.
|⇦•از درد غربت داشت كوثر...
#روضهوتوسل به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده#شب_دهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی
●━━━━━━───────
*بدون مقدمه روضه بخونم، دلاتون رو از همین جا ببرید شِعبِ ابی طالب، خیلی سوت و کورِ مثل قبرستانِ بقیع، قبر خانوم حضرت خدیجه سلام الله علیها تو همون شعب ابی طالب زیرِ آفتابه، تصور کن شعب ابی طالب پیغمبر در محاصره است، اینقدر سخت شده بود بر پیغمبر که از گرسنگی بعضی وقت ها یه هسته ی خرما رو چند نفر توی دهان میگذاشتن، حضرت خدیجه هر چه داشت رو فدای پیغمبر کرد، روزای آخر زیر یه چادر مریض احوال افتاده توی بستر، پیغمبر باید بره بیرون مراقبت از مسلمان ها بکنه، بار و فشارِ همه ی ماجرا رویِ دوشِ پیغمبرِ، اینقدر پیغمبر رو اذیت می کردن، هر وقت می اومد خانه خدیجه ی کبری یه جوری ازش استقبال می کرد پیغمبر همه ی غصه هاش از دلش می رفت، هر روز راه طولانی غارِ حرا رو برای بردن غذا برا پیغمبر طی می کرد، حالا این خانوم توی بستر بیماری افتاده، توی همون حال هر وقت پیغمبر رو میبینه خنده روی لبش میاد، پیغمبر شرمنده میشه، سرش پایین میاد...
این روزای آخر دیگه حال خانوم خراب شد، خانومی که همه ی ثروتش رو داده، حالا میخواد جون بده یه کفن نداره با خودش ببره...*
از دردِ غربت داشت كوثر گريه ميكرد
زهرا به روي قبر مادر گريه ميكرد
خاك مزار مادرش را ميگرفت و
با دست خود ميريخت بر سر گريه ميكرد
ياد گذشته ياد آينده برايِ
اين مادر و دختر، پيمبر گريه ميكرد
گرم تماشاي عزاداري آنها
يك گوشه اي آرام حيدر گريه ميكرد
تكرار شد اين قِصه اما در دلِ شب
اين بار زينب زار و مضطر گريه ميكرد
بر روي قبر مخفي مادر به يادِ
آن شعله ها و ياس پرپر گريه ميكرد
* چقدر این شبِ آخر هی صدا میزنه: اُمِّ سلمه! بعد از من برا دخترم مادری کن، اُمِّ سلمه! دختر شبِ عروسی نیاز به مادر داره، اُمِّ سلمه! یادت نره زهرایِ منو...
اون شبِ عروسی پیغمبر فرمود: همه برن فقط علی و فاطمه بمونن، وارد حجره شد، دستِ علی رو گذاشت تو دستِ زهرا، یهو دید اُمِّ سلمه داره نگاه میکنه، صدا زد: اُمِّ سلمه! نشنیدی گفتم همه برن؟ صدا زد: آخه من به خدیجه قول دادم، میگن تا اسم خدیجه اومد پیغمبر گریه کرد، فرمود: خدا رحمت کنه خدیجه رو...
دختر اون موقعی که میخواد مادر بشه خیلی به مادرش احتیاج داره، خانوم خدیجه! کجا بودی اون موقعی که...*
وقتي كه خون تازه از مسمار ميريخت
انگار بر حالِ علي در گريه ميكرد
صيادها با تازيانه حمله كردند
كوچه قفس بود و كبوتر گريه ميكرد
#شاعر علی صالحی
*این هایی که اومدن دَرِ خونه رو شکستن خیلی هاشون سر سفره ی خدیجه نشسته بودن، ای کاش اگه به خاطر علی نرفتید برا خاطر خدیجه در رو نمی شکستید...
وقتی خدیجه فاطمه رو میخواد به دنیا بیاره، همه ی زن های قریش خدیجه رو تنها گذاشتن...*
وقتی که زنهای قریشی تنها گذاشتن تو رو مادر
مونسِ تنهاییت شدم من تا خاطرت نشه مُکَّدر
*زهرا از توی بطنِ مادر با مادرش خدیجه صحبت می کرد، میگفت: مادر غصه نخور خودم کنارت هستم... اما حالا زهرا داره میگه: مادر! بیا ببین حالِ من چطوره...*
مسافر من ولی حرفاش از دوری و هجرونه
مسافر من ولی حرفاش دلم رو میلرزونه
مسافر من ولی برام روضه میخونه
*مادر! من آرومت میکردم، اما این بچه ببین چه جوری من رو میریزه بهم، چی میگه مگه؟ روضه میخونه: "یُومّاه! اَنَا المَظلوم ، یُومّاه! اَنَا العُریان، یُومّاه! اَنَا الغَریب، یُومّاه! اَنَا العَطشان" مادر! من تشنه هستم...
یه جای دیگه هم فاطمه داره با مادرش خدیجه حرف میزنه، میگه مادر یادت میاد:..*
وقت ولادتِ من اومد، هودجی روی فرش
چهار تا بانو که رسیدن، برای یاریِ تو از عرش
*وقتی زنها قریش نیومدن برای زایمان خدیجه، خدا به پیغمبرش فرمود: نگران خدیجه نباشی، موقع زایمان چهار تا بانوی بزرگ از بهشت اومدن کمک حالِ خدیجه...
فاطمه میگه: مادر یادت میاد؟ حالا بیا ببین همون بانوها دوباره اومدن، اما کجا؟ کی؟...*
باز هم اومدن ولی اینبار کنار رأسِ بی سرن با من
باز هم اومدن ولی اینبار دورِ تنورن با من
باز هم اومدن ولی اینبار سینه میزنن با من
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#حضرت_خدیجه
#ماه_مبارک_رمضان
#کربلایی_مهدی_رسولی
#روضه_حضرت_خدیجه
#روضه_حضرت_خدیجه_کبری_سلام_الله
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦•خدیجه ذکر لبهای ...
#روضه و توسل به #حضرت_خدیجه سلام الله علیها اجرا شده #شب_دهم_رمضان به نفسِ کربلایی حسین طاهری
●━━━━━━───────
زنی که خواست مردش رحمة للعالمین باشد
سزاور است در القابش ام ّالمومنین باشد
خدیجه ذکر لبهای محمد بود و این یعنی
چقدر این اسم زیبا می تواند دلنشین باشد
از این مادر که کوثر پرورانده دامن پاکش
توقع میرود تا حشر عصمت آفرین باشد
قسم بر وصله های چادر زهرای مظلومه
نخی از ریشه های چادرش حبلُ المتین باشد
اگر چه سالها پیش از غدیر از این جهان رفته
شهادت داده که حیدر امیر المومنین باشد
شبیه مادرش زهرا مصیبت دیدهٔ طفل است
رباب از خرمن دامن خدیجه خوشه چین باشد
خدایا چادری که یادگار مادر زهرا ست
نباید زیر دست و پای نامردی لعین باشد
*برا این خانم مگه چند شب تو سال ما گریه میکنیم؟ *
از درد غربت داشت کوثر گریه میکرد
زهرا به روی قبر مادر گریه می کرد
خاک مزار مادرش را می گرفت و
با دست خود می ریخت بر سر گریه می کرد
یاد گذشته یاد آینده برای این
مادر و دختر پیمبر گریه میکرد
گرم تماشای عزاداری آنها بود
یک گوشه ای آرام حیدر گریه میکرد
*این گریه های آروم مولا تمومی نداشت یه شبی اینجا گریه می کرد یه شبی هم سرش رو تو چاه می کرد، آروم آروم میگفت:الا ای چاه یارم را گرفتند، گلم، باغم، بهارم را گرفتند..*
اما این بار تکرار شدتکرار شد تکرار این
قصه اما در دل شب این بار زینب زار و مضطر گریه می کرد
بر روی قبر مخفی مادر به یاد آن
شعله هاو یاس پر پر گریه می کرد
وقتی که خون تازه از مسمار می ریخت
انگار بر حال علی در گریه میکرد
دست خدا را دست بسته می کشیدند
زهرا به مظلومی شوهر گریه میکرد
*من نمی دونم با چه جراتی شیخ جعفر مجتهدی رحمة الله علیه در حرم امیر المومنین نشست اصرار گفت :آقا جان من میخوام ببینم چطور اون لحظه شما رو از خونه بیرون آوردند تو همین احوالات از حال رفت یا خوابید در عالم مکاشفه یا رویا امير المومنین رو دید گفت :شیخ جعفر بگذر از خواسته ای که داری شاید هر چی که تا حالا بهت دادیم شیخ جعفر مجتهدی همه رو ازت میگیریم، این یه لحظه رو نشونت میدیم گفت:برا من که حرفی نیست هر چی دادی شما دادی اما می خوام ببینم آقا جانم، چه دلی داشته شیخ جعفر خدایی میگه :پرده از جلو چشمام کنار رفت تا این لحظه همه میگن دستهای مولا رو بسته بودند از خونه بیرون می کشیدند اما شیخ جعفر میگه من اینطور ندیدم گفت دیدم عمامه مولا رو دور گردنش انداختند دارن از خونه بیرون میکشند چه خبره ؟*
دنبال حیدر می دوید
از سینه اش خون می چکید
شکر خدا زینب ندید شکر خدا زینب ندید
*زینب ندید ؟زینب اگه این لحظه رو ندید بد تر از اینها رو دید آره بگو من اومدم برات گریه کنم سال من اینجوری شروع شد ، میگه دیر رسیدن های زینب از همین جا شروع شد...*
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردند دیر رسیدم من
یه گوشه ی گودال مادر و دیدم من
که رفته بود از حال دیر رسیدم من
تو مجلس دشمن حسرت کشیدم من
رباب سر رو برداشت اما دیر رسیدم من
*میخوای سالت رو برات امضا کنه این خانم ، دست بالا سرت بیاد الان خیلی ها تو بین الحرمین دارن صداش میزنند، بلند بگو حسین ، حسین ، حسین ...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_خدیجه_کبری_سلام_الله
#ماه_رمضان
#کربلایی_حسین_طاهری
#روضه_حضرت_خدیجه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