eitaa logo
اشعار حاج حبیب الله معلمی
382 دنبال‌کننده
18 عکس
0 ویدیو
2 فایل
آدرس کانال اشعار حاج حبیب الله معلمی @habibollahmoallemi نوحه های حاج صادق آهنگران در جنگ تحمیلی: @ahangaransadegh ارتباط با ما: @abuammar_hz اشعار حاج حبیب الله معلمی: @habibollahmoallemi نوحه های کربلایی حسین فخری @hoseinfakhri
مشاهده در ایتا
دانلود
وادی عشق وادی عشقم، دیار کربلاست ساربان آهسته ران کوی جانان جلوه گاه کبریاست ساربان آهسته ران این مکان باشد تجلیگاه عشق ابتدای راه عشق خاک پاکش روح بخش و جان فزاست ساربان آهسته ران قافله سالار این وادی منم کاروان عشق را هادی منم روح عدل و نور آزادی منم این دیار جان نثاران خداست ساربان آهسته ران حق در اینجا هدیه ی جان می خرد گُلپَرِ خون شهیدان می خرد بهترین ها بهر قربان می خرد مقصد قربانیم در این مناست ساربان آهسته ران کربلا سرمنزل عشق است و شور رهسپاران شهادت در سُرور می کنند اینجا زِ موج خون عبور غرقه خون دیدار با جانان رواست ساربان آهسته ران استوارم بر سر پیمان دوست باید اینجا جان کنم قربان دوست با شهادت می بَرَم فرمان دوست طالبم مطلوب من در نینواست ساربان آهسته ران این عزیزانی که یاران مَنَند پاکبازان جان نثاران مَنَند در ره حق پِی سپاران مَنَند هر که را بینی مهیای فداست ساربان آهسته ران همرهم جان برکفان آورده ام کودک و پیر و جوان آورده ام شیرخواری ارمغان آورده ام در بقای دین فدا گشتن سزاست ساربان آهسته ران می کُنَم اینجا علی اکبر فدا قاسم و عباس نام آور فدا کودک معصوم علی اصغر فدا دین بپا با بذل خون اولیاست ساربان آهسته ران کرده ام بهر بقای دین قیام نِی برای حب دنیا و مقام می دهم اسلام را با خون قوام تا قیامت پرچم سُرخَم بپاست ساربان آهسته ران آمدم بیرون من از بیت الحرام تا بجا باشد حرم را احترام خصم دین خونم نریزد در مَقام کربلایم کعبه ی اهل ولاست ساربان آهسته ران یا حسین جان امت ایران ببین در برائت از گروه مشرکین خونشان را ریخته دشمن بر زمین خود نگفت این وادی امن خداست ساربان آهسته ران زاده ی سفیان مسلمان می کشد در جوار کعبه مهمان می کشد حُکمِ حق آیات قرآن می کشد کشتن زوار کعبه کی رواست ساربان آهسته ران خون دل ریزد چو ابر نوبهار از سر مژگان معلم زار زار می سراید نوحه در لیل و نهار همنوا با راهیان کربلاست ساربان آهسته ران @habibollahmoallemi
ورود به کربلا ای کربلا من حامی دین خدایم سِبطِ رسول الله و مصباح الهدایم با خط سرخ عشقبازی آشنایم با کُشته گشتن در ره قرآن رضایم من جرعه نوش باده ی بزم الستم کز جذبه ی عشق جمال دوست مستم بهر وفا بر عهد خود آماده هستم حاضر به قربانی شدن در این منایم سرباز کوی دلبر جانانه ام من پیغمبر اسلام را ریحانه ام من کامل شده در مکتب این خانه ام من فانی در آن ذاتم که باشد خونبهایم آماده ام فرمان بَرَم حکم خدا را رنگین کنم با خون زمین کربلا را بخشم تَداوُم خط سرخ انبیا را سرباز قرآن نور چشم مصطفایم همراه خود پیر و جوان آورده ام من شش ماهه ی شیرین زبان آورده ام من اهل حَرَم با کاروان آورده ام من بنیانگذار انقلاب کربلایم وقت آمده تا ظالمان را خوار سازم مستکبران را خوار و بی مقدار سازم از این ضِلالَت خلق را بیدار سازم عِزّ و شرف نقش است بر خونین لوایم آل ابوسفیان زِ حق بیگانه گشته با جاهلیت باز هم پیمانه گشته با حب جاه و زور و زر دیوانه گشته این نَنگ را از روی دین با خون زدایم با نهضتم ویران کنم کاخ ستمگر احیا نمایم سنت جدم پیامبر من غیرت اللهم حسینم پور حیدر فرزند زهرا وارث شیر خدایم هفتاد و دو قربانی آوردم من اینجا در روز عاشورا کنم هنگامه برپا با خون خود رنگین نمایم دشت و صحرا تا آسمانها خون بگریند از برایم فرمانده ی معروف حق در سنگرم من احیاگر فرمان نهی از منکرم من فرمانبر امر خدای داورم من بگذشته از جان با رضای حق رضایم تفسیر کوثر معنی عین الحیاتم آیینه دار مکتب صوم و صلاتم سرلوحه ی فرمان آتیت الزکاتم روح نمازم آفتاب اِنَّمایم با قتل من گر دین جدم پایدار است از بهر من این مرگ خونین افتخار است جام شهادت از برایم خوشگوار است در راه آیین الهی جان فدایم اینجا کُنَم قربان علی اکبرم را سازم فدا عباس، میر لشکرم را تقدیم راه حق نمایم اصغرم چشم مُعَلِّم خون بگرید در عزایم @habibollahmoallemi
تفسیر عشق من آمدم در کربلا جان هدیه ی جانان کنم تا در منای عاشقان مردان دین قربان کنم همراه خود بهر فدا پیر و جوان آورده ام بهر شهادت کودک شیرین زبان آورده ام بهر اسارت خواهران مهربان آورده ام تا عشق را تفسیر با خون فداکاران کنم من خیمه گاه عشق را از مرکز وحی خدا آورده ام برپا کنم در سرزمین نینوا تا در بَرِ ظلم و ستم فرمان حق آرم بجا کاخ ستم را بر سر مستکبران ویران کنم گر قطع گردد از بدن دست امیر لشکرم افتد اگر در خاک و خون جسم علی اکبرم گردد اگر از تن جدا در ظهر عاشورا سرم هیهات اگر سازش دمی با دشمن قرآن کنم سازند اگر این کوفیان اعوان و انصارم شهید یا در بَرَم غَلطَد به خون جسم علمدار رشید گر رأس خونینم رَوَد در مجلس شوم یزید با آن سر دور از بدن آیات حق عنوان کنم دستم اگر بُرَّد زِ تن بعد از شهادت ساربان گر جانب کوفه برند اهل و عیالم را خسان همراهشان سرهای ما بر نوک نیزه خون چکان با خطبه های زینب خود کوفه را لرزان کنم سوداگر عشق خدا سرباز کوی دلبرم این کاروان را جانب مقصود و مقصد می برم