eitaa logo
🖤حسینیه‌ی گوشـہ‌نشین🖤
214 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
168 ویدیو
3 فایل
🌼 گوشـــہ‌نشینے اوج معراج است گاهے....📿 🌼 ما عاشقان در اِنـــــــزوا باشیم،بهتـــر...🕊🦋 من‌اینجام ☺ یواشکی👀👇 https://harfeto.timefriend.net/17220755504678 کپی با ذکر سه صلوات با عجل فرجهم آزاده اما خب فوروارد به تقوا نزدیک‌تره😴
مشاهده در ایتا
دانلود
یک‌و‌‌بیست‌دقیقه بامداد به وقت حاج قاسم است و بیست‌و‌یک آبان به روز حاج حسن.... 🍎 📚📿 📎 @gosheneshin💌
ما که در سایه‌ی خورشید معذّب بودیم... چشممان کور، سزاوارِ همین شب بودیم... 🔌 📚📿 📎 @gosheneshin💌
https://www.mashreghnews.ir/news/1584962 این مقاله رو بخونید، یه چیزای در مورد دانشمند جن‌گیرشون گفته، انگار هر چی پیش می‌ریم به این انگاره‌ی آخرالزمانی و نبرد خیر و شر بیش‌تر می‌رسیم.. ما با همه‌ی دین‌مان در برابر آن‌ها و همه‌ی دنیایشان ولی خب طبق وعده‌ی خدا حزب‌الله همیشه هم الغالبونه ....🕊 📚📿 📎 @gosheneshin💌
4_5837075883449390690-mc.mp3
3.21M
و من چنان گریه می‌کنم که خدا بغل کند مگر مرا…..❤️‍🩹 📚📿 📎 @gosheneshin💌
Haj Mahmood_Heidar Heidar.mp3
7.94M
خانه در هم‌ ریخته چون حالِ مادر خوب نیست....💔 حالِ حیدر ،حالِ حیدر... حالِ حیدر خوب نیست....😭😭 🖤 📚📿 📎 @gosheneshin💌
💔 به سفررفتے و خوبان همه گيسو كندند ؛ در فراق تو عجب سلسله‌ها بر هم خورد... 💔 📚📿 📎 @gosheneshin💌
🌼 بی‌خبرے از تو، کار را دارد به جاهای باریک می‌کشاند، که باریکه‌ی غرقِ در خونِ غزّه، گواهِ آن است.🥀 📚📿 📎 @gosheneshin💌
🖤حسینیه‌ی گوشـہ‌نشین🖤
#هذایوم‌الجمعه🌼 بی‌خبرے از تو، کار را دارد به جاهای باریک می‌کشاند، که باریکه‌ی غرقِ در خونِ غزّه،
مثل بی‌خبرے از زیستِ شیعیان معتقد به دعاے نادعلی در تنها شهر شیعه‌نشینِ اروپا در محاصره‌ی گروهکی خون‌خوار.... پ.ن: تنها شهر شیعه‌نشین اروپا{تیرانا} پایتخت آلبانی... 💔 📚📿 📎 @gosheneshin💌
خیاط پایش را روی پِدال چرخِ‌خیاطی‌ گذاشته بود و دور دوزی می‌کرد، من اما دخترکِ بی‌قرارے بودم که بعد از کلی خواهش و التماس، صاحب یکی از چادرهای قدیمی مادرم شده بودم که چاره‌ای جز کوتاه شدنش نبود، چادر مشکی کش‌دارِ ساده، تمام آمال و آرزوهای دخترکی بود که گویی با همه کهنه‌گی‌اش بندِدلم را وصله کرده بود به صاحب آن چادرِ وصله‌دارِ آویخته در عرش... 🥀 🍁 📚📿 📎 @gosheneshin💌
"سلام من در جمع شما هستم" امضاء سید مهدے‌زین‌الدین این تنها جمله‌ای بود که در عالم رویا روی تکه کاغذی برای حاج قاسم نوشته بود و کنار امضاے سرخش و قبل از اسمش نوشته بود سیـد، و در میان بُهت چشمان پرسوال حاج قاسم گفته بود: که بعد از شهادت به ما مقام سیادت دادند. 💚 🍎 📚📿 📎 @gosheneshin💌
🖤حسینیه‌ی گوشـہ‌نشین🖤
"سلام من در جمع شما هستم" امضاء سید مهدے‌زین‌الدین این تنها جمله‌ای بود که در عالم رویا روی تکه کا
