eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
30.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژۀ ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام با در سال۱۴۰۱ به نفس سیدعلی حسینی‌نژاد روشن تر از شُکوه تو هفت آسمان نداشت دریای پُر تَمَوُّج روحت کران نداشت یوسف تر از حضور تو ای مصر منزلت سِیرِ هزار منزل این کاروان نداشت مَهریه زلال تو بانو اگر نبود این باغ های معرفت آب روان نداشت دیدند یازده چمن از دامنت شِکُفت یعنی که باغِ نسلِ محمد خزان نداشت گَردِ به باد رفتۀ صحرای غفلت است هر کس به دیده، خاکی از این آستان نداشت آن جا که قدر تو، چو شبِ قدر شد نهان دیگر شِگفت نیست که قبرت نشان نداشت جواد محمد زمانی ـــــــــــــــ اما جهان روایتِ عطر مزارِ توست ای آنکه آسمان و زمین جاوه زارِ توست بی‌ تو فرشته بودن انسان محال بود از مرز جان گذشتن ایمان، خیال بود بی‌تو زمین، جهنمی از دردو رنج بود بی‌تو بهشت، مزرعه ی سیب کال بود گفتند آب‌ها همه مَهریه ی تو بود یعنی تمامِ زندگیِ تو زلال بود! مدح تو از توان عبارات خارج است این‌ها که گفته‌ایم تماماً مثال بود با این مثال‌ها چه بگوییم از بتول؟! عالم کجا و مَنقبتِ دختر رسول ـــــــــــــــ ما نسل فاطمه همه سرشار غیرتیم مانند او مدافعِ خط ولایتیم دنیا اگر دهند به ما با دوصد نعیم یک تارِ مویِ رهبر خود را نمی دهیم چون راهِ حاج قاسمِ ما هست مُستدام باید که انتقام بگیریم وَالسَّلام ما ایستاده ایم عَلَم روی دوشمان عَجِّل عَلَی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
. و توسل به حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۰ ●━━━━━━─────── بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست غیر از خدا، غیر از خدا، غیر از خدا نیست چیزی نمانده از تمام پیکر تو انگار که یک پوستی بر استخوانی است زنجیر ها راه گلویت را گرفتند در این نفس بالا که می آید صدا نیست زخم گلویِ تو پذیرفته است اما زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست این ایستادن با زمین خوردن مساوی است از چه تقلا میکنی؟ این پا که پا نیست اصلا رها کن این پلید بد دهان را از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست *خیلی شیعیان فشار آوُردن به هارون، گفتن که آقای ما در سختی است، این نانجیب زیرِ این فشار، یه مَکری زد، میگه: دستور داد آقا موسی بن جعفر رو لباسِ تازه پوشاندن، آوُردنش تویِ یک تالاری، میوه ها و غذاها جلویِ آقا گذاشتن، یه عده هم شاهد آوُرد، از همون تالار بالا و ایوان ها گفت: نگاه کنید موسی بن جعفر رو، برید به شیعیانش بگید چطوری در ناز و نعمتِ، کجا تویِ زندانِ؟ میگه: اینهارو آوُردن از بالا نگاه میکردن، آقا در لباسِ تازه، جلویِ آقا بهترین غذاها و نوشیدنی ها، میگه: یهو موسی بن جعفر سر رو بالا گرفت، گفت: همه ی اینها دروغِ، دروغ میگن... نقشه ی هارون رو زد بهم....دوباره آقارو برگردوندن تویِ سیاه چال، زندانبانش هم آمد، موسی بن جعفر نیمه شب تویِ زندان، این زندانبانِ آخری یهودیِ خبیث، دست بُرد به تازیانه، گفت: حالا نقشه ی مارو خراب میکنی؟ اینقدر با تازیانه به سر و صورتِ موسی بن جعفر زد..* نامرد، زندان بان، در این زندان تاریک اینکه کنارش میزنی با پا، عبا نیست *اما یا موسی بن جعفر!...* اما تو را با نیزه ها بالا نبردند پس هیچ روزی مثل روزِ کربلا نیست علی اکبر لطیفیان *یا موسی بن جعفر! تازیانه خوردی آقا! اما آقاجان! شما عزیزی، شما بزرگی، شما مَرد هستید، اما بمیرم برا عمه جانِ شما زینب، به جای همه ی بچه ها تازیانه خورد، به جای تمامِ اُسرا کتک خورد...ای حسین...* ــــــــــــــــــ .
. |⇦•عمری زدیم از دل صدا... شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفس حاج مهدی رسولی ●━━━━━━─────── عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش ” یا باب الحوائج ” را هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد یادش بخیر آن روزها که مادر خانه گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه یک سفره نذری ، قدر وسع شوهر خانه مادر پدرهامان همین که کم میاوردند یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را می شد یک سفره می افتاد و درد ما دوا می شد با اشک وقتی چشم مادر آشنا می شد آجیل های سفره هم مشکل گشا می شد آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود گاهی میان روضه ی ما شور می آمد پیرزنی از راه خیلی دور می آمد با دختری از هر دو چشمش کور می آمد بهر شفای کودک منظور می آمد یک بار در بین دعا مابین آمینم برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم آنکه توسل یادِ چشمم داد مادر بود آنکه میان روضه می زد داد مادر بود آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود گریه کن زندانی بغداد مادر بود حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد هر بار که یادِ غل و زنجیر می افتاد می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد...آه در خلوت او غیر زندانبان نیامد … آه این بار یوسف زنده از زندان نیامد … آه پیراهنش هم جانب کنعان نیامد … آه از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند *چهارده سال، بعضیا بیشتر نوشتن، میگن از این زندان به اون زندان، از این سیه چال به اون سیاه چال، میگن: اینقدر تو سیه چال میموند نمناک بود حالش منقلب میشد، آقا موسی بن جعفر همیشه تب داشت... بو‌گجه وارد اِلَدلر زیندانا آرام آرم بو‌پیله لری اندی آشاقوچیخورده یره گوردولرآقاموسی بن‌جعفر آندینی قویوب یره دیی خدایاشکرموسی بن جعفر بیرخلوت یُر ایستیردی سنن خلوت ایلیه،سنن راحت راز ونیاز ایلیه.امابیلمیرم بو‌آخر گونلر او‌ملعون زندانبان یهودی سِندی ملعون نَه اِلَدی. بو‌آخیر گجه لر اله دیردی یا رَب خَلِّصنی.موسی بن جعفر دیرسوزدولاندیآقانین اوضاعسو زینداندابوجوردی ملعنون برای اینکه فریب وره بیرده بوهکلردَن یِقدی بیرتالاردا،بیرکُنگردَبیریوخاروباشدادیدیگدین موسی بن جعفری تازه لیباس گیدرین آراسته الیین،زیندانیَ اوخشاماسین گویدولا ایلیشدی آقا،میوه‌وغذاقویدولار،نانجیب دِدی باخین اوضاعسی بوجورگچیر.یالان دیلربیز چتین توتوروخ بِلسینه مردم‌باخاندا آقاباشونو قوزادو ددی.«والله یالان دییر».سوزون‌نده روضه خوان؟سوزوم بودی !گدنلر گِدی نقشه اسی برآب اولدی.دیی آقا موسی بن‌جعفری قیطردیلر زیندانه ،آقشام چاییدی نانجیب وارد زیندان اولدی،تازیانه الینده ،بیول امیری آبرونو آپاروران !نانجیب اوقدتازیانه اینن صورت میارک موسی بن جعفر وردی ....* این اتفاق انگار که بسیار می افتاد نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد هر شب به جانش دست لا کردار می افتاد انقدر میزد دست او از کار می افتاد وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست صد شکر که مرد است زیر دست و پا ، زن نیست :محسن عرب خالقی ایکی دانه امامین بدنین کناریند ایستیشهاد یقیردلار،بیره موسی بن جعفردی.جنازه انی گویدولا بیر تخته پاره انین اوستونه ،جنازه انی زیندانان چیخادولا اِشییه بیر وضعینن امام موسی بن جعفری تشیع الیلر ،نانجیب دیردی گلین ایمضاورین امامیز اوز الینن ،مرگ طبیعینن دنیادن گدیب.ایستیشهاد یقشترردی ایکمینجی سیدالشهدانی بدنین کناریند ایستیشهادیقیردِلار.یقیشیبلار،بیری دیردی سن دی نَه المیشن. بیردیدیردی باخین سجدگاه قانی سوزور،یازین حسینه او سنگ جفانی من وردیم.بیرِدیرابالفضلی من کمین الدیم .یازین او بازوی خیبر گشانی من وردیم.بیردیردی منیم باشدا ثبت اولسون آدیم یازین حسینی قوجالدان جوانی من وردیم. گنه دَوارآدین یازمیان؟بیری دیردی باخین بیز یِدِی نفرینن وردیخ بیری دیردی خیمه لری اوتادیخ اما گوردولر بیر نفر دوردو ایاق اوستا هامی ساکت اولدی من گورنی هش بری گورممشیز.سن کیمین ؟بیری دیردی من باشداثبت اله که حرمله ایم .یازین اودیل آشمیان بالانی من وردیم ..حسین ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
‍. ✅تحلیل شعر خوانی (س) با نوای: 🎤 قصیده خوانی الا که مقدم تو مژده ی سعادت داشت به خاک بوسی راهت فرشته عادت داشت سلام بر تو که ماه جمادی الاول ز جلوه ی تو به رخ هاله ی مسرّت داشت سلام بر تو که امّ المصائبت خوانند چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز به پاس پیروی ات از حجاب زینت داشت تو از همان شجر پاک عصمت آمده ای که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت تو دست پرور آن مادر گران قدری که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت تو سر بر آینه ی سینه ای گذاشته ای که بوسه گاه نبی بود و عطر جنت داشت تو زیر سایه ی آن گلبُنی بزرگ شدی که هر چه داشت شکوفایی از نبوت داشت ندیده دیده ی تاریخ چون تو بانویی که حق به گردن آزادی و عدالت داشت چه بانویی که پس از دختر رسول الله به هر زنی که تصور کنی شرافت داشت چه