eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
755 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
@babolharam_net1_12483119622.mp3
زمان: حجم: 17.31M
|⇦•کاروان ز دور می آید ... و توسل ویژهٔ خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ حاج عباس حیدر زاده
. خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ حاج حسن شالبافان ●━━━━━━─────── ذوالفقارعلوی پیش دَمَش کم آرَد آنکه زد ریشه هر کاخ ستم را زینب مرتضی گفت تویی فاطمه یا اینکه ‌منی نفست گرم به هر خطبه ی غرٔا زینب نور که سایه ندارد که به آن دیده شود چشم محجور کجا نور معلی زینب ظلمتی هم اگر آمد که شما جلوه کنید که ببینند چه کرده است به دنیا زینب قدم اول خود را سر دنیا زدی و قدم بعد روی زانوی سقا *یه وقت دید دیگه ذوالجناح قدم از قدم بر نمیداره نوشتند تا هفت مرکب عوض کرد، امامه،معصومه ،میخواد بقیه بفهمند، فرمود:بگید اون پیرمرد بادیه نشین بیاد، اومد جلو آقا فرمود:پیرمرد اهل این سرزمینی؟بله آقا، بگو ببینم اینجا را چه نامیده اند؟ عرض کرد آقاجان اینجا رو غاضریه میگن،شط فرات میگن،نینوا میگن،حضرت یه نگاه کرد پیرمرد اسم دیگه ای هم داره؟ سرش رو انداخت پایین بله آقا به اینجا کربلا هم میگن. تا گفت کربلا ابی عبدالله فرمود: "اعوذبالله من الکرب والبلا "تا دیدند ابی عبدالله فرمود: کربلا آروم آروم خانم پرده محمل رو کنار زد..شاید یه نفر صدا زد گفت خوبه نزدیکی ما آب هم هست، یه لحظه رباب خیالش راحت شد، یه جمال و جبروتی با یه فضای دلنشینی خانم زینب رو از ناقه پیاده کردند ابی عبدالله فرمود: علی اکبر اومد قمر منیر بنی هاشم اومد دو طرف این ناقه را گرفتندکه وقتی شتر میخواد زانو بزنه مباد خانم توو محمل تکون بخوره. لذا وقتی خواستن قدم رو زانوی اباالفضل بگذارند جناب علی اکبر فرمود: چشمها رو پایین بندازید.. ابی عبدالله دست زینب رو گرفت پیاده کرد. فرمود: یک خیمه ی بزرگی بپا کردن همه زنها و مخدرات تو این خیمه جمع کردند. لذا ابی عبدالله نشست وسط خیمه یه نگاه به زینب کرد یه نگاه به رباب.. گاهی اوقات رقیه رو بغل میکرد همه خیمه ها رو برپا کردند. اولین خیمه ،خیمه اباالفضله فرمود:عباسم! خیمه اتو رو بلندی بنا کن. اینا دلیل داره،میخواست هر موقع عباس از خیمه میاد بیرون لشکر دشمن قد و بالای عباس رو ببینه .خیمه ها رو بناکردند فرمود:خیمه زینب رو کنارخیمه حسین بزنید..* جانِ زینب به لبم آمده جانم چه کنم نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم داداش ! خاک این دشت چرا قوت پایم را بُرد قدمی تا که زدم رفت توانم چه کنم دور تا دور فقط خنجر و تیر است بند آورده تماشایش زبانم چه کنم نگرانم تو و زانو زدنت پیش علی وای دلواپس آن نیزه زنانم چه کنم برگرد مدینه که نگویم در راه بعد تو همسفر شمر و سنانم چه کنم برگرد که در شام نگویند به سرم بین یک شهر پر از زخم زبانم چه کنم مادرم گفته به حلقت دو سه تا بوسه زنم جان زهرا نتوانم نتوانم چه کنم امان ازاین چه کنم چه کنم ها... می دونی زینب کجا به چه کنم چه کنم افتاد؟؟ عصر روز یازدهم همه رو سوار محمل ها کرد یه وقت یه نگاه کرد دید دور و برش هیچ محرمی برا زینب نمونده. یه وقت شمر اومد جلو خانوم دستاش شروع کردبه لرزیدن، دستارو گذاشت رو سرش اول یه نگاه به علقمه کرد یه نگاه کرد توو گودال، شمر میگه دیدم بدن حسین داره می لرزه هی صدا میزنه "اُخیه اُخیه" خانم صدا زد نانجیب عقب برو.یا صاحب الزمان اینجا خودش سوار مرکب شد. حسین جان کجا بودی اون ساعتی که زینب رو وارد محله یهودیا کردن.. * «ای تشنه لب حسین» از پیش تو با رخ کبودم رفتم با داغ نشسته بر وجودم رفتم چشم تو براد رعزیزم روشن با شمر سفر نرفته بودم رفتم داداش! از سر نیزه ببین خواهر تو زار شده تو کس و کار منی شمر جلودار شده دستا رو بالا بیارید مظلوم حسین، عطشان حسین بی کس حسین تشنه حسین عریان حسین زخمی حسین من که از آغاز عمربی تو نکردم سفر خیز و ببین یا اخا با که سفر میکنم سه غم اومد به جانم هر سه یکبار غریبی و اسیری و غم یار .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•کاروان با وقار... ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── کاروان با وقار وارد شد *یعنی چی با وقار،یعنی این طرف علی اکبره، اون طرف عباسه، همه ی جوونای بنی هاشم دور ناقه ها رو گرفتن..* کاروان با وقار وارد شد یار پیش نگار وارد شد آینه با تمام آینه ها بین گرد و غبار وارد شد جان عالم به کربلا آمد آب بر جویبار وارد شد بر یمینش، زهیر زانو زد و حبیب از یسار وارد شد *بی بی جان، خیالت جمع باشه..* آمده بر سر قرار اما خواهرش بی قرار وارد شد *همچین که گفت: همین جا خیمه ها رو بزنید. سوال کرد آقا، دید هرچی نهیب به اسب میزنه اسبش حرکت نمیکنه، سوال کرد اینجا کجاست؟ اسامی رو گفتن، قاضریه، نینوا، یکی یکی گفتن، یهو یکی از اون دور گفت: آقا! بهش کربلا هم میگن، یهو آقا همیجوری که افسار اسب رو گرفته بود یه آهی کشید..."اعوذ بالله من الکرب و البلا"آه حسین بند دل زینب رو پاره کرد..* خواهر تک سوار در محمل بین هجده سوار وارد شد دختری نیز، با دو تا خلخال با دو تا گوشوار وارد شد روبرو نیز سی هزار نفر لشکر نیزه دار وارد شد چند روزی گذشت و در گودال لاله در لاله زار وارد شد شمر در قتلگاه وارد شد بعد از آن یک سپاه وارد شد گوییا ذبح اعظم شد بدن شاه، نا منظم شد نبرید و کمی اذیت کرد تا که نای حسین هم کم شد سر انگشترش که دعوا شد همه ی قتلگاه درهم شد همه را شمر زد کنار اما چکمه اش توی پاش محکم شد خم شد زلف را به چنگ گرفت روی تل قد خواهری خم شد شمر از قتلگاه خارج شد دامنش، قرص ماه خارج شد موقع رقص نیزه داران دانه دانه سپاه خارج شد *همه سرها رو به نیزه زدن..یکی یکی همهی غنیمتها رو جمع کردن ،خورجینها رو پر کردن، یکی هی میگه تو چی بردی؟ اون میگه من گوشواره دزدیدم..اون میگه من خلخال دزدیدم، یه نفرم یه گهواره دستش گرفته، یه نفرم یه سری تو خورچین پنهان کرده دیدن داره بدوبدو میره ،کجا میری؟؟ آی خولی نامرد..* وقت آتش شده از نهاد حرم دم واویلتا خارج شد از دل خیمه با دوتا خلخال دختری بی گناه خارج شد این گذشت و رباب وارد شد توی بزم شراب وارد شد ای وای نگو اینجا از من جدا میشی من بی حسین میشم تو سر جدا میشی چند روز دیگه دنیا خراب میشه سرم شهید میشی اینجا عزیز برادرم شنیدم از مادرمون بی کفنی بی کفن کرب و بلا جون منی دلواپسم از اضطراب داره می گیره نفسم دلواپسم یعنی به آخرین نفسهات می رسم *اما اومد تو‌گودال، دید یه صدایی میاد،صدا چقدر آشناست خدای من صدا کیه؟ چقدر این صدا آشناست برای زینب* خدای من خدای من عریانه بچه ی باحیای من خدای من خدای من سر بریدن بچه مو رو پاهای من خدای من خدای من *همه ی اینها یه طرف،اینا همه مال شب عاشوراست حالاروضه ی شب دوم فرق داره همه رو یکی یکی پیاده کردند جوونای بنی هاشم دور ناقه های محارم امام حسین رو گرفتن ، چه خبره؟دخترای حسین،خواهرای حسین، محارم حسین، میخوان پیاده بشن عباس داره میگه جوونا بدوید یکی داره رکاب میگیره، یکی داره دست زینبو میگیره، اما بمیرم برا اون لحظه و ساعتی که عصر یازدهم همه رو یکی یکی، علمدار حسین زینبه، یکی یکی علمداری کرد بچه ها رو بغل می کرد رو ناقه می گذاشت، برا همه رکاب کرد همه رو یکی یکی سوار کرد همه که تموم شدن یه مرتبه یه نگاهی دور و برش کرد. کسی نیست کمک زینب کنه یه نگاه کرد سمت علقمه، عباسم پاشو برا زینب رکاب بگیر، یه نگاه سمت گودال، حسینم! بیا برا زینب رکاب بگیر، ببین نامحرما دور زینبو گرفتن..ای حسین....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•طور سینا بوده... ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ حاج محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── طور سینا بوده گویا سینه ی این سرزمین ساکن این خاک بوده مدتی عرش برین هفت پرده خلق شد از سجده بر این آستان بارگاه قدس بر این خاک می ساید جبین کعبه مشغول طواف خیمه گاه اقدس است با نوای ادخلو ها بسلام آمنین فخر بفروشد زمین کربلا بر آسمان چون که با خون حسین بن علی گشته عجین نام هایش قاضریه، عَقْر یا کرب و بلا *تا رسیدن به این سرزمین، حضرت رو کرد به یه پیرمردی، فرمود: ساکن اینجایی؟ بله آقا! حضرت فرمود: نام این سرزمین چیه؟ گفت: آقاجان! اینجا رو قاضریه میگن. نام دیگه اش، نینوا هم میگن. نام دیگه ای هم داره، شاطی الفرات هم میگن. نام دیگه گفت: عَقْر هم میگن. عقر و معنا کنیم به معنای پاره پاره شدن. حضرت یه بار اینجا گفت: "اعوذ بالله من العقر..." باز سرشو آورد بالا، فرمود: نام دیگه ای هم داره؟ گفت آقاجان اینجا رو کرب و بلا هم میگن. یه وقت دیدن حضرت یه آهی کشید. همه رو زینب داره می بینه ها. صدا زد،" اعوذ بالله من الکرب و البلا..." یه دست به محاسن شریفش کشید فرمود:" انا لله و انا الیه راجعون" اینجا روایت آورده: "و تنفَّست سُعَداه..." یه وقت دیدن حسین به نفس نفس افتاد. اینجا که ارباب به نفس نفس افتاد یادش افتاد از اون لحظه ای که گفت معاویه اومدم پشت در، صدای نفس کشیدن های فاطمه رو می شنیدم. معاویه صدا نفس کشیدنا شو می شنیدم. اما چنان با لگد به در زدم...* نام هایش غاضریه، عقر یا کرب و بلا هر کدام از نام ها با مقتلی گشته قرین آیه های قدر می آید با هم کربلا کاروانِ آیه های نور قرآن مبین یک به یک حوریه ها مستوره و بین حجاب پرده دار محمل آن ها یلِ ام البنین شد مَطاف نُه فلک قنداقهٔ شش ماهه اش حاجی گهواره ی او آسمان هفتمین آمده زهرای مرضیه به استقبال شان پیشواز کاروان آمد امیرالمومنین *همه با ادب اومدن صف کشیدن. چه خبره ؟ عمه سادات میخواد از محمل پیاده بشه. زودتر از همه، عباس همه رو کنار زد. کنار برید. خودم باید نوکریش رو بکنم. پاشو رکاب کرد...* پای بگذارد به روی خاک چون ناموس دهر *قبل از عباس یه نفر اومده...* بال بگشاید به زیر پای او روح الامین *جبرئیل هم اومده نوکری این خانمو بکنه...* خیمه زد غم در دل زینب به هنگام نزول آسمان ها نیز از اندوه او اندوهگین *عمه سادات به دور و بر نگاه کرد. داداش اون مهمونی که میگفتی اینجا بود؟ با سر نیزه هاشون اومدن به استقبال ما...* گفت: بانو! این زمین بوی جدایی می دهد می رسد بر گوش جان از این زمین آهی حزین مریم و آسیه و هاجر عزادارت شدند نوحه خوانی میکند زهرا برایت اینچنین .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•طور سینا بوده... #قسمت_اول #روضه_ورودیه ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده #شب_
. 📋 *پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ با نوای حاج ابوذر بیوکافی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ کربلا ، کربلا.... تا اسم کربلا میاد دلت پر میزنه برا حرم، تا اسم کربلا میاد اگه امشبم جفت و جور بشه حاضری بری خودتو برسونی حرم... (چرا شب دوم اینجوری شروع میکنی؟!) آخه آقای ما رسید به کربلا... کربلا ، کربلا.... تا اسم کربلا اومد شونه‌ها لرزید. خدا کنه حسرت به دل نمونی. خدا کنه به همین زودیا ببینی تو حرمش نشستی، به ضریح با صفا و نورانیش داری نگاه میکنی... گفتم اسم کربلا میاد آدم دلش پر میزنه، اما یه نفر تا اسم کربلا رو شنید دلشوره گرفت.... هی میگفت داداش بیا برگردیم... *پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غم‌زده در چشمم آشناست این خاک بوی تشنگی و گریه می‌دهد گفتند "غاضریّه" و گفتند "نینوا"ست * وقتی رسیدن تو کربلا، یکی یکی اولاد اباعبدالله رو بااحترام پیاده کردن. وقتی بی‌بی زینب اومد پیاده شه، محارم اومدن دور مرکب رو گرفتن؛ علی اکبر یه طرف، عباس یه طرف، قاسم یه طرف؛ با یه احترامی... (یه وقتایی ما بین خودمونم این اتفاقا پیش میاد؛ اگه یه مادری یه بچه‌ی شیرخواره داشته باشه از تو ماشین بخواد پیاده شه آروم میریم در رو وا میکنیم که با راحتی پیاده شه، بچه بیدار نشه.) اینقدر مراقب علی اصغر بودن، آب تو دلش تکون نخوره... همه جمع شدن. روایت میفرماد: " وَنَظَرَ ساعةً " حضرت لحظاتی نگاه کردن به این چهره‌ها، بعد آروم شروع کردن به گریه کردن... یه جمله‌ای فرمودن؛ به این خاک که نگاه کردن، به سرزمین که نگاه کردن فرمودن: اینجا جاییه که خون مردای ما رو میریزن... تا این جمله رو مولا فرمود صدای ناله‌ی فاطمیات حرم بلند شد، همه گریه کردن، شیوه کردن... نجمه یه نگاهی به قاسم انداخت، عمه جان زینب یه نگاهی به ارباب ما حسین انداخت؛ همه بی‌تاب و بی‌قرار شدن... اما حضرت جمله‌ی دوم رو که فرمودن مردا غیرتی شدن، مولا فرمودن: اینجا جاییه که زن‌های اهل‌بیت رو به اسارت میبرن... اینو شنیدن اما نمیتونستن قبول کنن، اینو شنیدن غیرتی شدن، به‌هم ریختن، هم خانما گریه میکردن هم مردا... اما هیچ‌کدومشون نبودن ببینن... بمیرم برا اون لحظه‌ای که آقا اباعبدالله از توی گودال داشت نگاه میکرد؛ دیگه نه قاسم بود، نه عباس بود، نه علی‌اکبر بود، نه صحابه بودن... هنوز نفس میکشید، دید اینا رفتن به سمت خیمه‌ها برا غارت حرم... حسین...... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ کربلایی ●━━━━━━─────── نوکر به اسم و رسم خودش بی علاقه است بر سنگ قبر ما بنویسید یا حسین *شب دوم محرم مثل یه فردایی زن و بچه می‌رسن کربلا. کاشکی می‌شد ما هم با زن و بچه می‌رسیدیم فردا کربلا. وقتی می‌خواستن از مدینه حرکت کنن امام حسین اباالفضل رو فرستاد جلو گفت خواهرم زینبو تو برو بیار.. کجاوه رو، رو شتر درست کردن قبل از اینکه زینبو سوار کنن امام حسین رفت تو کجاوه ببینه جای زینب یه وقت نادرست و ناخوش نباشه. اول امام حسین رفت تو کجاوه نشست تا مطمئن شد جای خواهر خوبه اومد پایین. اباالفضل رفت داخل خونه شبه تاریکه کسی نیست اصلاً تو مدینه تو کوچه‌ها کسی تردد نداره اما غیرت رو نگاه کن جوونای بنی هاشمو صدا کرد زنا رم گفت بیان از این طرف و اون طرف در خونه کوچه درست کردن زینب مجلل از این کوچه حرکت کنه کسی قد و بالای خواهر امام حسینو نبینه. «جونم اگه گریه داری بلندا آی شمایی که اشک دارید بلند برای امام حسین گریه کنید مورد رحمت خدایید من نمیگم امام صادق می‌فرماید: رحمت خدا به اون کسی که برای جد ما و روضه‌های جد ما بلند بلند گریه کنه امام صادق دعاتون کرده» اومدن نزدیک کجاوه شدن تو مقتل نوشته یه بازوی زینب رو حسین گرفت، یه بازوشم علی‌اکبر گرفت، بلند کردن زینب رو مثل یه ملیکه مثل یه شاهزاده سوار کجاوه کردن. این کاروان حرکت کرد به سمت کربلا..تو راه چقدر عاشقانه نگاه می‌کرد برادر رو. اما این زینبه ناموس ابی عبدالله صدا بلند کنه نه والله تو مقاتل نوشتن یه کوبه‌ی چوبی کنار محمل زینب گذاشته بود ابی عبدالله.. کار داشت زینب صداشو بلند نمی‌کرد. نه اینکه زینب صدا بلند کنه بگه من اینو می‌خوام این کارو دارم نه.. کوبه چوبی رو تکون می‌داد زودی اباالفضل میومد جلو کجاوه ی زینب جانم سیدتی و مولاتی زینب کارشو می‌گفت امرشو می‌گفت اباالفضل میگفت: "سمعاً و طاعتا " امر زینب اجرا می شد..بیاین بریم‌کربلا.. همچین که مثل فردا روزی رسیدن صدا کرد ابی عبدالله رو حسین جان دلم آشوبه برادر، حسین جان اینجا کجاست؟ بوی خون میاد، حسین جان بوی جدایی میاد آروم کرد زینبو آروم کرد زینبو..روز دوم محرم کربلا حسین زینب و آرام کرد زینبم خیالش راحت بود سایه بالای سر داره اما بذار همون روضه‌ای رو بخونم که حضرت زهرا سفارش کردن به اون روضه خون تو عالم رویا گفت: چه روضه‌ای بخونم؟ گفتن روضه وداع حسینمو بخون اما مثل یه روز عاشورایی همچین که سوار ذوالجناح اومد بره میدون دید صدایی از پشت سر میاد چی میگه "مهلاً مهلا یا ابن الزهرا " برگشت دید زینبه از ذوالجناح پیاده شد دست ولایتی رو گذاشت رو سینه زینب، زینبی که تا الان می‌گفت صبر کن نرو میدان حالا صدا زد می‌خوای بری برو اینجام هنوز امید داره سایه‌ی سر داره اما ساعاتی بعد...* هوا ز جور مخالف چو غیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد «زن و مرد پیر و جوون کوچیک و بزرگ هر جا صدای من کمترینو می‌شنوید دستتو بیار بالا سرت یه ناله که تا الان تو عمرت نزدی بزن سه مرتبه بگو یا حسین ..» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜.👇
