#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#با_حسین_علیه_السلام
#منابر_مکتوب
#روضه_توسل
🔷🔶 #در_روز_عاشورا_خون_سه_شخص_در_کربلا_به_آسمان_پرتاپ_شد
1⃣خون #امام_حسین_علیه_السلام :
در مقاتل آمده است که بعد از شهادت یاران و اصحاب امام حسین(علیهالسلام)؛
📋《فَاعْتَرَضَهُ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ فَرَمَى رَجُلٌ مِنْ بَنِی دَارِمٍ الْحُسَیْنَ(علیهالسلام) بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِی حَنَکِهِ الشَّرِیفِ فَانْتَزَعَ وَ بَسَطَ یَدَیْهِ تَحْتَ حَنَکِهِ حَتَّى امْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ مِنَ الدَّمِ ثُمَّ رَمَى بِهِ وَ قَالَ : اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مَا یُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ!》
♦️سپاه عمر بن سعد متعرّض امام حسین(علیهالسلام) شد و در این هنگام، مردى از بنى دارم تیرى به سوى امام حسین(علیهالسلام) پرتاپ کرد که به زیر زنخ امام(علیهالسلام) اصابت کرد، امام(علیهالسلام) تیر را بیرون کشید و دست زیر زنخ گرفت تا دو کف دست از خون آکنده شد و آن را پرتاب کرد و فرمود :
خداوندا حقّا از آنچه به فرزند دختر پیامبر(علیهالسلام) شده و مىشود نزدت شکایت دارم.(۱)
2⃣خون #حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام :
امام صادق(علیه السلام) در زیارت نامه حضرت علی اکبر(علیهالسلام) میفرماید:
📋《بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی مِنْ مُقَدَّمٍ بَیْنَ یَدِی أَبِیکَ یَحْتَسِبُکَ وَ یَبْکِی عَلَیْکَ مُحْتَرِقاً عَلَیْکَ قَلْبُهُ یَرْفَعُ دَمَکَ بِکَفِّهِ إِلَی أَعْنَانِ السَّمَاءِ- لَا یَرْجِعُ مِنْهُ قَطْرَةٌ》
♦️پدر و مادرم به فدایت که در جلوی پدرت روی زمین افتادی و او بر تو گریه میکرد در حالیکه قلبش سوخته بود در مصیبت تو و خون تو را به آسمان پاشید و قطرهای از آن به زمین بازنگشت.(۲)
3⃣خون #حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام :
درباره شهادت حضرت علی اصغر(علیهالسلام) نقل شده است که؛
📋《ثُمَّ تَقَدَّمَ إِلَى بَابِ الْفُسْطَاطِ وَ دَعَا بِابْنِهِ وَ هُوَ طِفْلٌ فَجِيءَ بِهِ لِيُوَدِّعَهُ فَرَمَاهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِي أَسَدٍ بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِي نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَتَلَقَّى الْحُسَيْنُ(علیهالسلام) الدَّمَ بِكَفَّيْهِ حَتَّى امْتَلَأَتَا وَ رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ》
♦️حضرت اباعبدالله(علیهالسلام) به درب خیمه آمد و طفل خویش را برای وداع خواند، آن طفل به نزد امام(علیهالسلام) آورده شد.
در این هنگام؛ مردی از بنی اسد تیری به سوی او افکند که به گلویش اصابت کرد و سرش را جدا کرد.
امام حسین(علیهالسلام) دو دستانش را از خون پر نمود و به سوی آسمان پاشید.
