.
#روضه_حضرت_رقیه
می رسد رزق محبّان اباعبدالله
از سر سفره ی احسان اباعبدالله
.
نکند تا به ابد پیش کسی دست دراز
آن که شد دست به دامان اباعبدالله
.
جای دارد که منا هم بشود قربانش
هر کسی گفت به قربان اباعبدالله
.
روز محشر نشود مضطرب و سرگردان
هر دلی بود پریشان اباعبدالله
.
از رقیه بنویسید که او را دق داد
روضه های لب عطشان اباعبدالله
........................
خوش اومدی تو از سفر بابا
تورو خدا منو ببر ... بابا
کجا یهو تو بی خبر بابا
گذاشتی رفتی
دیگه تمومه گریه و زاری
تمومه این شبای بیداری
آخه نگفتی دختری داری
گذاشتی رفتی
نذار بازم بهم جسارت شه
همین لباس پاره غارت شه
منو ببر که عمه راحت شه
بابا بابایی...
نبودی از همه کتک خوردم
یه جوری زد که عمه گفت مردم
به خاطر تو طاقت آوردم
بابا بابایی...
بیابونا نمیره از یادم
تو راه کوفه جون دادم
تو خواب من از رو ناقه افتادم
رو نیزه بودی...
سه سالتو چقدر دادن آزار
گوشای خونیمو دیدی انگار
بذار بگم چی شد توی بازار
رو نیزه بودی...
مارو بهم دیگه نشون میدن
به زور النگوهامو دزدیدن
بابا نامحرما منو
#سبک_خوشابحال_زائرات_ارباب
.......................
بابایی،به جز سنگِ تو صحرا بالش ندارم
بابایی،به جز سیلی دست نوازش ندارم
بابایی،به جز مُردنم دیگه خواهش ندارم
بابایی،بابایی ...
بیا و کفن کن خودت دخترت رو
کمک کن بذارم سرت رو
روی زانو بشورم با اشکام رگ حنجرت رو
بابایی،بابایی ...
ببین گریه راه گلوم رو گرفته
همونی که از ما عمومو گرفته
با آتیش بلندیِ موم رو گرفته
بابایی،بابایی ...
همونجور که می بردن انگشترت رو
کشیدن دو گوشوارۀ دخترت رو
ندیدن روی نیزه اشک سرت رو
بابایی،بابایی ...
نبودی چقدر دیدم آزار نبودی بابایی
برات چی بگم از تو بازار نبودی بابایی
منو زد سرم خورد به دیوار نبودی بابایی
* وقتی نازدانه بهانۀ بابا رو گرفت رو ناقه ها، چنان زجر ناننجیب دست انداخت بچه رو پرت کرد ...*
مارو شب تو سرما گذاشتن نبودی
روی صورتم جا گذاشتن نبودی
روی چادرم پا گذاشتن نبودی
......
آه دیگه از دست خودم کلافم
زحمت رو باید کم کنم اضافم
دختر خوش قیافه بودم حالا
هیچکی خوشش نمیاد از قیافم
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه
.👇👇