. |⇦•محمل نگه دارید... و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ حاج ●━━━━━━─────── محمل نگه دارید یاران یار اینجاست بیت‌الحرام و کعبهٔ دلدار اینجاست محمل نگه دارید و جان‌ گیرید برکف زیرا خدا را وعدهٔ دیدار اینجاست محمل نگه دارید زیرا تشنگان را آب از دم شمشیرِ آتش بار اینجاست محمل نگه دارید که از خون شهیدان دامان صحرا سر به سر گلزار اینجاست میقات اینجا، کعبه اینجا، زمزم اینجا رُکن و حرم سعی و صفا هر چهار اینجاست اینجا نبود و ذات حق ما را صدا کرد اینجا نه بوی سر که باید سر فدا کرد حاجیان جمعند دور هم، همه پس کجا رفته حسین فاطمه؟ او به جای موی سر، سر می‌دهد قاسم و عباس و اکبر می‌دهد آوَرَد حجّی که قربانش کنند در یَم خون سنگ بارانش کنند کعبه‌اش، خون زمزمه اش، اشک شبش در قفایش ناله‌های زینبش میقات اینجا، کعبه اینجا، زمزم اینجا رُکن و حرم سعی و صفا هر چهار اینجاست ما را بُود از حجِّ کعبه، برتر اینجا باید طواف آریم دورِ دلبر اینجا از تیر گردد سینه‌هامان چشمه چشمه وز تیغ گردد ارباً اربا اکبر اینجا هم ناله‌ها گردد پامال خزان‌ها هم غنچه گردد روی دستم پَرپَر اینجا داغ عطش مانَد به لب‌های سکینه خون می‌چکد از بازوی آب‌آور اینجا از خنجر و شمشیر و تیر و نیزه و سنگ آید هزاران زخم روی زخم اینجا اینجا بُوَد بر روی قلبم جای نیزه اینجا رَوَد سرهای ما، بالای نیزه سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد... سر برادر زینب اینجا کند در موج خون زینب نظاره بر جسم مجروح و گلوی پاره پاره *هی صدا میزنه "ءأنت أخی؟ ءأنت إبن والدتی؟ یومٌ علی صدر المصطفی، و‌ یوم علی وجه الثری" اینجا بسوزد خیمه‌های ما در آتش وز دامن دُردانه‌ها خیزد شراره خلخال بیرون آورند از پای طفلان خارج شود از گوش زن‌ها گوشواره اینجا تسلای دلِ هر نازدانه کعب نی است و سیلی است و تازیانه اینجا شود سرهای ما از تن بریده اینجا شود سرها به خاک و خون کشیده اینجا نوامیس خدا در مَقتل خود جسم مرا شویند با اشک دو دیده اینجا کنار کُشتهٔ عباس، باید خیزم ز جای خویش با قد خمیده *حسین....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•اختیار دل ماست... ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ کربلایی ●━━━━━━─────── اختیار دل ما هست بدستان خودش هر که در مجلس او آمده دعوت دارد حرم اوست به هر جا که بر او گریه کند کربلایش بخدا این همه وسعت دارد روز محشر که غنیمت نخرند از آدم پیرهن مشکی ما هست که قیمت دارد گریه کردیم برایش که خودش فرموده اشک چیزیست که بر زخم طبابت دارد * به اون عاشق دلسوخته به اون ولی خدا حضرت فرمود: به شیعیان ما بگو اگه می خواید زخمای تن من خوب بشه برا من گریه کنید برای من اشک بریزید چون اشک تون مرهم این زخمای منه.* دست جمعی به سرش ریختن این مردم همه رفتن ولی شمر سماجت دارد *آری کربلا همان سرزمینیه که ابن عباس میگه در صفین بین راه رسیدیم سرزمین نینوا. امیرالمؤمنین از خستگی قدری خوابش برد.ابن عباس میگه یوقت دیدم هراسان از خواب پرید.*هی صدا می زد حسینم "غریباً وحیدً فریدا"ابن عباس میگه سئوال کردم آقا جان چی شده چه خوابی دیدید اینجوری هراسان از خواب پریدید؟ آقا فرمودند: ابن عباس خواب دیدم اینجا حسینم بین خون داره دستو پامی زنه.همین کربلایی که روز دوم محرم کاروان امام حسین می رسه اینجا همونجاییه که پیغمبر وعده اش رو داده امیرالمؤمنین به حضرت زهرا وعده اش رو داده. تو شکم مادرش فاطمه بود.چون پیغمبر رسید دید گریه می کنه فاطمه سئوال کرد چرا دخترم گریه می کنی ؟عرضه داشت بابا چند روزه جگرم با این بچه ای که تو شکممه سوخته.مگه چی میگه؟ عرضه داشت میگه" انا الغریب "من غریبم مادر پیغمبر پا بپای فاطمه گریه می کرد دلداریش می داد. گفت: آیا چیز دیگری هم گفته که امروز اینقده جزع و فزع می کنی ؟ گفت بابا امروز همش میگه" انا العطشان انا العطشان، انا العطشان، انا العطشان" مادر من تشنمه پیغمبر فرمود: صبر کن من خودم برات میگم این بچه دلیل داره هی غربتش رو میگه تشنگیش رو میگه. پیغمبر فرمود: فاطمه جان یه جایی حسینم رو می کشند که دو تا نهر آب از کنارش رد میشه تشنه اس ولی کسی به پسرم آب نمیده.اینقدر مادر و پدر گریه کردن برا این مصیبت. خیلی ابی عبدالله سخت بدنيا اومده تو شیش ماهگی وقتی حضرت زهرا گذاشتش توی گهواره روایته میگن آخه ما عادتمون اینه مادر کنار گهواره می‌شینه یه چیزی میگه.. لالا لالا لا لا لالا لا لا لالا. یعنی اصلش همینه مادر باید برای بچه لالایی بخونه اما این پسر فرق داره مادر بجای لالایی می دونی چی می خوند..هی میگفت کربلاکربلا کربلاکربلا..یه چیزی پیغمبر گفت که کربلا اتفاق می افته فاطمه یادش نرفت.. کربلااااااا کربلااااااا کربلا.