سپس فرمود :
📋《رَبِّ! إِنْ كُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ مِنَ السَّمَاءِ فَاجْعَلْ ذَلِكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ وَ انْتَقِمْ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الظَّالِمِينَ》
♦️پروردگارا! اگر پیروزی از آسمان را از ما بازداشتی آنچه که بهتر و خیر است را برای ما قرار بده و انتقام ما را از این ظالمان بگیر!(۳)
امام باقر(علیهالسلام) میفرماید :
📋《فَلَمْ تَسْقُطْ مِنَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ》
♦️پس از آن خون قطره ای بر زمین نیامد.(۴)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
منظر دلهای ماست، کرب وبلای حسین
مرغ دل ما زند، پر به هوای حسین
یک نگه کربلا به بود از صد بهشت
جنت اهل دل است، صحن و سرای حسین
دیدن باغ بهشت، مژده به زاهد دهید
زاهد و حور و قصور، ما و لقای حسین
تربت پاکش بود داروی هر دردمند
دار شفای خداست، کرب و بلای حسین
ملک سلیمان بود در نظرش بیبها
آن که گدایی کند پیش گدای حسین
هرکه رود کربلا بوسه به خاکش زند
بشنود از قدسیان، بانگ و نوای حسین
چون به عزاخانه اش پا نهی آهسته نه
بال ملایک بود، فرش عزای حسین
خنده کنان می رود، روز جزا در بهشت
هرکه به دنیا کند، گریه برای حسین
غم نخورد بعد از این، بهر سرای دگر
آن که «شکوهی!» شود، نوحه سرای حسین
👤شکوهی
📚منابع :
۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۱۷
۲)كامل الزيارات ابن قولویه، ص۲۲۲
۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۰۸
۴)مثیر الاحزان ابن نمای حلی، ص۷۰
🔆 #امام_حسین
.
مطلب ببست و هشتم :
✅# گریه_و_خنده_حضرت_زهرا(س) در استماع #کلام_پیامبر(ص)
🔹کلام پنهانی پیامبر(ص)به فاطمه(س)...
🔸 عایشه نقل می کند که پیامبر(ص) در بیماری که منجر به وفاتشان گردید فاطمه(س) را خواست و کلامی را به صورت پنهانی به وی فرمود که به واسطه آن فاطمه(س) گریست. سپس دوباره او را خواند و کلام پنهانی دیگری به وی فرمود که این بار فاطمه(س) به واسطه شنیدن آن خندان گردید. از ایشان علت این گریه و خنده را پرسیدم؛ فرمود: پیامبر(ص) به من خبر وفات خود را داد که مرا گریان کرد سپس مرا خبر داد که اولین کسی که از خانواده به وی ملحق می شود من هستم که این مرا شاد گرداند.
در کتاب ابن شاهین آمده که ام سلمه و عایشه از حضرت زهرا(س) علت گریه و خنده اش را پرسیدند. حضرت فرمود: پیامبر(ص) به من خبر وفات خود و اینکه به فرزندانش سختی و مصیبت می رسد را داد که به واسطه آن گریان شدم. سپس به من فرمود که تو اولین نفر از خانواده ام هستی که به من ملحق می شوی که به واسطه آن خوشحال شدم.
--------------------------------------------------
📚متن عربی:
🔸 الْبُخَارِیُّ وَ مُسْلِمٌ وَ الْحِلْیَةُ وَ مُسْنَدُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ رَوَتْ عَائِشَةُ أَنَّ النَّبِیَّ(ص) دَعَا فَاطِمَةَ فِی شَكْوَاهُ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ فَسَارَّهَا بِشَیْءٍ فَبَكَتْ ثُمَّ دَعَاهَا فَسَارَّهَا فَضَحِكَتْ فَسَأَلْتُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَتْ أَخْبَرَنِی النَّبِیُّ ص أَنَّهُ مَقْبُوضٌ فَبَكَیْتُ ثُمَّ أَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ فَضَحِكْتُ.
كِتَابُ ابْنِ شَاهِینٍ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ عَائِشَةُ إِنَّهَا لَمَّا سُئِلَتْ عَنْ بُكَائِهَا وَ ضِحْكِهَا قَالَتْ أَخْبَرَنِی النَّبِیُّ ص أَنَّهُ مَقْبُوضٌ ثُمَّ أَخْبَرَ أَنَّ بَنِیَّ سَیُصِیبُهُمْ بَعْدِی شِدَّةٌ فَبَكَیْتُ ثُمَّ أَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ فَضَحِكْت.
--------------------------------------------------
📘 مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 132 به بعد.
#حضرت_فاطمه_س_شهادت
#بشارت_پیامبر_ص
#مقتل_فاطمیه
#فاطمیه
.
