eitaa logo
هاد
4.3هزار دنبال‌کننده
414 عکس
192 ویدیو
34 فایل
(وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ) هم جهت با قاعده های عالم زندگی کنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تشکل «حوزه مردم»
امروز نهضت اباعبدالله در کربلای غزه برپا کرده و اکنون زمانی است که خدام الحسین و ابوالسجاد باید برای تدارکات میلیون ها در رکاب اباعبدالله، از کربلا بسوی قدس عزیمت کنند. پ.ن:اتوبوس های حامل شیعیان عراق، فوج فوج به طرف مرز اردن در حال حرکتند. ✍ حجت‌الاسلام نصیرپور https://virasty.com/Reza_nasirpour/1697743454724013909 📣تشکل حوزوی سُعداء قم 🆔 https://eitaa.com/joinchat/603652132Ce46bba8e6a
هدایت شده از خط روایت
ماماااان، مامااااان آب نیست، آب قطع شده. این جملاتِ دختر کوچکتر است، که با صدای بلند اطلاع‌رسانی می‌کند، آب قطع است. نیمه شب است و آب خیلی استفاده ندارد. بچه‌های خانه‌ی ما گرسنه نیستند. تشنه نیز..... برق هست. گاز هست . پدر هست. مادر هست . همه چیز هست. نمی‌‌دانم چرا همه چیز هست و اشکم بند نمی‌آید. ✍ مهدیه مقدم 📝 متن ۲۱۶_۰۳ @khatterevayat https://ble.ir/httpsbleirravi1402
هدایت شده از خط روایت
بسم‌الله «عروسی میان خون و آتش» سال‌ها منتظر این لحظه بودم. بارها و بارها لباس عروسم را بر تنم برانداز کردم تا ببینم چطور روی دلم می‌نشیند. چه شب‌ها که با تصور شادی شب عروسی، به خواب رفتم. توی تقویم دنبال مناسبت بودیم، حمود گفت؛ آخر مناسبت نیست. چاره چه بود؟ باید بالاخره یک روز زیر یک سقف می‌رفتیم و آسمان دنیاهایمان را با هم یکی می‌کردیم.. گفتم:_ خدا را چه دیدی؟! شاید مناسبت پیدا شد. لبخند روی صورت همیشه درخشانش، پخش شد. گفتم: مگر نمی‌شود؟ مثلا شب عروسی ما مصادف شود با آزادی قدس. این بار اشک توی چشم‌هایش حلقه زد._می‌شود یعنی؟ ... امشب اما عروسی ما، مناسبت داشت. باید وشم یهودیان کافر خونبار میشد. باید شادی ما خوار می‌شد توی چشمهای قرمز پرخشم و نفرت بارشان. حالا ما روی این خرابه‌ها روی سیاهی و دود بمب‌های فسفری، لباس سفید عروس می‌پوشیم تا امیدشان به نا امیدکردنمان، توی قلب‌های پرکینه‌شان بخشکد. به جای نقل و نبات، روی سر اهالی یا بهتر بگویم بازمانده‌های هفت هزارشهید، نورشادی پاشیدیم و سعد و عبود و حمدالله،با اینکه نیمی از خاندانشان به شهادت رسیده بودند، برایمان کل کشیدند و دست زدند. حالا لباس عروسم را با خون هموطنانم گلگون می‌کنم و برای هزاران کودک شهید این روزها، فرشته‌های زمینی راجایگزین میکنم تا همه به‌خصوص یهود پلید بفهمد ما حتی لا به لای این جنگ‌ها و خونریزی‌ها، مرگ را شرمنده می‌کنیم. ما با مقاومت و برای مقاومت و برای آزادی قدس زندگی می‌کنیم و مادامی که امید، کار ماست، فلسطین زنده است. ✍محنـــــــــــــــــا 📝 متن ۲۲۳_۰۳ @khatterevayat @almohanaa
هدایت شده از خط روایت
40.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیدمهدی را که خواباندم، طبق معمولِ این روزها، نشستم بالای سرش و غرق فکر شدم... فکر بچه‌هایی که...😭🇵🇸 و یکهو نمی‌دانم چرا حالت دستش من را یاد دست‌های کوچک غرق خون «نبیله نوفل» انداخت💔 و اینجا بود که ایده یک نقاشی به ذهنم زد... در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 ✍زینب مختارآبادی 📝 متن ۲۲۶_۰۳ @khatterevayat
قطره های کوچک باران طوفان نوح را براه انداختند، عذاب منکران شدند و رحمت برای مومنین... پشه ای کوچک دمار از نمرود در آورد و سرنگونش کرد تا مقابل خدای ابراهیم ادعای اضافه نکند... پرنده های کوچک ابابیل، لشکر فیل سوار ابرهه را تار و مار کردند تا کافران خیال ویرانی کعبه را به گور ببرند... موریانه ها قطعنامه ظالمانه را خوردند تا پیامبر و مومنین از شعب نجات پیدا کنند... شن های کوچک طبس شرهای بزرگ را از انقلاب نوپای ما دفع کردند... امداد الهی کوچکش هم عظیم است... خدای عصای موسی می فرماید: الا ان نصر الله قریب ✍زینب هدایتی @haad1442
هدایت شده از خط روایت
بسم الله الرحمن الرحیم هرکس توی هرنقطه‌ای که ایستاده، مرکز دنیا همان‌جاست. این جمله را وقتی معلم بودم نوشتم صفحه‌ی اول سررسیدم. یک کلاس سه در چهار داشتم که باید آبادش می‌کردم. آن‌موقع هرچی بلد بودم را گذاشتم روی میز کلاس دوم، بین بیست و پنج تا دختر هشت‌ساله. خودم همیشه استادهای خوبی داشتم. مدل حوزه این‌طوری بود که اگر سر کلاس دیر می‌رسیدیم، باید پشت در بسته می‌نشستیم. اگر در می‌زدیم و وارد کلاس می‌شدیم، هیچ‌کس بیرون‌مان نمی‌کرد ولی حواس بقیه پرت می‌شد و حق‌الناس بود، لذا در نمی‌زدیم و مبحث را از لای درز پنجره می‌شنیدیم. یک‌بار سر درس لمعه دیر رسیدم، بعد کلاس استاد _خانم مقتدایی_ جلوم را گرفت و ازم عذرخواهی کرد که طبق قانون نتوانسته سر درس راهم بدهد. استاد می‌گفت همین‌که توی سرما و گرما از راه دور و نزدیک با بچه می‌کوبیم می‌آییم سر درس، یعنی ما محصل کوشایی هستیم، حالا به هر دلیلی دیر رسیده‌ایم نباید جوری جریمه بشویم که از درس جا بمانیم. مرکز دنیای استاد همان کلاسی بود که با رفتارش آباد می‌کرد، اینکه کنار نظرات شهید اول و ثانی، بزرگواری هم یادمان می‌داد. چند سال بعد وقتی خانم آخرتی کارمند شیرخوارگاه دنبال جفت و جور کردن کارهای ما بود دیدم که مرکز دنیای کارمندها هم همان میز خدمت‌شان باید باشد، اینکه تا گیر و گورهای خلق‌الله را باز نکنند دل‌شان آرام نگیرد. مرکز دنیای محصل‌ها، درس‌خواندن‌شان باشد، برای باباها محل کارشان و مادرها همان طفلی که توی بغل دارند. خانم‌جان که اسم‌ات را نمی‌دانم این متن را زنی در همسایگی امام رضا برای شما نوشته، شنیده‌ام اکثر شما شافعی هستید، مسجد امام حسین دارید، مسجد امیرالمومنین دارید، امام رضا را می‌شناسید. من توی کردستان خودمان هم با شافعی‌ها نشست و برخواست داشته‌ام، محب‌اند. چندبار هم مردمی را توی حرم دیده‌ام که با دست بسته نماز می‌خوانند. هفتاد سال است توی اخبار دیده‌ایم مرکز دنیای شما همان نوار باریکی هست که دزدها از چنگ‌تان درآورده‌اند. جای آن‌ها توی خلای خانه‌هاتان هم نبوده ولی حالا آمده‌اند نشسته‌اند وسط زندگی شما و قلندری می‌کنند. خواهر عزیزم می‌دانی من سال‌ها دنبال بهترین پزشک‌ها بودم، دکتر خوب و کاربلد را می‌شناسم. شما خوب طبیب‌هایی هستید؛ یک غده‌ی سرطانی چسبیده بیخ گلوی انسانیت، یک وصله‌ی ناجور نشسته روی نقشه‌ی جهان و شما از سر صبر دارید می‌شکافید و می‌دوزید و این خوب است، خیلی خوب است. من با هر عکس و فیلمی که از شما دیدم، گریه کردم دعا کردم که خسته نشوید. عزیز دلم حرف‌های قبلی خودم را اصلاح می‌کنم! به قول طلبه‌ها از نظرم عدول می‌کنم؛ اصلا مرکز دنیای شما مقاومت است. شما رویین‌تن‌اید، اهل مبارزه‌اید، سیم‌تان وصل است، ایمان‌تان کوه را از جا می‌کند، می‌گویید پیروز می‌شوید و این یعنی حتما پیروز می‌شوید. شب‌ها توی گوش بچه‌ها قصه‌ی مقاومت می‌خوانید، بچه‌ها توی کتاب درسی‌شان راه و رسم مقاومت یاد می‌گیرند. برای آرامش، برای امنیت، برای خانه‌ای که مال خودتان هست می‌جنگید، می‌جنگید و زندگی می‌کنید، می‌جنگید و دخترها بله می‌گویند، می‌جنگید و بچه‌ها به دنیا می‌آیند، می‌جنگید و شما به دنیای بعد از اسرائیل چقدر امیدوارید. یک‌جا دیدم پسری توی چشم دوربین برای دشمن رجز می‌خواند، پسر ماسک داشت، مادرش ماسک پسر را برداشت و گفت از چی می‌ترسی؟! رو در رو حرف بزن با دشمن، این همه دلیری از کجا آمده؟ مادری دیدم به پیکر جوان شهیدش اشاره می‌کرد و روضه می‌خواند که مگر جان تو از جان حسن و حسین عزیزتر است؟ وه که چه شورانگیز، مثل مادر وهب که هرچه در راه حسین هدیه کرده بود پس نگرفت، حتی سر پسرش را! یک‌جا دیدم پدری بچه‌ی کوچک‌اش را سر شانه گرفته‌ بود، بچه پر زده‌ بود و رسیده‌ بود به بهشت، همبازی گنجشک‌ها شده‌ بود و پدرش می‌خواند که همه‌ی ما فدای مقاومت، چه صحنه‌ی آشنایی، شما روضه‌ها را زندگی می‌کنید. بازی بچه‌هاتان شده شهیدبازی، اسم‌شان را روی دست‌شان می‌نویسند، آیه‌ی استرجاع را چشم‌بسته بلدند و توی یک فیلم کوتاه دیدم که تو نه تاب نشستن داشتی، نه نای ایستادن، غنچه‌ی کوچکی روی دستت پرپر شده بود و... من هزار بار شکستم، ناله زدم ولی تو ایستادی، غنچه را به باباش سپردی که بگذاردش توی خاک، غنچه یک روز گل می‌شود دیگر، دنیا قشنگ می‌شود پس! مظلوم مقتدر خشم مقدس تو و هم‌وطن‌هات از لابلای فیبرهای الکن نوری به سلول‌های ما تزریق شد؛ کشور تو پاره‌ی تن اسلام است و من هیچ‌وقت تا این اندازه مطمئن نبودم که اسرائیل باید از صحنه‌ی روزگار محو بشود، باید! و ما از دنیا یک فلسطین آزاد طلبکاریم، طلبکار! ✍️ فرزانه‌سادات حیدری 📝 متن ۲۲۷_۰۳ @khatterevayat
