.
#امام_زمان
#قصه_عبرت
#تشرفات
#کرامات
#تشرف_مرحوم_جبل_عاملی_به_محضر_مبارک_امام_عصر_ارواحنا_فداه
👈🏼👈🏼 حجتالاسلام والمسلمين آقاى #حاج_شيخ_محمد_رازى در كتاب #آثار_الحجه صفحهى ۸۰ نوشتهاند:
آقاى #حاج_ميرزا_على_حيدرى فرمودند: من در تهران اين قضيّه را از حجّهالاسلام والمسلمين جناب آقاى #حاج_شيخ_اسحاق_رشتى فرزند مرحوم آيتالله آقاى #حاج_شيخ_حبيب_الله_رشتى شنيده بودم وسپس در سفرى كه به شام براى زيارت حضرت "زينب" (سلاماللهعليها) رفته بودم و به محضر مرحوم آيتالله آقاى حاج #سيد_محسن_جبل_عاملى رسيدم خود ايشان نقل كردند:
🍃 در زمان حكومت شريف على بر سرزمين حجاز به مكّه مكرّمه رفتم و قبلاً متوجّه شده بودم كه در اعمال حج خدمت حضرت "بقيّهالله" ارواحنا فداه خواهم رسيد و لذا در اعمال حج آن سال زياد به فكر آن حضرت بودم ولى موفّق به زيارت آن حضرت نشدم.
تصميم گرفتم كه به وطن برگردم ولى متوجّه شدم كه راه بين مكّه و لبنان بسيار دور است و بهتر اين است كه در مكّه بمانم شايد سال ديگر موفّق به زيارت آن حضرت گردم، لذا آنجا ماندم ولى در سال بعد و بعدتر تا پنج و يا هفت سال موفّق به زيارت آن حضرت نشدم.
(ترديد بين پنج سال و هفت سال از جناب آقاى حاجى حيدرى بود).
🍃 در اين بين با حاكم مكّه (شريف على) آشنائى پيدا كردم و با او گاهى رفت آمد مىنمودم او از شرفا و سادات مكّه بود مذهبش زيدى بود، يعنى: چهار امامى بود و اين اواخر خيلى با من گرم بود.
در آخرين سالى كه اعمال حج را انجام دادم و ديدم باز هم مثل آنكه نمىخواهم موفّق به زيارت آن حضرت شوم.
براى رفع ناراحتّى و نگرانى خودم به يكى از كوههاى اطراف مكّه بالا رفتم.
🍃 وقتى بالاى كوه رسيدم، آن طرف كوه چمن زارى بود كه هرگز مثل آن را نديده بودم، با خود فكر كردم چرا در اين چند سال كه در مكّه بودهام براى گردش به اينجا نيامدهام؟!
🍃 وقتى از بالاى كوه به ميان آن چمن زار رسيدم، ديدم وسط آن خيمهاى برپا است و در ميان خيمه جمعى نشستهاند و يك نفر كه آثار بزرگى و علم از سيمايش ظاهر است در وسط خيمه نشسته، مثل اينكه او براى آن جمع درس مىگويد و آنچه من از سخنان آن آقا شنيدم اين بود كه فرمود:
"به اولاد و ذرارى جدّهى ما حضرت زهراء سلاماللهعليها در موقع مردن ايمان و ولايت تلقين مىشود و هيچيك از آنها بدون مذهب حقّه و ايمان كامل از دنيا نمىروند".
🍃 در اين بين شخصى از طرف مكّه آمد و به آن آقا گفت:
"شريف محتضر و نزديك است از دنيا برود، تشريف بياوريد!"
من با شنيدن اين جمله حركت كردم و بهطرف مكّه رفتم و يكسره به قصر ملك وارد شدم ديدم، او در حال سكرات مرگ است، علما و قضات اهلسنّت اطرافش نشستهاند و او را به مذهب اهلسنّت تلقين مىكنند امّا او بههيچ وجه حرفى نمىزند و فرزندش كنار بسترش نشسته و متأثّر است.
🍃 ناگهان ديدم! همان آقائى كه در خيمه درس مىفرمود، از در وارد شد و بالاى سر شريف نشست ولى معلوم بود كه تنها من او را مىبينم. زيرا من به او نگاه مىكردم ولى ديگران از او غافل بودند، امّا در من هم تصرّف شده بود كه نمىتوانستم سلام كنم و يا از جا حركت كنم او رو به شريف كرد و فرمود:
"قل اشهد ان لااله الاّ الله".
شريف گفت: "اشهد ان لااله الاّ الله".
او فرمود: "قل اشهد انّ محمّدا رسول الله".
شريف گفت: "اشهد انّ محمّدا رسول اللّه".
او فرمود: "قل اشهد انّ عليا حجّة الله".
شريف گفت: "اشهد انّ عليا حجّه اللّه" او به همين منوال يك يك از "ائمّه اطهار" (عليهم السّلام) را نام برد و به شريف، اقرار به آنها را تلقين كرد، شريف على هم مرتّب جواب مىداد و اقرار مىنمود تا آنكه به نام مقدّس حضرت "بقيّه اللّه" ارواحنا فداه رسيد، آن آقا فرمود:
"يا شريف قل اشهد انّك حجّة الله" (يعنى: اى شريف بگو شهادت مى دهم كه تو حجّت خدائى).
شريف هم گفت: شهادت مى دهم كه تو حجّت خدائى.
🍃 اينجا من فهميدم كه دو مرتبه است موفّق به زيارت حضرت بقيّهالله (عليهالسّلام) مىشوم، ولى متأسّفانه آنچنان قدرت از من گرفته شده بود كه نمىتوانستم با او حرف بزنم و يا عرض ارادت كنم.
🍃 مرحوم آيتالله آقاى سيّد محسن جبل عاملى در سال ۱۳۷۱ قمرى در شام از دنيا رفت و در راهرو صحن حضرت زينب (عليها السّلام) مدفون گردید.
🔆
.
#کرامات #امام_زمان
#تشرفات
🔷🔶 #تشرف_حاج_علی_بغدادی_خدمت_مولانا_صاحب_الزمان_عجل_الله_فرجه_الشریف
👈🏼👈🏼مرحوم حاج ميرزا حسين نوري(رحمهالله) در معرفي حاج علي بغدادي(رحمهالله) مينويسد:
حاج علي مذكور، پسر حاج قاسم كرادي بغدادي است و او از تجّار و فردي عامي است. از هر كس از علما و سادات عظام كاظمين و بغداد كه از حال او جويا شدم، او را به خير و صلاح و صدق و امانت و مجانبت از عادات سوء اهل عصر خود مدح كردند.
🍃در ماه رجب سال گذشته كه مشغول تأليف كتاب «جنةالمأوي» بودم عازم نجف اشرف شدم براي زيارت مبعث، سپس به كاظمين مشرف شدم و پس از تشرف و زيارت به خدمت جناب آقا سيد حسين كاظميني(رحمهالله) كه در بغداد ساكن بود رفتم و از ايشان تقاضا كردم جناب حاج علي بغدادي را دعوت كند تا ملاقاتش با حضرت بقية الله (ارواحنا فداه) را نقل كند، ايشان قبول نمود. و حاج علي بغدادي را دعوت نمود كه با مشاهده او آثار صدق و صلاح از سيمايش به قدري هويدا بود كه تمام حاضران در آن مجلس با تمام دقتي كه در امور ديني و دنيوي داشتند، يقين و قطع به صحت واقعه پيدا كردند.
🍃 مرحوم حاج شيخ عباس قمی (رحمهالله) در كتاب مفاتيح الجنان مينويسد:
از چيزهايي كه مناسب است نقل شود حكايت سعيد صالح متقي حاج علي بغدادي(ره) است كه شيخ ما در جنةالمأوي و نجم الثاقب نقل فرموده: «كه اگر نبود در اين كتاب شريف مگر اين حكايت متقنه صحيحه، كه در آن فوايد بسيار است و در اين نزديكيها واقع شده، هر آينه كافي بود.»