مطلب بیست و سوم :
🔰عكس العمل فاطمه سلام الله عليها هنگام هتك حرمت على عليه السلام🔰
🔹🔺🔹... وَ دَخَلوا عَلى عَليٍّ عليه الّسلام، وَ لَبَّبوهُ بِثَوبِهِ، وَ جَعَلوا يَقودونَهُ قَود البَعيرَ المَخشوش إلَى المَسجِدِ، حَتّى وَقفُوهُ بَينَ يَدَي أبي بَكرٍ،
فَخَرَجَتْ فاطِمَةُ عليهاالسلام، لاحِقَةً بِابنِ عَمِها لِتُخَلِّصَهُ مِنهُم، فَلَم تَتَمَكَّن؛
ثُمَّ صاحَتْ بِأعلى صَوتِها: وا أسفاه...وا غربتاه... ثُمَّ أنَّتْ أنَّةً و قالت : وامحمداه
وا حبيباه وا أبتاه ، وَ خَرَّتْ مُغَشِّيَةً عَلَيها .
فَضَجَّ النّاسَ بالبُكاءِ وَ النَّحيب، وَ صارَ المَسجِدُ مأتماً .
📚 برگرفته از کشکول فاطمی ص ۹۵ بنقل از 👈 الدرّة الغرّاءفي وفاةالزهراء ص ٧٨.٧٩
⬛️ دشمنان داخل خانه علی علیه السلام شدند و یقه پیراهنش را پیچاندن و اورا مانند شتری که بخواهند رامش کنند، بطرف مسجد می کشیدند، تا اینکه اورا مقابل ابوبکر بیاورند، پس فاطمه علیهاسلام دنبال سر پسرعمویش ازمنزل خارج شد برای اینکه اورا از دست آنها خلاص کند، اما ممکن نشد؛
سپس فاطمه باصدای بلند فریاد کشید: ای وای از افسوس...ای وای از غربت...و پس از آن ناله کشید و گفت: ای وای محمد ای وای حبیبم ای وای پدرم،
و فاطمه غش کرد و باصورت به زمین افتاد.
مردم با دیدن این صحنه ها با گریه ضجه و ناله میزدند و سراسر مسجد غرق در ماتم شده بود.
✅نکات کلیدی:
*حضرت با گریه و ناله خود ،ایجادتاثیر در جو مسجد را نمود و اوضاع را برگرداند و موجبات خلاصی حضرت امیر علیه السلام را فراهم ساخت.
ارحم من رأس ماله الرّجاء وسلاحه البكاء
✅ واژگان کاربردی :
لَبَبَ : گریبان کشیدن
قَوْدَ : حیوانی را لگام بزنند و اورابکشند
بعیر : شتر ۹ ساله
بعیر المخشوش : شتری که به این سمت و آن سمت بحرکت بیفتد.
أنّت : ناله پایان دهنده
خَرَّ : حالتی همانند مردن که در انسان ظاهرشود.
نحیب : گریه سخت، باصدا گریه کردن
#مقتل_فاطمیه
#فاطمیه
.
.
#متن_مقاتل_و_گریزهای_مداحی
#امام_حسین علیه_السلام
روضه های شب جمعه
آنان كار را بر حسين عليه السّلام تنگ گرفتند تا آنجا كه بر حسين و یارانش تشنگى فشار آورد حسين عليه السّلام به پاى خواست و بر دسته شمشير خود تكيه داد و با صداى بلند فرياد زد و گفت: شما را به خدا مرا مي شناسيد؟
گفتند: آرى تو فرزند پيغمبرى و نواده او هستى.
گفت: شما را به خدا مي دانيد كه جدّ من پيغمبر است؟
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را بخدا مي دانيد كه پدر من علىّ بن ابى طالب است؟
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را به خدا مي دانيد كه مادر من فاطمه زهرا دختر محمّد مصطفى است؟!
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را به خدا مي دانيد كه حمزه سيّد الشّهدا عموى پدر من است؟!
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را بخدا مي دانيد جعفر همان كه در بهشت پرواز مي؛كند عموى من است؟!
گفتند آرى بخدا!
گفت شما را به خدا مي دانيد كه اين شمشير رسول خدا است كه بر كمر دارم؟!
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را به خدا مي دانيد كه اين عمامه رسول خدا است كه پوشيده ام؟! گفتند: آرى به خدا!
گفت: شما را به خدا مي دانيد كه على عليه السّلام نخستين كسى بود كه اسلام آورد و از همه دانشمندتر و از همه بردبارتر و ولىّ هر مرد و زن با ايمان بود؟
گفتند آرى به خدا!
گفت: پس چرا ريختن خون مرا حلال كرده ايد؟!