خدایا چه بسیار بنده ای که شب و صبح بر او می گذرد در سختی مرگ و به شدت نفس زنان است و با نگاه به آنچه که بدنها از دیدنش می لرزد، و دل ها از آن بی تاب می شود می گذراند... خدایا چه بسیار بنده ای که شب می شود و صبح می شود، ترسان و هراسان، پریشان و اندیشناک، فراری و رانده شده، خرابه نشین در تنگنا و مخفیگاهی از مخفیگاه ها در حالی که زمین با همه ی فراخی اش بر او تنگ شده، چاره و راه نجات و پناهگاهی نمی یابد.... خدای من و چه بسیار بنده ای که به شامگاه و صبحگاه درآمده، درحالی که سختی جنگ و پیکار را با جانش تحمّل می کند و دشمنان از هر جانب او را با شمشیرها و نیزه ها و ابزار جنگ در محاصره آورده اند، در میان آهن تلاش می کند، نهایت کوشش را بکار گرفته، راه چاره ای نمی یابد و گریزگاهی نمی یابند، از سختی جراحات بیمار شده، یا در خون خویش زیر سم ها و لگدها غلطان گشته، جرعه آبی را آرزو می کند، یا یک نگاه به اهل و فرزندش را تمّنا می نماید، امّا توانی بر آن ندارد... بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست... خدایا! من به مدد تو سینه سخت دشمنم "اسرائیل فرزند آمریکا" را دفع می کنم و از شرّ او به تو پناه می آورم، پس "اهل غزه و رزمندگان مقاومت" را از گزند او کفایت کن بدان سان که کفایت کردی پیامبران و اولیا و بندگان، شایسته ات را از گزند فرعون ها، و دشمنان سرکشت، و از شرّ همه خلقت یا الرحم الراحمین.... بخشی از دعای جوشن صغیر @haad1442
هدایت شده از فرصت حضور🇮🇷🇵🇸
هوالقادر آقاسید حسن نصرالله : ای برادر و ای خواهران این نبرد مثل بقیه نبرد ها نیست،گام به گام حرکت میکنیم. 👈سیاست ما در نبرد کنونی، است که عمل میکند ، میدان است که سخن میگوید. بعد ما می آییم گزارش میدهیم. 🔘در حالی که دیروز جلسه اضطراری و مهم سران کشورهای اسلامی با حضور ایران در ریاض عربستان برگزار شد اما این گردهمائی حتی با حضور ایران و سوریه برای سخنرانی سید حسن نصرالله جذابیتی نداشت و بر خلاف تصور تحلیل گران سیاسی همه حواسها را متوجه کرد!؟ ▪️یکم: بدون تردید اکثریت دولتمردان و سیاستمداران عالم در سمت حق نیستند پس انتظار گشایش در کار مظلومان عالم از آن سو به امری محال مبدل شده! آقای نصرالله با هوشمندی هر چه تمام تر این معنا را گوشزد کرد که حواستان به میدان باشد نه به دهان سیاستمداران! ▪️دوم: آقای نصرالله هرگز به میدانی که در آن تصور شکست باشد اشاره نکرد! ایشان میدانی را نشان داد که پیروزی برای مظلوم در آن متصور و نزدیک است. ▪️سوم: فرمانده حزب الله با این اشاره به حامیان مقاومت گرای حمایت از میدان داد! هرچه توان دارید در میدان بگذارید پشتیبانی های مادی و لجستیکی الان به کار مقاومت می آید نه فردا... ▪️چهارم: آقای سیدحسن به همه