این درست است که مادر آفریده شده‌ است براے مادری، اما درست‌تر این است مادر بین اولادش فرق نمی‌گذارد چه سید باشد و چه نباشد، اما رزق سیادت و شهادت حق امثال زین‌الدین و چمران و صیاد و حاج‌قاسم نباشد، پس حق کیست؟ ببخش که اگر هماے خوش سعادتِ سیادت روی شانه‌هایم هست و براے آنی و کم‌تر از آنی لایق آن نیستم، دنیا به هیچ چیز به اندازه‌ی دعاے تو نیاز ندارد، و همه‌ی دنیا و عقبای ما فقط به دعاے تو بستگی دارد کہ ما بدون تو هیچیم مادر...💔 🥀 💚 📚📿 📎 @gosheneshin💌
نماهنگ امتحان شیعه.mp3
3.9M
التیام زخم میخ و مسمار، مگر چیزی جز ولایت‌پذیرے ماست؟ 🥀 📚📿 📎 @gosheneshin💌
مثل بیشتر وقتا، دم غروب، با سرگیجه و تاری دید و سیاه سفید شدن همه‌ی رنگ‌های اطرافم و سه چهار ساعت بعدش حدود سه ربع یا یک‌ساعت حمله‌ی میگرنی شروع به کوفتن یاخته‌های تنگ و تاریک مغزم کرد و رگِ بین دو ابروم اندازه‌ی یه بند انگشت ورم کرد، از اون موقع‌ها که نفسم بالا نمیاد و واقعا اکسیژن لازم می‌شم، هر چی هوای پُر اکسیژن بلوار پیامبر اعظم ﷺ (مسیر حرم به جمکران) رو نفس کشیدم بیشتر ریه‌هام داغ می‌شد و تشنه‌ترم می‌کرد، اومدم خونه، از بیچارگی چادر مشکی‌مو دورتادور سر و صورتم چپوندم و چار انگشتمو فرو کردم تو دهنم تا خنج‌زدن این دردِ پرآشوب رو رگاے بی‌جون و خشک مغزم صدامو در نیاره، هی سعی می‌کردم تطابق زمانی ندم و بیشتر از این خودمو اذیت نکنم، ولی انگار این بند معروفِ روضه‌ی معصبة‌الرأس رو نورون‌های مغزم دارکوب‌وار حک می‌شد... عزیزه‌ و محبوبه‌ی دنیا و عقبا، همه‌ی دنیا و عقبام، فداے اون روزهایی که مدام دور سرتون دستمالی به نشانه‌ی درد بسته بودید، قربونِ دردایی برم که در سایه‌سارِ غم‌هاے شما شریف و محترم می‌شن و من این روزها بی‌هیچ داشته‌ و توشه‌اے، دل‌خوش به سردردهاے فاطمیه‌ام...💔 😭 🖤 📚📿 📎 @gosheneshin💌
🍎 محتاجم به خزیدن زیر چادرت، چون طفلی بازیگوش، که در شلوغے خیابان‌هاے شهر و نورِ ویترین مغازه‌هاے اسباب‌بازے در آنی، دستان کوچکش از چادر مادر جدا شده و سرگردان و بی‌پناه در گوشه‌ای کِز کرده به امیدِ پیدا شدن... 🖤 📚📿 📎 @gosheneshin💌
آه ای سر به زیر افکنده دلدارم... زخم نبودنت هنوز بوے خون می‌دهد...😔 💔 📚📿 📎 @gosheneshin💌
ابتدای مسیر مشایّه، دخترک عراقی به سمتم دوید و خودکار به دست اسمم را پرسید و آمد توی دستم یا فاطمه‌ای بنویسد؛ هی حروف را کنار هم می‌چید و هی پشت هم سوال می‌کرد؟صَحِح؟ زهرا به شوخی دم گوشم می‌گفت: این همه دختر بچه عهد یه دانش‌آموز نیاز به تلاش باید سر راه تو سبز بشه... به خط‌های کج و معوج دستم نگاه کردم و به یا فاطمه‌اے که با خلوص نیت یک دختر بچه، توی دستانم حک شده بود، و همین از سفر مشایه برایم بس بود، آن را رزقی می‌دانستم که مخصوص خودم بود در حدّ معنویت الاکلنگی‌ام و به این فکر می‌کردم که همین هم از سرم زیادی‌ست. نشسته است به دوشم هُماے نامِ بلندت....🦋 🥀 📚📿 📎 @gosheneshin💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما از اسماعیل و ابراهیم‌هایمان‌ گذشتیم تا به تو برسیم، تو آن رسالت خون بر گرده‌ی بنی اسرائیل! مِهر تویی و مهم تو، تو! ای سرانجام مطلوبِ خَلَف صالح، هر چه زودتر بیا... 🤲 🦋 📚📿 📎 @gosheneshin💌