با اينكه اختيار دور كردن اشخاص از حوض كوثر به دست پدر من است و مردانى را مانند شتران رانده شده از آب از كنار حوض كوثر خواهد راند و پرچم حمد بروز رستاخيز در دست او است. گفتند: همه اينها را كه تذكّر دادى ما مي دانيم ولى با اين همه دست از تو بر نداريم تا تشنه جان بسپارى.
حسين عليه السّلام كه اين خطبه را خواند دختران و خواهرش زينب سخن او را شنيدند گريه و ناله سر دادند و سيلى به صورت همى زدند و صداهاشان به گريه بلند شد.
حسين عليه السّلام برادرش عبّاس و فرزندش على را به سوى زنان فرستاد و دستور داد كه زنان را ساكت كنند و اضافه كرد كه به جان خودم قسم بطور مسلّم گريه هاى فراوانى در پيش دارند.
📚منبع:
آهى سوزان بر مزار شهيدان؛ احمد فهری زنجانی؛ ص ۸۶
.
.
#روضه_فاطمیه ۱
انس بن مالک ميگويد: به مادرم-که فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) را درک کرده بود- روزی گفتم: زهرا را برای من توصیف کن.
سَاَلتُ اُمی عن صفةُ فَاطِمَةُ
(س) فقالت: کانَتْ کاءنَّها اَلقَمَرُ لیلةُ
البدر..
صورت زهرا مانند شب چهارده نورانی و درخشان بود.
او الشمس کُفِرَت غماماً او خَرَجَت من السَّحابِ، یا مانند خورشید... (شاهد روضه این فراز است) و کانت بیضاءِ بضَّةُ.
علامه مجلسی در توضيح این فراز مینویسد: "والبضَّهُ رِقَّه اللّون و صَفاوءهُ الذی یوثِرُ فیه ادنی شیءٍ"
یعنی بضاضت عبارت است از نازکی و صفای پوست، به گونه ای که کمترین چیزی در آن از خود اثر باقی می گذارد، یعنی پوست بدن بی بی قدری نازک و لطیف بود که حتی اگر کسی انگشت اش را به او میزد جای انگشت روی پوست میماند..
(بحارالانوار، ج43،ص6)
#حضرت_زهرا
۱
.
#روضه_فاطمیه ۲
وقتی حضرت زهرا(س) از دنیا رفته بود
و پیکر مطهر ایشان روی زمین بود، «لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ(س) قَامَ عَلَيْهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)» آنگاه که زهرا درگذشت، امیرالمؤمنین کنار پیکر مطهر ایشان ایستاد..
«وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِيِّكَ» اینطور دعا کرد:
خدا! من از دختر پیغمبرت راضی هستم.
«اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ أُوحِشَتْ فَآنِسْهَا»؛
خدا! اکنون که فاطمه تنها شده، تو خودت همدم او باش.
«اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ هُجِرَتْ فَصِلهَا»
خدایا! فاطمه جدا شد، ولی تو وصلش کن.
آخرین جمله اش اینست: «اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ ظُلِمَتْ فَاحْكُمْ لَهَا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ»[1]
*خدایا! به فاطمه ستم شد، خودت دادِ او را بستان که تو بهترین دادستانی.*
علی چه میخواهد بگوید؟ یک ستم این بود که فدکش را غصب کردند. اما ستم بالاتر چه بود؟ ستم بالاتر روایتی است که از خود فاطمه(س) نقل شده است.
میگوید: من پشت درب بودم، درب خانهام را آتش زدند؛ شعله آتش زبانه میکشید؛ «وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ»؛ چنان لگدی به این درب نیم سوخته زد که این درب روی من افتاد؛ «وَ أَنَا حَامِلٌ»؛ در حالی که من باردار بودم؛ «فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي »[2] با صورت به زمین خوردم... در این حال فاطمه دو نفر را صدا کرد. اوّل گفت: «يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ»؛
ای پدر، آیا با دخترت اینطور رفتار میکنند؟!
نفر دوم فضّه بود؛ گفت: «آهِ يَا فِضَّةُ إِلَيْكِ فَخُذِينِي! فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْل»[3]
فضه بیا، محسنم را کشتند..
پی نوشت :
[1].بحارالأنوار، ج 100،ص 256 .
[2].بحارالأنوار،ج 30،ص 349.
[3].بحارالأنوار،ج 30،ص 293.
#حضرت_زهرا
۲
.
#روضه_فاطمیه ۳
سفارشهای حضرت فاطمه(س) به امیرالمؤمنین(ع):
وقتی حضرت احساس کرد که دیگر هنگام رحلتش فرا رسیده، ام ایمن و اسما را دنبال امیرالمؤمنین(ع) فرستاد و امیرالمؤمنین حاضر شدند. ایشان به حضرت عرضه داشتند: احساس میکنم که خدا دیگر مرا دعوت کرده و دیگر همین ساعتها به پدرم ملحق میشوم.
اموری را در قلب و سینه خودم نگه داشتم که میخواهم آنها را با شما در میان بگذارم.
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
"دختر رسول خدا، آنچه در دل داری، با من در میان بگذارید و وصیتهایتان را بفرمایید."
نقل است: «فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ ثُمَّ قَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ ع مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَكِ بِمُخَالَفَتِي».[1]
برای اینکه حضرت اسرار را میخواهند بگویند، بالا سر فاطمه زهرا نشستند.
آخرین ساعات بی بی دو عالم است و هر که در اتاق و خانه بود، بیرون فرستادند.
فاطمه زهرا(س) به امیرالمؤمنین(ع) عرضه داشت:
«يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي».
تو در دوره ای که با من بودی، مرا دروغگو نیافتی. من به تو خلاف نگفتم. در حق تو خیانت نکردم. در هیچ امری با تو مخالفت نکردم.
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: همسر عزیزم، به خدا پناه میبرم، این حرفها چیست که میزنید؟
«فَقَالَ ع مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَكِ بِمُخَالَفَتِي».
دختر رسول خدا، خداشناستر از این حرفها و متقیتر از این درجات هستی. درجات تو بالاتر از اینهاست. تو گرامی هستی نزد خدا و خائف درجات تو بالاتر از اینهاست که من بخواهم فردای قیامت از تو حساب بکشم و بگویم: چرا با من مخالفت کردی و شأن شما رفیعتر از این حرفهاست که بخواهی من از تو راضی شوم.
بعد امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
«قَدْ عَزَّ عَلَيَّ مُفَارَقَتُكِ وَ تَفَقُّدُكِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهِ جَدِّدْتِ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكِ وَ فَقْدُكِ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِيبَةٌ لَا عَزَاءَ لَهَا وَ رَزِيَّةٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَكَيَا جَمِيعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلَى رَأْسِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أُوصِينِي بِمَا شِئْتِ».[2]
جدایی تو برای من خیلی سخت است. مصیبت پیغمبر با رفتن شما دوباره برای من زنده شده است. مصیبتی که برای امیرالمؤمنین فاجعه آمیز و ناگهانی است. چقدر تلخ و سخت است. کسی جز خدا نمیداند سختی این مصیبت را. چقدر این مصیبت مرا غصهدار کرده. این مصیبتی است که نمیشود جبران کرد.
ساعتی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا در این خلوت گریستند. امیرالمؤمنین سر فاطمه را از روی بستر برداشتند و به سینه چسباندند. بعد فرمودند: فاطمه جان! هر وصیتی داری، بفرما. اگر چه من مأمور به صبرم، ولی خواهی دید که وصیت تو را عملی میکنم. در این امر مأمور به صبر نیستم. هر چه وصیت کنی، وفا میکنم. بعد بی بی دو عالم وصیت کردند و فرمودند: علی جان! برای من تابوتی درست کن و بدن مرا در تابوت قرار بده. بعد شکل تابوت را ترسیم کردند. شاید برای این بود که این پیکر نحیف و چیزی که جز یک سایه از آن نمانده، مقابل چشم امیرالمؤمنین(ع) و عزیزانش قرار نگیرد. بعد فرمود: علی جان! وصیت من این است که آنهایی که ظلم کردند، نباید در تشییع جنازه من حاضر شوند. شبانه خودت مرا غسل بده و خودت مرا کفن کن و مخفیانه بدن مرا بردار و خودت مرا در قبر بگذار. وقتی روی قبر مرا پوشاندی، مقابل صورت من بنشین و در تاریکی شب برای من قرآن تلاوت کن. بعد فرمودند:«وَ أَنَا أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ تَعَالَى وَ أُوصِيكَ فِي وُلْدِي خَيْراً ثُمَّ ضَمَّتْ إِلَيْهَا أُمَّ كُلْثُومٍ».[3] تو را به خدا میسپارم. مراقب فرزندان باش. ایشان دختر کوچکش را در آغوش گرفت و آخرین وداع را با این دختر کرد و فرمود: علی جان! وقتی این دخترم به سن رشد رسید، آنچه در منزل دارم، به این دخترم بسپارید.
سپس امیرالمؤمنین و حسنین را به مسجد فرستاد. در بعضی مقاتل هست که خودش با حسنین به مسجد النبی رفت و دو رکعت نماز خواند. روز آخر حضرت از جا برخاستند و بعد به حسنینش فرمود: عزیزانم! شما پیش پدرتان بمانید. و خودش به منزل برگشت. ایشان به اسما فرمود: من داخل حجره میشوم.
در بعضی نقل ها دارد که نماز مغرب را خواند و فرمود: اسما من داخل حجره میشوم. بعد از ساعتی بیا و مرا صدا بزن. اگر دیدی که
۳
جواب ندادم، علی(ع) را خبر کن. اسما میگوید: ساعتی گذشت و وارد خانه شدم و دیدم حضرت پاهای خود را به سمت قبله دراز کرده و روپوشی روی خود انداخته و هر چه صدا زدم، جوابی نشنیدم. روپوش را کنار زدم و دیدم بی بی دو عالم دست را زیر صورت گذاشته و روحش با عالم بالا مفارقت کرده است. کسی را دنبال علی(ع) فرستادم. وقتی امیرالمومنین(ع) خبر را شنید، به صورت روی زمین آمد و در فاصله کوتاه مسجد و منزل، هی مینشست و بر میخاست.
ای گل صد برگ من پر پر مشو/ شمع من خاموش وخاکسترمشو / از حدیث کوچه غرقِ آتشم / فاطمه، از توخجالت میکشم..
پی نوشت :
[1].بحارالأنوار، مجلسی، ج43، ص 191، باب 7، ما وقع عليها من الظلم و بكائها...، ص155.
[2].همان .
[3].بحارالأنوار، مجلسی، ج79، ص27، باب 12، الدفن و آدابه و أحكامه ...، ص14.
#حضرت_زهرا
۴
.
#روضه_فاطمیه ۴
وقتي از بزرگی سوال شد بنظر شما شب اول قبر و قیامت چه چیزی بین این همه عباداتی که کردید دستتان را میگیرد که اگر آن عمل را نشان بدهی خدا بفرماید:
"من این را خیلی قبول دارم"
پاسخ داد: من خیلی دلم به اعمالی که انجام دادم خوش نیست. شب اول قبر اگر خدا بفرماید: چی آوردی؟ میگویم: محبت حضرت زهرا(س) را آوردم. برای این خانم گریه کردم، نذر کردم و..
امام باقر(ع) فرمود: مادرمان حضرت زهرا روز قیامت میآید از صحرای محشر عبور بکند، مثل پرندهای که دانه را از خاک جدا میکند شیعیانش را جدا میکند.
اما نمیدانم داغ حضرت زهرا(س) با امیرالمومنین و بچههایش چه کرد! با زینب چهار ساله چه کرد. علی(ع) وقتی پیامبر(ص) را از دست دادند آنقدر بیتابی نمیکردند، اما در شهادت فاطمه زهرا(س) فرمود: دیگر اندوه من دائم است. دیگر شبهای علی به بیداری سپری میشود. دیگر فاتح بدر و خیبر خانهنشین شده، زانوهای غم را بغل کرده است. من نمیدونم آن شب وقتی بدن آزرده حضرت زهرا(س) را توی قبر گذاشت، چه حالی داشت. این صورت آزرده فاطمه زهرا(س) را باز کرد، روی خاک گذاشت. فاطمه جان علی را حلال کن. خیلی برای امیرالمومنین علی علیهالسلام سخت بود.
بند کفنت را به لحد بگشودم
رویت که نشان من ندادی دیدم
صورت زهرا(س) را روی قبر گذاشت.
وقتی که دستهایش را از روی قبر تکان داد، همه غمهای عالم به دل علی هجوم آورد. رو کرد به قبر رسول الله(ص) خطبه طولانی خواند. اما دل آقا آرام نشد. اما یک وقت دیدند آقا خم شد و صورت روی خاک زهرا...
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»[1]
[1] . الكافي/شیخ کلینی/1/230/باب ما أعطي الأئمة ع من اسم الله ...ص:230
#حضرت_زهرا
۵