حاج علي بغدادي نقل كرده است كه:
هشتاد تومان سهم امام به گردنم بود و لذا به نجف اشرف رفتم و بيست تومان از آن پول را به جناب «شيخ مرتضي» دادم و بيست تومان ديگر را به جناب «شيخ محمدحسن مجتهد كاظميني» و بيست تومان به جناب «شيخ محمدحسن شروقي» دادم و تنها بيست تومان ديگر به گردنم باقي بود، كه قصد داشتم وقتي به بغداد برگشتم به «شيخ محمدحسن كاظميني آل يس» بدهم و مايل بودم كه وقتي به بغداد رسيدم، در اداي آن عجله كنم.
🍃در روز پنجشنبه اي بود كه به كاظمين به زيارت حضرت موسي بن جعفر و حضرت امام محمدتقي عليهماالسلام رفتم و خدمت جناب «شيخ محمدحسن كاظميني آل يس» رسيدم و مقداري از آن بيست تومان را دادم و بقيه را وعده كردم كه بعد از فروش اجناس به تدريج هنگامي كه به من حواله كردند، بدهم.
🍃و بعد همان روز پنجشنبه عصر به قصد بغداد حركت كردم، ولي جناب شيخ خواهش كرد كه بمانم، عذر خواستم و گفتم: بايد مزد كارگران كارخانه شَعربافي را بدهم، چون رسم چنين بود كه مزد تمام هفته را در شب جمعه ميدادم.
🍃لذا به طرف بغداد حركت كردم، وقتي يك سوم راه را رفتم سيد بزرگواري را ديدم، كه از طرف بغداد رو به من ميآيد چون نزديك شد، سلام كرد و دستهاي خود را براي مصافحه و معانقه با من گشود و فرمود: «اهلاً و سهلاً» و مرا در بغل گرفت و معانقه كرديم و هر دو يكديگر را بوسيديم.
بر سر عمامه سبز روشني داشت و بر رخسار مباركش خال سياه بزرگي بود.
ايستاد و فرمود: «حاج علي! به كجا ميروي؟»
گفتم: كاظمين(عليهماالسلام) را زيارت كردم و به بغداد برميگردم.
فرمود: امشب شب جمعه است، برگرد.»
گفتم: يا سيدي! متمكن نيستم.
فرمود: «هستي! برگرد تا شهادت دهم براي تو كه از مواليان (دوستان) جد من اميرالمؤمنين(عليهالسلام) و از مواليان مايي و شيخ شهادت دهد، زيرا كه خداي تعالي امر فرموده كه دو شاهد بگيريد.»
🍃اين مطلب اشارهاي بود، به آنچه من در دل نيت كرده بودم، كه وقتي جناب شيخ را ديدم، از او تقاضا كنم كه چيزي بنويسد و در آن شهادت دهد كه من از دوستان و مواليان اهل بيتم و آن را در كفن خود بگذارم.
گفتم: تو چه ميداني و چگونه شهادت ميدهي؟!
فرمود: «كسي كه حق او را به او ميرسانند، چگونه آن رساننده را نميشناسد؟»
گفتم: چه حقي؟ فرمود: «آنچه به وكلاي من رساندي!»
گفتم: وكلاي شما كيست؟ فرمود: «شيخ محمدحسن!»
گفتم: او وكيل شما است؟! فرمود: «وكيل من است.»
🍃اينجا در خاطرم خطور كرد كه اين سيد جليل كه مرا به اسم صدا زد با آن كه مرا نميشناخت كيست؟
به خودم جواب دادم، شايد او مرا ميشناسد و من او را فراموش كردهام!
باز با خودم گفتم: حتماً اين سيد از سهم سادات از من چيزي ميخواهد و خوش داشتم از سهم امام(عليهالسلام) به او چيزي بدهم.
لذا به او گفتم: از حق شما پولي نزد من بود كه به آقاي شيخ محمدحسن مراجعه كردم و بايد با اجازه او چيزي به ديگران بدهم.
او به روي من تبسمي كرد و فرمود: «بله بعضي از حقوق ما را به وكلاي ما در نجف رساندي.»
گفتم: آنچه را داده ام قبول است؟ فرمود: «بله»
🍃من با خودم گفتم: اين سيد كيست كه علماء اعلام را وكيل خود ميداند و تعجب كردم! با خود گفتم: البته علما در گرفتن سهم سادات وكيل هستند.
سپس به من فرمود: «برگرد و جدم را زيارت كن.»
............ صفحه (۱)
.
#امام_زمان
#مجالس_حسینی
#قصه_عبرت
#تشرفات
🔷🔶 #حضور_امام_عصر_در_مجلس_روضه
#_قمر_بنی_هاشم_علیهما_السلام
#و_دعوت_مومنین_به_دعای_برای_فرج
👈🏼👈🏼 در کتاب #میر_مهر، جلوه های محبت امام زمان علیهالسلام، داستانی را در مورد نامهای از امام زمان علیهالسلام در یکی از مساجد لبنان پیدا شد، آورده است.
این داستان به نقل از کتاب #انتظارات_امام_زمان_علیه_السلام و آن هم به نقل از کتاب #راهی_به_سوی_نور آورده شده است.
در پاورقی آمده است که این واقعه، مربوط به سال ١۴٠۴ هجری قمری است. داستان طبق نقل کتاب میر مهر، با کمی ویرایش، چنین است:
🍃 امام جماعت و هیأت امنای یکی از مساجد لبنان، قسم مؤکد یادکرده بودند تا در ماه محرم، به نام حضرت اباالفضل العبّاس، علیهالسلام، مؤمنین را در آن مسجد اطعام نمایند. البته به سوگند خویش هم عمل میکردند.
به منظور شرکت مردم در این عمل خیر، صندوقی در آن مسجد نصب شده بود.
چنان که معمول است، آن صندوق دارای قفل بود و فقط روزنه باریکی داشت که بتوان سکه یا اسکناسی را به داخل آن انداخت.
🍃 پس از مدّتی در آن صندوق را گشودند. امّا با کمال تعجّب نامهای به همراه جعبهای شکلات بزرگ لبنانی در آن یافتند. به هر صورت که محاسبه کردند، دیدند محال است بتوان آن جعبه را از روزنه باریک صندوق به داخل انداخت.
🍃 هنگامی که آن نامه را گشودند، این جملات نورانی در آن به چشم میخورد:
«بسم الله الرحمن الرحيم
وقل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون
صدق الله العلی العظیم
أنا المهدی المنتظر
أقمت الصلاة فی مسجدکم
وأکلت ممّا أکلتم
ودعوت لکم
فادعوا لی بالفرج».
📝 بسم الله الرحمن الرحیم
و بگو عمل کنید که خدا و رسول او ومؤمنان عمل شما را خواهد دید، راست گفت خداوند بلند مرتبه باعظمت.
منم مهدی منتظر
در مسجد شما نماز خواندم
و از آنچه شما خوردید من نیز خوردم
و برای شما دعا کردم
پس شما نیز برای فرج من دعا کنید.
📚 منابع:
1⃣ چهرهي درخشان، ج۲، ص۵۴۲ به نقل از راهي به سوي نور نوشتهي عليرضا نعمتي ص۸۱ چاپ اول
2⃣ جلوههای محبت امام زمان عجل الله فرجه، مسعود پورسیدآقایی، ص۱۲۳
3⃣ انتظارات امام زمان علیهالسلام، ص ۵٨
🔆
4_5814663897990302884.mp3
7.81M
#تشرفات
🍃 تشرف حاج علی بغدادی به محضر مبارک #امام_زمان ارواحنافداه...
🔆
71-Tasharof Seyed abolhasan Esfehani.mp3
4.83M
#کرامات
#تشرفات
🍃 حکایت تشرّف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در ایام نوجوانی، به محضر مبارک #امام_زمان علیه السلام
🔆
.
#کرامات
#تشرفات
عنایت امام_زمان در مورد ابوراجح حمامی
👈🏼 در شهر حلّه حاکمی بود که او را مرجان صغیر میگفتند و او یکی از ناصبیان زمان خود بود و او به قدری متعصّب بود که وقتی در مجلس خود مینشست، پشت خود را به #مقام_امیرالمومنین (علیه السلام) که در شهر حلّه است مینمود.
➖ به او گفتند:
در شهر حله مردی است به نام أبوراجح حمامی او پیوسته صحابه را دشنام میدهد، آن خبیث امر کرد که او را احضار کنند.
چون او را حاضر نمودند امر کردکه او را بزنند و آنقدر او را زدند که مشرف به هلاکت شد و حتّی آنقدر به صورت او زدند که از شدت ضربات دندانهای او ریخت، و زبات او را بیرون آوردند و او را به زنجیر آهنی بستند، بینی او را سوراخ کردند و ریسمانی را که از موی شتر ساخته شده بود داخل سوراخ بینی او کردند و سر آن ریسمان را به دست عدهای داده و آنها را دستور داد که او را با آن همه جراحات و زخمهای سخت در کوچههای حلّه بگردانند و بزنند.
➖ پس او را، به کوچهها برده و آنقدر زدند تا به زمین افتاد و نزدیک بود بمیرد.
حالت او را به مرجان خبر دادند دستور داد او را به قتل برسانند.
حاضران گفتند: که او پیرمرد است و آنقدر جراحت به او رسیده که اگر او را نکشی خود به خود خواهد مرد و احتیاج به کشتن ندارد، خود را شریک در خون او مکن، بالاخره با شفاعت و وساطت حاضران أمر کرد که او را رها کنند، خویشاوندان أبوراجح حاضر شده و او را در حالی که زبان و صورتش ورم کرده بود به خانه بردند و شک نداشتند که در همان شب خواهد مرد.
➖ صبح فردا اهل او به نزد او رفتند، دیدند که أبو راجح ایستاده و مشغول نماز است و بدن او صحیح و سالم شده و دندانهای ریخته او برگشته و جراحتهای او خوب شده و اثری از آن همه جراحت در بدن او باقی نمانده، شکستگیهای بدن و صورتش زایل شده است.
➖ اطرافیان از حالت او تعجب نموده و از او دربارهء قضیهاش سوال کردند.
أبوراجح گفت:
دیشب که مرا تنها گذاشتید و رقتید من به حالی رسیدم، که مرگ را به چشم خود دیدم و زبانی هم نداشتم که از خدا درخواست شفایم را بنمایم، پس با دل خود متوجه مولای خود صاحب الزمان(علیه السلام) شدم و از آن جناب طلب دادرسی کردم، چون هوا تاریک شد دیدم خانه تمام از نور پر شد، ناگهان حضرت صاحب العصر و الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که دست شریف خود را بر روی من کشید و فرمود: بیرون برو برای عیال خود کار کن به تحقیق که خدامتعال تو را عافیت عطا کرده است و چون صبح شد خود را به این حالتی که میبینید دیدم.
➖ عالم زاهد محقق شیخ شمسالدین محمد قارون (رحمةالله علیه) ناقل این قضیه میفرماید:
به خدا قسم ابوراجح قبل از این جریان مرد ضعیف اندام و زرد چهره و بد صورت و کم ریش بود و من دائماً به حمامی که ابوراجح در آن کار میکرد میرفتم و او را به این حالت میدیدم، و لیکن بعد از این جریان با عدهای دیگر بر او وارد شدم، دیدم ابوراجح به صورت مردقوی و توانمند شده و قامت او رشید و ریش او بلند و صورت او سرخ شده و مانند جوانی که در بیست سالگی باشد، گردیده است و به همین حالت جوانی بود و تغییر نیافت تا آنکه از دنیا رفت رحمة الله علیه.
📚 بحارالأنوار، ج۲، ص۷۰
🔆 #امام_زمان
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
📻 بشنوید | #سخنرانی 🎤 #حاج_جواد_حیدری 🕌 مجمع یاس کبود 🗓 یکشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۶ لقب #حضرت_زینب - کفيله ال
.
#امام_زمان
#حضرت_زینب
#حکایات
#15رجب
#تشرفات
#مجلس_عزای_حضرت_زینب_علیهاالسلام_در_آسمانها
امام زمان (علیهالسلام) فرشتگان را در سوگ حضرت زینب كبری (علیهاالسلام) آرام میکند
👈🏼 عالم بزرگوار #علامه_شیخ_محمدباقر_قاینى، صاحب كتاب #كبریت_احمر در كتاب كشكول خود به نام #سفینة_القماش مىنویسد:
➖ در عصرى كه در نجف اشرف به تحصیل علوم حوزوى اشتغال داشتم در آنجا سیدى زاهد و پرهیز كار بود كه سواد نداشت، روزى در حرم حضرت على (علیهالسلام) به زیارت آن حضرت مشغول بود، دید یكى از زائران ترك زبان، گوشهاى از حرم نشست و مشغول تلاوت قرآن شد، این سید جلیل احساساتى شد و به خود گفت: آیا سزاوار است تو بىسواد باشى و از خواندن آیات قرآن محروم بمانى؟!
➖ او از روى غیرت و همت، قسمتى از اوقاتش را در سقایى (آبرسانى) صرف كرد تا مخارج زندگىاش را تأمین كند، و قسمت دیگر را به تحصیل علوم پرداخت و كم كم ترقى كرد تا به حدى كه در درس خارج آیت الله العظمى #میرزا_محمدحسن_شیرازى ( #میرزاى_بزرگ، متوفى۱۳۱۲ق) شركت مىكرد و به درجهاى رسید كه احتمال مىدادند به حد اجتهاد رسیده است.
این سید جلیل و پارسا براى من چنین نقل كرد:
➖ در عالم خواب امام زمان حضرت ولى عصر (ارواحنافداه ) را دیدم، بسیار غمگین و آشفته حال بود، به محضرش رفتم و سلام كردم، سپس عرض كردم، چرا این گونه ناراحت و گریان هستید؟
➖ فرمود:
امروز روز وفات عمهام حضرت زینب است. از آن روزى كه عمهام زینب وفات كرده، تاكنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مىكنند و آن چنان مىگریند كه من باید بروم و آنها را ساكت كنم.
آنها خطبه حضرت زینب را كه در بازار كوفه خواند، مىخوانند و مىگریند، من هم اكنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نمودهام.
📚 منابع:
۱. کتاب خصائص الزینبیه، ص۲۱۱و۲۱۲
۲. کرامات الزینبیه، ص۲۰-۲۱
#وفات_حضرت_زینب
.
#امام_زمان
#نیمه_شعبان
#تشرفات
#و_لو_أن_أشياعنا_وفقهم_الله_لطاعته
👈🏼👈🏼 در بعضی از توقیعات صادره از حضرت ولیعصر صلوات الله علیه آمده:
〽️ اگر شيعيان ما كه خداوند آنان را به اطاعت از خود موفق گرداند، دل هايشان بر وفاى به پيمانى كه بدان موظف هستند، اتفاق مى كرد، قطعا توفيق ملاقات با ما براى آنان به عقب نمى افتاد، و قطعا سعادت مشاهده ما، بر اساس معرفت حقيقى و صداقت دل، به زودى براى آنان حاصل مى شد.
〽️ هر يك از شما بايد كارى كند كه به محبّت ما نزديك شود و از آنچه او را به ناپسندى و ناخشنودىِ ما نزديك مى كند، بپرهيزد، كه امر ما ناگهانى و بدون آمادگى قبلی است.
🌿«وَلَوْ أَنَّ أَشْياعَنا- وَفَّقَهُمُ اللّه لِطاعَتِةِ- عَلَى اجْتِماعٍ مِنَ القُلُوبِ فِى الوَفاءِ بِالعَهْدِ عَلَيْهِمْ، لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُم بِنا».
🌿«فَلْيَعْمَلْ كُلُ امْرِئٍ مِنْكُمْ بِمَا يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنَا وَيَتَجَنَّبُ مَا يُدْنِيهِ مِنْ كَرَاهَتِنَا وَسَخَطِنَا فَإِنَّ أَمْرَنَا بَغْتَةٌ فُجَاءَة».
📚 منابع:
۱. احتجاج، ج۲، ص۳۲۴
۲. الوافی، ج۲۶، ص۲۸۶
۳. بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۷۶
.
