eitaa logo
اشعار حاج حبیب الله معلمی
351 دنبال‌کننده
16 عکس
0 ویدیو
2 فایل
آدرس کانال اشعار حاج حبیب الله معلمی @habibollahmoallemi نوحه های حاج صادق آهنگران در جنگ تحمیلی: @ahangaransadegh ارتباط با ما: @abuammar_hz اشعار حاج حبیب الله معلمی: @habibollahmoallemi نوحه های کربلایی حسین فخری @hoseinfakhri
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدار در خرابه کجا بودی که همراهت، نَبُردی دخترت بابا؟ چرا بگرفته خاک و خون، جمال اَنوَرَت بابا؟ به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا تو را گیرم به بر ای رأس خون آلود نورانی به قربان سَرِ گشته، جدا از پیکرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا زِ داغ و درد هجران از، سَرِ شب تا سحر گریم چو بینم کودکی را دست در دست پدر گریم نشینم گوشه ی ویرانه با سوز جگر گریم چرا دیر آمدی دیدار طفل مضطرت بابا؟ به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا نمایم پاک با این دست کوچک خون زِ رخسارت چو یاد آید مرا از آخرین هنگام دیدارت کِشَم فریاد و ریزم اشک بر لعل گهر بارت که دادی وعده در ویرانه بینی گوهرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا نبودی تا عیالت را، اسیر کوفیان بینی زِ ضرب تازیانه، تیره جسم کودکان بینی کبود از ضرب سیلی، چهره ی این خسته جان بینی همه طفلان چو پروانه، به گِردِ خواهرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا برای حفظ گلها عمه ام خود را سِپَر می کرد زِ اطفال برادر دائماً رفع خطر می کرد صبورانه پرستاری زِ ما در این سفر می کرد کمان گردیده قَدِّ خواهر مه منظرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا زِ کعب نیزه بنگر گشته نیلی پشت و پهلویم پُر از خار است پاهایم، سیه گردیده بازویم هنوز آثار سیلی ها، بجا مانده است بر رویم نخواهم گشت دیگر لحظه ای دور از بَرَت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا مُنَور کرده این ویرانه را روی دل آرایت کشیدم انتظار دیدنت بوسه زنم پایت کنون بوسه زنم از سوز دل خشکیده لبهایت مرا با خود بِبَر گَردَم کنیز اصغرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا چه سنگین دل، به من در کودکی اینسان جفا کرده؟ چه بی رحمی، سرت را تشنه لب از تن جدا کرده؟ چه بی شرمی، چنین ظلمی به ختم الانبیا کرده؟ که جرأت کرده با خنجر بریده حنجرت بابا؟ به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا در این ویرانه بابا دیدن رویت صفا دارد جمال پُر فروغت جلوه ی نور خدا دارد مُعَلِّم عاشقانه آرزوی کربلا دارد روا کن حاجت او را، به جان مادرت بابا به قربان سَرَت بابا، شَوَد این دخترت بابا @habibollahmoallemi
دختر حسین من دختر حسینم عمه جان زینب گو کوفیان نزنندم سیلی در آه و شور و شینم عمه جان زینب گو کوفیان نزنندم سیلی عمه زمین کربلا، محنت انگیز است از خیمه ها تا قتلگاه، درد و غم خیز است خون گریند آسمانها، بر اهل بیت طاها گو کوفیان نزنندم سیلی افتاده در دریای خون، جسم بابایم از تازیانه شُد کبود، جمله اعضایم عمه زِ پا فتادم، یکدم برس به دادم گو کوفیان نزنندم سیلی ای دختر مولای دین، عمه جان زینب بر کوهِ صبرت آفرین، عمه جان زینب کن ای هُمای رحمت، از کودکان حمایت گو کوفیان نزنندم سیلی اعدای دین با کَعبِ نِی جسمم آزردند کندند گوشواره از گوش من بردند خون می رود زِ گوشم، از چهره روی دوشم گو کوفیان نزنندم سیلی کو عمویم عبّاس تا، گیرد او به سینه با مهربانی از وفا، خواهرم سکینه گویم سخن برایش، بوسه زنم به پایش گو کوفیان نزنندم سیلی زآتش سراسر خیمه ها، شعله ور گشته در دشت و صحرا کودکان، دربدر گشته فریاد واحسینا، رفته به عرش اعلی گو کوفیان نزنندم سیلی @habibollahmoallemi
زبانحال سر اباعبدالله با دختر سه ساله در خرابه ی شام یگانه گوهرم بابا سه ساله دخترم بابا من اینجا آمدم تا خود بگیری در برم بابا بیا ای نور چشمانم، گل روی تو را بویم در این کنج خرابه، روی خود بگذار بر رویم بیا تا گَردِ غم با اشک خود از صورتت شویم رقیه جان که آید از تو، بوی مادرم بابا در این کنج خرابه، دخترم ای نور چشمانم تویی آخر عزیزی که، نمایی جان به قربانم زنم بوسه به رویت ای رقیه مونس جانم تو خود هستی عزیز دل، شبیه مادرم بابا مگیر از عمه ها دیگر، بهانه بهر دیدارم مکن گریه دگر بابا، تو را من دوست می دارم چو بینم پای پُر خارت، به روی دیده بگذارم دگر نگذارمت تنها، تو را با خود بَرَم بابا فغان و ناله ی تو، عمه ها را ناتوان کرده همه اهل حَرَم را گریه ات افسرده جان کرده گلستان مرا دست قضا بی باغبان کرده مَکُن گریه دگر ای نوگل مه منظرم بابا چو مرغ بال و پر بشکسته سر در زیر پَر داری فغان و ناله از هجران من شب تا سحر داری سرشک غم روان بر دیده از شب تا سحر داری مرا برگیر و کن خون پاک از چشم تَرَم بابا به روی نِی پدر همراهتان از کربلا بودم زِ دشت کربلا تا کوفه، همراه شما بودم به همراه شما از کوفه تا شام بلا بودم زِ روی بام دیدی سنگ باران شد سَرَم بابا در آن وادی که افتادی، زِ روی ناقه در صحرا برآورد از جگر زینب، فغان و آه و واویلا سرم با نیزه در قلب زمین بنشست در آنجا مُعَلِّم زین عزا همناله شد با خواهرم بابا @habibollahmoallemi
خرابه ی شام در خرابه، دختری می میرد امشب، از اسیران رأس بابا، در بغل می گیرد امشب، دیده گریان کیست این گل غنچه ی پژمرده ی هجران کشیده کیست این دردانه ی عصمت که بر خاک آرمیده او مگر بابای مظلومش حسین را خواب دیده در دل شب جسته از جا دیده گریان و هراسان این رقیه دختر مظلومه ی زار حسین است این سه ساله ناز پرورده عزادار حسین است انقلابی بلبل دستان گلزار حسین است نغمه ای جانسوز دارد از فراق و درد هجران این که آرام و قرار از عمه اش زینب گرفته این که قلب عمه را با ناله اش امشب گرفته راحت از اهل حرم با سوز این مطلب گرفته کی پدر بار دگر بنشان رقیه را به دامان با فغان و ناله می گفت، عمه جان بابم کجا رفت؟ مونس جانم که آمد، از سَفَر دیگر چرا رفت؟ من که در آغوش او بودم، چرا آن دلربا رفت؟ گو بیاید پاک سازد باز اشکم را زِ چشمان با پدر می کردم اکنون، عمه جان شیرین زبانی می کشید او دست خود را، بر سَرَم با مهربانی گفت رودم از چه رو، گردیده رنگت زعفرانی دوری بابا دلم خون کرده در این کنج ویران بسکه امشب آن سه ساله، ناله ی شبگیر کرده وای وایش بر دلِ اهل حَرَم، تأثیر کرده ناله های جانگدازش، عمه ها را پیر کرده دیدگان زینب امشب اشک می ریزد چو باران آه از آن لحظه که نورَس غنچه ی زهرای اطهر از طبق سرپوش را، برداشت دید آن نازنین سر دست کوچک بُرد و آن ببریده سر بگرفت در بر بر سر خونین بابا بوسه زد با چشم گریان درد دل با سر چنین آغاز کرد آن نازدانه کن نظر بابا ببین جسمم کبود از تازیانه جای سیلی ها به روی صورتم دارد نشانه زآن کلام دلنشینش کرد زینب راپریشان آن چکاوک ناله زد تا از نوا گردید خاموش رأس خونین حسین یکباره افتادش زِ آغوش گوئیا دست اجل سیلی زد او را بر بناگوش سر به یک جانب، رقیه یک طرف افتاد بی جان از حسین آن گوهر یکدانه در ویرانه ی شام می درخشد تا ابد بر سینه ی تاریخ ایام انقلاب کربلا را داده آن کودک سرانجام شد مُعَلِّم در خرابه گوهری ارزنده پنهان @habibollahmoallemi
مثنوی اربعین حسینی تا نَگَردَد شعله ور عشق از درون سوز آه، از نای، کِی آید برون؟ تا نسوزد دل زِ هجران و فراق کِی شود آهش کلید احتراق؟ تا نخیزد ناله از سوز جگر کِی به دلها آه او بخشد اثر؟ گر نباشد سوز آهی آتشین نیست بر دلها نوایش دلنشین تا نگردد خود سراپا شعله ور شمع کِی می سوزد از پروانه پَر شمع چون از پای تا سر سوخته سوختن، پروانه را آموخته سوختن، خواهی اگر با سوز عشق رو کنار شمع بزم افروز عشق لحظه ای بیرون بیا از قید تن پَر بزن بر گِردِ شمع انجمن همره زینب بیا تا کربلا ناله بشنو از دل درد آشنا تا که خود با گوش دل در اربعین بِشنَوی سوز دل بانوی دین تا بدانی ناله ی جانسوز چیست تا ببینی رهبر عشاق کیست واحسینا با نوای جانگداز گوش کن از آه بانوی حجاز زینب آن گنجینه ی اسرار عشق زینب آن دلداده ی دلدار عشق سَر دهد از سینه چون آتشفشان آنچنان آهی که سوزَد استخوان کای حسینم ای شهید تشنه کام بی تو دیگر زندگی باشد حرام آتشی داغت به دل افروخته کز لهیبش جان زینب سوخته بر مزارت سر گذارم یا حسین خون دل از دیده بارم یا حسین تربت پاکت گلاب افشان کنم عالمی را زین اِلَم گریان کنم بی حسین ای سَروَر و مولای من با چه روئی باز گردم در وطن ماجراهای اسارت رفتنم فاش اگر گویم جهان آتش زنم رأس خونین تو بر نوک سنان در بَرَش دُردانه ها بر سر زنان کودکی گر ناله می زد از جگر تازیانه می زدند او را به سر دشمنانت زیر چتر زرنگار نوگلانت پابرهنه روی خار بهر حفظ جان آن گل چهره ها خواهرت می شد سِپَر در هر بلا ای حسین من به جان مادرت بوده ام همدرد با خونین سرت روی نِی دیدم تو را چون روبرو خون سر کردم نثار راه او آفتابی دیدم و دل باختم با سر خود چهره خونین ساختم داغ تو آتش چنان زد بر دلم کز سَرَم خون شد روان بر محملم خطبه ام در کوفه چون انجام شد کاروان عازم به سوی شام شد بهر من دارالمصیبت بود شام بر سرت آمد چو سنگ از روی بام بر سرم بارید باران بلا داغ دیدم بیشتر از کربلا وای وای از مجلس شوم یزید غصه ی آن کرده موهایم سفید بر لب لعل تو چوب خیزران خون دل از دیده ی زینب روان در خرابه گشت چون منزل مرا بیشتر سوزد به یادش دل مرا چون در آن ویرانه مأوا ساختم جان خود را من در آنجا باختم در حضورت یا حسین شرمنده ام کز خجالت سر به زیر افکنده ام گوهری را کز تو همره داشتم آه در ویرانه جا بگذاشتم چون سه ساله دختر مه منظرت دید در ویرانه رأس انورت دست پیش آورد و سر بر سینه بُرد وامصیبت ناگهان دِق کرد و مُرد گر نبندد لب مُعَلِّم از کلام آتش افروزَد به جان خاص و عام @habibollahmoallemi
حسین عزیز فاطمه ایا زمین کربلا، حسین برادرم چه شد؟ گلو بریده از قفا، عزیز مادرم چه شد؟ کجاست پیکر به خون فتاده ی امام من کجاست مونس دلم، که بِشنَوَد سلام من؟ حسین عزیز فاطمه، غریب تشنه کام من در این دیار لاله گون، شهید بی سَرَم چه شد؟ تجلی جمال حق، فروغ آسمان دین حامی شرع مصطفی، پور امیرمومنین همان ذبیح بی کفن، که مانده روی این زمین هادی و میر و رهنما، سید و سَروَرم چه شد مصدر ممکنات کو؟ واسطه ی حیات کو؟ چشمه ی فیض و، رحمت و، منادی صلات کو؟ چراغ راه معرفت، سفینه النجات کو؟ بنده ی خالص خدا، مونس و یاورم چه شد مجاهدی که در سبیلِ حق به خاک و خون تپید مبارزی که تیر عشق دوست را به جان خرید همان که با نثار جان به قُلِّه ی هدف رسید سبط رسول هاشمی ثانی حیدرم چه شد؟ آنکه به راه عاشقی به وعده ی الستیش وفا نمود و با رضا داد تمام هستیش زِ ماوراء معرفت، گذشت حق پرستیش تشنه لب وصال کو؟ حجت داورم چه شد؟ که از روی زمین گرفته پاره پاره پیکرش؟ که غسل داد و کی کفن نمود جسم اطهرش؟ که زیر خاک داد جا برادر دلاورش؟ آب رسان خیمه ها ماه مُنَوَّرم چه شد؟ کجاست مدفن مطهر برادران من؟ کجا به خاک شد نهان، چهره ی اختران من؟ بگو کجاست تربت قاسم نوجوان من؟ شبیه ختم انبیاء، علِّی اکبرم چه شد؟ دگر نمانده بهر من، در این زمانه مَحرَمی نه یاوری نه مونسی، نه همنشین نه همدمی به یاد غربت حسین، به سر بزن مُعَلِّمی به نوحه با نوا بگو، علیِّ اصغرم چه شد؟ @habibollahmoallemi
نوحه گران اربعین رسیده اند زِ شام غم زینب و زین العابدین بر سر قبر شهدا نوحه گران اربعین همره میر کاروان، خیل یتیمان حسین وارد دشت کربلا، گشته عزیزان حسین وادی خون به لرزه از، ناله ی طفلان حسین بانگ خروش کودکان، رفته به چرخ هفتمین چهره ی گلهای حسین، سوخته از رنج سفر سینه زنان آل علی، زینب زار نوحه گر گِردِ مزار عاشقان، خسته دلان خونجگر خاطره ها تازه شده، بار دِگَر در آن زمین در آن زمین مُشک بو، ضجه و شیونی بپا حلقه ی ماتم زده در، کنار قبر شهدا بپا شده در آن زمین، ناله ی جانسوز عزا زینب محزون به فغان، سکینه شد خاک نشین شکسته دل از این سفر، سیّد سَجّاد رسید ناله کنان به مقتلِ، باعث ایجاد رسید به عرش حق زِ کربلا، ناله و فریاد رسید آمده درد دل کُنَد، با پدرش سَروَر دین مظهر نور کبریا، وارث علم انبیا بهر زیارت آمده، در حَرَمِ خون خدا نشان غُل به گردنش، اسوه ی تسلیم و رضا کسی ندیده در جهان، رنج و مصیبت این چنین نموده با عرض ادب، به تربت پدر سلام به قبر سر نهاد و گفت، ایا شهید تشنه کام با سر پر زِ خون تو، شدم روانه سوی شام کاخ ستم به هم زدم، زِ خطبه های آتشین به اهل بیت در سفر، ظلم رسیده بی حساب خرابه شد مکان ما، به زیر نور آفتاب رقیه ات شهید شد، برای رشد انقلاب کنج خرابه داد جان، سه ساله طفل مه جبین نمی توان بیان کنم، زِ صحنه های شهر شام کز آن همه ستم گری، زبان فرو مانده به کام به نوگلان مصطفی، کسی نکردی احترام دل همه شکسته از، زخم زبان ظالمین چو کرد دشمن از جفا، چوب به لَعلَت آشنا به سینه و به سر زنان، سُلالِه های مصطفی گفت به ناله خواهرت، مزن یزید بی حیا بوسه زده بر این لبان، حضرت ختم مرسلین بنای کفر زد به هم، نغمه ی دلربای تو بزم یزید شد عزا، زِ صوت جانفزای تو شهید راهِ دین حق، جان جهان فدای تو مُعَلِّمی گریه کنان، به یاد روز اربعین @habibollahmoallemi
خیمه ی عزا اربعین به یاد ظهر عاشورا آمده به دشت کربلا زینب در کنار تربت حسین امروز می کند اقامه ی عزا زینب خاک کربلا گرفته می بوید می کِشَد به روی دیده ها زینب در جوار لاله های باغ دین کاروان بازگشته از غربت بلبلان از قفس رها گشته خسته از اسارت و غم و محنت در منای عاشقان و جانبازان کرده خیمه ی عزا بپا زینب سینه ها زِ درد و غصه لبریز است اشک غم به دیده های خونبار است باز در زمین کربلا غوغاست اهلبیت مصطفی عزادار است بر سر مزار هر شهید عشق می زند به سینه با نوا زینب بر سر مزار سَروَرِ احرار جمع گشته اهل بیت پیغمبر ماجرای رفتن سفر گوید با حسین عزیز فاطمه خواهر ای غریب کشته ی نهان در خاک دیده بعد تو بَسی بلا زینب تو شهید گشتی و به خون خفتی من اسیر قوم اشقیا گشتم با شکنج تازیانه ی دشمن لاجَرَم، زِ نعش تو جدا گشتم کوفه رفتن و اسارت اطفال کرده بس تَحَمُّل جفا زینب رأس انور تو بر سر نیزه غُل به گردن عزیز بیمارت خاطرات تلخ و جانگزا دارد خواهر به درد و غم گرفتارت تیر طعن دشمنان دلم خون کرد شد به غم اسیر و مبتلا زینب داغها بسی به دل نهان دارم شکوه ها زِ جور کوفیان دارم از مصائبی که دیده ام در شام دردها به دل زِ شامیان دارم در رسالت پیامت ای سَروَر کرده بر عهد خود وفا زینب پاسدار انقلاب خونینت بودم اندر این سفر برادر جان بر وصیتت چنان عمل کردم بُردم از تو ای عزیز دل فرمان کاش می شدی به ظهر عاشورا جان خود به تو کند فدا زینب آه از آن زمان که رأس پُر خونت زیب مجلس ستمگران دیدم کودکان بسته در غل و زنجیر در برابر منافقان دیدم بُد سرت به ذکر آیه ی قرآن با سَرِ تو گشته هم صدا زینب آن شبی که با جمال نورانی در خرابه آمدی به مهمانی دختر سه ساله ات سَرَت را دید رفت ناگهان به عالم فانی نازدانه ات در آن مکان جان داد کرد شور و شین زِ غم بپا زینب تا ابد زِ خون تو در این عالم جاودانه انقلاب عاشوراست کربلا و اربعین به یاد تو پایه ی قیام مردم دنیاست در رثای تو مُعَلِّمی گریان با نوای او است هم نوا زینب @habibollahmoallemi
بازگشت به مدینه از سفر برگشته زینب بی برادر گشته زینب فاطمه ای نور چشمان پیمبر جان مادر سر برآر از خاک بنگر از سفر برگشته زینب جان مادر دخترت از ره رسیده خسته دل خونین جگر قامت خمیده کس به دوران داغ چون زینب ندیده آه زینب رفته از گردون فراتر کاش بودی کربلا همراه زینب تا ببینی حالت جانکاه زینب زیر ابر خون نهان شد ماه زینب نور عینت شد شهید تیر و خنجر تشنه لب غلطیده در خون نور عینت در بیابان بلا عریان حسینت سینه کوبان دیده گریان زینبینت بر سَنان شد چون سر آن مهر انور درد و رنج این سفر بنموده پیرم دیگر از این زندگی بیزار و سیرم کاشکی قبل از حسین می شد بمیرم تا نسوزد در فراقش قلب خواهر نیست طاقت تا نمایم مادر اظهار صحنه های روز عاشورای خونبار پاره پاره شد زِ تیغ قوم خونخوار لعل عطشان غرقه در خون فرق اکبر دست سقای حسین از تن جدا شد جسم قاسم پایمال اسبها شد تیر بر حلقوم اصغر آشنا شد همچو گل در در دست بابا گشته پرپر دود و آتش از خیام آل طاها از زمین می رفت سوی آسمانها کودکان گشته پراکنده به صحرا نِی معینی داشتم نِی یار و یاور جان مادر درد دل بسیار دارم خون دل در دیده ی خونبار دارم داغها در سینه ی افکار دارم رفته از دستم عنان صبر دیگر پابرهنه بر سر خار مغیلان سوی شهر شام رفتم با اسیران تا رسانیدم پیام خون یاران با سخن بر هم زدم کاخ ستمگر بس مصیبت ها به شهر شام دیدم بار سنگین اسارت را کشیدم در پی رأس حسین این ره بریدم تا به پایان بردم اهداف برادر محنت کُنجِ خرابه کرده داغم رأس خونین برادر شد چراغم بلبلی خاموش ماند آنجا به باغم در رثایش زد مُعَلِّم دست بر سر @habibollahmoallemi
اربعین حسینی با طلوع اربعین بانگ عزا آید به گوش وا حسینا از زمین کربلا آید به گوش در کنار تربت فرزند زهرای بتول واغریبا از عزیزان خدا آید به گوش از حریم مقتل سالار خونین جامگان شور و شین انبیا و اولیا آید به گوش تا قیامت از دیار عاشقان دشت خون لحظه لحظه ناله های غم فزا آید به گوش در جوار محفل شمع شبستان وجود ریزش بال و پَرِ پروانه ها آید به گوش گَه کنار مقتل و گاهی سر قبر حسین وای وای خواهری درد آشنا آید به گوش های های گریه ی اطفال برگشته زِ شام از زمین جانگداز نینوا آید به گوش سنگ بر هم می خورد یا دست بر سر می زنند یا صدای سینه چون طبل عزا آید به گوش پاسخ هل من معین تشنه کام کربلا از شهیدان یا حسین روحی فدا آید به گوش ناله های دردمندان و یتیمان اسیر دم به دم از مرکز دارالشفا آید به گوش سینه کوبان، کودکانی در کنار علقمه ناله ی جانسوزشان، بی منتها آید به گوش گوش جان ده کز فضای خیمه های سوخته العطش، عمو بیا، عمو بیا آید به گوش السلام و یا ابالمظلوم زین العابدین با فغان و ناله ی آن رهنما آید به گوش از زمین وز آسمان، از قُدسیان، وز حوریان واحسینا واحسین، صبح و مَسا آید به گوش تا دَمِ مُردن، مُعَلِّم از حسین دَم می زند از کلامش سوز دل، با صد نوا آید به گوش @habibollahmoallemi
شور عاشورا شور عاشورا نبود امروز اگر زینب نبود دین حق برپا نبود امروز اگر زینب نبود گر نَبُد زینب پس از قتل حسین در کربلا چهره ی آل ابوسفیان نمی شد برملا با شهیدان دفن می شد سرگذشت نینوا در جهان غوغا نبود امروز اگر زینب نبود گر نَبُد شام غریبان، زینبی در خیمه گاه تا کُنَد جمع آوری، دردانه های بی گناه می شدند آواره در دشت و بیابان، بی پناه یک گل از زهرا نبود امروز اگر زینب نبود گر نَبُد زینب که آل الله را یاری کند یا زِ زین العابدین چون گ،ل پرستاری کند زیر دود و آتش از طفلان نگهداری کند یادی از گُل ها نبود امروز اگر زینب نبود گر نَبُد زینب به همراه امیر کاروان خون حق پامال می شد در گذرگاه زمان دشمنِ دین خدا رسوا نمی شد در جهان شیعه را معنا نبود امروز اگر زینب نبود دختر زهرا نبود گر با اسیران همسفر تا کند با خطبه خواندن کوفه را زیر و زبر هم بگیرد نونهالان حسین را زیر پَر حَجَّتی برجا نبود امروز اگر زینب نبود گر نبود آن شیرزن در مجلس ابن زیاد تا نماید حفظ جان حضرت زین العباد با سخنرانی برآرد ریشه ی ظلم و فساد ظالمی رسوا نبود امروز اگر زینب نبود همره سرهای خونین گر نمی رفتی به شام تا کُند روشن حقیقت را برای خاص و عام بی اسارت مانده بود کار شهادت ناتمام خَطِّ خون پیدا نبود امروز اگر زینب نبود گر نبودی زینب آن فرزانه بانوی رشید حق به جانب می گرفتی مجلس شوم یزید بود مَکتوم ای مُعَلِّم قتل سالار رشید یا حسین اصلاً نبود امروز اگر زینب نبود @habibollahmoallemi