ثاراللهم وجه اللهم پور شجاع حیدرم با رزم خود در کربلا آفاق را حیران کنم بر ذات حق دل بسته ام، سِیرِ الی الله بایدم سَروِ گلستان علی آرام جان احمدم بگذشتم از جان پشت پا بر عالم دنیا زدم تا با قیامم مُضمَحِل آل ابوسفیان کنم با دوست پیمان بسته ام مستانه در روز الست خود پرچم آزادگی از ابتدا دارم به دست در مذهب و در مکتب و قاموس من نَبوَد شکست پویم طریق انبیا روشن ره انسان کنم گر با نثار خون من برپا شود دین خدا باشید بهر کُشتَنَم آماده ای شمشیرها بهر شهادت آمدم سوی دیار کربلا تا بر سر نیزه تلاوت آیه ی قرآن کنم من شیر عشق از پنجه ی ختم رُسُل نوشیده ام بهر بقای دین حق با جان و دل کوشیده ام با این هدف پیراهن عزت به تن پوشیده ام تا پرچم خونین بپا در صحنه ی دوران کنم هر کس نماید پیروی از مَشی و از گفتار من در هر مکان و هر زمان باشد مُعین و یار من نامش بماند جاودان در دفتر طومار من صد چون مُعَلِّم در دیار عشق سرگردان کنم @habibollahmoallemi
مکتب حسین من امیر کاروان انقلابم جان نثار سنت و دین و کتابم رهنمای خلق در راه ثوابم حافظ ناموس اسلام و حجابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم من به معراج شهادت یکه تازم پاسدار مکتب و صوم و نمازم عشقبازم در دو عالم سرفرازم نور چشم حضرت ختمی مآبم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم مونس مردان حق در شام تارم هم نوا با عاشق شب زنده دارم تا شهادت امر معروف است کارم نیست از اعدای دین هیچ اضطرابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم با ستمکاران دوران در جهادم نهی از منکر سِرِشته در نهادم ضد ظلم و جور و بیداد و فسادم آسمان معرفت را آفتابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم ناخدای کشتی راه نجاتم جوهر ترویج آتیت الزکاتم در جهان اسطوره ی صبر و ثباتم نوگل زهرا عزیز بوترابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم آمدم یاری دهم دین خدا را پِی سپارم خط سرخ انبیا را لاله گون سازم دیار کربلا را من ذبیح الله اعظم در کتابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم می کنم قربانی اینجا اکبرم را می دهم عباس نیکو منظرم را هدیه آوردم علی اصغرم را بهر قربانی خدا کرد انتخابم من حسینم من حسینم، مصطفی را نور عینم گر لب عطشان جدا گردد سَرِ من ور به خاک و خون بیفتد پیکر من یا اسیر خصم گردد خواهر من رخ زِ میدان شهادت بر نتابم من حسینم من حسینم ، مصطفی را نور عینم آفرینت باد بانوی مسلمان با حجاب برتر و دستور قرآن پاسداری کن تو از خون شهیدان تا نباشی شرمسار از جد و بابم من حسینم من حسینم ،مصطفی را نور عینم سعی کن نامحرمی مویت نبیند رشته ی زیبای گیسویت نبیند زینتت را هم به جز شویت نبیند شرم دار از چهره ی در خون خضابم من حسینم من حسینم ، مصطفی را نور عینم باید الگوی تو باشد مادر من در شجاعت باش چونان خواهر من در ره یاری حق شو یاور من تا ببینی یاورت روز حسابم من حسینم من حسینم ، مصطفی را نور عینم هر تَجَمُّل را که می بینی رها کن قلب را روشن تو با نور دعا کن چون مُعَلِّم یاد از کرببلا کن ساز اشک دیدگانت را گُلابَم من حسینم من حسینم ،مصطفی را نور عینم @habibollahmoallemi
معلم شهادت حسین معلم شهادتم من سفینه النجاه امتم من امیر کاروان عاشقانم سِراجِ اَنوَرِ هدایتم من اختر تابنده ی مُلکِ دینم سُرورِ قلب ختم مرسلینم خصم ستمگران و ظالمینم بانی انقلاب و نهضتم من وارث علم جمله انبیایم حجت حق عزیز مصطفایم مونس جان خیره النسایم گوهر تقوا و فضیلتم من مردم کوفه در شما صفا نیست نزد شما مروت و حیا نیست بین شما حقیقت و وفا نیست مگر نَه از نسل نَبُوَّتَم من نامه برای من شما نوشتید چه بی وفا مردم بد سرشتید بذر نفاق و ظلم و کینه کشتید صاحب مسند ولایتم من مرا زِ خُدعِه سوی خویش خواندید به سمت دشت کربلا کشاندید کار مرا به جنگ خود رساندید زِ قصد شومتان به حیرتم من به روی من آب روان ببستید ستمگران قلب حسین شکستید اگر شما همی خدا پرستید کجا سزاوار اذیَّتَم من قبول ذلت از حسین نیاید تحمل ستم نمی نماید سازش با ستمگران نشاید حافظ اسلام و امامتم من لطف خدا به جمع مومنینم قهر خدا به جان ظالمینم صفای سنگر مجاهدینم صف شکن و شیر شجاعتم من نِجلِ علی قاتل مشرکینم پور شجاع میر مومنینم دست خدا بُوَد در آستینم جوهر صبر و استقامتم من اگر چه مانده ام بدون یاور دلم شکسته داغ قتل اکبر خمیده پشتم از غم برادر ولی نَه حاضر به مَذَلَّتَم من کِشَم چو ذوالفقار حیدری را دهم نشانتان دلاوری را به هم زنم بساط خودسری را مُکَمِّلِ آیه ی قدرتم من به عزم جنگ چون قَدَم گذارم نیست کسی حریف کارزارم لشکر کوفه را زِ پا درآرم نمونه ی صولت و غیرتم من لیک شده مقدر از برایم فیض شهادتی که خود رضایم مُعَلِّمی به گریه در عزایم آمده چون قبله ی حاجتم من @habibollahmoallemi
حماسه ی نبرد اباعبدالله الحسین (ع) هیهات مناالذله من وارث پیغمبرم یاری کنم دین خدا گر جدا گردد سَرَم در روز عاشورا حسین تشنه کام کربلا آماده ی پیکار شد با گروه اشقیا بنهاده پا را در رکاب چون علی مرتضی می خواند مولا این رجز دین حق را یاورم گفتا منم پرورده ی دست خیرالانبیا هستم حسین بن علی وارث شیر خدا هنگامه ای برپا کنم در زمین نینوا تا بر عدو روشن شود چیست اندر جوهرم من آمدم در کربلا دین حق احیا کنم با نهضت خونین خود ظالمین رسوا کنم از کربلا تا کوفه با سیل خون دریا کنم من حجت حق صاحب ذوالفقار حیدرم با نیزه مردان شجاع از سر زین برکنم جنگاوران را از فَرَس بر دل خاک افکنم با ضرب تیغ آبدار پشت دشمن بشکنم بیعت محال است با یزید من امام و رهبرم درس نبرد آموختم از امیرالمومنین دست یداللهی مرا باشد اندر آستین هرگز ندارم باکی از کثرت اعدای دین در زیر سُمِّ مرکبان پیکر و سر گسترم فرمود در میدان جنگ یکه تاز نینوا با لشکر دون همت و کوفیان بی حیا خوفی ندارم گر چه خود مانده ام بی اقربا لیکن دلم آتش زدید در فراق اکبرم افسوس کز داغ جوان داغ دارم بر جگر مرگ برادر ساخته از جهان سیرم دگر ور نَه نماندی از شما زنده حتی یک نفر دیگر نخواهم زندگی بعد میر لشکرم بر لشکر کوفه نمود حمله چون شیر ژیان افکند سرها بر زمین از سپاه کوفیان از لشکر دشمن بلند شد به گردون الامان گفت ابن سعد بی حیا شد چه خاکی بر سرم هر دم که جولان می نمود آن ولی کردگار در زیر سُمِّ ذوالجناح ریختی اسب و سوار حیران فَلَک از تابش و برق تیغ ذوالفقار زینب زِ آوای حسین بود مُخبِر در حرم از ضرب تیغش بی شمار کرده رو سوی عَدَم سرها زِ تن می شد جدا دست و پا می شد قلم انباشت در میدان جنگ مرد و مَرکَب روی هم چونان شجاعی در جهان نیست اندر خاطرم فریاد آه از لحظه ای کز زمین و آسمان افغان و واویلا بلند شد زِ ذرات جهان افتاد از زین بر زمین سَروَرِ لب تشنگان گفت ای خدا بودم رضا در رهت جان بِسپُرم یا رب نما قربانی آل پیغمبر قبول ایثار ما را در ره مکتب و دین رسول وقت شهادت کاش آید به بالینت بتول خواند مُعَلِّم مرثیه تا بگرید مادرم @habibollahmoallemi
شام عاشورا امشب شب جانگداز عاشوراست خاموشی خیمه ی حسین زیباست تاریک شب و سکوت و خاموشی انگیزه ی جان نثاری فرداست می گفت سخن به کاروان عشق آرام و شمرده کاروانسالار با همسفران خویش در خلوت اسرار نهفته می نمود اظهار کِی رهسپران کوی جانانه سرمنزل قُربِ کبریا اینجاست هر کس که بماند اندر این وادی فردا سرش از بدن جدا گردد عریان بدنش به خاک و خون غلطد لب تشنه شهید اشقیا گردد همراه حسین رود به قربانگاه فردا چو شَوَد در این مکان غوغاست آزاد بُوَد هر آنکه می خواهد ره گیرد و رو کند سوی هامون فرصت شمرد در این شب تاریک از جرگه ی عاشقان رود بیرون هر کس که حیات جاودان خواهد همگام حسین مقیم در این صحراست جمعی که بودند طالب دنیا از قافله بازمانده برگشتند جمع دیگری در آزمون عشق راسخ تر و آب دیده تر گشتند گفتند نمی رویم از این درگاه جایی که عزیز فاطمه تنهاست هرگز نکشیم ما زِ دامانت ای سَروَرِ سَروَرانِ عالم دست از رهبر خویش رو نگرداند آن کس که به لشکر خدا پیوست گر جان جهان شود به قربانت ای مظهر ذات کبریا اولاست ثابت قدمان کربلای عشق ماندند و مکان خویش را دیدند پروانه صفت تمام آن شب را بر محور شمع عشق چرخیدند با سوز و گداز و ناله ی العفو خوش زمزمه ای زِ خیمه ها برپاست فریاد برآرد از جگر زهرا چون سَروَرِ عاشقان زِ زین افتد افسرده کنار قتلگاه آید زین واقعه لرزه بر زمین افتد در دست مُعَلِّمی قلم گرید با یاد حسین و ظهر عاشوراست @habibollahmoallemi
صوت ملکوتی شب عشاق در صحنه ی نینوا دل انگیز است تکبیر و صَلات و نغمه ی قرآن از گوشه ی خیمه ها دل انگیز است یک خیمه صدای صِیقَلِ شمشیر یک خیمه نوای ذکر یا مولاست کم کم شب عشق رو به پایان است هنگام نبرد جان نثاران است سالار سپاه لشکر توحید مشغول وداع جمله یاران است در چهره ی کاروانیان نور آثار شهادت و رضا پیداست حوران بهشت بهر استقبال بگرفته به دست جامی از کوثر تا هر که میان خاک و خون غلطید ریزند به کام او از آن ساغر گویند سلام حق شهیدان را کاین اول و ابتدای نعمت هاست فریاد برآرد از جگر زهرا چون سَروَرِ عاشقان زِ زین افتد افسرده کنار قتلگاه آید زین واقعه لرزه بر زمین افتد در دست مُعَلِّمی قَلَم گرید با یاد حسین و ظهر عاشوراست @habibollahmoallemi
نماز خون نموده خاموش عزیز زهرا چراغ خیمه اش را در شب عاشورا به یاران فرمود شب است و تاریک شبانه هر که می خواهد رود زین صحرا کشانده عشق دوست مرا به این سامان چو با خدا دارم من از اَزَل پیمان که جان خود سازم به راه حق قربان نمایم دین جدم را زِ خونم احیا زمین این صحرا منای جانان است محل ایثار و وفا به پیمان است زِ خون من فردا زمین گلستان است نماز خون در این وادی نمایم برپا هر آنکس با من نموده بیعت بود تاریکی برایش فرصت رَهِ خود گیرد خیال راحت به زیر پوشش شب دورُ گردد زاینجا در آن شب تاریک جماعتی رفتند قلیلی از آنان زِ جا برآشفتند زِ سوز جان لبیک یا حسین گفتند کجا شرط وفا باشد تو باشی تنها جماعتی خالص درآن مکان ماندند به همره مولا سرود خون خواندند سرشک خون بر پای رهبر افشاندند نسازیمت رها هرگز میان اعدا حسین مُصَمَّم دید چو آن محبان را نشان آنان داد مکان آنان را عیان همه دیدند بهشت و رضوان را به خُلدِ جاودان دارند شهیدان مأوا منادیان حق سپاهیان نور شب وصال دوست، حسینیان مسرور زِ وعده ی دیدار سَرِ همه پُر شور مهیای فداکاری به رزم فردا یکی در تسبیح شهادتین گویان یکی مشغول تلاوت قرآن یکی درحال وداع با یاران عزیزانش چو پروانه به گِردِ مولا هنوز می آید ندای آزادی زِ فیض عاشورا بقای آزادی حسین بپاکرده لوای آزادی از آن گلوی خونینش برآید آوا به هر مکان ذکر حسین بپا باشد همان مکان صحرای کربلا باشد مُعَلِّمی چون نِی که در نوا باشد زند بر سینه و بر سر به یاد عاشورا @habibollahmoallemi
آخرین وداع تا زنده هستم زینبا از خیمه گه بیرون میا مظلومه خواهر(2) بشنو وصایای مرا ای قهرمان کربلا مظلومه خواهر(2) از کودکی ای مهربان، خواهر تو بودی یار من همراه من کردی سَفَر، ای مَحرَمِ اسرار من اکنون عزیزم گوش دِه، بر آخرین گفتار من بعد از حسین خواهر شَوی، تنها در این دشت بلا خواهر بدان من از ازل، جام بلا نوشیده ام بهر بقای دین حق، با جان و دل کوشیده ام غیر از خدا چشم از جمیع ماسوی پوشیده ام در این منا قربان شَوَم، تا دین حق یابد بقا تا لحظه ی دیگر به میدان شهادت می روم از بهر روشن کردنِ، راه حقیقت می روم غلطان به خون سوی خدا، تا اوج عِزَّت می روم وقت وداع آخر است ای نور چشم مصطفی اهل حَرَم را می سپارم بر تو ای بانوی دین بنما نگهداری از این، دلخستگانِ بی مُعین چون گُل پرستاری کن از سجاد زین العابدین زیرا بُوَد بعد از حسین، بر حق ولی و رهنما مگذار تا این دختران، با کودکان خونجگر گردند در این سرزمین، از جور اعدا دربدر بنما حمایت از همه، ای خواهر والا گُهَر ای سرپرست کاروان، باشد نگهدارت خدا خواهر اگر دیدی سَرَم، از تن جدا شد صبر کن یا پیکرم صد پاره از، تیغ جفا شد صبر کن جِسمَم اگر غلطان به خون، در کربلا شد صبر کن در پیش چشم دشمنان، از گریه خودداری نما دیدی اگر در زیر خنجر، حنجرم را صبر کن گر بر فراز نیزه ها، دیدی سَرَم را صبر کن خواهر اگر سیلی کسی، زد دخترم را صبر کن کن استقامت در بَرِ، این قوم بی شرم و حیا بهر وداع آخرین، کُن اهل بیتم را خبر تا یک به یک را در دَمِ، آخر بگیرم من به بر بر چهره ی گل غنچه ها، ریزم گُلاب از چشم تر زیرا نبینندم دیگر، جز بر فراز نیزه ها زینب برو پیراهنی، کهنه بیاور نزد من تا پوشم آن پیراهنِ، فرسوده زیر پیرهن بعد از شهادت باشد آن، جامه مرا جای کفن عُریان نماند پیکرم، در سرزمین کربلا خواهر در این صحرا حسین، امروز می گردد شهید بر خیمه هایم آتش از، جور و جفا خواهد رسید هرگز مشو از رحمت و، لطف الهی نا امید زیرا رضای حق بُوَد، قربان شوم در این منا خواهر اسیری می روی، فردا تو با اهل حَرَم قرآن تلاوت می کند، همراه تو خونین سرم کن کوفه را زیر و زبر، با خطبه خواندن خواهرم فریاد عاشورا تویی، ای دختر شیر خدا از کوفه تا شام بلا، باید بپا غوغا کنی روشن حقیقت را تو بر، مردم در این دنیا کنی تا پرچم خونین من، را در جهان برپا کنی مُعَلِّمی دست اِلَم بر سر زند در این عزا @habibollahmoallemi
خون خدا تویی آن غرقه به خونی، که بزرگ شهدایی تو عزیز دل زهرا، تو حسین خون خدایی سرت از پیکر پاکت، که لب تشنه بریده بدنت را که به خاکِ، سیه ای کشته کشیده به لب آب روان، کشته ی لب تشنه که دیده چه بُوَد جُرم و گُناهت که مُرَمَّل به دمایی زِ چه رو قلب شریفت، هدف تیر بلا شد به تو ای سَروَرِ خوبان، چه جفا روی جفا شد که زِ مظلومی تو، خون جگر آل عبا شد گُلِ سالم نَبُوَد، در بدنِ پاک تو جایی تن عُریان تو خونین، به زمین در بَرِ زینب شده در لجه ی خون، غرقه مَهِ اَنوَرِ زینب نه مرا بی تو دگر، تاب و توان یاور زینب چه کند خواهر افسرده به هنگام جدایی زِ چه پامال مراکب، شده گلگون بدن تو گل من دامن صحرای بلا شد وطن تو اَسَفا خاک بیابان، شده جای کفن تو نَه سلاحی زِ تو برجا، نَه سلاحی نه عبایی نه سری در بدن تو، که ببوسم گل رویت نه تو را نای و گلویی، که زَنَم بوسه گلویت نه گلابی که بشویم، بدن غالیه بویت نیست فرصت، سَرِ نعش تو کِشَم آه و نوایی تویی آن کشته که عطشان، به لب شَطِّ فراتی حَرَمَت کعبه ی مقصود و تو کشتی نجاتی ثَمَرِ باغ نبوت، کَرَم و عین حیاتی به فدایت سر و جانم، که به هر درد دوایی تو حسین، الگوی آزادگی و عشق و جهادی که به سر منزلِ معراج بلا، گام نهادی به ره مکتب توحید، تو هستی همه دادی حَرَم و مروه ای و، سعی و صفایی و منایی به بَرَت خفته به خون، قاسم و عبدالله و جعفر زِ دَمِ تیغ جفا، غرقه به خون شد علی اکبر نه سپاه و نه عَلَم ماند، نَه عباس دلاور همه یاران تو در کربلا گشته فدایی به خیام حَرَم تو، زده شد آتش بیداد زِ عطش، اهل حریمت، همه در ناله و فریاد نه بُوَد خیمه ی دیگر، که کُنَم سایه به سجاد نگران اهل و عیالت که سوی خیمه بیایی نگذارم به زمین، بعد تو من پرچم نهضت سفری با سَرِ خونین تو دارم سوی غربت همه جا هست مرا، با تو سَرِ اُلفَت و وحدت به عزای تو مُعَلِّم همه در نوحه سرایی @habibollahmoallemi
نای خون چکان سَروَرِ خونین کفنان حسین من حسین من حماسه ساز جاودان حسین من حسین من تو نوگل پیمبری، تو سرو باغ حیدری دلیر مرد کربلا، تو وارث غضنفری نبود در جهان چو تو، زِ گُردی و دلاوری به بحر خون عزیز من، چرا فتاده بی سری به زیر سُمِّ مرکبان ، حسین من حسین من چرا سَرِ مُقَدَّست، بریده از جفا شده هزار پاره پیکرت، زِ تیغ اشقیا شده لبان تشنه از چه رو، سرت زِ تن جدا شده به تو عزیز فاطمه چرا چنین جفا شده تنت به خاک و خون تپان، حسین من حسین من زِ شدت مصیبتت، زمین به لرزه آمده زِ غربت تو یا اخا، سنگ به ناله آمده گرفته قُرصِ آفتاب، عرش به گریه آمده جِنّ و ملک به کربلا، به حال نوحه آمده شهید خنجر و سنان، حسین من حسین من تو خیمه گاه عشق را، به وادی بلا زدی تو گام در طریق سرخ خط انبیا زدی به اوج قُلِّه ی شَرَف، به رنگ خون لوا زدی تو تا دم شهادتت، ندای یا خدا زدی چه خوب دادی امتحان ،حسین من حسین من زِ نای خون چکان تو، حدیث عشق ساز شد سَرَت فدای مکتب و اقامه ی نماز شد هر آنکه راه سرخ تو، گرفت سرفراز شد زِ زندگانی جهان، گذشت و بی نیاز شد کشید پَر به آسمان، حسین من حسین من توئی که انتخاب ره، خلیل وار کرده ای تو جان بهترین کسان، به حق نثار کرده ای زمین کربلا زِ خون، چو لاله زار کرده ای زِ خود گذشتی و سفر، به کوی یار کرده ای ایا امیر کاروان ، حسین من حسین من چه ظالم ستمگری، تنت به خون کشیده است چه قاتلی رگ گلو، زِ پیکرت بریده است زِ نوک نیزه ی ستم، که پهلویت دریده است ؟ جهان خراب چون نشد، که این بلیه دیده است سرت به نیزه خون چکان، حسین من حسین من تو تشنه لب شهید و من، اسیر ظلم کوفیان رسد فغان العطش، زِ خیمه ها بر آسمان به گِردِ ذوالجناح تو، زنند سینه کودکان زِ دیدگان عابدین، شده سرشک خون روان ایا شکسته استخوان، حسین من حسین من چه شد عزیز فاطمه، که نشنوم صدای تو؟ نمی رسد ندای حق، دگر چرا زِ نای تو؟ شهید دشت کربلا، خداست خون بهای تو زند به سر مُعَلِّمی ،بپا کند عزای تو کِشَد زِ سوز دل فغان ، حسین من حسین من @habibollahmoallemi
آیینه ی وجود ظالم مَکُن جفا، کن شرمی از خدا زهرا نشسته بَر، گودال قتلگاه خنجر مکش زِ کین، بر حنجر حسین بوسیده این گلو، پیغمبر خدا این تشنه لب بُوَد، مولای عالمین آرامش دلِ، زهرا و زینبین با چکمه پا مَزَن، بر سینه ی حسین این سینه مخزنی است، از علم انبیا این غرقه خون بُوَد، فرزند فاطمه با ذات کبریاست، در حال زمزمه بر عمر او مَدِه، یکباره خاتمه لب تشنه از ستم، منما سرش جُدا ظالم تَأَمُّلی، تا سیر بنگرم در آخرین وداع، روی برادرم آیا دلت نسوخت، از آهِ مادرم کانداخت لرزه بر، ارکان ماسوی دارد به سینه داغ، از مرگ اکبرش لب تشنه ای شقی، منما جُدا سَرَش شرمنده نیستی، از جَدِّ اطهرش از چه نمی کنی، یک ذره ای حیا؟ نور هدایت است، این مهر تابناک نوباوه ی نبی است، این جسم چاک چاک سَروِ عدالت است، کافتاده روی خاک تا کی کنی جفا، بر آل مصطفی؟ قرآن ناطق است، در زیر پای تو ای کافر دَنی، این نیست جای تو از حَد گذشته است، جور و جفای تو آیا چنین ستم، بر ما بُوَد روا؟ زین کار ناصواب، شد تیره آفتاب کی تشنه لب کُشَد، بین دو نهر آب؟ نوباوه ی رسول، فرزند بوتراب بی جُرم و بی گناه، در دشت کربلا افتاده بر زمین، آئینه ی وجود با روی غرق خون، در حالت سجود سرباز کوی حق، در ذکر یا ودود با حال احتضار، در وادی بلا از غربت حسین، زهرا زَنَد به سر بر این شقاوتت، باشد نظاره گر فریاد یا حسین، سر داده از جگر قلب مُعَلِّمی، سوزد در این عزا @habibollahmoallemi
پرستار اطفال زِ خونین حنجری بی سر، ندا خیزد بیا زینب به زیر نیزه ها نعش مرا پیدا نما زینب میان قتلگه افتاده جسم غرقه در خونم چرا افسرده می گردی، میان کشته ها زینب سراسیمه مباش ای خواهر غمدیده در صحرا صبوری کن در این وادی، مکش فریاد واویلا شنیدی گَر صدای جانگدازِ مادرم زهرا مبادا رشته ی صبرت شَوَد از کف رها زینب نما بعد از حسین، خواهر یتیمان را نگهداری زِ اهل بیت و اطفال شهیدان کُن پرستاری یتیمان را بده ای خواهر افسرده دلداری چو کوهی استقامت کن در این دشت بلا زینب برو خیمه نما یاری وصی و جانشینم را نیازارد کسی آن مقتدای مُلکِ دینم را تسلی ده رقیه طفلک زار و حزینم را نیازارد کسی او را زِ قوم اشقیا زینب برو مگذار در آتش امام انس و جان سوزد زِ بیداد ستمکاران سراسر آشیان سوزد مبادا زآتش کین جسم و جان کودکان سوزد بکش دست محبت بر سر دردانه ها زینب زِ عهد کودکی خواهر تو یار و یاورم بودی تو هم خود خواهرم بودی و هم خود مادرم بودی جدا از من نمی گشتی چو جان در پیکرم بودی به دوران انقلابم از تو می یابد بقا زینب در این هنگامه ی خونین و بعد از ظهر عاشورا که می سوزد در آتش خیمه گاه عترت طاها برو جمع آوری کن غنچه گلها را از این صحرا که پامال سُم اسبان نگردند از جفا زینب نیاید چون تو دیگر خواهری با این وفاداری تو باید پرچم سرخ شهیدان را بپا داری به سر ای قهرمان زن سایه ی لطف خدا داری بپا کن شورشی در کوفه و شام بلا زینب تو بعد از من علمدار سپاه مُلکِ ایمانی خروش نهی از منکر بنا بر نص قرآنی زِ شور خطبه خواندن کن بپا در کوفه طوفانی تویی جان حسین بنت علی مرتضی زینب @habibollahmoallemi
شهید نماز بر حسینِ سر جدا عرش خدا خون گریه کرد هم زمین دریای خون شد هم سما خون گریه کرد چهره ی قرآن ناطق را گرفته اَبرِ خون زخم های تیر و نیزه بر تنش از حد فزون گفت انا لله و انا الیه راجعون زین مصیبت حضرت خیرالنساء خون گریه کرد کاروان سالار دین تابنده خورشید حجاز زاده ی زهرا حسین با حالتی بس جانگداز کشته شد در ظهر عاشورا به هنگام نماز خنجر شمر لعین هم زین عزا خون گریه کرد در زمین کربلا افتاد ناگه زلزله ماسوی الله غرق ماتم گشت از این غائله در سماوات و زمین گردید برپا غلغله سنگ حتی در زمین کربلا خون گریه کرد چون سر سبط نبی شد از تن اطهر جدا گشت جاری خون حق بر خاک گرم کربلا چهره ی خورشید دین بنمود روی نیزه جا بر عزیز فاطمه مرغ هوا خون گریه کرد در کنار خیمه ها بنت امیرالمومنین دیدگانش خیره سوی مقتل سالار دین گاه ریزد خاک بر سر گَه نشیند بر زمین دید چون رأس حسین از تن جدا خون گریه کرد ناله ی زهرا برآمد از کنار قتلگاه عالم هستی کشید از این الم ناگاه آه از سر نیزه حسین می کرد بر خواهر نگاه نیزه هم چون گشت با سر آشنا خون گریه کرد ماهی دریا و مرغان هوا بگریستند کوه ها و سنگها و صخره ها بگریستند نخلها در این عزای جانگزا بگریستند خامه در دست معلم زین عزا خون گریه کرد @habibollahmoallemi
مویه ی زینب در مقتل بین حسینت را به خون آغشته بی سر یا جَدّا زینبت در کربلا شد بی برادر یا جدّا نونهال گلستانت در یَمِ خون افتاده زیب آغوشت به خاک کربلا سر بنهاده لعل عطشان در ره احیای دینت جان داده قطعه قطعه پیکرش با تیغ و خنجر یا جَدّا آن عزیزی را که دادی پرورش روی دامان بی کفن بر خاکِ گرمِ کربلا در خون غلطان کوفیان کردند عجب مهمان نوازی زین مهمان تشنه لب گشته جدا رأسش زِ پیکر یا جَدّا مونس جانت حسین با لعل عطشان قربان شد با عزیزانش فدای اعتلای قرآن شد در منای کربلا جانباز کوی جانان شد خون جگر شد دختر زهرای اطهر یا جَدّا یا رسول الله ببین احوال زینب پریشان سینه سوزان گشته جاری خون دل از دو چشمان داغ دارم چون کنم با این گروه یتیمان از مصیبت بر دلم افتاده آذر یا جَدّا سوخته زآتش خیام اهل بیتت واویلا در کنار خیمه زین العابدین مانده تنها پوشش و رخت و لباس کودکانت شد یغما رفته غارت گوشوار و گوش دختر یا جَدّا گر نبود نامحرم اینجا می زدم چاک پیراهن ناله می کردم نبود گر بیم طعنه از دشمن استقامت می نمایم گر رَوَد جانم از تن از سرم قوم ستم بردند معجر یا جَدّا آن گلی را که تو دادی پرورش بوئیدم من آن گلوئی را که تو بوسه می زدی بوسیدم من از دم تیغ جفا مذبوح و خونین دیدم من سوخت از داغ برادر قلب خواهر یا جَدّا آن لبانی را که زهرا می نمودی چون گل بو آن سری را که بنهادی فاطمه روی زانو آنکه گَه بر دوش و گه بر سینه ات بود جای او بر سر نی خون چکان الله و اکبر یا جَدّا زیر آتش خیمه گاه آل عصمت می سوزد در بیابان جسم عریان حسین می سوزد قلب پُر خون مُعَلِّم زین مصیبت می سوزد دیده گریان می زند بر سینه و سر یا جَدّا @habibollahmoallemi
ناله ی دختر حسین ای تشنه کام مذبوح عطشان بابا حسین جان (2) گشتی شهید اسلام و قرآن بابا حسین جان (2) ببریده بابا، کی حنجرت را از تن جدا کرده کی سرت را افکنده در خون، گُل پیکرت را سرباز دین، سالار شهیدان بابا حسین جان (2) خواهم نمایم، شیرین زبانی شاید پدر جان، با مهربانی گیری مرا بر، دامن نشانی دستی کشی بر، رویم زِ احسان بابا حسین جان (2) طفلی صغیر و، افسرده حالم سنگ حوادث، بشکسته بالم گر دشمن دین، دادی مجالم بر روی نعشت، می دادمی جان بابا حسین جان (2) بعد از تو دردِ، دل با که گویم بگرفته عقده، راهِ گلویم با اشک حسرت، خونت بشویم گیرم در آغوش، این نعش عریان بابا حسین جان (2) سوی حَرَم شو، با من روانه مگذار دشمن، با تازیانه آزرده سازد، این نازدانه ای باغبانِ، بُستانِ ایمان بابا حسین جان (2) در خیمه طفلان، بی سرپرستند گلهای باغَت، پژمرده هستند اعدای دین دلهاشان شکسستند گشتند ویلان، در این بیابان بابا حسین جان (2) صد پاره جسمت، از تیغ و خنجر از کثرت تیر، داری به تن پَر نَه جای سالم، داری به پیکر شد استخوانت پامال اسبان بابا حسین جان (2) بوسم زِ سوزِ، دل خاک پایت مرهم گذارم، بر زخم هایت با دست کوچک، جانم فدایت بر سر زَنَم ای، سالار خوبان بابا حسین جان (2) بابای مظلوم، سرلشکرت کو؟ گُردِ دلیرِ، آب آورت کو؟ قاسم کجا رفت، پس اکبرت کو؟ زآن لاله ها، صحرا لاله زاران بابا حسین جان (2) کی برده غارت، پیراهنت را؟ ببریده رگ های گردنت را در خاک و خون افکنده تنت را کرده شهیدت با کام عطشان بابا حسین جان (2) بابا کی انگشتت را بریده؟ جسم شریفت در خون کشیده افسرده چون من دوران ندیده زین غم مُعَلِّم شد دیده گریان بابا حسین جان (2) @habibollahmoallemi
یا زهرا ای نعش خونین، که سر نداری از حال زینب مَگَر خبر نداری تو خفته بر خاک، من دل پریشان جز زخم تیر و نیزه بر پیکر نداری افتاده ای بر، سجاده ی خون صحرا زِ خونت، گردیده گلگون بگذشته آهم، از چرخ گردون جز خاک و خون بر پیکر اطهر نداری ای مونس جان، سالارِ زینب بنگر به چشمِ، خونبار زینب جان برادر، غمخوار زینب من زنده اما تو کفن در بَر نداری عطشان بُریدند، از تن سَرِ تو گردیده مجروح، گل پیکر تو خون می زند جوش، از حنجر تو یک جای سالم در بدن دیگر نداری ای جان نثارِ، اسلام و قرآن رفتی به مَقتَل، با کام عطشان دادی سر و جان، در راه جانان بر گِردِ خود جز لاله ی پرپر نداری دادی به عشقِ، حق اصفرت را رعنا جوانی، چون اکبرت را قربان نمودی، سرلشکرت را جانا دیگر عباس آب آور نداری ای آفتابِ، در خون نشسته اهل و عیالت، غمناک و خسته ریزم به رویت، گل دسته دسته خاکَم به سر انگشت و انگشتر نداری فرزند زهرا، جانم فدایت چشم فَلَک خون، گرید برایت گرید دل سنگ، خون در عزایت بر روی نعشت نوحه گر مادر نداری در ماتمِ سالار شهیدان برکش زِ دل آه، با چشم گریان مُعَلِّمی با، فریاد و افغان خون گریه کن جز اشک در دفتر نداری @habibollahmoallemi
مهر فروزان بدن غرقه به خون، تو حسین جان منی خفته با زخم فزون، پیش چشمان منی زیر شمشیر و سنان، جسم تو گردیده نهان چه کند خواهر افسرده و این داغ گران جای اشک از بصرم، خون جگر گشته روان مونس جان و دل و مهر فروزان منی تو حسین جان منی پاره پاره شده با تیغ جفا پیکر تو جان زینب به فدای بدن بی سر تو در حَرَم دیده به راه تو بُوَد دختر تو آخر ای کشته تو بابای یتیمان منی تو حسین جان منی نه به تن مانده سر و نِی به بدن پیرهنت خاک و خون گشته عزیز دل زهرا کَفَنت زِ چه شد دامن این خاک بیابان وطنت تو که آرامش این قلب پریشان منی تو حسین جان منی یا حسین نیست مَگَر ساقی کوثر پدرت از چه پس با لب خشکیده بریدند سرت با یتیمان چه کند خواهر خونین جگرت نظری کن که به هر درد تو درمان منی تو حسین جان منی خیز و با خواهر غمدیده بیا سوی حرم سایه ی لطف و مُحَبَّت فکن از نو به سرم که زِ داغ غم هجران تو خون شد جگرم تو گواهِ دل افسرده و سوزان منی تو حسین جان منی با یتیمان تو ای سَروَرِ خوبان چه کنم؟ نونهالان تو را با لب عطشان چه کنم؟ غربت و بی کسی و شام غریبان چه کنم؟ ای که خود شمع شب شام غریبان منی تو حسین جان منی @habibollahmoallemi
مصباح الهدی این کشته غریب است به خاکش بسپارید عریان بدنش را به بیابان نگذارید ای قوم ستم پیشه ی بی رحم و ستمگر کُشتید کسی را که بُد او حجت داور کردید لبِ تشنه جدا از بدنش سر دیگر زِ تن بی سر او دست بدارید این لاله ی آغشته به خون، نوگل زهراست پرورده ی آغوش نبی، سید بطهاست دلباخته ی عشقِ خدا، مونس دلهاست بیرون زِ تنش، پیرهن کهنه نیارید این عاشق جان باخته فرزند رسول است نور بَصَرِ حیدر و زهرای بتول است باز آمده در مدرسه ی وحی و نزول است با کُشتَنِ او چشم شفاعت به کِه دارید؟ این جسم که خونین زِ دَمِ، تیغ و سنین است آرام دل و جان رسول ثَقَلِین است این کشته ی مظلوم، حسین است حسین است با چکمه روی سینه ی او پا نگذارید این کُشته ی لب تشنه، حسین سَروَرِ دین است زیب فَلَک و، عرش و سماوات و زمین است خون گلویش، حافظ قرآن مبین است پس بهر چه از کشتن او شَرم ندارید؟ کردید لبِ آب روان، تشنه شهیدش از پای فکندید علی، نخل امیدش کشتید زِ کین، قاسم و عباس رشیدش خود را دیگر ای قوم مسلمان نشمارید از کین به سَرِ نیزه نمودید، سرش را کُشتید علی اصغرِ والا گُهَرش را کردید زِ داغ شهدا، خون جگرش را دیگر به تن بی کَفَنَش تیر نبارید آیا که حسین خامس اصحاب کسا نیست؟ یا خون خدا، یا پِسَرِ خون خدا نیست؟ یا این که ضیاء بَصَرِ خیرالنسا نیست؟ گر هست چرا حرمت او پاس ندارید؟ این کشته ی لب تشنه ی بی یار، حسین است مصباح هدی، سَروَرِ احرار، حسین است بر تشنه لبان، قافله سالار، حسین است گلگونه سَرَش را به سر نیزه نکارید بر روی عزیزان حسین، آب ببستید با ظلم و شقاوت، دل زهرا بشکستید از دین مسلمانی و اسلام گُسَستید در عرصه ی محشر همه مستوجب نارید سر در بدنش نیست، که بوسَم سر و رویش مهلت بدهیدم که زَنَم، بوسه گلویش بر سینه گذارم بَدَنِ غالیه بویش یک لحظه مرا بر سر نَعشَش بگذارید جاویدی اسلام، زِ ایثار حسین است هر جا که شهیدی است، زِ انصار حسین است تا هست مُعَلِّمی عزادار حسین است این خط به گلستان شهیدان بِنِگارید @habibollahmoallemi
پیکر خونین بابا قربان نعش بی سرت، خونین شد پیکرت بنگر حال سکینه دخترت، خونین شد پیکرت جسمت، صدپاره از تیغ و سنان گریان، در سوگ تو هفت آسمان جبریل، در ماتمت بر سر زنان خنجر بنهاده کی بر حنجرت فیضِ، انوار رب العالمین سَروِ، بستان ختم المرسلین از چه، غلطان به خونی بر زمین؟ محزون، شد قلب زینب خواهرت بعد از، قَتلِ تو ای جان پدر گشته، اهل و عیالت دربدر آتش، در خیمه گاهت شعله ور غارت رفته حریم اطهرت کردند این کوفیان بی حیا ظلم بی حد به آل مصطفی کندند با گوشواره گوش ما ویلان اطفال نیکو منظرت برخیز ای مونس جان بتول بنگر ای زیب آغوش رسول حال دردانه هایت بین ملول زد شمر سیلی به روی دخترت بوسم زخم و جراحات تنت بنشان بابا مرا بر دامنت دستان حایل کنم بر گردنت برگیر این خسته دل را در برت می کش دست نوازش بر سَرَم شاید یابد تسلی خاطرم تا کِی غلطان به خونت بنگرم عریان افتاده در خون پیکرت گشتند یاران و انصارت شهید عون و فضل و علمدارت شهید سربازان وفادارت شهید بابا کو اکبر و کو اصغرت فریاد از ظلم قوم اشقیا تشنه لب در زمین کربلا کردند از چه شهیدت یا ابا؟ رخشان بر نیزه رأس انورت گیرم من در بغل جسم تو را بی هوش افتم کنارت از نوا مظلوم ای سر بریده از قفا دلخون شد نازپرور گوهرت بر دل آهت مُعَلِّم زد شَرَر افکنده آتشی بر خشک و تر بنما شرح مصیبت مختصر خیزد فریاد خون از دفترت @habibollahmoallemi
ظهر عاشورا در زوال ظهر عاشورا، مادری دیدم خون می گرید در کَفِ شمر ستم پیشه، خنجری دیدم خون می گرید دیده ی دل را مجسم شد، در برابر قتلگاهی بود یک طرف جسم شهیدانی،یک طرف خیل سپاهی بود کودکانی تشنه و غمگین، کربلا بود خیمه گاهی بود آسمان گردیده طوفانی، دختری دیدم خون می گرید در کنار خیمه ای سوزان ، عابدین تنها به سر می زد در جوار مقتلی خونین ، حضرت زهرا به سر می زد در میان کشته ها حیران ، زینب کبری به سر می زد واحسینا هر زمان می گفت ،خواهری دیدم خون می گرید عاشقی بود در سجود خون، زمزمه ذکر خدا می کرد جان خود را کاروانسالار، در ره جانان فدا می کرد ظالمی با خنجری بُرّان ، از قفا رأسش جدا می کرد ناگهان در دست آن ظالم ، یک سری دیدم خون می گرید همچو گل پرپر بدن هایی، خفته در صحرای سوزان بود زیر نور و تابش خورشید، پایمال سُمِّ اسبان بود غوطه ور در لُجِّه ای از خون، جسم سالار شهیدان بود از زمین، خون خدا جوشان، بستری دیدم خون می گرید زیر تیر و نیزه و خنجر، نعش پاک حجت یزدان زینت آغوش پیغمبر، از جفا در خاک و خون غلطان می چکیدی خون زِ اعضایش، وز لهیبش کربلا لرزان پاره پاره از دم خنجر، پیکری دیدم خون می گرید در کنار علقمه بی دست، جسم سقا و علمداری نِی زِ آب و نی از آن پرچم، مانده بود بر جای آثاری دیده از تیرِ ستم بسته، پیکری از خون گشته گلناری سر گرفته بین زانوها، افسری دیدم خون می گرید بُد در آن صحرای تفتیده ،در هیاهو لشکر اعدا اوفتاده لرزه بر قلبِ، عرش و فرش و جمله ما فیها بر لب گودال خون آلود، سینه می زد حضرت زهرا مادری در آخرین دیدار، زائری دیدم خون می گرید صحنه ای بود آن زمانی که، خیمه ی آل عبا می سوخت در گُلِستان رسول الله ، پیکر گل بوته ها می سوخت لاله های گلشن ایمان، در بیابان از جفا می سوخت بر مُعَلِّم زد قلم فریاد، دفتری دیدم خون می گرید @habibollahmoallemi
گوشوار عرش ای غرق خون برادر، لب تشنه یا حسین تفسیر نور و کوثر، لب تشنه یا حسین ای وارث پیمبر، لب تشنه یا حسین سرباز کوی دلبر، لب تشنه یا حسین ای آبروی اسلام از آبروی تو دین را نموده احیا، خون گلوی تو بر نیزه زد سرت را، از کین عدوی تو سرگشته عاشقانت، بر گِردِ کوی تو خورشید ذَرِّه پَروَر، لب تشنه یا حسین در آفتاب سوزان، نعش تو بی کفن غلطان به خاک و خونست، این نازنین بدن حتی به تن نداری، آن کهنه پیرهن صبر و قرار زینب، بُردی حسین من آرام جان خواهر، لب تشنه یا حسین رنگین زِ خون پاکَت، صحرای کربلا دل در غَمِ فراقت گردیده مبتلا ای یکه تاز دوران، در سنگر بلا دین را زِ انقلابت بخشیدی اعتلا مقتول تیر و خنجر، لب تشنه یا حسین تو گوشوار عرش و، سبط پیمبری فرزند ارجمندِ، زهرای اطهری افتاده در یَمِ خون، صد پاره پیکری چون من کجا به دوران، غم دیده خواهری؟ ای مهربان برادر، لب تشنه یا حسین بی تو دل از حیاتِ، دنیا بریده ام برخیز و کن نظاره، قد خمیده ام خون دل از فراقت، ریزد زِ دیده ام آرام قلبِ زارِ، محنت کشیده ام داغت به دل زد آذر، لب تشنه یا حسین جرمت چه بُد که عطشان، گشتی چنین شهید؟ آیا چه بی حیایی، از تن سَرَت بُرید؟ ماهم به زیرِ، ابر خون گشته ناپدید بعد از تو بر که بندد، زینب دلِ امید؟ بودی مرا تو سَروَر لب تشنه یا حسین برخیز از این بیابان، ای میر کاروان رو جانب حَرَم کن، مولای مهربان بنشان به روی دامان، افسرده کودکان بنما دمی نوازش، آن دل شکستگان بهر وداع آخر، لب تشنه یا حسین تو کشتی نجات و، مهر هدایتی در عرصه ی شجاعت، روح شهامتی هم مظهر عطوفت، هم بحر رأفتی آیات کبریایی، اسرار خلقتی ای غرقه خونِ بی سر، لب تشنه یا حسین آموزگار عشق و، سالار دین تویی در مسند ولایت، والا نشین تویی جمع پیغمبران را، نقش نگین تویی در سنگر شهادت، شور آفرین تویی بی یاور و برادر، لب تشنه یا حسین سرباز خطه ی خون، حق خون بهای تو از نینوای جان ها، خیزد نوای تو سوزد عزیز زهرا، دلها برای تو گریان مُعَلِّمی در، سوگ و عزای تو همراه ماه و اختر، لب تشنه یا حسین @habibollahmoallemi
آفتابِ لاله گون ای سَرِ غرقه به خون تو عزیز زینبی آفتابِ لاله گون تو عزیز زینبی سَرِ اَنوَرَت حسین، روی نیزه خون چکان پای نیزه کودکان، به سر و سینه زنان تازیانه می خورند، از جفای کوفیان کاش جان خواهرت، می شدی زِ تن برون من اسیر کوفیان، سر تو برابرم کرده دست روزگار، خاک تیره بر سرم خون دل شده روان، از دو دیده ی ترم نیست در تنم توان، درد و غم زِ حد فزون ای عزیز فاطمه، نور چشم بوتراب نعش پاره پاره ات، مانده زیر آفتاب اهل بیت دربدر، همه دل پُر اضطراب بی قرار و خسته جان، همه بی صبر و سکون پیکر تو غرقه خون، زیر تیر و نیزه ها مانده زین العابدین، در کنار خیمه ها آتشم زده به دل، سوزِ آه و ناله ها سوخت خیمه ها همه، زِ جفای قوم دون همه دربدر شده، دختران بی قرار هر طرف دوان دوان، پابرهنه روی خار بی پناه و تشنه لب، رو نهاده به فرار ناله می کشند از، عطش و سوز درون من دل شکسته با، این یتیمان چه کنم؟ با زنان بیکس و، دل پریشان چه کنم؟ با عزیزان شهید، در بیابان چه کنم؟ به که آورم پناه، رو نَهَم کجا کنون؟ @habibollahmoallemi
وداع آخر ای عزیز خدا، کشته در کربلا یا حسین الوداع (2) خفته ای روی خاک، جسمِ عریان چرا یا حسین الوداع (2) ای درخشان تر از، چشمه ی آفتاب ای فرازنده ی، پرچم انقلاب نخل دین را تو با، خون خود دادی آب بر سر عهد و پیمان نمودی وفا ای شهیدِ به خون، خفته ی بی کفن ای غریبی که ماندی تو دور از وطن خاک و خون گشته احرام تو بر بدن تشنه لب رأس تو از بدن شد جدا دفتر عشق را، نقش عزت زدی گام بر قله یِ، اوج رفعت زدی بیرق سرخ خون و شهادت زدی هستیت در رضای خدا شد فدا ای گذشته زِ سرحد اوج کمال وی فنا گشته در جلوه ی ذوالجلال زیر سُمِّ ستوران شدی پایمال نور یزدان کجا، خاک میدان کجا رهبر عشق و ایمانی و عدل و داد مشعل راه آزادگی و جهاد داده ای جان تو در سنگر اعتقاد رفته ای سرخ رو در حضور خدا پاره پاره زِ تیغ جفا پیکرت با شقاوت جدا، از قفا شد سرت چون کند با یتیمان تو خواهرت تو شهیدی و من غرق موج بلا غرق خون گشتی ای، گوهر تابناک مونس جان زهرا فتادی به خاک جسم قربانیانت همه چاک چاک در جوار تو ای، مظهر کبریا تشنه لب سر جدا، کرده اند از تنت خون حق می چکد، از رگ گردنت نیست حتی به تن، کهنه پیراهنت زینب و دیدنِ، این همه ماجرا نِی توانی که نعشت بگیرم به بر گِردِ من لشکری از خدا بی خبر کعب نیزه زنندم به پهلو و سر رأس تو بر سر نِی به ذکر خدا ای چراغ دل و جان آزادگان سَروَرِ عارفان رهبر عاشقان از غمت خون دل جاری از دیدگان در عزایت مُعَلِّم به شور و نوا @habibollahmoallemi