.
#امام_زمان
#تشرفات #کرامات
#و_لو_أن_أشياعنا_وفقهم_الله_لطاعته
👈🏼 در بعضی از توقیعات صادره از حضرت ولیعصر صلوات الله علیه آمده:
〽️ اگر شيعيان ما كه خداوند آنان را به اطاعت از خود موفق گرداند، دل هايشان بر وفاى به پيمانى كه بدان موظف هستند، اتفاق مى كرد، قطعا توفيق ملاقات با ما براى آنان به عقب نمى افتاد، و قطعا سعادت مشاهده ما، بر اساس معرفت حقيقى و صداقت دل، به زودى براى آنان حاصل مى شد.
〽️ هر يك از شما بايد كارى كند كه به محبّت ما نزديك شود و از آنچه او را به ناپسندى و ناخشنودىِ ما نزديك مى كند، بپرهيزد، كه امر ما ناگهانى و بدون آمادگى قبلی است.
🌿«وَلَوْ أَنَّ أَشْياعَنا- وَفَّقَهُمُ اللّه لِطاعَتِةِ- عَلَى اجْتِماعٍ مِنَ القُلُوبِ فِى الوَفاءِ بِالعَهْدِ عَلَيْهِمْ، لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُم بِنا».
🌿«فَلْيَعْمَلْ كُلُ امْرِئٍ مِنْكُمْ بِمَا يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنَا وَيَتَجَنَّبُ مَا يُدْنِيهِ مِنْ كَرَاهَتِنَا وَسَخَطِنَا فَإِنَّ أَمْرَنَا بَغْتَةٌ فُجَاءَة».
📚 منابع:
۱. احتجاج، ج۲، ص۳۲۴
۲. الوافی، ج۲۶، ص۲۸۶
۳. بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۷۶
......................
#امام_زمان
یا رب! به حق حضرت حجت مرا ببخش
راهم بده به کوی محبت، مرا ببخش
سر تا به پا گناهم و محتاج مغفرت
شرمنده ام ز لحظه ی غفلت، مرا ببخش
یا رب! کسی بجز تو به دادم نمی رسد
از آنِ توست جود و کرامت، مرا ببخش
از تو ندیده ایم بجز بخشش و کرم
در من نبوده غیر جسارت، مرا ببخش
یا رب! کنون که نیمه ی شعبان رسیده است
لطفی نما به خاطر حضرت مرا ببخش
امشب شبِ زیارت ارباب عالم است
با گریه های حال زیارت مرا ببخش
بعد از نماز، سجده ی شکرم حسینی است
اصلا بیا به خاطر تربت مرا ببخش
در طول هفته، بخشش اگر شاملم نشد
شبهای جمعه گوشه ی هیئت مرا ببخش
#مهدی_شریفی✍
.
یک بیابان اضطرار.mp3
20.74M
#کرامات #امام_زمان
#تشرفات
🍃 #یک_بیابان_اضطرار
👈🏼 ماجرای تشرف مرحوم نمازی شاهرودی ، خدمت امام عصر (علیه السلام) در بازگشت از سفر حجّ
📚 میر مهر، ص۳۱۷
درخدمتپدر_تشّرفِجوانِدلّاک.mp3
15.23M
#امام_زمان
#تشرفات
🍃 #تشرف_جوان_دلاک
#در_خدمت_پدر
داستان تشرف جوان دلّاک به محضر امام عصر (علیه السلام) #حکایات
📚 نجم الثاقب: حکایت ۸۶
.
#امام_حسین علیهالسلام
#تشرفات #تاریخ_مقتل
مرحوم علامه مداح در کتاب «خاطرات شصت سال خدمتگزاری» نقل میکند؛ رز هفتم هر ماه، مجلس روضهای در خیابان اسماعیل بزاز داشتم، منزل یک مرد فقیر بود. او یک زیلو به جای فرش کاشان و یک صندوق شکسته به جای منبر و به جای طاق شال، چادر رنگ و رو رفتهی همسرش را میگذاشت.