دوستدارانش فهماند که این جنگ با همه جنگهای قبل تفاوت می کند! اینجا حرکت گام به گام است نه انفجاری!!! به تناسب شرایط پیش رو گامها را تنظیم کرده ایم. حزب الله اهل محافظه کاری و عافیت خواهی نیست! مرد میدان است اما با یک طراحی حساب شده که در آن هیچ شکستی متصور نباشد ▪️پنجم: سید مقاومت توجهات را به یک نکته ظریف هم جلب کرد! آنچه در میدان نبرد درجریان است با آنچه جو غالب رسانه ای که در دست دشمن است نمایش میدهد تفاوت اساسی دارد و باید مراقب باشیم که دشمن با خبرسازی پیروزی دشمن ناامیدمان نکند! ▪️ششم: آقای نصرالله به درستی موضوع مهمی را بیان کردند و آنهم اینکه این دیپلماسی میدان است که کیفیت دیپلماسی مذاکره سیاستمداران را معین میکند!!! أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ...🖌 ✍ صالح ادیب @FORSAT_HOZOR
1_7830848156.pdf
427.4K
داستان کودکانه ✍فاطمه سادات جبرائیلی @haad1442
سال پیش در چنین روزی جوانان همشهری‌ تصمیم گرفتند جایگاه‌شان را به عنوان خط اول مبارزه با استکبار وظلم جهانی تثبیت کنند، وبا انبوه ایمان وعزت وشرافتی که دارند و با کمک‌ تکه‌هایی از آهن درب خیبر صهیون قرن ۲۱ ام را زیر پا گذاشتند و دوباره به جهانیان اعلام موجودیت کردند. موجودیتی که صهیونیست‌ها فکر کردند دیگه وجود ندارد وفراموش شده است و با خیالی آسوده نقشه جدیدی برای خاورمیانه کشیدند وبه صورتی با کشورهای عربی واسلامی روابط امنیتی و تجاری برقرار می‌کردند که نه انگار این رژیم جعلی ۱۴ میلیون فلسطینی را گروگان گرفته و روزی جان صدها نفر را میگرد. غزه ای‌ها امدند و با زبان این جهان کثیف به همه فهماندند که ما هنوز هستیم، علیرغم این همه جنایت وکشتار ومحاصره هنوز از حقمان نگذاشتیم، درست است که سال‌ها در نوار غزه محاصره هستیم ولی هر شب عهد و بیعتمان را با کبوتر‌های بیت المقدس تجديد میکنیم، هر روز به درخت‌های الجلیل میگوییم ما به خانه و کاشانه مان برمیگردیم. ما در هفتم اکتبر پاسخ جنایت ۷۴ ساله صهیونیست‌ها را دادیم،انتقام خون پدران وبرادران مان را گرفتیم، انتقام ۵۰۰۰ اسیر فلسطینی را گرفتیم وبه دوستان ودشمنان مان نشان دادیم که فلسطینیان چه با سنگ و چه با موشک و پاراگلایدر اصرار دارند سرزمین مقدس را آزاد کنند وشعار هیهات منا الذله رو عملی کردند ۷ ام اکتبر روزی بود که نسل سوم نکبت ۱۹۴۸ توانست پاهایشان را بر خاک اشغالی پدران خود بگذارند و شهرک‌های غصبی صهیونیست‌ها را تصرف کنند وتا زنده هستیم وشرایطش فراهم شود ۷‌ ام اکتبر را تکرار میکنیم، زیرا این رژیم واین جهان فقط زبان زور می‌فهمند. طوفان الاقصی محاسبات دشمنان را بهم ریخت و زمینه بسیار خوبی برای دوستان فراهم کرد که در نظم جهانی جدید نقش اساسی داشته باشند وعلی الله فلیتوکل المؤمنون. 🇵🇸👨‍🎓اخبار غزه از زبان دانشجوی فلسطینی ساکن ایران @monem_ps 🇵🇸