بانویی که ز فیض هدایت معصوم مقام و منزلتی هم تراز عصمت داشت چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت چه بانویی که به حد کمال در همه حال اراده داشت، وفا داشت، عزم و همت داشت چه بانویی که به هنگامه ی اسارت هم وقار داشت، حیا داشت، شرم و عفت داشت چه بانویی که همه عمر در نیایش شب هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت چه بانویی که به خورشید خون گرفته ی عشق به قدر وسعت هفت آسمان محبت داشت دل تو بود پر از شور و اشتیاق حسی که لحظه لحظه ی عمرت از این حکایت داشت حسین نیز به شایستگی نثار تو کرد هر آن چه عاطفه و التفات و رأفت داشت حسین از تو جدایی نداشت در هر حال مگر به خاطر اُنسی که با شهادت داشت چراغ آخرتش باد شاعری که سرود دو مصرعی که در او یک جهان طراوت داشت نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت : استاد محمد جواد غفورزاده (شفق)
‍ |⇦•چرا آواره کوه ... سلام الله علیه اجراشده سال ۱۴۰۰به نفس حاج میثم‌ مطیعی ●━━━━━━─────── چرا آواره کوه و بیابانم، نمی دانم چه می خواهد غم عشق تو از جانم، نمی دانم به سمت آسمان رو می کنم هر جمعه می پرسم کجایی ماهِ پشت ابر پنهانم؟ نمی دانم تو که هر هفته امضا می کنی پرونده مارا نمی مانم چرا بر عهد و پیمانم، نمی دانم در این عصر غم و تردید آقا با ظهور تو به جا می ماند آیا دین و ایمانم؟ نمی دانم نمی دانم که هستم آن زمان پای رکاب تو چه هستم؟ کافرم گبرم مسلمانم، نمی دانم فدای قلب پر مهرت که این شب ها پر از درد است مُحَرَم مثل تو ناحیه می خوانم، نمی دانم "أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاْجابَـهُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ"  چه می شد اینکه مانند شما خون گریه می کردم خدا می کرد چون زینب (س) پریشانم، نمی دانم شبیه حُر سرم زیر است پشت خیمهٔ ارباب نگاهش می کند امروز مهمانم؟، نمی دانم : عباس احمدی ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. چشم خود را باز کن ای دل ضیافت راببین سفره اش اندازه دنیاست وسعت راببین فکر سرمای زمستان باش فرصت اندک است از همین امروز فردای قیامت را ببین صاحب سفره کریم است و به دنبال گداست تو فقط او را صدایش کن اجابت را ببین هر که هستی هر چه هستی بر کسی مربوط نیست سوی تو باز است آغوشش محبت راببین گرچه خیلی بی وفایی دید اما باز هم دستگیری میکند از ما رفاقت را ببین معصیت میگیرد و خوبی به جایش مبدهد در ازای قطره اشکی تجارت را ببین در جهان فانی ما نیست خیری بی حسین نان خور شاه شهیدان باش برکت راببین راه من سوی تباهی بود سوی او نبود ناگهان چشمم به پرچم خورد قسمت را ببین نوکر عاصی او گر راهی دوزخ شود زود بانگی میرسد برگرد حضرت را ببین روز محشر که بیاید روضه خوان او خداست اشک ریزش مادرش زهراست هیات را ببین تحت امرش بود باران و برای جرعه ای منت از دشمن کشید اوج مصیبت را ببین ساربان با اینکه دیر آمد به دیدارش ولی دست پر برگشت از مقتل کرامت را ببین آه بعد از بوسه شمشیرها از صورتش دخترش نشناخت بابا را جراحت را ببین دشمن بی رحم بین یک طبق آورده بود راس سالار شهیدان را اهانت را ببین دخترش روی کبودش را نشان داد و بگفت بین من با مادرت حالا شباهت را ببین روی لبهای پدر وقتی که خون تازه دید روی لبهای خودش کوبید غیرت را ببین با لب خونی لب خونِ پدر را بوسه زد بعد از آن دق کرد آداب شهادت را ببین نبمه های شب شبیه فاطمه تشییع شد روی دست عمه هایش آه غربت را ببین ؟ .👇
. |⇦•از درد غربت داشت كوثر... به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی ●━━━━━━─────── *بدون مقدمه روضه بخونم، دلاتون رو از همین جا ببرید شِعبِ ابی طالب، خیلی سوت و کورِ مثل قبرستانِ بقیع، قبر خانوم حضرت خدیجه سلام الله علیها تو همون شعب ابی طالب زیرِ آفتابه، تصور کن شعب ابی طالب پیغمبر در محاصره است، اینقدر سخت شده بود بر پیغمبر که از گرسنگی بعضی وقت ها یه هسته ی خرما رو چند نفر توی دهان میگذاشتن، حضرت خدیجه هر چه داشت رو فدای پیغمبر کرد، روزای آخر زیر یه چادر مریض احوال افتاده توی بستر، پیغمبر باید بره بیرون مراقبت از مسلمان ها بکنه، بار و فشارِ همه ی ماجرا رویِ دوشِ پیغمبرِ، اینقدر پیغمبر رو اذیت می کردن، هر وقت می اومد خانه خدیجه ی کبری یه جوری ازش استقبال می کرد پیغمبر همه ی غصه هاش از دلش می رفت، هر روز راه طولانی غارِ حرا رو برای بردن غذا برا پیغمبر طی می کرد، حالا این خانوم توی بستر بیماری افتاده، توی همون حال هر وقت پیغمبر رو میبینه خنده روی لبش میاد، پیغمبر شرمنده میشه، سرش پایین میاد... این روزای آخر دیگه حال خانوم خراب شد، خانومی که همه ی ثروتش رو داده، حالا میخواد جون بده یه کفن نداره با خودش ببره...* از دردِ غربت داشت كوثر گريه ميكرد زهرا به روي قبر مادر گريه ميكرد خاك مزار مادرش را ميگرفت و با دست خود ميريخت بر سر گريه ميكرد ياد گذشته ياد آينده برايِ اين مادر و دختر، پيمبر گريه ميكرد گرم تماشاي عزاداري آنها يك گوشه اي آرام حيدر گريه ميكرد تكرار شد اين قِصه اما در دلِ شب اين بار زينب زار و مضطر گريه ميكرد بر روي قبر مخفي مادر به يادِ آن شعله ها و ياس پرپر گريه ميكرد * چقدر این شبِ آخر هی صدا میزنه: اُمِّ سلمه! بعد از من برا دخترم مادری کن، اُمِّ سلمه! دختر شبِ عروسی نیاز به مادر داره، اُمِّ سلمه! یادت نره زهرایِ منو... اون شبِ عروسی پیغمبر فرمود: همه برن فقط علی و فاطمه بمونن، وارد حجره شد، دستِ علی رو گذاشت تو دستِ زهرا، یهو دید اُمِّ سلمه داره نگاه میکنه، صدا زد: اُمِّ سلمه! نشنیدی گفتم همه برن؟ صدا زد: آخه من به خدیجه قول دادم، میگن تا اسم خدیجه اومد پیغمبر گریه کرد، فرمود: خدا رحمت کنه خدیجه رو... دختر اون موقعی که میخواد مادر بشه خیلی به مادرش احتیاج داره، خانوم خدیجه! کجا بودی اون موقعی که...* وقتي كه خون تازه از مسمار ميريخت انگار بر حالِ علي در گريه ميكرد صيادها با تازيانه حمله كردند كوچه قفس بود و كبوتر گريه ميكرد علی صالحی *این هایی که اومدن دَرِ خونه رو شکستن خیلی هاشون سر سفره ی خدیجه نشسته بودن، ای کاش اگه به خاطر علی نرفتید برا خاطر خدیجه در رو نمی شکستید... وقتی خدیجه فاطمه رو میخواد به دنیا بیاره، همه ی زن های قریش خدیجه رو تنها گذاشتن...* وقتی که زنهای قریشی تنها گذاشتن تو رو مادر مونسِ تنهاییت شدم من تا خاطرت نشه مُکَّدر *زهرا از توی بطنِ مادر با مادرش خدیجه صحبت می کرد، میگفت: مادر غصه نخور خودم کنارت هستم... اما حالا زهرا داره میگه: مادر! بیا ببین حالِ من چطوره...* مسافر من ولی حرفاش از دوری و هجرونه مسافر من ولی حرفاش دلم رو میلرزونه مسافر من ولی برام روضه میخونه *مادر! من آرومت میکردم، اما این بچه ببین چه جوری من رو میریزه بهم، چی میگه مگه؟ روضه میخونه: "یُومّاه! اَنَا المَظلوم ، یُومّاه! اَنَا العُریان، یُومّاه! اَنَا الغَریب، یُومّاه! اَنَا العَطشان" مادر! من تشنه هستم... یه جای دیگه هم فاطمه داره با مادرش خدیجه حرف میزنه، میگه مادر یادت میاد:..* وقت ولادتِ من اومد، هودجی روی فرش چهار تا بانو که رسیدن، برای یاریِ تو از عرش *وقتی زنها قریش نیومدن برای زایمان خدیجه، خدا به پیغمبرش فرمود: نگران خدیجه نباشی، موقع زایمان چهار تا بانوی بزرگ از بهشت اومدن کمک حالِ خدیجه... فاطمه میگه: مادر یادت میاد؟ حالا بیا ببین همون بانوها دوباره اومدن، اما کجا؟ کی؟...* باز هم اومدن ولی اینبار کنار رأسِ بی سرن با من باز هم اومدن ولی اینبار دورِ تنورن با من باز هم اومدن ولی اینبار سینه میزنن با من ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
3. شهدا.mp3
10.16M
🎤 شهیدان از مِی توحید مستند شهیدان سرخوش از « جام الستند » نمردند و نمی میرند هرگز شهیدان زنده ی جاوید هستند ... تا گشودند به نام شهدا « دفتر عشق » جلوه ای یافت ز ایمان و شرف « پیکر عشق » قصه ی لیلی و مجنون همه از یاد برفت تا گشودند به نام شهدا « دفتر عشق » خبر از عشق خدایی ست در این خانه و بس پای ازین خانه کِشد هر که ندارد سرِ عشق پیشتازان و دلیران به صفِ جنگ و جهاد به کفی جام شهادت به کفی ساغر عشق سرو جان دادن و رضوان طلبیدن بر دوست تا بدین مرحله ایثار نبود باور عشق تشنه از دریا گذشتن یا درآتش سوختن از علمدار رشید کربلا آموختین کام ما ، را مرگ خونین از عسل شیرین تر است این چنین از یادگارِ مجتبی آموختین جانا به دل خسته ی ما هم نظری کن یک شب تو از این کوچه ی ویران گذری کن این کوچه ی ظلمت زده از نور فراریست ای ماه بیا و شبِ دل را سحری کن مولا تو کجا و منِ آلوده ، ولیکن چون گل به برِ خار شبی را سپری کن 10/12/1401
۱ |⇦•میشود حال شیعیان... روضه‌ وتوسل ویژهٔ ۸ شوال سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حسین طاهری ●━━━━━━─────── میشود حال شیعیان بد حال از ستم های هشتم شوّال زخم این داغ کاری و سخت است وَ دهان باز میکند هر سال روضه باید از این مصیبت خواند از همان بُقعه ای که شد تخریب از جسارات و هَتکِ حرمت ها از قبوری که خاکی است و غریب چقدَر غرق غربت است اینجا نه رِواقی نه صحن و ایوانی نیست گلدسته و نه گنبد هست لعنت حق به قوم سُفیانی زائری نیست در حریم بقیع سوت و کور است نیمه شب هایش نه چراغی نه شمع و نه زائر وای از این داغ و سوگ عظمایش آرزویم همین بُوَد تنها بنشینم میان قبرستان روضه از مادری بخوانم که پهلویش را شکسته اند ! ... امان چِشم سر را ببند و یک لحظه برو با پای دل میان بقیع روی قبر حسن ضریح ببین و بهاری کن این خزانِ بقیع در کنار مزار اُمِ بَنین بابُ العباس را تصوّر کن با توسل به ساقی عطشان کاسه آب خویش را پر کن نوش جان کن تو آب را یادِ تشنه ای که سرش شده است جدا یا حُسَینی بگو برو سمتِ صحن زیبای حضرت زهرا قدم آهسته از زمین بردار این مکان هست قَوس اَو اَدنی زیر لب با نوای خویش بخوان گر نگاهی به ما کند زهرا بعد عرضِ ارادتت به بتول رو بیاور به بابُ الاِحسانش آری اینجا کَرَم فراوان است میشود عرش و فرش مهمانش چار گنبد چهار گلدسته یک‌ طرف صحن حضرت قاسم آن طرف بابُ العلم و بابِ کَرَم دور تا دور صحن ها خادم کاش میشد که چَشم وا نشود و نبینم غم و غریبی را چه کنم چاره ای به غیرش نیست کاش آید همان امام زمان شیعه آخر بنا کند روزی با شکوه و مجلل و زیبا در کنار همان امامی که هست از نسل حیدر و زهرا میفرستم ز راه دور سلام خدمت ساحَت چهار امام و علیکَ السلام میخواهم نکنم بیش از این اطاله کلام :یونس‌وصالی‌ ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