دو سه روز مانده به اربعین این مرد فقیر در بازار در مجلس کوچه غریبان پای منبر من بود. من که از منبر آمدم، گفت: دلم برای جدم پر میزند. آن وقت هم به این سختی نبود با مختصری میشد وسیله زیارت فراهم کرد. من ناپختگی کردم و گفتم: اگر اجازه بدهی، وسیلهای فراهم کنم تا به همین زودی مشرف شوی. گفت: خیر میخواهم ببینم خودم چقدر رابطه دارم. فردای آن روز در بازار آهنگرها او را دیدم. آن قدر گریه کرده بود که چشمهایش کاسه خون بود. گفت: شما اتاق مرا دیده بودی، در همین اتاق وقتی همه خواب بودند داشتم با حضرتش درد دل میکردم. دیدم سر بریدهای گوشه اتاق به من گفت: پسرم! اگر تو نتوانستی بیایی، من به دیدن تو آمدم.
#حکایات #کرامات
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #امیرالمؤمنین #خطبه_شقشقيّه كه درد دلهاى امام عليه السّلام از ماجراى #سقيفه و #غصب_خلافت در خطبه
.
#امام_زمان
#تشرفات
#سفارشات_امام_زمان_ارواحنافداه
#در_تشرف_آیت_الله_مرعشی_نجفی
حرمین امامین عسکریین (علیهماالسلام) را زیارت کرد.
در مسیر حرم سیّدمحمّد، راه را گم کرد. از شدت تشنگی و گرسنگی و وزش باد شدید بیهوش شده وبر زمین افتاد.
چشم که گشود سرش را بر دامان بزرگواری دید..
به او آب گوارا و نان داد.
فرمود: ای سیّد! اراده کجا داری؟
گفت: حرم مطهّر سیّد محمّد.
فرمود: «این حرم سیّد محمّد است».
نگاه کرد و خود را در حرم سیّدمحمّد یافت.
➖ تأکید و سفارش فرمود بر تلاوت قرآن، و انکار شدید بر کسی که قائل به تحریف قرآن است.
➖ تأکید فرمود بر نهادن عقیقی که اسماء مقدّسه چهارده معصوم (علیهمالسلام) بر آن نقش بسته و نوشته شده زیر زبان میّت.
➖ تأکید فرمود بر احترام پدر و مادر، زنده باشند یا مرده.
➖ و تأکید بر زیارت بقاع مشرّفه ائمّه (علیهمالسلام) و اولاد آنها و تعظیم وتکریمشان.
➖ تأکید فرمود بر احترام به ذرّیّه سادات و فرمود:
«قدر خود را بهخاطر انتسابت به اهلبیت (علیهمالسلام) بدان وشکر این نعمت را که موجب سعادت وافتخار زیاد است بهجای آور».
سفارش فرمود:
👈 بر خواندن قرآن و نماز شب و فرمود:
ای سیّد! تأسف بر اهل علمی که عقیدهشان انتساب به ما است ولکن این اعمال را ادامه نمیدهند.
سفارش فرمود:
👈 بر تسبیح فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
👈 و بر زیارت سیّدالشهداء (علیهالسلام) از دور ونزدیک
👈 و زیارت اولاد ائمّه (علیهمالسلام) وصالحین وعلما
👈 تأکید فرمود بر حفظ خطبهی شقشقیّه امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
👈 وخطبه علیا مخدّره زینب کبری (سلام الله علیها) در مجلس یزید -لعنة الله علیه ...
مرحوم آقای مرعشی نجفی ملتفت این سفارشات نبود تا زمانی که به یکباره خبری از آن جوان نبود...
📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان (علیهالسلام) ، حکایت۳۴
📚 #مطالبنابدرمنبر
.........
#پ.ن: سید محمد برادرِ امام عسکری بود ( و برخلاف جعفر کذاب)، بعد از شهادت امام هادی، وقتی مردم به ایشان(سید محمد) رجوع کردند، به همه اعلام کرد من امام نیستم، ولی جعفر(کذاب) به خلیفه عباسی، دوهزار درهم داد تا او را بجای پدرش معرفی کنند.!