eitaa logo
𝗚𝗥𝗔𝗬 𝗪𝗛𝗜𝗦𝗞𝗘𝗬فور نه!
119 دنبال‌کننده
632 عکس
250 ویدیو
2 فایل
𔖑┋𝗜 𝗪𝗔𝗦 𝗔 𝗚𝗢𝗢𝗗 𝗣𝗘𝗥𝗦𝗢𝗡,𝗕𝗨𝗧 𝗡𝗢𝗪... 𔖑┋𝗔𝗗𝗩𝗘𝗡𝗧:2025/09/01
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرد آرام در میان درختان سرسبز جنگل قدم می‌زد.کمانش را در دست گرفته و نفس‌هایش در سکوت صبح می‌پیچید.برای شکا_ر آمده بود اما چیزی دیگر توجهش را ربود؛دختری زیبا که میان نور پراکنده‌ی خورشید و سایه‌ی درختان می‌رق_صید و گویی خود جنگل با او نفس می‌کشید. مرد پشت تنه‌ی پهن درختان پنهان شد.قلبش تند می‌زد و نگاهش را هرگز از او برنمی‌داشت.او آرام و بی‌صدا،شاهد حرکات دختر بود.گویی نمی‌خواست با حضورش سایه‌ای از وحشت بر آن زیبایی بیفکند.هر برگ که زیر پای دختر خش‌خش می‌کرد،مرد را بیشتر به خود می‌کشید؛نه برای شک_ار بلکه برای تماشا و گم شدن در لحظه‌ای که فقط او و آن دختر و سکوت جنگل حضور داشتند. باد میان شاخه‌ها وزید و مرد فهمید که گاهی در دل جنگل،چیزی مهم‌تر از طعمه‌های روزمره انتظار می‌کشد؛چیزی که باید در سکوت دید و در پنهانی آرام،حسش کرد. 𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵 30𝑵𝒐𝒗𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
او در مه و باران زانو زده بود،دست‌هایش سرد و قلبش سنگین. سال‌ها پیش عشقش را ترک کرده بود و حالا سایه‌ی همان مرد بر زمین افتاده بود.کشیده و تاریک،گویی گذشته را با خود آورده بود. صدای خش‌دارش در سکوت پیچید: «چرا هنوز اینجا هستی؟چرا گذشته را زنده می‌کنی؟» او نتوانست سر بلند کند،نگاهش پر از اشک و پشیمانی بود.سایه نزدیک‌تر آمد و ادامه داد: «تو می‌دانستی ترک کردنم چه دردی داشت و حالا چه امیدی داری؟» سکوتی سنگین میانشان حلقه زد.تنها صدای باران و تپش قلب او شنیده می‌شد.سایه مرد لرزید و انگار خود هم میان گذشته و حال سرگردان بود. او با زانوهای لرزان و دلی پر از حسرت فهمید که حتی وقتی کسی رفته،سایه‌اش می‌تواند سال‌ها بعد هم او را به زانو درآورد و هیچ زمانی نمی‌تواند گذشته را پاک کند. 𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵 1𝑫𝒆𝒄𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025