۳ روضه‌ وتوسل ویژهٔ ۸ شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع اجراشده سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حسین طاهری ●━━━━━━─────── آفرین بر تو، بر خطبه ی تو مادر من   همه دیدند چطور آمده قرآن به سخن   *انگار تو‌این‌خانواده دخترا خطبه خوندن رو از مادر به ارث بردن، از مادر یاد‌گرفتن... آخه یه بار دیگه زینب خطبه خوند. اینجا مادر میخواست فدک رو‌ پس بگیره، کربلا زینب می گفت به خدا ما مُسلمونیم ..* دست در دست حسن بود که بیرون آمد   بعد چندی همه دیدند که لبخندی زد  گرچه زن بود ولی نیست چو او مرد غیور  کوچه ها از قدمش پرشد از احساس غرور  ناگهان سایهٔ یک پست به دیوار افتاد   بند بند فلک از دست ستم شد فریاد  *همه ائمه دستور به اشک‌دادن امام رضا فرمود: "إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ" اگه‌ خواستی گریه‌ کنی "فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ" گریه کن بر حسین... فرمود: اما گریه ی بر حسین پلکهای مارا زخم‌ کرد. امام صادق فرمود: آی گریه‌کنا! اگه روضه ی مادر من شد، بلند بلند گریه کنید.... آخه امام‌حسن آستین به دهان گرفت..* تیره شد کوچه و در شهر سکوتی پیچید  دست شب رنگ سیاهی به رُخ دَهر کشید  کوچه ای تنگ و دلی سنگ خدا رحم کند   حضرت حوریه و جنگ خدا رحم کند  *پیغمبر اکرم صلوات الله علیه فرمود: دختر من انسیة الحوراست. میدونی یعنی چی؟ یعنی برگ‌ گُل رو صورتش بشینه جا میندازه..* می وزید از دلِ کوچه خبری سرخ کبود   دیده ای تنگ حرامی به فدک دوخته بود  دور و بر را نظری کرد نباشد خبری   یا مبادا که ازاین ره گذرد رهگذری  هر چه مادر به عقب رفت عدو پیش آمد   عاقبت تکیه به ناچار به دیواری زد ناگهان سایهٔ دستی روی خورشید افتاد   پسرش سینه سپر کرد مقابل اِستاد  جگر شیر حسن داشت، ولیکن اَفسرد  دستی از روی سرش رد شد بر مادر خورد  ضربه ای از دو طرف بود و خسوفی پر درد  رحم بر بی کسی فاطمه دیوار نکرد  : موسی علیمرادی *امام صادق فرمود: یه ضربه زد اما دو تا گوشواره های مادرم شکست. صورتش نزدیک‌ دیوار بود تا نانجیب سیلی زد مادر یه سیلی هم از دیوارخورد... تا خیلی بعد میگفت: "مُعَصَّبَةَ الرَّأْس" همش سرش رو می بست، حسن! سرم‌ درد میکنه مادر... طبیبا میگن اگه کسی بار شیشه داشته باشه هر چی بشه تا چند ماه بعدش باید تو بستر باشه. اما مادر ما بلند شد تا چشم‌ وا کرد گفت: فضه! علی کجاست ؟... میگه بلند شد رفت.چهل نفر تو کوچه دارن علی رو‌ میکِشن تا دست گرفت به کمربند علی، با دستِ یدالله فاطمه چهل نامرد عرب زمین‌خوردن... امام‌صادق میفرماید:سندِ قتل مادر ما رو اینجا امضا کردن... نانجیب یه نگاه کرد به قنفذ گفت آبرومون رو برد، نمیخواین این دست رو‌کوتاه کنید ؟....* گردیده بود همدست قنفذ با مغیره این با غلاف شمشیر او‌ تازیانه میزد ــــــــــــــــــ کربلایی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. روضه‌ و توسل ویژهْ شهادت علیه السلام اجرا شده سال ۱۴۰۱به نفس حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── مجلس دَرست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو در این دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیّت شده خانۀ امن الهی سَلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارثِ دستِ بستهٔ حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بندِ سلسله ست راستی آقا! بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا! دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند چادر و روبند از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکِشد نه کسی با تازیانه خواهری را میکِشد نه کسی از پشت موی دختری را میکِشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکِشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلبِ هجده پاره ی پیغمبری بر  نیزه نیست : سید پوریا هاشمی *گفت فردای اون شبی که نانجیبا جسارت کردن خونه ی حضرت رو آتیش زدن، اومدم خدمت آقا دیدم حضرت سر سجاده نشسته خیلی بی صبری میکنه چنان داره اشک‌ میریزه. گفتم قربونت برم این همه بی قراری و گریه برا چیه؟فرمود: نبودی ببینی چه طور خونه رو آتیش زدن... گفتم: الحمدالله، هیچ اتفاقی برا شما نیوفتاده، شما مظهر صبرین قربونت برم چرا اینقدر بی قرارین؟ فرمود : نه! اشتباه‌ کردی من برا خودم‌ گریه‌ نمی کنم. دیشب وقتی خونه رو آتیش زدن دیدم بچه ها از این حجره به اون حجره از ترس می دوند. من بالاسرشون بودم هیچ‌ اتفاقی هم نیوفتاد دشمن به حریم  من تعرض نکرده بود. اما اینا ترسیده بودن. یادم افتاد از بچه های جدّ غریبم حسین .اون لحظه ای که حضرت سجاد فرمود: فرارکنید. همه دویدن به سمت بیابونا...... از اینجا روضه خون دشمنه. میگه دیدم یه بچه از دل خیمه فرارکرد دامن عربیش آتیش گرفته، تو این هیاهو‌ که هر کسی دنبال غنیمت بود. من دلم به حال این بچه سوخت. خدا الان این بچه می سوزه برم‌ دامنش رو‌ خاموش کنم نزدیک شدم دامن رو خاموش کردم دیدم این بچه ترسیده دستش رو روی سرش گذاشته، گفتم: نترس کاریت ندارم اومدم‌ کمکت کنم. از دشمن که اینها محبت ندیدن، دیدم انگار یه حرفی می خواد بزنه هی دست دست میکنه. گفتم‌ چی میخوای بگو؟ دوباره صبر کرد من اصرار کردم چی میخوای؟ فرمود بگو ببینم تو‌ خورجین اسبت یه مقدار آب داری؟ چند روزه این آب رو به روی خیمه ها بستن. رفتم‌ تو سپرم آب آوردم مقابلش گفتم‌ نوش جان‌ کن. دیدم نگاه به آب میکنه. هی داره اشک‌ میریزه، گفتم‌ مگه تشنه‌ نبودی؟ فرمود :چرا خیلی تشنه هستم. اما هنوز صدای بابام‌ تو‌ گوشمه هی صدا میزد: آه! جیگرم از تشنگی داره میسوزه ...* ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•آقامون یه بار شنید... و روضه ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده سال۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی ●━━━━━━─────── *راوی میگه: رفتم خدمت امام صادق‌علیه السلام، مولای من نشسته بود، خرما میخورد... فرمود: بشّار بیا خرما بخور، گفتم: آقا! نمیتونم، من داشتم می اومدم محضر شما، یه منظره ای دیدم تو شهر کوفه، الان هم حالم اصلا خوب نیست. آقا فرمود چی دیدی بشّار؟ آقا! دیدم یه زنی رو مامورا کتک می زنند. هر چی صدا میزنه من رو کمک کنید، کسی جوابش رو نمیده... آقا فرمود: بَشّار مگه چه کار کرده بود که این جوری می زدنش؟ گفتم: آقا! از مردم پرسیدم، گفتند: این زن پاهاش به یه سنگی گیر کرده، لغزیده روی زمین افتاده، تا زمین خورده صدا زده: یا زهرا! خدا نبخشه اونایی رو که تو رو زمین زدند، یا زهرا! خدا نگذره از اونایی که تو رو کشتند. بشار میگه: آقا شروع کرد های های گریه کردن، محاسن مبارکش تر شد، شونه هاش تکون می خورد. فرمود: بَشّار! بلند شو بریم مسجد براش دعا کنیم....* آقامون یه بار شنید، تو کوچه ها، زنی زمین خورد گفتن اون زن روی خاک، با گریه اسم مادر و برد اسم فاطمه که اومد، آقا خیلی گریه می‌کرد گفت: بمیرم واسه مادر، امون از اون دستِ نامرد کاش بگن که پشت اون در زهرا نبوده زهرا نبوده زهرا نبوده واسه صورتش بسوزم هنوز کبوده هنوز کبوده هنوز کبوده «برای غمت بمیرم امامِ صادق امام‌ِ صادق » آقا بود گرم نماز، که ناگهان، هجوم آوردن بی عمامه بی عبا، کشون کشون، تو کوچه بردن رسمِ نامردی این شهر، دیگه از جفا گذشته نکِشید آقای ما رو، سِنّی از آقا گذشته پیرمرد و پُشتِ مرکب نمی‌کشونن نمی‌کشونن نمی‌کشونن دستِ بسته تو دلِ شب نمی‌کشونن نمی‌کشونن نمی‌کشونن *آقا برای این مردم هر چی میگی یاد بابات علی می افتند، یاد مادرت زهرا می افتند... برای عاشقات روضه امام صادق که میخونیم همش میگن: یازهرا...همه روضه خونا میگن: آقا خوش به حالت! همسرت، بچه هات نبودند...ندیدند...کسی بهشون جسارت نکرد...* با یه ذکر یا حسین، چشم آقا، شد ناگهان تَر آقا خیلی گریه کرد، برا حسین، اون شاه بی سر گریه کرده واسه اون لب، که با خیزران کبود شد واسه اون چادر و معجر، که پر از آتیش و دود شد می‌خونه با گریه زاری حسینِ مظلوم حسینِ تنها حسینِ تشنه بمیرم کفن نداری حسینِ مظلوم حسینِ تنها حسینِ تشنه : رضا یزدانی *معاویة اِبن وهب میگه: رفتم خدمت آقا امام صادق ،دیدم بعد از نماز سر به سجده گذاشتند داره گریه می کنه، میفرماید: "اَللّهُمَّ فَارحَمْ تِلكَ الوُجوهَ الّتي غَيَّرَتها الشَّمسُ" خدایا اینایی که آمدند کربلا، زیارت جد غریب من، صورتاشون آفتاب سوخته شد، تو به این صورتا رحم کن...* ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. ‍ کربلایی تحلیل توسط مدرس عالی مداحی موضوع: (س) : موسی علیمرادی موضوع: معرفی قالب شعری مسمط ـ تنوع پرده های صدا ـ توجه به اعراب جملات عربی ✏️ 👇 حکم کردند که بی عشق نفس مذموم است شکر این سینه به عشق ازلی محکوم است از رضایی شدن تک تک ما معلوم است دل مسلمان شده ی فاطمۀ معصوم است همگی مستی خود را ز همین خم داریم هرچه داریم همه ازحرم قم داریم به غبار قدم وصف تو محشر برسد پای توصیف تو باید که برادر برسد تا که در شأن تو مضمون برابر برسد جای آنست که یک سورۀ کوثر برسد لال در محضر تو بودن ما ، وصف شماست ورنه این شعر همان قطره کنار دریاست تو رسیدی و پدر صاحب دختر شده است صاحب آسیه و مریم و هاجر شده است از گل خندۀ تو دهر معطر شده است خواهری زینت آغوش برادر شده است تا که قنداقۀ تو دست برادر افتاد گوییا حق به حسین بن علی زینب داد کعبه بر آل علی کرده گریبان را چاک سایۀ چادر تو پهن شده در افلاک تو همان عرش نشینی و من افتاده به خاک من چه گویم پدرت گفت ابوکِ به فداک بگذارید بدانند تمام دنیا پای این درس گرفتیم مسلمانی را کرمت جلوه ای از بارش باران دارد سفرۀ ما ز کرمخانۀ تو نان دارد این همان نیک سرشتی است که انسان دارد که ارادت به تو و شاه خراسان دارد محک عشق تو در سینه انسان کافی است هرکسی عشق نورزد به شما آدم نیست دست از عشق محال است که ما برداریم عشق خاک قدمت بود، اگر سر داریم از بهار نفست شهر نیاسر داریم عطر تو بود گلابی که به قمصر داریم از زمانی که قدمهای تو آمد این سو نمک سفرۀ ایران شده قم ای بانو مینویسم به تو ای مقصد و مقصود حیات مینویسم به تو از تشنه لب آب فرات هرکه شد مست حسین از تو گرفته است برات پرچم گنبد تو عرشۀ کشتی نجات کاش میشدکه به دست تو خدایی بشویم تا محرم همگی کرببلایی بشویم 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 ☑️معرفی قالب شعری مسمط: شعری که خوانده شد در قالب مسمط است که برای خواندن در مولودی و اعیاد، بسیار مناسب است چراکه مصراعهای هر بند قافیه ای جداگانه دارند، بیت آخر هر بند هم جداگانه قافیه مستقلی دارد. این تنوع قافیه در تنوع خواندن نقش بسزایی دارد. ☑️تنوع پرده های صدا: یکی از محورهای شادی خواندن در موالید، تنوع در پرده های صداست. یک مداح می تواند حد اقل از 15 پرده صدا در خواندن استفاده نماید. در این مجلس، آقای حسین طاهری، خوب از پرده های مختلف صدا استفاده کردند و گاهی در یک بند، صعود و فرود به چندین پرده داشتند و گاهی یک بند را کاملا بالا و بندی دیگر، مثل بند و5 و 7، را کاملا پایین خواندند. همه اینها به خواندن تنوع بخشید. ☑️توجه به اعراب جملات عربی: اشتباه تلفظ کردن اعراب سادة کلمات عربی، توسط مداح، او را بین مستمع باسواد، از مقبولیت می اندازد و دیگر کلام او بر آنها اثر نمی کند. در این جلسه، آقای طاهری با دقت جملة« ابوکِ به فداک» را با کسرة«کاف» تلفظ کردند که نشانة دقت در این بود که ضمیر متصل برای مفرد مؤنت مخاطب در عربی«کِ» است. 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 .👇
۲ |⇦• این دلِ تنگم عقده ها دارد... / با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام ویژه روز عرفه به نفس سیدمهدی میرداماد ●━━━━━━─────── *همین اولِ دعایِ عرفه دلم میخواد دلت بلرزه، دلت بشکنه... اصلاً کسی نیست دلش نخواد الان کربلا باشه...خیلی ها آرزو دارن یه عرفه کربلا باشن... حالا هر کی بلده بخونه:... کربلا، کربلا، کربلا، کربلا...* "این دلِ تنگم عقده ها دارد گوئیا میلِ کربلا دارد یا حسین مارا کربلایی کن بعد از آن با ما هرچه خواهی کن" اجازه می دید که قبل از اینکه ما دعا بخونیم یک کمی از عرفاتِ کربلایی ها بخونیم *امروز اربابِ ما حجش رو تبدیل میکنه، قبله اش رو تبدیل میکنه، یه جور دیگه حج رو بجا میاره، چه عرفاتی داره حسین؟...* عرفاتی که غریبه، عرفاتی که شهیده عرفاتی که رو نیزه است، شکل یک سر بریده عرفاتی که یه خواهر توی قتلگاه براش مُرد خدا می دونه که اونجا چقدر مشت و لگد خورد *ابی عبدالله نوشتن همه ی دعای عرفه رو ایستاده خوند، یه جوری گریه میکرد که بچه هاش دورش حلقه زدن، اما امان از دلِ زینب...* عرفاتی که یه دختر قیامت براش به پا کرد هی می گفت کدوم حرومی سرتو اینجور جدا کرد؟ عرفاتی که یه سقا، توی علقمه فداش شد یه جوری عمود زدن سجده گاش کرببلاش شد رحمان نوازنی *امروز تویِ چادرهای عرفات همه روضه ی اباالفضل میخونن، هر کی میخواد امروز اسمش رو بنویسن بخونه: سقایِ دشتِ کربلا اباالفضل، دستش شده از تن جدا اباالفضل...* *اسمِ اباالفضل اومد، میگه: میدیدم آقا امام زمان یه نامه هایی رو میبینه، میخونه، میذاره کنار، اما بعضی از این نامه رو میبوسه به چشماش میذاره، گفتم: آقا! این نامه ها چی هستن؟ گفتن: این نامه ها درخواست هایی است که شیعیان ما نوشتن، مارو قسم دادن، گفتم: آقا بعضی از این نامه هارو میبوسید، احترام میکنید، به چشماتون میذارید... فرمود: اینا همونایی است که بالاشون نوشته : آقا! به عموتون عباس قسم... اینا من رو به عموم قسم دادن... یه جمله روضه بخونم، امروز روز شهادتِ مسلم بن عقیل هم هست، اون فقیه، اون عالمِ برجسته، اون قهرمان و پهلوانِ کوفه، وقتی خبرِ شهادت مسلم رو به ابی عبدالله دادن، نوشتن: حضرت تا شنید مسلم رو به شهادت رسوندن نشست رویِ زمین، اینقدر گریه کرد "بُکاءً عالیا" این اشک ها روی سینه ی حسین چکید، بعد صدا زد: بگید دختر مسلم رو بیارن، حمیده رو آوُردن، بغل کرد حمیده رو، یه جوری نوازشش کرد خودِ بچه همه چیز رو فهمید، گفت: میدونم دیگه بی بابا شدم... حضرت فرمود: غصه نخور، من هستم، زینب هست، بچه هام هستن، بعد فرمود: دورِ این دختررو شلوغ کنید سرش گرم باشه، خیلی دلش برا باباش تنگ نشه، کسی ازگُل نازکتر به این بچه نگه، این بچه یتیمِ... میخوام بگم: آقاجان! گفتید دورش رو شلوغ کنن دلش برا باباش تنگ نشه... اما من یه دختر یتیم سراغ دارم، دورش رو شلوغ کردن، اما یکی با کعب نی، یکی با تازیانه، یکی با سنگ میزد، یکی لگد میزد... چه کردن، نوازشش کردن؟ نه! بغلش کردن؟ نه! سر بریده ی باباش رو جلوش گذاشتن، ای حسین!... " بِالحُسینِ اِلهی العفو..." ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَ إِمَامِ الْهُدَى وَ قَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِكَ... 🔸هجوم موجِ بلا را به چشمِ خود دیدم 🔸غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم 🔸به سر زنان پیِ عمّه به روی تل رفتم 🔸ذبیحِ دشتِ منا را به چشمِ خود دیدم 🔸عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد 🔸تمام واقعه ها را به چشم خود دیدم مصیبت امام باقر... مصیبت کربلاست... آخه این آقا یادگار دشت بلاست... همه مصیبتهای کربلا رو دیده امام باقر... 🔸زمان حملۀ آن ده سوارِ تازه نفس 🔸غبارِ رویِ هوا را به چشم خود دیدم 🔸سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد 🔸تنِ به خاک، رها را، به چشم خود دیدم خودم‌ دیدم... بدنِ جدِ غریبم حسین... رویِ زمین کربلا... حسین... 🔸فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا 🔸میانِ هلهله ها را به چشم خود دیدم خودم دیدم اون لحظه ای رو که... خیمه هامون رو آتیش زدند... عُلیا مخدّره زینب... اومد خیمه آقا زین العابدین... صدا زد عزیزِ برادرم... دارن خیمه هامون رو آتیش میزنند... ای ولیّ خدا چه کنیم... فرمود‌ عمه جان..‌. عَلَیکُنَّ بِالفِرار 🔸با چشم اشک بار علَیکُنَّ بِالفِرار 🔸با قلب داغ دار علَیکُنَّ بِالفِرار 🔸وقتی کمان حرمله شلاق دست شد 🔸پنهان و آشکار علَیکُنَّ بِالفِرار امان از اون لحظه ای که... این زن و بچه ها با پای برهنه... توی بیابون ها فرار میکردند... انقدر این بچه ها وحشت کرده بودند... همدیگه رو از ترس در آغوش می گرفتند... 🔸بار بلا به شانه کشیدم به کودکی 🔸از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی 🔸از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه 🔸دنبالِ عمّه هام دویدم به کودکی هیچوقت یادم نمیره... 🔸آن شب که در مقابل من عمّه را زدند 🔸فریاد الفِرار شنیدم به کودکی 🔸عمه اگرچه در همه جا سپر شد ولی 🔸من ضربِ دستِ شمر چشیدم به کودکی حسین... بیت آخرم باشه... یاصاحب الزمان منو ببخشید‌... 🔸با کعبِ نی لباس همه پاره پاره شد 🔸بدتر ز اهلِ شام ندیدم به کودکی (: قاسم_نعمتی) 🔸حسین حسین ای بی کفن 🔸حسین حسین حسین 🔸دور از وطن حسین حسین حسین 🔸حسین حسین ای تشنه لب 🔸حسین حسین حسین 🔸جان زینب حسین حسین حسین 👇
. |⇦•زمانِ دفن شهیدان و... ی کربلا ویژۀ شب جمعه_کربلایی حسین طاهری ●━━━━━━─────── زمانِ دفن شهیدان و سیدالشهداست سه روز پیکرشان روی خاک کرب و بلاست بنی اسد متحیر شدند و در ماندند میان اینهمه جسم بدون سر ماندند سواری از طرف عرش بر زمین آمد برایِ دفن پدر، زین العابدین آمد امام گفت: که من وارث شهیدانم نشانی همه را خوب خوب میدانم روی تن شهدای سپاه افتادند بنی اسد پی آقا به راه افتادند به روی خاک تنی همچنان پیمبر بود تن نواده ی زهرا علی اکبر بود امام گفت که این تن، امام زاده ماست علی عزیزترین عضو خانواده ی ماست یکی از این شهدا رَدّی آشنا دارد میان هر دو کف دست خود حنا دارد تن یتیم حسن روی خاک افتاده است امام گفت که این قاسم است و داماد است رسیده است به مقتل کنارِ عبدالله و گریه کرد کنار مزارِ عبدالله نشسته است کنارِ یتیم های حسن امام سینه زنی میکند بجای حسن امام آمد و بالای قتلگاه رسید زمانِ دفن تن چاک چاکِ شاه رسید "بنی اسد! پدرم در میان گودال است تنش به زیر سُم اسب رفته پامال است هنوز داخل گودال نیزه و تیر است چقدر روی تنش جای زخم شمشیر است *نزدیک به هزار و نهصد و پنجاه زخم بر بدنِ ابی عبدالله زده بودن، ببین چه کردن با بدنِ اربابِ ما، زخم روی زخم میزدن..* بنی اسد! پدرم تشنه کام جان میداد چه سخت در وسط ازدحام جان میداد حسین را ته گودال گیر آوردند برای دفن تن او حصیر آوردند امام جسم پدر را درون قبر گذاشت سر مزار دو رکعت نماز صبر گذاشت *به هر سختی بود بدن بابا رو رویِ حصیر جمع کرد، اما دیدن آقا مستاصل شده، هی این پا و اون پا میکنه، سئوال کردن آقا چی شده برا چی مُعطل کردید؟ امام زین العابدین فرمودن: توی دینِ ما رسمِ صورتِ مَیّت رو، رو به قبله میذارن، من چیکار کنم با این بدن که سر نداره؟... چرا؟ آخه خولی سر رو جلو جلو بُرده جایزه اش رو بگیره... دیدن آقا زین العابدین رگهای بریده رو، رو به قبله گذاشت...* امام رفت بیارد شهیدِ آخر را امام رفت بیارد علی اصغر را گذاشت جسمِ علی رابه روی جسم پدر نوشت اسمِ علی را به روی اسم پدر خلاصه داشت کنار شهیدها میمرد تَنِ تمامی اصحاب را به خاک سپرد هنوز پیکر فرزند فاطمه مانده تن برادر زینب در علقمه مانده کنار جسم عمو، مشک آب افتاده به روی خاک، امید رباب افتاده ترک ترک شده الماس را تکان ندهید بنی اسد تنِ عباس را تکان ندهید در علقمه به عمویم هجوم آوردند نگاه کن چه به روز عموم آوردند آرش براری *اربعین وقتی قافله برگشت کربلا، زین العابدین میگه: دیدم رباب داره از پشتِ نخلها میاد از طرف علقمه، اومد جلو گفت: آقا! ممنونتم، ما نبودیم اون روزی که شما ابدان رو دفن کردید، پسرِ من رو خوب جایی دفن کردید... گفتم: خانوم جان! اشتباه متوجه شدی ، من پسر شمارو علقمه دفن نکردم... دیدم با یه تعجبی داره به من نگاه میکنه، گفت: آقاجان! من همه مزارهارو دیدم، فقط یه مزار کوچیک بود، گفتم: حتما این قبرِ پسرِ منه... گفتم: خانوم جان! من علی اصغررو روی سینه ی بابام دفن کردم، اما اون قبر کوچکی که دیدی اون قبرِ عموم عباس بود...* مزارت عشق را بی تاب كرده فلك را بنده ی سرداب كرده گواهی می دهد این قبر كوچك كه مَردی را خجالت آب كرده :حیدر توکلی *حالا زین العابدین میخواد رویِ بدنها خاک بریزه، اما مگه دلش میاد، میخواد بدنِ بابارو زیر خاک کنه، آروم آروم اشک میریزه، بنی اسد هم کمک میکنن، بدن رو که خاک کرد، دیدن داره رویِ قبر مینویسه با انگشتِ اشاره: "هذا قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ ابيطالِب، الّذي قَتَلوُهُ عَطْشانا" بابم رو تشنه کشتن... بلند بگو:حسین... ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .