eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
2.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
540 ویدیو
767 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•از درد غربت داشت كوثر... به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی ●━━━━━━─────── *بدون مقدمه روضه بخونم، دلاتون رو از همین جا ببرید شِعبِ ابی طالب، خیلی سوت و کورِ مثل قبرستانِ بقیع، قبر خانوم حضرت خدیجه سلام الله علیها تو همون شعب ابی طالب زیرِ آفتابه، تصور کن شعب ابی طالب پیغمبر در محاصره است، اینقدر سخت شده بود بر پیغمبر که از گرسنگی بعضی وقت ها یه هسته ی خرما رو چند نفر توی دهان میگذاشتن، حضرت خدیجه هر چه داشت رو فدای پیغمبر کرد، روزای آخر زیر یه چادر مریض احوال افتاده توی بستر، پیغمبر باید بره بیرون مراقبت از مسلمان ها بکنه، بار و فشارِ همه ی ماجرا رویِ دوشِ پیغمبرِ، اینقدر پیغمبر رو اذیت می کردن، هر وقت می اومد خانه خدیجه ی کبری یه جوری ازش استقبال می کرد پیغمبر همه ی غصه هاش از دلش می رفت، هر روز راه طولانی غارِ حرا رو برای بردن غذا برا پیغمبر طی می کرد، حالا این خانوم توی بستر بیماری افتاده، توی همون حال هر وقت پیغمبر رو میبینه خنده روی لبش میاد، پیغمبر شرمنده میشه، سرش پایین میاد... این روزای آخر دیگه حال خانوم خراب شد، خانومی که همه ی ثروتش رو داده، حالا میخواد جون بده یه کفن نداره با خودش ببره...* از دردِ غربت داشت كوثر گريه ميكرد زهرا به روي قبر مادر گريه ميكرد خاك مزار مادرش را ميگرفت و با دست خود ميريخت بر سر گريه ميكرد ياد گذشته ياد آينده برايِ اين مادر و دختر، پيمبر گريه ميكرد گرم تماشاي عزاداري آنها يك گوشه اي آرام حيدر گريه ميكرد تكرار شد اين قِصه اما در دلِ شب اين بار زينب زار و مضطر گريه ميكرد بر روي قبر مخفي مادر به يادِ آن شعله ها و ياس پرپر گريه ميكرد * چقدر این شبِ آخر هی صدا میزنه: اُمِّ سلمه! بعد از من برا دخترم مادری کن، اُمِّ سلمه! دختر شبِ عروسی نیاز به مادر داره، اُمِّ سلمه! یادت نره زهرایِ منو... اون شبِ عروسی پیغمبر فرمود: همه برن فقط علی و فاطمه بمونن، وارد حجره شد، دستِ علی رو گذاشت تو دستِ زهرا، یهو دید اُمِّ سلمه داره نگاه میکنه، صدا زد: اُمِّ سلمه! نشنیدی گفتم همه برن؟ صدا زد: آخه من به خدیجه قول دادم، میگن تا اسم خدیجه اومد پیغمبر گریه کرد، فرمود: خدا رحمت کنه خدیجه رو... دختر اون موقعی که میخواد مادر بشه خیلی به مادرش احتیاج داره، خانوم خدیجه! کجا بودی اون موقعی که...* وقتي كه خون تازه از مسمار ميريخت انگار بر حالِ علي در گريه ميكرد صيادها با تازيانه حمله كردند كوچه قفس بود و كبوتر گريه ميكرد علی صالحی *این هایی که اومدن دَرِ خونه رو شکستن خیلی هاشون سر سفره ی خدیجه نشسته بودن، ای کاش اگه به خاطر علی نرفتید برا خاطر خدیجه در رو نمی شکستید... وقتی خدیجه فاطمه رو میخواد به دنیا بیاره، همه ی زن های قریش خدیجه رو تنها گذاشتن...* وقتی که زنهای قریشی تنها گذاشتن تو رو مادر مونسِ تنهاییت شدم من تا خاطرت نشه مُکَّدر *زهرا از توی بطنِ مادر با مادرش خدیجه صحبت می کرد، میگفت: مادر غصه نخور خودم کنارت هستم... اما حالا زهرا داره میگه: مادر! بیا ببین حالِ من چطوره...* مسافر من ولی حرفاش از دوری و هجرونه مسافر من ولی حرفاش دلم رو میلرزونه مسافر من ولی برام روضه میخونه *مادر! من آرومت میکردم، اما این بچه ببین چه جوری من رو میریزه بهم، چی میگه مگه؟ روضه میخونه: "یُومّاه! اَنَا المَظلوم ، یُومّاه! اَنَا العُریان، یُومّاه! اَنَا الغَریب، یُومّاه! اَنَا العَطشان" مادر! من تشنه هستم... یه جای دیگه هم فاطمه داره با مادرش خدیجه حرف میزنه، میگه مادر یادت میاد:..* وقت ولادتِ من اومد، هودجی روی فرش چهار تا بانو که رسیدن، برای یاریِ تو از عرش *وقتی زنها قریش نیومدن برای زایمان خدیجه، خدا به پیغمبرش فرمود: نگران خدیجه نباشی، موقع زایمان چهار تا بانوی بزرگ از بهشت اومدن کمک حالِ خدیجه... فاطمه میگه: مادر یادت میاد؟ حالا بیا ببین همون بانوها دوباره اومدن، اما کجا؟ کی؟...* باز هم اومدن ولی اینبار کنار رأسِ بی سرن با من باز هم اومدن ولی اینبار دورِ تنورن با من باز هم اومدن ولی اینبار سینه میزنن با من ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•کجاست اهل دلی... وتوسل به حضرت سیدالشهدا سلام‌الله علیه ویژۀ ماه مبارک رمضان اجراشده سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی ●━━━━━━─────── کجاست اهل دلی که نگاهِ ما بُکند برای حال خرابِ دلم دعا بُکند *عارف بزرگ‌سیدعلی قاضی میگه: نیمه شبی آمدم تو‌ این خونه های قدیمی تو حوض وضو‌ بگیرم... میگه خواستم‌ وضو‌ بگیرم دیدم‌انگار یه نوری امشب به قلبم‌ میشینه، هرچی فکر کردم خدایا من که کاری نکردم! این نور از کجا داره میاد؟ آقاسیدعلی قاضی میگه: خدایا! این نور به عمل من نیست از کجا داره میاد؟ میگه یهو‌ دیدم تو یکی از این‌ خونه ها یه طلبه ای دستاش رو‌ برده بالا میگه خدایا من سید علی قاضی رو‌دوستش دارم، خدایا یه نوری بهش عنایت کن. دیدم به دعای خیر اون‌ رفیقم من نور دیدم‌.....* کجاست خِبره طبیبی که کیمیا داند مس وجودِ مرا بهتر از طلا بکند به ذره گر نظر لطف، بوتراب کند به یک نگاه مرا بنده ی خدا بُکند همین که داد و فغانم بلند شد دیدم جناب خواجه ی شیراز این ندا بکند: طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند....؟! عاشق منم که یار به حالش نظر نکرد... ای خواجه درد هست و لکن طبیب نیست.... عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟! ای خواجه درد نیست و لیکن طبیب هست... چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟! مرا بگیر و درِ خانه ات مقیمم کن چقدر عبد فراری برو بیا بکند... به کارمن گره خورده است اما گشایش از گره ام ذکر یارضا بکند *مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا روایتی رو آوردند خیلی عجیبه، میگن: وقتی نیشابور حضرت رضا اون حدیث معروف رو فرمودند آمدند از بین جمعیت رد بشن دیدند یه نفر هی به این‌ محافظا میگه: من‌ یه ذره با آقا کار دارم، میخوام یه ذره امام رضا رو ببینم... میگه اون قدر اصرار کرد، آقا متوجه شدند، فرمودند: برید کنار، بیا جلو‌ ببینم‌ چیکار داره، میگن: اومد عنان اسب امام رضا رو گرفت... گفت: آقاجان! درِ گوشی میخوام بگم. فرمود: بگو، صدا زد: یا امام رضا! به اینا گفتی منم فهمیدم، اینا همه اهل ولایت شما نبودند، من اهل ولایت شمام، آقا لبخند رو لباشون اومد، آقا یه چیزی به من بگو که به اینا نگفتی... یه راز به من بگو، امام رضا یه نگاهی کرد گفت یه‌چیزی بهت میگم اگر بگیری همه عالم مال توئه. گفت چیه؟ گفت: همین قدر بدون: محبت جد ما حسین، تو قلب فاجر هم نفوذ می کنه... اگر دیدی دلت مرده است برو کربلا... اگر دیدی بیچاره شدی برو کربلا... یه جوری راه رو بر ابی عبدالله تو کربلا بستند... امام صادق فرمود: مثل یه گنجشکی که تو قفس گیرش بندازند، از هر طرف حمله کنن یه جوری ابی عبدالله رو توی تنگنا گذاشتند.... خدا گفته: حسین! راه همه قلب ها رو به روت وا کردم عزیزم... به هر دلی میخوای بتابی، بتاب عزیز دلم...* چه می شود شب جمعه، یکی زِ کرب و بلا حواله ای بفرستد مرا صدا بُکُند *همه ی اهلبیت وقتی جون می دادند نگاهشون به بالا سرشون بود. امام صادق فرمود: بین ما اهل بیت فقط یک نفر جون میداد به آسمون نگاه نمی کرد.. از تو گودی قتلگاه با کنارِ سر خیمه هاش رو نگاه می کرد...* حسین‌چوخ باخما خیمیه من اوزومدَ حسینچیم اَخْیامیدَه او‌خیمه ی نالان‌ منم‌ کیدی ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