افراد با ایمان باید در صرفه جویی آب توجه بیشتری داشته باشند در غسل و وضو و تطهیر زیاده روی در مصرف آب معصیت است. پيامبر(ص) فرمود:ّ الوُضوءُ بِمُدِّ و الغُسلُ بِصاعٍ و سَيَأتي أقوامٌ بَعدي يَستَقِلّونَ ذلِكَ فَاُولئكَ عَلى خِلافِ سُنَّتي ؛  براى وضوء يك مُدّ (۷۵۰ گرم) و براى غسل يك صاع (۳ كيلو) آب بس است. پس از من گروهى مى آيند كه اين مقدار را كافى نمى دانند ؛ آنها برخلاف سنّت من هستند .(۱۶) ➖اسراف در نان نان از احترام مخصوصی برخوردار است پیامبر(ص) فرمود: «أَكْرِمُوا الْخُبْزَ فَإِنَّهُ قَدْ عَمِلَ فِيهِ مَا بَيْنَ الْعَرْشِ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَا فِيهَا مِن كَثِيرِ خَلقِهِ(۱۷) نان را گرامی بدارید، چرا که برای به­ دست ­آمدن نان موجودات بین عرش و زمین و بسیاری از آفریده‌هایی که در زمین هستند کار کرده‌اند». ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخور ی 🔻 ادامه دارد 👇👇 ۳
💠داستان مردی شیر و عسل برای پیامبر(ص) آورد تا بنوشد فرمود: دو نوشیدنی که یکی از دیگری کفایت می‌کند من آن را نخورم و حرام هم نمی‌کنم ولی برای خدا تواضع می‌کنم. زیرا هر که برای خدا تواضع کند خدایش بالا برد و هر که تکبر کند خداوند او را خوار سازد و هر که در زندگی میانه روی کند خدایش روزی دهد و هر که زیاده روی کند خداوند او را بی نصیب گرداند و هر که خدا را بسیار یاد کند خدایش جزا دهد. 💠داستان مفسّر معروف طنطاوی: «سنگ‌هایی که برای بنای هرم اوّل به‌ کار رفته، برای ساختن دیواری بزرگ (دژ) در اطراف همه‌ی زمین کشور مصر کافی است». در روایات آمده: «فرعون ساختمان آسمان‌خراشی می‌ساخت، همه مردم از زن و مرد را برای ساختن آن به ‌کار و بیگاری گماشته بود. زن‌های آبستن هم از این بیگاری برکنار نبودند زن جوانی که آبستن بود، مصالح ساختمانی حمل می‌کرد و از پلّه‌ها بالا می‌برد. هرگاه کوتاهی می‌کرد، مأموران فرعون با تازیانه او را می‌زدند، او که در چنین فشاری قرار گرفته بود بچّه‌اش سقط شد آن‌چنان ناراحت شده که از پرده جگر ناله سر داد که آی خدا آیا خوابی آیا نمی‌بینی این ستمگر مسرف چه می‌کند؟ چند ماهی از این ماجرا نگذشت که همین زن در کنار رود نیل نشسته بود که نعش فرعون را روی آب دید، تعجّب کرد، در درون فطرتش جواب این سؤال را شنید که: «هان ای زن ما در خواب نیستیم، ما در کمین ستمگران هستیم»(۱۸) قرآن با معرّفی فرعون به ‌عنوان «اسراف‌کار» الگوی زشت‌کاران و سرانجام نکبت‌بار آن را نشان می‌دهد و می‌فرماید: «وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي‌الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ ‌الْمُسْرِفِينَ؛همانا فرعون بلندپروازی در زمین داشت و از اسراف‌کاران بود». 💠داستان حضرت صادق (ع) میوه نیم خورده‌ای را دیدند که از منزل ایشان بیرون‌ انداخته شده بود پس آن حضرت خشمناک شد و فرمود: ما هذا ان کنتم شبعتم فان کثیراً من الناس لم یشبعوا فاطعموه من یحتاج الیه این چه کاری است که کردید اگر شما سیر شدید، بسیاری از مردم هستند که سیر نشدند پس به آنهایی که نیازمندند بدهید.»  💠داستان امام حسین(ع) در میسر دست‌شویی(مستراح) لقمه غذایی را دید که آن‌جا روى زمین افکنده شده بود، آن‌را برداشت و با آب شست و به غلامش سپرد، و فرمود: هنگامى که از این‌جا خارج شدم آن‌را به من برگردان، ولى غلام آن لقمه را خورد. هنگامى که امام حسین(ع) از آن‌جا بیرون آمد، به غلام فرمود: آن لقمه را بده! غلام گفت: مولاى من! آن‌را خوردم! امام حسین(ع) فرمود: تو در راه خدا آزادى! مردى به آن‌حضرت گفت: واقعاً غلامت را آزاد کردى؟! امام حسین(ع) فرمود: آرى، از جدّم رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: هر کس لقمه‌ای بیابد و آلودگی‌های آن را زدوده و یا آن‌را بشوید و بخورد، آن لقمه در شکم وى قرار نمی‌‏گیرد، مگر آن‌که خداى متعال او را از عذاب جهنم آزاد کند. و من شخصى را که خدا از جهنم آزادش کرده، در غلامی خود نگه نمی‌دارم.(۱۹) [امام حسین(ع) یک برده را فقط به خاطر همراهی کردن با آن حضرت در یک حرکت ضد اسراف، آزاد کردند] 💠داستان پیامبر(ص) فرمودند: «المعده بیت کلّ داء» معده، کانون هر بیماری است. پزشکی مسیحی پس از شنیدن این آیه و حدیث گفت: تمام علم طب، در این آیه و این سخن پیامبر شما نهفته است. 🔶اشعار اندازه نگهدار که اندازه نکوست هم لایق دشمن است و هم لایق دوست بر آن کدخدا زار می باید گریست که دخلش بود نوزده خرج بیست   نه چندان بخور کز دهانت برآید نه چندان که از ضعف جانت برآید ــــــــــــــــــــــــــــ 📎پی نوشتها ۱.وسائل الشيعه، ج۱۵، ص۲۶۱. ۲.الکافي ج۴ ص۵۲. ۳.غرر الحكم ،۵۵۲۹. ۴.غرر الحكم ،۹۴۲۳. ۵.تفسير الصافي،ج۳،ص۱۸۷. ۶.الخصال، ج ۲، ص ۲۶۳ ۷.غرر الحكم،۴۱۳۸ ۸.الکافي ،  ج۶ ،ص۴۶۰   ۹.بحار الأنوار، ج۶۶، ص۴۳۲ ۱۰.تفسیر نور الثقلین، ج 1، سوره انعام، ص ۷۷۲. ۱۱.قصار الجمل، ص ۳۰۵ ۱۲.الکافي  ,  ج۲  ,  ص۵۱۱ ۱۳. دعا مکارم الاخلاق ۱۴.نهج البلاغه، نامه ۵ ۱۵.الکافي  ,  جلد۶  ,  صفحه۴۶۰ ۱۶.وسائل الشيعة - ج ١ - الصفحة ٤٨١ ۱۷.بحار الأنوار،ج۶۳،ص۲۷۱. ۱۸.اقتباس از عشریه چهارسوقی، ص ۲۰۷. ۱۹.شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ، ج ‏1، ص 27، قم 🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺 ۴
. 🔖سلسله منبرهای کوتاه با موضوع : 📚آرزوهای علیه‌السلام 📩شرحی بر دعای پر مغز اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفيقَ الطّاعَةِ ❤️اين دعا آرزوهاي امام زمان علیه السلام است كه انسان‌ها، توفيق بندگي و دوري از معصيت را پيدا كنند و در راه به دست آوردن يك جامعه ايده‌آل و زمينه‌ساز براي امر ظهور، تلاشي در خود تحسين داشته باشند. دقت در مضامين دعا و عمل به آن، بهترين راه‌ كار جلب رضايت آن عزيز مي‌باشد رضايتي كه خشنودي خداي متعال را در برخواهد داشت و بهشت قرين پاداش اين رضايت خواهد بود. .
1_924984620.mp3
1.11M
🚦حفاظت شدید امام عسکری از دوازدهمین حجت حق 🎙 استاد محمدحسین ویژه میلاد باسعادت حضرت علیه‌السلام
4_5800757279217158290.mp3
703.6K
📻 🚦پس از چه شد... 🎙 استاد محمدحسین ویژه میلاد باسعادت حضرت علیه‌السلام
رسولی.mp3
21.71M
﷽ «مناجات شعبانیه» ارزان خودم را باختم حاج مهدی رسولی اصلاً حواسم نیست که فرصت ندارم خیلی برای بندگی همت ندارم اینقدر زیر خاک خوابیده اند مردم چشمی برای دیدن عبرت ندارم من خراب کردم .... امروز و فردا می کنم هنگام توبه حالی برای ترک معصیت ندارم ارزان خودم را باختم در دار دنیا ..... اما حواسم نیست من قیمت ندارم وای از شبی که صورتم بر خاک قبر است چیزی برای خانه ی غربت ندارم افتادم اما باز دستم را گرفتی جایی به جز این خانه من عزت ندارم آی یه کاری برام بکن ... دیگه سنم گذشت .... دیگه کوس رسواییه منو دارن تو عالم می زنند نمی خوای برام یه کاری بکنی .... خراب کردم خراب کردم .... تو مهربونی همه عشق من همینه .... وای از شبی که صورتم بر خاک قبر است چیزی برای خانه ی غربت ندارم ابکی لخروج نفسی .... ابکی لظلمت قبری .... اگه آخرین شب جمعه ی عمرمه جان زهرا نجاتم بده .... من دلهره دارم ... من دلم می لرزه .... امشب دوباره از دور چیزی برای خانه ی غربت ندارم مطمئنی هیچ چی نداری ؟ نه باب نجات شیعه ی زهرا حسین است چشم امیدی جز به این رحمت ندارم وقتی حسین بن علی را دوست دارم از هیچ چیز دیگری وحشت ندارم حسین ....... دلم گرفته آقا ..... حسین ....... جان آقا .......
. 👈🏼👈🏼 آیت‌الله در کتاب ، می‌نویسند: مرحوم والد، آيت‌الله رحمةالله‌عليه، از يكى از علماى شيعه در هند به نام سيّد فرزند على نقل مى كند كه: روزى يك فرد بت پرست كه جايگاه و شخصيتى در ميان مردم داشت، به من گفت: «مرا به قتل متهم كرده اند، تلاش‌هاى فراوان من نيز در روند پرونده مؤثر نشد و قرار است حكم اعدام روز دوشنبه اجرا شود. اكنون از همه جا نااميد گشته، نزد شما آمده‌ام. آيا شما مى‌توانيد به من كمك كنيد؟» 🍃 سيد مى‌گويد: «با خودم فكر كردم كه هر چند او بت پرست است، امّا همه خلايق از نعمت وجود امام زمان برخوردارند. اين شخص نيز به بركت وجود امام زمان عليه‌السلام موجود و از رعاياى آن حضرت محسوب است، از اين رو به وى گفتم: صبح روز جمعه لباس تميزى بر تن كن و به قبرستان مسلمانان برو و صدا بزن: 🌱«يا ابا صالح المهدى»! چرا كه به اعتقاد ما چنان چه مردم در مشكلات به ايشان متوسل شوند، نتيجه مى گيرند. تو نيز به آن حضرت متوسل شو، شايد نتيجه بگيرى. 🍃 سيّد از قول شخص ياد شده مى گويد: من اين كار را انجام دادم. شخصى نزد من آمد و فرمود: مشكل تو چيست؟ مشكلم را گفتم و عرض كردم: «سيّد فرزند على» مرا راهنمايى كرد كه به شما توسل جويم. 🍃 آن جناب پس از شنيدن مشكل من فرمود: «مشكل تو حل شد. نگران نباش!» عرض كردم: اگر با وجود غير مسلمان بودن و عدم معرفت من نسبت به شما مشكل مرا حل كرديد، پس چرا گرفتارى‌هاى مسلمانان معتقد به خود را حل نمى‌كنيد؟ 🍃 ايشان فرمودند: «اگر مسلمانان، با اين حال كه تو دارى و حاجت خود را خواستى حاجت خويش را از ما بخواهند، مشكل آنان را نيز حل خواهيم كرد». 🍃 پس از اين جريان شخص ياد شده روز دوشنبه در دادگاه حاضر شد و قاضى حكم تبرئه وى را صادر كرد. او گفته است: من اصلا علت تغيير حكم را نفهميدم و در حالى كه پول فراوان و وكلاى بسيار در حل مشكل من كارساز نشد، توسل به امام شما مشكل مرا حل كرد و قاضى به يك باره از حكمش برگشت و مرا تبرئه كرد! 📚 کتاب جواهر الکلام فی معرفة الإمامة والإمام، ج۱، ص۴۳۶ .
. 📝 جابر از امام باقر روايت كرده است كه فرمود: زمانى بر مردم آيد كه امامشان غايب گردد خوشا به حال كسانى كه بر امامت ما در آن زمان ثابت بمانند. كمترین ثواب آنان اين باشد كه خداوند جل جلاله ندا دهد به آنها : اى بندگانم به امر نهانی من ايمان آورديد و غيب مرا  تصديق  كرديد مژده باد به ثواب نيك از طرف من شما بنده ی حقیقی من هستید همانا من اعمالتان را قبول می‌کنم و عذرتان را می‌پذیرم و گناهانتان را می‌بخشم. و به‌خاطر شما بندگانم را از باران سيراب می‌کنم و بلا را از آن‌ها دور می‌نمایم اگر شما نبوديد هر آينه عذابم را بر آنان نازل می‌كردم‏. 📚كمال الدين وتمام النعمة، ج‏۱، ص۳۳۰ .
. اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و ... 🍃 سیره حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (رحمه الله) 👈🏼شيخ علی، خادم مرحوم آقای (مؤسس حوزه علمیه قم) می‌گوید: شبی زمستانی خوابیده بودم. صدای در بلند شد. در را باز کردم. دیدم زن فقیری است اظهار کرد شوهرم مریض است نه دوا دارم نه غذا و نه ذغال دارم که اقلاً کرسی را گرم کنم. گفتم این موقع شب که کاری نمی شود کرد! آقا هم می‌دانم الآن چیزی ندارد که کمک کند. زن ناامید برگشت. 🔻آقا که حرف های ما را شنیده بود صدایم کرد و فرمود: اگر روز خداوند از من و تو بازخواست کند که در این ساعت شب بنده من به در خانه شما آمد چرا او را ناامید کردید؟ ما چه جوابی داریم؟ عرض کردم آقا ما الآن چه کاری می‌توانیم برای او انجام بدهیم؟ فرمود تو منزل او را بلد شدی؟ عرض کردم: بله، ولی رفتن در میان آن کوچه‌ها با این گل و برف مشکل است. فرمود: بلند شو برویم. 🔻وقتی که آمدیم مریض و وضعیت منزل را ملاحظه کردیم صحت اظهارات آن خانم معلوم شد. آقا به من فرمود برو از قول من به صدر الحکماء بگو همین الآن بیاید این مریض را معاینه کند. دکتر را آوردم. دکتر پس از معاینه نسخه ای نوشت و به من داد و رفت آقا به من فرمود برو به دواخانه فلان، بگو به حساب من دوای این نسخه را بدهند. رفتم دوا را گرفته آوردم. بعد فرمود برو بمنزل فلان علاف بگو به حساب من یک گونی ذغال بدهد. من رفتم ذغال را گرفته با مقداری غذا آوردم 🔻بعد فرمود روزی چقدر گوشت برای منزل ما می‌گیری عرض کردم هفت سیر فرمود نصف آن گوشت را هر روز به این خانه بده، نصف دیگر هم برای ما فعلا بس است. آن وقت فرمود حالا بلند شو برویم بخوابیم. 📚مردان علم در میدان عمل، ص۲۳۴ .
TarikhHayateAmirAlmomenin[90].mp3
36.96M
⭕️ (ع) 🔺 دکتر میثم مطیعی جلسه ۹۰ | خودداری از بیعت با ابوبکر پس از
مداحی_آنلاین_ماجرای_حضرت_علی_و_قصاب.mp3
3.18M
♨️ماجرای حضرت علی (ع) و قصاب دست و دلباز 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡
. خود را روضه‌خوان می‌دانم و به آن افتخار می‌کنم حجت‌الاسلام کاظم راشد یزدی سخنران مذهبی در این همایش(همایش خانه مداحان در مشهد) اظهار داشت: من دفتری در جیب خود دارم که روی آن نامم را نوشتم تا اگر روزی در خیابان مُردم و من را نمی‌شناختند بدانند که هستم. در این دفتر شغل خود را روضه‌خوان ذکر کردم و به آن هم افتخار می‌کنم. ما روضه‌خوان‌ها این شغل را با تمام مناصب دنیا هم عوض نمی‌کنیم. وی با ذکر خاطره‌ای از مراسم عمامه‌گذاری آیت‌الله زنجانی برای طلاب جوان گفت: من به این مراسم برای روضه‌خوانی دعوت بودم که دیدم تمام آیات عظام، حجج اسلام و علما حاضر هستند. روی منبر که رفتم گفتم من برای روضه‌خوانی دعوت شدم و این جا برای من است. همه تعجب کردند و روایتی نقل کردم که روزی روضه‌خوانی نزد امام صادق(ع) رفت، امام از او پرسید شنیدم تو روضه‌خوان هستی او گفت بله. گفت برای من روضه‌خوان. او خواست شروع کند که امام فرمود صبر کن برای تو کرسی بیاورم. امام پای کرسی نشست و روضه‌خوان بالای آن رفت. امام حتی به او فرمود مانند روضه‌های خودتان برایم بخوان. به علما گفتم کجا سراغ دارید امام پای کرسی عالمی نشسته باشد اما پای کرسی یک روضه‌خوان نشست. ای خضر رهنما نظری کن بما راشد یزدی با اشاره به اینکه ما روضه‌خوان‌ها جایگاه بالایی داریم و حیف است که قدر ندانیم، گفت:  گر می‌خری شکسته تو خود ما شکسته‌ایم ور خسته می‌پذیری ما سخت خسته‌ایم لطف تو می‌گشاید اگر کار بسته را ما پای خود بدست خود ای دوست بسته‌ایم ای خضر رهنما نظری کن بما که ما عمری بشد که بر سر راهت نشسته‌ایم ای رستگان ز خویشتن ای بستگان بحق لطفی بما کنید که از خود نرسته‌ایم این سخنران مذهبی با بیان اینکه ما روضه‌خوان کاره‌ای هستیم گفت: شعری از کمپانی برایتان بخوانم که مرجع تقلید بود. او در این شعر به استقبال شعری از حافظ رفته است: سینه ی تنگم مجال آه ندارد جان بهای لب است و راه ندارد گوشه چشمی به سوی گوشه‌نشین کن زآنکه جز این گوشه کس پناه ندارد گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بنده سیاه ندارد هر که گدائی ز آستان تو آموخت دولتی اندوختی که شاه ندارد گنج تجلی ز کنج خلوت دل جو نیک نظر کن که اشتباه ندارد پیر خرد گر بخلوت تو برد پی جز در آن خانه خانقاه ندارد مهر تو در هر دلی که کرد تجلی داد فروغی که مهر و ماه ندارد مهر گیاه است حاصل دل عاشق آب و گل ما جز این گیاه ندارد مفتقر از سر عشق دم نتوان زد سر برود زآنکه سرّ نگاه ندارد هر کاری می‌کنید تلاش کنید به بهشت برسید وی افزود: شما مداحان علاوه بر شور، شعور بالایی هم دارید. در هر قدم و کلام تلاش کنید که برای بهشت تلاش کنید. هر لحظه از زمان، هر گوشه از کار شما، هر قدم از راه شما می‌تواند بهشت را برای شما فراهم کند و این خاص مداح و روضه‌خوان است که باید به آن توجه کنید. راشد یزدی با بیان اینکه مداحی و روضه‌خوانی ما باید مُهر استاندارد داشته باشد، گفت: مداحی ۱۰ دقیقه‌ای اگر مُهر استاندارد داشته باشد به آسمان می‌رود و می‌تواند شما را هم بالا ببرد. این مُهر همان اخلاص است که گذشتگان بسیار داشتند. اگر کار شما با اخلاص آبیاری شود، خزان نخواهد داشت وی با اشاره به اینکه صداها و شعرهای بسیاری در این سال‌ها آمده است اما آن را برمی‌دارند که اخلاص داشته باشد، گفت: نیت خود را خالص کنید زیرا او که بناست کار شما را بردارد حواسش بسیار جمع است. اگر کار شما با اخلاص آبیاری شود، خزان نخواهد داشت و از بین نمی‌رود. در بخش دیگری از روز نخست این همایش با حضور پیرغلامان، مداحان جوان، شاعران و سخنرانان کارگروه‌هایی برای بحث و تبادل نظر درباره مسائل مختلف مداحی شکل گرفت. منبع:عقیق .
. فاطمه دختر حسین، ستاره ای که خوش درخشید نویسنده : سید مهدی علیزاده موسوی کاروان حسینی آخرین نخلهای مدینه را پشت سر می گذارد و به سوی سرنوشتی مقدس، دل کویر را می شکافت؛ گویی در آن سوی دشتها، آوایی ملکوتی، آن را به سوی خود می خواند. قطار شتر، با نظم خاصی، در پی هم آهسته و آرام، سم بر سینه سخت و تب کرده کویر می کوبیدند و به سوی افق پیش می رفتند. محملهایی زیبا، با پرده هایی رنگارنگ، بر پشت شترها، نهاده شده بود و هماهنگ با قدمهای شتران، چون گهواره ای، از این سو به آن سو می رفت. امام حسین پیشاپیش کاروان، سوار بر اسبی سفید، چون خورشیدی می درخشید و دلاوری نستوه که قامتش بر پشت اسب، لرزه بر تن دشمنان می انداخت، در طول کاروان، می تاخت، تا ناقه ای از کاروان جدا نیافتد و یا حرامیان برکاروان نتازند. در یکی از کجاوه ها، بانویی با ابهت و وقار، در اندیشه ای ژرف، فرو رفته بود و تنها سی بهار، از عمر شریفش، گذشته بود. وجودش در میان کاروان، به ستاره ای می مانست که کاروان کوچک حسین را زینت بخشیده بود. همه مردم مدینه از فضل و شرافتش، سخن می گفتند و در علم و دانش اندوزی بر بسیاری از دانشمندان عصر خود، پیشی گرفته بود. علم حدیث را به خوبی می دانست و در ورع و پرهیزگاری، شهره آفاق بود، تا آنجا که پدرش پیرامون او می فرمود: «آیا در اسلام کسی را [همانند فاطمه[ می توان یافت که تمامی شب را به عبادت بگذراند.» اما آنچه بیش از همه به او عظمت بخشیده بود، پیوند او با سالار کاروان، «حسین بن علی» بود. امام حسین پدرش بود. رشته های محبت، آنچنان میان پدر و دختر، ریشه دوانیده بود که هیچ یک تحمل دوری دیگری را نداشت. در میان دختران او محرم اسرار پدر بود و زهد و عبادتش قلب امام حسین را لبریز از شادی می کرد. مادرش نیز زنی پرهیزگار با نام ام اسحاق دختر طلحة بن عبداللّه تمیمی بود. سینه فراخ کویر و آرامشی که بر آن سایه افکنده بود، طایر اندیشه اش را به سوی گذشته ها می کشاند. هنگامی که حسن مثنّی [فرزند امام حسن مجتبی] به خواستگاریش آمد، اوج محبت پدر را نسبت به خود، دریافت. حسن مثنی به خواستگاری یکی از عموزاده های خود ـ فاطمه یا سکینه ـ آمده بود، اما امام حسین،فاطمه کبری را برای همسری با او برگزید و فرمود: «فاطمه شبیه ترین مردم به مادرم فاطمه دختر رسول خدا است و در دیانت همین بس که شبها را به عبادت می گذراند و روزها را روزه می گیرد و در زیبایی همانند حورالعین است.» این سخن پدر، قلبش را لبریز از شادمانی کرده بود، تا آنجا که هر وقت به یاد می آورد، سر از پا نمی شناخت. حسن مثنّی را از کودکی می شناخت. او عموزاده اش بود و در فضل و بزرگواری و تقوا زبانزد خاص و عام بود. پس از شهادت امام حسن او وصی پدر و والی صدقات جدش علی گردید. از همان ابتدا، کانون گرم خانواده، رؤیایی شد و به خانه فرشتگان می مانست. روح صمیمیت و تقوا، بر در و دیوار خانه، موج می زد و تعالیم و معارف اسلامی، بر خانواده کوچکشان، پرتو افکنده بود و به راستی چگونه می توانست این چنین نباشد، در حالی که هر دو، فرزندان دو امام و از سلاله فاطمه و علی بودند. فاطمه کبرا از همان ابتدا که به خانه حسن مثنّی پای گذارد، عشق و محبت را نیز با خود آورد و هر روز که می گذشت، بنیانهای خانواده استوارتر و عشق و علاقه، بیشتر می شد. ثمره این ازدواج مقدس، سه پسر، با نامهای «عبداللّه محض»، «حسن مثلث» و «ابراهیم مغمر» بود. فاطمه بنت الحسین با تربیت علویّ، فرزندانش را پرورد و هر یک بعدها توانستند در مرزهای ایمان و عقیده و علم و تقوا، همچون خورشیدی، بدرخشند و در این راه، بسیاری از «بنی حسن» شربت شهادت نوشیدند و یا در زندانهای مخوف عباسیین، مظلومانه جان سپردند. روزها به سرعت می گذشت و کاروان امام حسین هر لحظه به قربانگاه خود، نزدیکتر می شد. کمتر روزی بود که پیکی از سوی کوفه، به خدمت امام شرفیاب نشود و نامه های دعوت کوفیان را به او نرساند. فاطمه کبرا نیز با دقت و هوش سرشار خود، حوادث را یک به یک دنبال می کرد و شاید بوی تعفن خیانت را همچون برخی دیگر، احساس کرده بود. اما کاروان باید رسالت جاودانه خود را، به پایان می رساند. روز دوم محرم سال 61 هجری، کاروان کوچک حسین به کربلا رسید و در اوج قربت، در میان دریای بی کران دشمن خیمه زد. دیگر به سادگی می شد آینده را تخمین زد، یا بیعت با یزید و یا مرگ؟! و حسین کدام یک را می پذیرفت؟ خورشید روز دهم محرم، مضطرب و نگران، خود را با بی میلی، از پس کوههای شرق بیرون می کشید و اشعه های طلایی خود را بر صحرای پر از زره و فولاد می گستراند. ناگهان تیری سفیرکشان، فضا را شکافت و بر یکی از خیمه های امام حسین نشست. این تیر در واقع پیک جنگ بود و پس از آن، آتش جنگ، زبانه کشید و تنها در نیمروز، خاک کربلا،خون بسیاری از بهترین انسانهای روی زمین را مزمزه کرد و پس از آن تنها حسین مانده بود و خیل زنان
. فاطمه کبرا، همچون عمه قهرمانش، در آن نیمروز، صحنه هایی را دید، که تا آخر عمر، لحظه ای از برابر دیدگانش محو نگردید. اینک نوبت امام حسین(ع) بود. چشمان نگران زنان و کودکان به حسین(ع) دوخته شده بود. همه می دانستند، این آخرین نگاه است. حسین(ع) آماده میدان شد؛ اما همین که قصد میدان کرد، نگاهی میان زنان و کودکان افکند و از میان همه، فرزند دلبندش فاطمه کبرا را فرا خواند. فاطمه کبرا با چشمانی نگران و پر از اشک پیش آمد. امام حسین(ع) «صحیفه ای» را که در میان پارچه ای زیبا پیچیده شده بود، به دخترش فاطمه داد. فاطمه با احترام «صحیفه» را از پدر گرفت و این از اوج عظمت و شایستگی فاطمه کبرا، در نزد پدر، حکایت می کند. فاطمه کبرا نیز آن را به برادرش امام زین العابدین(ع) سپرد. سالها بعد، که یکی از یاران امام صادق(ع) از محتوای آن کتاب پرسید، امام(ع) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند! در آن کتاب، آنچه فرزند آدم بدان نیازمند است، از زمان آفرینش آدم تا پایان جهان هستی، وجود دارد. به خدا سوگند! تمامی حدود در آن ذکر شده است ...» بدین ترتیب در آن عصر غمبار، همگان دریافتند که مقام فاطمه کبرا تا چه اندازه رفیع است، که پدرش صحیفه ای چنین گرانبار را به او سپرد. شهادت پدر، برای فاطمه کبرا، ضربه ای فراموش نشدنی بود. غمی جانکاه بر وجودش، چنگ انداخته بود. فاطمه بنت الحسین(ع) پس از شهادت پدر، به همراه اسرا، راه کوفه را در پیش گرفت. دوشادوش عمه خود، مراقب کودکان بود و تن رنجور خود را سپر نیشهای گزنده تازیانه ها می کرد. کاروان اسرا، پس از چندی، به دروازه های شهر کوفه رسید. رمقی برای اهل کاروان، نمانده بود. بر تمامی چهره ها گرد غم نشسته بود. شاید تنها همدردی ساده ای می توانست، مرهمی بر زخمهای دل زنان و کودکان باشد. اما همین که کاروان وارد شهر گردید، شادی و پایکوبی بر کوفه سایه افکند. اینک شهر علی(ع) بر خاندان داغدار حسین(ع) می خندید. چشمان حیرت زده کاروانیان، از تعجب، باز مانده بود و باری سنگین تر از مصیبت، بر غمهایشان، افزون گشت. ام کلثوم که داغ حسین(ع)، بی قرارش کرده بود، ناگهان فریاد زد: «ای مردم کوفه! آیا از خدا و پیامبر خجالت نمی کشید که چنین بی شرمانه، به خاندان پیامبر(ص) می نگرید!!» و پس از آن، قهرمان کربلا، زینب کبرا، همچون شیری برخاست و با خطبه ای جاودانه، رنگ رسوایی را برای همیشه بر چهره مردم بی وفای کوفه نشاند. اینک نوبت فاطمه کبرا بود. او نیز حرفهای ناگفته بسیاری، در دل داشت. بغض گلویش را به شدت می فشرد و درد ناگفتن، بی تابش کرده بود. از این رو، پس از عمه خود با وقاری کم نظیر برخاست و چنین خطبه خواند: «ستایش خاص خداست به شمار شنها و سنگریزه ها و هم وزن عرش تا خاک. او را سپاس می گویم و به او ایمان داشته و توکل می کنم و گواهی می دهم که معبودی جز او نیست و شریک ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست، آن پیامبری که فرزندانش را بی هیچ گناهی، در کنار نهر فرات سر بریدند. بار خدایا به تو پناه می برم که بر تو افتراء و دروغ بندم و سخنی را بر خلاف آنچه نازل کرده ای، به تو نسبت دهم. از آن پیمانها و وصیتی که برای علی بن ابیطالب فرمودی، تا آنکه حقش را گرفتند و او را در خانه ای از خانه های خدا که در آن گروهی بودند که به زبان مسلمان بودند بی گناه کشتند. ننگ بر آن سرها که نه در زمان حیات او و نه در زمان مرگ او، ستمی را از او دفع نکردند، تا آنگاه که خدای تعالی، روح مقدسش را به سوی خویش برگرفت، در حالی که رفتارش پسندیده و خُلق و خویَش حمیده بود. خوبیهایش شاخته شده و راه و روشش، مشهور بود. کسی که در راه تو از ملامت و سرزنش کسی نهراسید. تو او را در کودکی به اسلام هدایت کردی و در بزرگی و مناقب او را ستودی و همواره در راه تو و پیامبرت خیرخواهی کرد تا آنگاه که او را به نزد خود بردی؛ در حالی که نسبت به دنیا زاهد و نسبت به آخرت راغب و مشتاق و مجاهد در راه تو بود. از او خشنود گشته و به راه راست، هدایتش فرمودی. اما شما ای مردم کوفه! ای فریبکاران دغل پیشه نیرنگ باز! ما خاندانی هستیم که خداوند ما و شما را به یکدیگر آزموده و ما را در آزمایش خود، سربلند گرداند و علم و دانش خود را در ما نهاده که ما گنجینه علم و جایگاه فهم و حکم اوییم و حجت او در روی زمین برای بندگان او هستیم. خدا ما را به بزرگواری و کرامت خود، عزیز فرمود و به وسیله پیامبرش محمد(ص)، ما را بر مردمان، برتری آشکاری داده است، اما شما ما را درغگو پنداشته و تکفیر کردید و کشتن ما را حلال دانسته و اموال ما را به غارت بردید. گویا ما فرزندان ترک یا افغان هستیم؛ چنانکه جد ما [علی(ع)] را در گذشته ای نزدیک، کشتید. خون ما به خاطر کینه های گذشته، از شمشیرهای شما می چکد و چشمتان با این اعمال، روشن و دلها
تان به سبب دروغی که به خدا بسته و مکری که کردید، خوشحال است؛ [اما بدانید] که خدا بهترین مکرکنندگان است. مبادا از اینکه خون ما را ریخته اید و اموالی از ما به شما رسیده، خوشحال باشید که همه این مصیبتهای سنگین و بزرگی که به ما رسید تقدیری بود که خدای تعالی، برای ما، مقدر فرموده بود ... مرگ بر شما! چشم به راه لعنت و عذاب الهی باشید؛ چنانکه گویا بر شما رسیده است و عذابهای الهی پی در پی از آسمان بر شما، فرود می آید و به سبب کردارتان شما را در بر می گیرد. شما گرفتار ننگ و جدال با یکدیگر می شوید. سپس به سبب ستمی که به ما روا داشتید در عذاب دردناک روز قیامت، تا ابد خواهید ماند. آگاه باشید که عذاب خدا بر ستمکاران است! وای بر شما! آیا می دانید چه دستی به سوی ما نیزه انداخت؟ و چه کسی به جنگ با ما شتافت؟ و کدام پا، برای جنگ با ما عجله کرد؟ دلهایتان را قساوت و سختی فرا گرفته است و مُهر بر آنها زده شده و گوش و چشمتان بسته شده است و شیطان شما را فریفت و بر چشمهایتان، پرده انداخت که راه نبردید. مرگ بر شما ای مردم کوفه! آخر چه خونی از رسول خدا، نزد شما بود و چه جرم و انتقامی از او داشتید [که به چنین خیانتی دست زدید[ جز بدان دشمنی که با برادرش علی بن ابی طالب(ع) ـ جد من و فرزندانش که عترت پیامبر(ص) بودند ـ داشتید ... آن گاه به این خیانت افتخار کردید تا آنجا که گوینده شما می گوید: ما بودیم که علی و پسرانش را با شمشیرهای هندی و نیزه ها کشتیم و زنانش را همچون اسیران تُرک، به اسارت بردیم و چه نبردی با آنها کردیم! خاک و خاشاک و سنگ بر دهانت ای گوینده! آیا به کشتن مردمانی مباهات می کنی که خدای تعالی پاک و پاکیزه شان کرده و پلیدی را از ایشان برده! ننگ و نفرین بر تو و دودمانت! و راستی سرنوشت هر کس در گرو اعمال اوست. شما بر آنچه خدا به ما ارزانی کرد و بر شما برتری بخشید، حسد ورزیدید. ای وای بر شما! این فضیلتی بود از خدا که به هر که بخواهد می دهد و خدا فضلی عظیم دارد و کسی را که خدا برایش نور و روشنایی قرار ندهد، نوری ندارد.» با سخنان آتشین فاطمه، کوفه یکپارچه اشک و ماتم شد و صدای ضجه و گریه کوفیان، در و دیوار را می لرزاند. دیگر کسی توان شنیدن سخنان حق فاطمه بنت الحسین(ع) را نداشت. از این رو فریاد زدند: ـ ای دختر پاکان! بس است. دلهای ما را آتش زدی و سینه های ما را سوزاندی و وجود ما را خاکستر کردی! کاروان اسرا، پس از توقفی چند روزه، در کوفه، به دستور یزید، به سوی شام، حرکت کرد. در کوفه نه تنها ذره ای از غم و اندوه کاروانیان، کاسته نشده بود، که بی فکری و غفلت کوفیان، رنج خاندان اهل بیت را دو چندان می کرد. شام سرزمینی بود حاصلخیز و از دیرباز در سیطره آل ابی سفیان. قصرهای مجللی که به دستور معاویه، سر به فلک کشیده بود، خاطره پادشاهانی همچون قیصر و کسرا را در ذهنها، زنده می کرد. اینک یزید بر اریکه قدرت، تکیه زده بود. هر غریبه ای که به شهر شام وارد می شد، دهانش از تعجب باز می ماند و ناخودآگاه پرسشی بر صفحه ذهنش نقش می بست که خانه گلی پیامبر(ص) کجا و قصر «احمر» و «اخضر» معاویه و یزید کجا؟!! مردم شام نیز بیشتر، اسلامی همانند پادشاهان خود، داشتند. هنگامی که اسرا به دروازه های شام رسیدند، شامیان به پایکوبی و جشن پرداختند، گویی اسیران روم و بَربَر را می آورند. در شام امام سجاد(ع)طی خطبه هایی پرده از ماهیت پلید یزیدیان برداشت و سخنان قهرمانانه زینب کبرا(س) مکمّل آن بود. سپس با حالتی رقت بار، خاندان پیامبر(ص) را وارد مجلس یزید کردند. فرشهای گرانبها، زمین تالار را زیبا کرده بود و سنگهای مرمرین و تختهای منقش به تالار جلوه خاصی بخشیده بود. مشاوران و بزرگان شام نیز گرداگرد تالار نشسته بودند و یزید نیز در صدر تالار، به تخت زرین خود تکیه زده بود. به دستور او، خاندان پیامبر(ص) را با همان لباسهای مندرس و در برابر چشمان نامحرمان در گوشه ای از تالار، جای دادند. فاطمه کبرا نیز در کنار عمه خود، به کودکان دلگرمی می بخشید. ناگهان مردی از اهل شام، برخاست و نگاهی به فاطمه بنت الحسین(ع) افکند. نگاه مرد شامی دل فاطمه کبرا را لرزاند. مرد شامی در برابر یزید، تعظیمی کرد و در حالی که به دختر امام حسین(ع) اشاره می کرد، گفت: ـ ای امیرالمؤمنین! این کنیز را به من ببخش! فاطمه بنت الحسین(ع)، که در میان آن همه دشمن، خود را غریب و تنها حس می کرد، نگاهی به عمه خود، زینب کبرا افکند و گفت: یتیم شدم. آیا به کنیزی نیز برده می شوم؟ زینب کبرا(س) با قدرت تمام، پاسخ داد: ـ هرگز چنین فاسقی نمی تواند تو را به کنیزی بگیرد! مرد شامی که از پاسخ زینب(س) تعجب کرده بود، با ناباوری گفت: ـ مگر این کنیز کیست؟! یزید پاسخ داد: ـ این فاطمه دختر حسین بن علی و آن دیگری زینب دختر علی بن ابی طالب است. رنگ از رخسار مرد شامی پرید و چشمانش از شدت تعجب باز ماند و با ناراحتی گفت: ـ حسین پسر فاطمه و علی
پسر ابی طالب؟!! یزید پاسخ داد: ـ آری! مرد شامی برآشفت. رگهای گردنش متورم شد و با خشم فریاد زد: ـ یزید! خدا تو را لعنت کند! آیا خاندان پیامبرت را کشته ای و فرزندانشان را به اسیری گرفته ای؟!! به خدا سوگند! می پنداشتم اینان اسرای روم هستند. یزید که هرگز انتظار چنین پاسخی را نداشت، با خشم فریاد زد: ـ به خدا سوگند! تو را نیز به آنان ملحق می کنم! و سپس دستور داد، سر از بدنش جدا کردند. پس از چندی، کاروان، بار دیگر به سوی مدینه حرکت کرد؛ اما دیگر فاطمه، فاطمه ای نبود که چندی پیش از مدینه خارج شده بود. در این مدت کوتاه، بسیار شکسته تر شده بود. دیگر نه پدری داشت و نه عمویی که علم کاروان را به دست گیرد و نه برادری همچون علی اکبر، که نگاه به چهره اش، یاد پیامبر(ص) را در ذهنش زنده نماید. لبخند زیبای پدر، چهره مهربان عمو و قامت دلربای اکبر، لحظه ای از برابر دیدگانش محو نمی شد. نخلهای اطراف مدینه، از دور دیده می شد و فاطمه خسته و دلشکسته، به غروب دلگیر آفتاب می نگریست. * * * در یکی از شبها، حسن مثنّی ـ همسر گرامی فاطمه کبرا، در عالم رؤیا دید: که بر پیشانیش نوشته اند: «قُلْ هُواللّه اَحَدٌ» فاطمه کبرا که پس از داغ پدر و عزیزان خود، دل به شوهرش خوش داشت، این خواب را به فال نیک گرفت؛ اما سعید بن مسیب که دانشمندی وارسته بود، گفت: اگر حسن مثنّی چنین خوابی دیده باشد، اندکی بیشتر از عمرش باقی نمانده است. چندی نگذشت که پیش گویی سعید به حقیقت پیوست و ولید بن عبدالملک، با توطئه ای شوم، سمی مهلک به حسن خورانید و در حالی که تنها 35 بهار از عمر حسن نگذشته بود، او را به شهادت رساند. شهادت شخصیتی بزرگوار و دانشمند، همچون حسن مثنّی، تأثیری ژرف بر فاطمه کبرا نهاد و غمش را دو چندان کرد. مرگ حسن، آن چنان تأثیری بر دختر امام حسین(ع) نهاد که چادری بر روی قبر شوهرش، بر پا کرد و به مدت یک سال شبها را در کنار قبر حسن می نشست و اشک می ریخت. پس از یک سال، دستور داد که هنگام شب، خیمه را برچینند. هنگامی که شب فرا رسید و خیمه را برچیدند، صدای فردی را شنید که می گفت: ـ آیا به آنچه می خواستند، دست یافتند؟ و دیگری پاسخ می داد: ـ خیر! در پایان مأیوس شدند و بازگشتند. پس از آن فاطمه کبرا، مدتی را در تنهایی سپری کرد و سپس به همسری عبداللّه بن عمرو بن عثمان بن عفان در آمد. عبداللّه فردی سخاوتمند، کریم، شجاع و بخشنده بود و از راویان حدیث شمرده می شد. ثمره این ازدواج سه فرزند با نامهای «محمد»، «قاسم»، و «رقیه» بود. فاطمه کبرا در طول زندگانی نسبتا بلند خود، روایات بسیاری از پدر و اجداد خود، نقل کرده است. سند بخشی از خطبه های فاطمه زهرا(س) به او می رسد. ابن حجر عسقلانی پیرامون او می گوید: «فاطمه دختر حسین بن علی از پدر، برادرش زین العابدین(ع)، عمه اش زینب، جده اش فاطمه زهرا(س) و بلال و ابن عباس و اسماء بنت عمیس احادیثی نقل می کند.» فرزندانش همچون «عبداللّه »، «ابراهیم» و ... از او روایت، نقل می کنند. فاطمه کبرا قریب به هشتاد سال زندگی کرد و در طول زندگانی پربار، نه تنها در مرزهای تقوا و پرهیزگاری ـ چنانکه بسیاری گفته اند ـ درخشید، که در دفاع از حریم ولایت و امامت نیز نقش به سزایی داشت. اما از آنجا که هیچ انسانی در این جهان، جاودانه نیست، خورشید زندگانی این بانوی نمونه، در سال 110 غروب کرد. محل وفات او مصر بود و در محلی به نام «درب احمر» به خاک سپرده شد. تربت او در مسجدی باعظمت است و مقبره اش زیارتگاه عاشقان است. تاریخ، علت هجرت فاطمه کبرا از مدینه به مصر را، به یاد ندارد.  .