از جمعه‌های سیاه فقط بوے خون نصیب ما شد، ما نسلِ داغدار بامداد و غروب جمعه‌ایم ، از بامدادِ غریبِ فرودگاه بغداد تا غروبِ غم انگیزِ جاده‌ی آبسردِ دماوند..... 🖤 💔 🍎 📚📿 📎 @gosheneshin💌
AUD-20220401-WA0015.mp3
3.57M
صباح‌الخیر یا‌ منتصرین💛 📚📿 📎 @gosheneshin💌
🖤حسینیه‌ی گوشـہ‌نشین🖤
آمدم بگویم بی‌تو من آن‌‌تمام و این‌همه چیزم از احوال خود می‌روند؛ خوابم از خود می‌رود، نشست و برخاست
زخمِ سوریه بعد از کلی مرهم از جنسِ خونِ عزیزترین‌های این آب و خاک، به مکر و حقد جهود، دوباره سرباز کرده ... سرشار از اضطراب و غمِ لایتناهی شدم دوباره.... دل بی‌تو به جان آمد، وقت است که بازآیی قربونت برم...💔😭 🦋 📚📿 📎 @gosheneshin💌
🖤حسینیه‌ی گوشـہ‌نشین🖤
ما گوشه‌نشینانِ غمِ فــاطمـہ(س) هستیم...💚 #فاطمیه 💔 #گوشـــــه‌نشین📚📿 📎 @gosheneshin💌
🍎🌸 ما عزلت‌نشینانِ ماتم زده‌ی عالم، تنها شاهدانِ ازلیِ آن دوشنبه و آن بعدازظهرِ غم‌بار بودیم، دستهامان به دنیاے خاکیِ نسیان‌زده‌یِ نامردمانِ آن کوچه‌های تو درتو که نمی‌رسید و این فقط گردِ غم بود که توی چشمانمان پاشیده می‌شد، از همان روزِ ازل، زیر آن غم، قد راست نکردیم و تا قیام قیامت از غربت آن دوشنبه به گوشه‌نشینی پای شش‌گوشه پناه بردیم، ما از دوشنبه‌ها با بارانے از اشک به شب‌هاے جمعه رسیدیم و اشک این تنها شهود و شاهدِ عینیِ ازلی و ابدی‌؛ این اشک‌، این مایع شریف و شور که شوره زار را به علف‌زار تبدیل میکند، این اشک‌ها را هم مادرش هبّه می‌کند، سلمنا تنها مایع حیات، آبِ حیاتی‌ست که طفیلی نیم‌نگاه اوست کہ با اشاره‌‌‌‌اے از چشمانِ ما سرازیر می‌شود... 🖤 📚📿 📎 @gosheneshin💌
هشت سال پیش، مدت‌ها بعد از غروب غم‌انگیز جمعه‌ی خان‌طومان، شادی پررنگ‌ِ زندگی بی‌رنگِ آن روزهایم آزاد‌سازی حلب بود، از ذوق و شوقم به ثبت در صفحه‌ی مجازے‌ام در تلگرام اکتفا نکردم، بعد از چند دور افتخار در خانه و چت‌کردن و ابراز خوشحالی با دوستانی که خیلی‌هاشان فرزند شهید بودند و خیلی‌هاشان عزیزی را در سوریه داشتند و چشم‌به‌راه، فردایش با جعبه‌ی شیرینی سرکار رفتم، همکاری که فرق حلب را با حلبچه نمی‌دانست و دیگری که زبان به طعن گشوده بود و فقط برای شیرینیِ چایی‌اش، تعارف من را پس نزد، با همه‌ی این‌ها من آن روز و روزهاے دیگرش روی پا بند نبودم، یک خوشحالی عمیق که حس خوبش را مدت‌ها با خودم داشتم. حالا امشب حلب تا مرز سقوط پیش رفته، فتح و نصر و صحیفه می‌خوانم و سعی می‌کنم صدای جهان‌آرا در درونم زنده بماند که اگر شهر سقوط کرد آن را پس می‌گیریم، مراقب باشیم ایمانمان سقوط نکند....❤️‍🩹😔 📚📿 📎 @gosheneshin💌