اونوقت گفت یا رسول الله اولش تا شنید بین دو نهر آب سر از بدنش جدا می کنن گفت من این بچه رو نمی خوام. اگه قراره بچمو اینطور بکشن بخدا بدنيا نیومده نمی خوامش پیغمبر فرمود: صبر کن. چرا ؟چون یه نویدی پیغمبر داد.فرمود: مهدی! آن منجی عالم که قراره بیاد دادرس همه عالم باشه از صلب حسینه غصه نخوری حسینم رو شهید می کنن به فجیع‌ترین وضع حسین منو می کشند اما فاطمه جان بچه های حسین یکی پس از دیگری حجت خدا روی زمین می شن تا مهدی صاحب الزمان بدنيا بیاد و منجی مهم بود برای حضرت زهرا تا اینو شنید آروم شد* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. 1 🔸الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم 🔸نه تنها سر برایت بلكه از سر بهتر آوردم شب دوم محرمه... یواش یواش کاروان ابی عبدالله به کربلا نزدیک میشه... مثل فردایی... روز دوم محرم... وقتی کاروان به سرزمین کربلا رسیدن ابی عبدالله فرمود... نام این سرزمین چیه؟ عرضه داشتند آقا... به این سرزمین قاضریه میگن... آقا فرمود آیا این سرزمین... نام دیگه ای هم داره یا نه؟... بله آقا جان... به این سرزمین نینوا هم میگن... یکی یکی اسم ها رو گفتند... اما ابی عبدالله هنوز به اسمی که میخواد نرسیده... حضرت فرمودند آیا نام دیگه ای هم داره یانه؟... آقا... به این سرزمین... کربلا هم میگن... تا نام کربلا رو شنید... صدا زد... اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ (خدایا به تو پناه مىبرم از اندوه و بلا) اینجا همون سرزمینیه که... جدم رسول خدا بهم خبر داده بود... انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا از مرکبهاتون پیاده بشید همینجا منزلگه ماست... اینجا همون جاییکه خون ما رو میریزند... وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا (لهوف ص 116) اینجا محل دفن ماست 🔸بار بگشائید کاینجا از عذاب 🔸میشود لبها کبود از قحط آب مردم... اینجا همونجاییکه... دستهای عباسم رو قطع میکنند... اینجا همونجاییکه علی اکبرم قطعه قطعه میکنند... اینجا همونجاییکه علی اصغرمو با تیر سه شعبه پرپر میکنند... 🔸یَا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ 🔸کَمْ لَکَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ نميدونم وقتی خانم زینب کبری فهمید به کربلا رسیدند... چه حالی پیدا کرد... اومد کنار برادر صدا زد حسین جان... نمی دونم چرا وقتی به این سرزمین رسیدیم... دنیایی از غم به دلم نشسته... برادر جان حسین... اینجا چه سرزمینیه؟... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست آماده ای بگم یا نه... امشب برات کربلات رو از آقا بگیری... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست 🔸این زمین غصه و درد و بلاست 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند آماده باش زینبم... 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند 🔸در همین ده روز پیرت میکنند زینبم... طاقت داری بگم یا نه... 🔸می برن اینجا گلو و حنجرم 🔸پیش تو بر روی نی، آید سرم یکدفعه صدای ناله ی خانم زینب کبری بلند شد... چی میگی برادر... جلوی من حرف از مردن میزنی... مگه نمیدونی... زینب بدون تو میمیره... ابی عبدلله خواهر رو آروم کرد... اصلا هر کجا زینب بی تاب میشد... ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد... دلداریش میداد... اینجا یک جایی بود که زینبش رو آروم کرد... 🔻گریز یک جای دیگه هم روز عاشورا... وقتی ابی عبدلله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... هی دور برادر میگرده... میگه حسین... میخواهی بری میدان... زینبت رو تنها بگذاری... تو یادگار مادرمی... من بدون تو میمیرم حسین... خدا.. اگه دست ولایت حسین نبود... زینب کربلا جان میداد... صدا زد... خواهرم... انقده بی تابی نکن... من میرم میدان... اما تا صدای تکبیر منو میشنوی بدون هنوز زنده ام... مبادا صبرت رو از دست بدی خواهر... خدا به داد دل زینب برسه از اون لحظه ای که دیگه... صدای تکبیر برادر رو نشنید... بی تاب شده زینب... هی توی خیمه میشینه رو زمین... بلند ميشه... میگه حسین... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... چیزی نگذشت صدای ذوالجناح رو شنید... تا فهمید ذوالجناح برگشته... اما حسین نیومده... دیگه طاقت نیاورد... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... (حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله...) از بالای بلندی یک نگاه کرد... دید دور بدن برادر رو گرفتند... یک نفر با سنگ میزنه... یک نفر با نیزه میزنه... جلو چشمانش برادر رو قطعه قطعه کردند... یک نفر هم خنجر گرفته... داره میره به سمت حسین... من ميگم شاید اینجا هم ابی عبدلله به فکر زینبه... اشاره کرده باشه... ارجعی... زینبم برگرد... نبینی خواهر... 🔸سوی خیمه برگرد، خواهر حزینم 🔸تا به زیر خنجر، ننگری چنینم 🔸رو به خیمه خواهر، تا که خود نبینی 🔸وقت جان سپردن، آه آتشینم (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) 👇
. متن روضه 2 🔸آه از آن ساعت که سبط مصطفی 🔸گشت وارد بر زمین کربلا (فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْض)ِ (لهوف ص 116) تا رسیدند به کربلا... ابی عبدالله فرمود: این سرزمین چه نام داره؟ گفتند آقا به اینجا کربلا میگن... تا گفتند کربلا... حضرت فرمودند: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ 🔸بار بگشائید اینجا کعبه جانان ماست 🔸سرزمین کربلا قربانگه یاران ماست 🔸بار بگشائید و بر بندید چشم از هر چه هست 🔸این منای عشق و منزلگاه جاویدان ماست ابی عبدالله صدا زد... خیمه ها رو بر پا کنید... اینجا وعده گاه ماست... یکی یکی این زن و بچه ها رو از محملها پیاده کردند... حالا میخواد عقیله بنی هاشم... زینب کبری از محمل پایین بیاد... تصور کن ... جوون های بنی هاشم اومدند... دور محمل زینب رو گرفتند... مبادا نامحرما قد و بالای خانم رو ببینند... من ميگم ... شاید عباس علمدار اومده... زانوها رو خم کرده... علی اکبر دست عمه جانش رو گرفته قاسم عنان مرکب رو گرفته... ابی عبدالله مواظب خواهره... 🔸با احتیاط خواهر خود را پیاده کرد 🔸طوری که آب در دل زینب تکان نخورد با چه عزت و احترامی... خانم رو از محمل پیاده کردند... حقشم همینه... آخه خانم زینب... ناموس خداست... دختر علی هست... احترام داره... آماده ای بگم یا نه؟ 🔻گریز آی جوون های بنی هاشم... نبودید روز یازدهم... عمه جانتون زینب... همه زن و بچه ها رو سوار کرد... دید تنهای تنها مونده... دور تا دورش رو نامحرما گرفتند... یک نگاه انداخت به سمت شط فرات... صدا زد... آی ابالفضل... آی غیرتی... پاشو ببین خواهرت بین نامحرماست... یه نگاهم به سمت گودی قتلگاه... صدا زد... حسین جان... ببین خواهرت رو دارن به اسارت می برند... هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین... 🔸به سوی شام و کوفه ام 🔸چه ظالمانه می برند 🔸نمی روم ولی مرا 🔸به تازیانه میبرند (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) - 👇
. |⇦•که جرائت کرد... و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام سید حسین موسوی ●━━━━━━─────── روز دوم وقتی رسیدند کربلا حضرت دیدند اسبشون قدم از قدم برنمی داره. بعضی از نقل ها اینه هفت تا اسب حضرت عوض کرد. دید اسب ها حرکت نمی کنند. فرمود: اسم این سرزمین این چیه؟ یکی گفت: آقا غاضریه. حضرت فرمود: اسم دیگه. نینوا هم میگند آقا. شط فرات هم میگن همین جور چند تا اسم گفتند. حضرت فرمود: اسم دیگه هم داره یا نه؟ یکی از اون پیرمردای قدیمی گفت؛ من شنیدم از پدرانم اینجا رو کربلا هم میگن. تا اسم کربلارو شنید. فرمود:" اعوذ بِالله مِنَ الکربِ والبَلا. هاهُنا والله مَقتلِ رِجالُنا. هاهنا والله مَسفَکُ دِمائِنا" این جا همان جاییه که مردان ما را سر می برند. اینجا همونجاییه که خون های ما ریخته میشه. اینجا همون جاییه که مادرم فاطمه س گفته بود. بابام علی ع گفته بود. رسول الله گفته بود. فرمود: بار بگشایید اینجا کربلاست. عباسم خیمه ها رو برپا کنید. همه اول اومدند طبق روال همیشگی دختر علی «س» رو از ناقه پیاده کنند. رویه این بود. یه جلالی داشت زینب «س» بابا شما یه عالم ربانی می بینید یکی درِ گوشت میگه این چشم سِرِّش بازه ها. آدم جرائت نمی کنه نزدیکش بشه. یک هیبتی داشت زینب سلام الله علیها. بنی هاشمی ها هر جا توو هر منزل که می رسیدند و بنا بود اُتراق کنند رویه این بود. همه اول می اومدند دور ناقه زینب «س» حلقه می زدند. زینب «س» پرده کجاوه رو کنار می زد. شتر مینشست. مظهر جلال خدا از ناقه فرود می آمد. برای اینکه عمه راحت پیاده بشه عباس همیشه می اومد. یه طوری می نشست رو زمین که زانوش به زمین بچسبه و یه زانو بالا قرار بگیره. هم احترام به عمه کنه و هم پله برا عمه درست کنه. قاسم «ع» اومد یه دست عمه رو گرفت. وقتی علی اکبر «ع» می اومد جلو همه بنی هاشمی ها کنار می رفتند. علی اکبر «ع»اومد جلو دست انداخت و دست عمه را گرفت. یه جا دلم رفت. که جرأت کرد دستت را ببندد؟ چشم علی اکبر رو دور دیده بودند. ای خدا اگه این اشک های ما قابلی داره این دعای ما رو مستجاب کن. اونی که اومد جلو دست زینب رو ببنده عذابش را همین الان زیاد کن... * که جرائت کرد دستت را ببندد؟ که جرائت کرد براشکت بخندد؟ *مظهر جلال خدا، با احترام و با عزت، فرود آمد از ناقه. راوی میگه من روز دوم کربلا بودم. دیدم چطور بنی هاشمیان با احترام زینب «س» رو پیاده کردند. روز یازدهم هم من کربلا بودم. روز دوم رو دیده بودم روز یازدهم هم دیدم. زینب «س» اومد یکی یکی بچه ها رو، یکی یکی زنا رو سوار ناقه ها می کرد. بعضی زن ها خجالت می کشیدند. می گفتند خانم بذار ما کمکت کنیم و ما سوار کنیم شما رو. می فرمود: شما حسین «ع» شما رو به من سپرده. نمی دونم حالا زعم منه ها. اما همه رو سوار کرد. بچه ها را یکی یکی بغل زن ها می داد. رباب همین طور داشت نگاه می کرد. دید همه بچه دارا بچه هاشون رو در آغوش گرفتند. هر چی نگاه کرد دید علی اصغر «ع» رو یکی بغلش نمیده. همه را سوار کرد. شاید غریبانه به علقمه نگاه می کرده. مستأصل به گودال نگاه می کرده. خدایا من این قدر بی کس و کار نبودم...* نزنیدم داغ دارم نبریدم یار دارم *ای کاش مصیبت زینب «س» فقط همینا بوده. زوده حالا براتون بگم این شبای اول. شبای سخت پیش روعه. اما یه بیت فقط بگم. کاروان هرطوری بود حرکت کرد رفتند کوفه. می گذرم از کوفه. رفتند شام. از شام می گذرم. توو مجلس یزید چه به زینب «س» گذشت؟ دروازه ساعات چه شد؟ توو بازار یهودی ها چه شد؟ بماند. بماند. فقط یه بیت. وقتی دوباره برگشت کربلا. یه جمله به امام حسین «ع» صدا زد حسین! ..* خبر داری مرا بازار بردند؟ میان مجلس اغیار بردند *حسین جان، یزید جلو خواهرت شراب می خورد. حسین جان، نبودی نامحرما خیره خیره به سکینه نگاه می کردند.* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
علی‌حاجیان‌فرkm_20240518_1080p_30f_20240709_010719.mp3
زمان: حجم: 5.11M
روضه جانسوز شب‌دوم| ورودیه کربلا ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 🔴با احتیاط لاله مارا پیاده کن عباس جان سه ساله ما را پیاده کن چون داد زدی میگم با احتیاط بار حرم را زمین گذار زانو بزن وقار حرم را زمین گذار میکشتت بخدا با احتیاط تا که نیوفتد ستاره‌ای گوشه کناریا باید داد بزنیدا میترسم آنکه گیر کند گوشواره‌ای شاید ابالفضل اومد جلو _آقا من کارمو بلدم من عملدار اهل حرمم چرا اینقدر داری حرف از ترس برای بچه‌ها میزنی... میگی میترسم این بچه‌ها بلا سرشون بیاد/ بابا من کفیل الزینبم کفیل اهل حرمم/ چرا این حرفارو میزنی شاید ابی عبدالله اینجوری جواب داده _عباس جان این دختران من که بیابان ندیده‌اند😭 یا الله در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند خلاصه خلاصه همه رو آورد پایین با احترام بعد نوبت زینب رسید عقیله بنی هاشم میخاد بیاد پایین دیدن اصحاب همه رفتن دور وایستادن (من دارم حرف احساسی میزنم تو روضه‌ای برداشت میکنی؟) اصحاب رفتن دور وایستادن زینبو نبینند سرا همه اومد پایین.‌‌ دلت کجا رفت؟ روز یازدهم هم رسید... نگاه کرد علقمه نگاه کرد گودال ...خوش غیرتا ناله میخاما کجایید؟ بیاید ببینید این اراذل و اوباش دست زیر چانه گذاشتن زینب بخوره زمین بخندن / آی... 🔴امروز محملم وسط غیرت حرم ده روز بعد همراه قاتل مسافرم گفتمو دهنمو بستم امروز زانوان حرم محارم رکاب من ده روز بعد چند حرامی برابرم آره بخون. چی گفتی‌.... تو کس و کار منی شمر جلودار شده... ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ ⚫️ ⚫️ 🎤روضه‌خوان: