هدایت شده از «کمــی کــافــر...»
مصعب یحیایی:
یحتمل پیش از من هیچ بشر شیرین عقلی «برادران کارامازوف» را برنداشته ببرد و توی مسجد بخواند. البته خیلی هم عجیب نیست. یک چیزی توی مایههای نماز خواندن «ابراهیم رئیسی» توی کاخ کرملین است دیگر! جدی میگویم. اصلاً خدا مُردههای دور مُردهی حضرت ابراهیم را بیامرزد که رفت و آن تو نماز خواند. و الا حالا یکی مثل من باید جواب روشنفکرهای وطنی را میداد که «خواندن برادران کارامازوف توی مسجد یعنی چه؟! آ باریکلا... جمهوری اسلامی کشور را فروخته به روسیه!».
بگذریم. حالا که اسم مسجد و نماز وسط آمد و «رمضان المبارک» هم از آنچه در آینه میبینیم به ما نزدیکتر است، بگذارید یک چیزی بگویم. اللهوکیلی یکی صاحب شود و سر و سامانی به مدیریت مساجد بدهد. همه را که نمیشود با یک چوب راند؛ ولی گاهی فکر میکنم بعضی از این بانیها و اهل مسجد دستشان میرسید خود خدا را هم راه نمیدادند داخل خانهاش. مثلاً ممکن بود بهانه بیاورند و گیر بدهند به خدا که تو از آن جا که «عظیمی» و «زیادی بزرگی» جای ما را تنگ میکنی توی صف جماعت!
القصه. گهگاهی بچهها را با خودم میبرم مسجد. البته از عمد زودتر میبرمشان که تا اذان نشده و شلوغ نیست، توی مسجد بازی کنند و خوش باشند. حالا این وسط گاهی خودشان مشغول بازی میشوند و اجازه میدهند من کتابم را بخوانم؛ گاهی هم آویزانم میشوند که الّا و لابد باید با ما بازی کنی. من هم مجبورم با این هیبت و با یک مَن ریش و سیبیل، دستشان را بگیرم و «آلیسا آلیسا» بازی کنم!
لکن همین که کَمکَمک اهالی آمدند و مسجد شلوغ شد مُنگه دادن و غر و لند کردنها هم شروع میشود که فیالمثل ما داریم نماز میخوانیم بچهات از جلویمان رد شده! خب برادر من، با سیم تلفن وصل نیستی به عرش کبریایی که ترس داری بچه پایش گیر کند و سیم قطع شود. ارتباط با خدا خیلی قبلتر از تاسیس شرکت مخابرات هم «وای فای» بوده اخوی!
میفهمم که باید مدیریت کرد و یک قاعدهای گذاشت برای بازی یا شیطنت بچهها. لکن این «حد یقف» را به قاعده صبر و تحمل بچهها باید در نظر گرفت، نه بیاعصابی و کمتحرکی بزرگترها. بعضیها انتظار دارند بچهی دو ساله هم مثل پیرمرد هفتاد ساله بنشینید یک گوشه و تسبیح بچرخاند و «سُبّوحٌ قُدّوسٌ» بگوید!
سالها پیش نقلی شنیدم از آیتالله بروجردی که در جواب تندیِ خادم مسجد به بچهها گفته بود: «چکارشان دارید؟ بگذارید اینها هم به عباداتشان برسند!». یعنی ما از طرفی مواجهیم با مرجع تقلیدی که بازی بچهها را توی مسجد « عبادت و مناجات با خدا» میبیند و از این طرف هم آدمهایی که حضور بچهها را مساوی با دیسکانکت شدن ارتباطشان میدانند!
کاش یک نفر که دستش میرسد و جایگاهی دارد امر کند ائمه جماعات بین دو نماز یک بار نظر مراجع تقلید را درباره حضور بچهها توی مسجد فقط روخوانی کنند. من یکی سرم سوت کشید آنجا که دیدم حکم دادهاند که «مستحسن و نیکوست» و برخی حتی نوشتهاند «گاهی واجب است». حالا شما جرأت دارید این حکم را به یکی از اعضای هیات امنای مسجد بگویید! هزار جور سند و روایت از «کراهت» آوردن بچهها به مسجد تحویلتان میدهند.
این یک مدل کوچک از «مدیریت فرهنگی» ماست. مدیریت فقط «حرام است» و «کراهت دارد». میپرسم پس جایگاه «مستحسن است» و «واجب است» در اعمال فرهنگی شما کجاست؟!
طنز تلخیست. میگفتند چکیده توضیحالمسائل این یک جمله است: کلاً اگر جوری بشود که انسان خوشش بیاید حرام است. طنز بود؛ ولی قبول کنیم یک جاهایی ما جامعه را به این باور رساندهایم!
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔴@yahyaei_m
هدایت شده از «کمــی کــافــر...»
روسریات را بردار...
گیسویت را
از دوش و دیشب
پریشانتر کن.
بگذار تا موهایت
در باد برقصند
بوی ادکلن فرانسویات را پخش کن توی شهر
-حاشیهی خلیجفارس بوی نفت میدهد-
بزن بیرون
و از همیشه بلندتر
فریاد بزن:
«زن، زندگی، آزادی...»
تو تنها نیستی دختر!
«همسایه» نه...
ولی انبوه «سایهها»
حتماً
دنبال تو راه میافتند!
«کیف» کن
که لشکر «فیک»ها
لایکت میکنند.
تو در صدر خبرهای اینترنشنال و بیبیسی هستی.
البته فعلاً!
-فعلاً تیتر باید این باشد-
«علی دایی»
دایهی مهربانتر از مادر توست!
از مادر «اسرا» هم مهربانتر...
نمیبینی؟!
«آقای گل»
بخاطر تو
پاس گل داد به ضدانقلاب.
و جادوگر مستطیل سبز
چراغ سبز نشان داد به بوقچیهای رسانهای غرب!
«بوق بزن»
تکتک...
ممـــتد...
خیابانها را شلوغ کن
و هیچ فکر نکن
که شاید پشت هیجان تو
آمبولانس توی ترافیک مانده است.
فریاد بکش
بلندتر از همیشه...
تو حق داری
که هاتداگت را
از شعبههای «مک دونالد» در خیابان «ولیعصر» بخری
با یک بطری پپسی اصل اسرائیلی!
آروغت را که -روشنفکرانه- زدی
سرت را از شیشهی ماشین بیرون کن
جیغ بکش
بنفشِ بنفش...
و بلندتر از پیش بخوان:
«نون و پنیر و خاویار
ظریف الکسیس رو بیار!»
و بعد
یکراست برو تا شمال شهر
تااا «دربند»
آنجا هنوز انقلاب نشده بِیبی!
اصلاً برو دور دور
سرِ راه
-درست جلوی ویلا-
از «جادوگر» هم امضا بگیر...
-اگر از فرنگ برگشته باشد
و صدایت را از پشت برج و بارو
و نُهتوی ویلایش بشنود-
«حیا» را بیخیال
«حیاط» ویلاهای استخردار را عشق است!
حوض صحن امامزاده داوود آنقدر عمیق نیست
که بشود شیرجه زد داخلش
و زیرآبی رفت
شاهچراغ هم همینطور!
اصلاً حوض
سهم بچهها...
ارزانی کبوترها...
ولی از خودت بپرس:
کرکس از کبوتر چه کم دارد؟!
پس چرا «در قفس هیچکسی
کرکس نیست؟!»
سهم تو از زندگی بیشتر از اینهاست.
«زن، زندگی، آزادی...»
هوا
رفته رو به سردی
«پاییز اومده، پیِ نامردی...»
چکمهات را بپوش دختر
و بزن بیرون
تنور تجمع را داغ کن
از «دروازه دولت» عبور کن
به «دروازههای آزادی» خوش آمدی!
آغوش رایگان...
بوسههای رایگان...
عشقهای رایگان...
آدمهای رایگان...
مهد همهی چیزهای دوزاری...
«داعش
-سخنگوی عملگرای کاخ سفید-
ورود شما را به دروازهی تمدن غرب خوشآمد میگوید...»
«اهلاً و سهلاً
چطوری ایرانی...؟!»
در خبرها دیدم
-مشروح خبر بیست و نیم-
داعشیها
همین دیروز
«از خون جوانان وطن»
از خون کودک و مرد و زن
به یُمن ورودت به دهکدهی جهانی
توی شاهچراغ
«فرش قرمز» پهن کردهاند...
راستی
نگران تروریست مسلح شیراز نباش
«جناب جادوگر»
به پرستارها سپرده است
که اسم هیچ کسی را ثبت نکنند!
-حتی درمان هم رایگان-
میبینی؟!
آغوش آمریکاییها برای همه باز است.
«کور» که نیستیم؛
امضای «کری» هنوز هم تضمین است!
به باغ مرکبات «برجام» خوش آمدید
بفرمایید انگور فرانسوی مادام!
موهایت را
شرابی رنگ بزن؛
به کشورت هم انگ پشت انگ...
به شیشهی خانهها
به پنجرههای رو به صبح
به ماشینها
و به من هم در خیابان
سنگ بزن.
بعد بچرخ و رو به دوربین اجنبیها
(سه... دو... یک...)
-لبخند یادت نرود زیبا-
بگو «سیییب»
-سیب اعلای باغ برجام-
خندهات را قشنگتر میکند!
حالا دست تکان بده.
و همراه با «صدای آمریکا» تکرار کن:
«زن؛
زندگی؛
آزادی...!»
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔴@yahyaei_m