#سـلام_صبحتون_سرشار_از_عشق_و_مهربانی ☕😊❤
در پناه پروردگار🙏
امروزتون بخیر و نیکی
سرتون سلامت
زندگیتون شیرین و عاشقانه❤
دنیاتون غرق در شادی و آرامش🙏
#الهام
#پآرت101
اگر به خاطر جواب سوالای نا تموم ذهنم نبود هیچ وقت پامو نمیذاشتم تو این شرکت لعنتی !
بدون اینکه از راننده یه تشکر خشک و خالی بکنم پیاده شدم و در رو بستم .
انگار بعضی وقتها آدم تحت تاثیر شرایطش میتونه مودبترین یا حتی بی ادب ترین آدمها باشه!
با هر پله ای که میرفتم بالا اشکم بیشتر میشد ... از در و دیوار هم میشه بعضی اوقات متنفر بود !
جلوی در ورودی وایستادم و با دستمال مچاله شده توی جیبم اشکهام رو پاک کردم و رفتم تو ...
محمودی پای دستگاه داشت کار میکرد . یه نگاه به اتاق طراحی انداختم ولی نازی رو ندیدم .
نشستم روی صندلی کنار میز منشی و سلام کردم . با صدای سلامم محمودی برگشت سمتم و با تعجب نگاهم کرد
_سلام . چقدر دیر اومدی امروز . حالت خوبه الهام ؟
سرم رو تکون دادم . اومد طرفم دستشو گذاشت روی شونه ام و گفت :
_ولی حسابی رنگت پریده ... چیزی شده ؟ گریه کردی ؟ تصادفی چیزی دیدی ؟
نمیدونستم چه توجیحی براش بیارم که دست از سرم برداره کلافه نگاهی به میز انداختم که با دیدن دسته کلید
ناخودآگاه مغزم به کار افتاد !
دستم رو گذاشتم روی دستش و گفتم :
_آره تصادف دیدم خیلی حالم بد شده ... میشه یه لیوان آب قند بهم بدی ؟
_حتما ! همین الان برات میارم ...
_مرسی ..
به سرعت رفت سمت آشپزخونه . فکر کردم تنها آدمی که تو این دفتر واقعا آدم بود همین محمودی بود ! دستم رو
دراز کردم و با تردید دسته کلید رو برداشتم .
لبمو گاز گرفتم و گفتم : خدایا منو ببخش ! مجبورم ...
کلیدی رو که برچسب 3 داشت از توی دسته کلید با دستهای لرزون به زور درآوردم و در حالی که صدای پاشنه های
کفش محمودی هر لحظه نزدیکتر میشد دسته کلید رو پرت کردم روی میز و کلید تکی رو گذاشتم توی جیبم .
پوفی کشیدم و لبخند رنگ پریده ای بهش زدم .
_بیا گلم اینو بخور غلیظ درست کردم زودتر حالت جا میاد
_لطف کردی
یکم که خوردم از شیرینی زیادش دلم یه جوری شد . انگار یه قندون قند ریخته بود توش و به زور یکم آب ریخته
بود روش !
-بخور دیگه
_دلمو زد ... همین یکم بسه بهتر میشم . تنهایی ؟
_آره ! نمیدونم چرا امروز اینجوری شده . تو که نیومدی بابایی هم ازش خبری نیست !
_پارسا چی ؟
با تعجب گفت :
•
°
فِکرشو بكُنـ|
هفت و نیم ميليآرد چهره
وجود داره
بعد منـ عـاشق توام🙈💙
#عاشقونہ_طورے
•
°
- -
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
این بار.....
من الغریب الی الحبیب!
غریب منم؛
که میسوزم از فراغ تو......
و چاره ای نمی یابم
حبیب تویی؛
که دل میبری و طبیب منی.....
🍃🌸
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
شهیدان دلتنگتان هستیم جایتان خالی
❤ ﺟﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﻤﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﯼ بهشت، ﮔﻮﺷﺘﻮ می بُرَم ..
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ اش ﺭﻭ آﻭﺭﺩﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ که گوشی داشته باشد.
💝 ﺟﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻏﺎﺩﻩ ﺟﺎﺑﺮ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﺘﯿﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺒﯿﻨﻦ ...
💝 ﺟﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﺣﻤﯿﺪ ﺑﺎﮐﺮﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ می ﮕﻔﺖ: به ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ ...
💝 ﺟﺎﯼﺷﻬﯿﺪ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﺪﯾﻦ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ: دﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﻨﻮﺯﻡ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯه ﺻﺪﺍﯼ دعای ﮐﻤﯿﻞ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﻮﻡ . ﺁﯾﺎ ﺑﺎﻭﺭﺗﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ؟
💝 ﺟﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻋﺒﺎﺩﯾﺎﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﺩﺭﻣﺮﺛﯿﻪ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮﺩﻭﯾﺪﻥ ﻭﻧﺮﺳﯿﺪﻥ.؟
ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺁﻭﺍﺭﮔﯽ ﺑﻮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﯽ ﺩﺭﺑﺪﺭﯼ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ.ﭘﺲ ﮐﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﻣﯿﺸﻮﺩ؟
💝 ﺟﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
" ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ "
حالا ﺧﺎﻧﻤﺶ می ﮔوید:
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸﺎﻥ تکان ﺑﺨﻮﺭﺩ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ.و ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎﺍﻭﺍﯾﻨﻘﺪﺭﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍﻧﮑﺸﺪ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﻫﻢ ﺍﻭ ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ.
💝 ﺟﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﺁﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻥﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺭﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﻪ پسرﻫﺎﯾﺶ ﺍﻓﺸﯿﻦ ﻭ ﺍﻣﯿﻦ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﭺ ﮐﻨﯿﺪ... ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ...
ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﯽ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪﻧﺪ...
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ...
ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ...
ﺧﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻮﯼ ﻣﺮﺩﺍﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ . ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﮔﺮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ..
ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ...
ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﻣﺤﻤﺪﯼ ..
ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﯿﺰﺩ ..
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﺎﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﻋﮑﺲ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ ...
ﺍﻣﺎ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ..
ﺗﻮﯼ ﻋﮑﺲ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
💝 ﺟﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﮐﻨﯿﺪ .
و در آخر دعا کنید شهید شویم که اگر شهید نشویم باید بمیریم.
⚜ یاد شهید بابایی بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد وگفت: مایحتاج عمومی گران شده وحقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده !!
⚜یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند.
⚜یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه !!
⚜یاد شهید مهدی باکری بخیر که انبار دار به مسئولش گفت: میشه این رزمنده رو به من بدی چون باندازه سه نفرکار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکریه که صورتشو پوشونده کسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگو !!
🔱آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت وتلافی کمک کنیم و بفهمیم اگر برای دیگران کاری میکنیم فقط برای رضای خدا باشه وهرچیزی رو به دیدخودمون تفسیرنکنیم !!
نثار روح تمام شهیدان گلگون کفن که در راه دفاع مقدس از این مرز وبوم جان عزیزشان را تقدیم نمودند صلوات🌸
🌸🍃
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•
ٺـُۅ ٺصــــۅٻرِ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
دٻڹ ۅ غٻرٺے⑉♥️☝️🏼
#لڹننــسے | (:❌ ♡
#صلۅاعلےنبٻناۏآلہ🌙
ـ
ۅآرامۺِلبخندِشــمٰا🌱
🌸🍃
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
شب ڪه میشود
عاشقانه اے مینویسم ...
به #عڪست خیره
میشوم و زیر لب
میگویم :
مگر میشود
#تـــو را دوست نداشت ؟؟
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#الهام
#پارت102
_پارسا !؟
وای عجب سوتی دادم ... سریع گفتم :
_نبوی دیگه ! از بس این بابایی بهش گفته پارسا منم یاد گرفتم
_آهان ! چرا میاد قرار بود بره انتشارات توی سهروردی دیگه باید تا نیم ساعت دیگه برسه
لیوان رو گذاشتم روی میز
_باشه پس من میرم توی اتاقش منتظر میمونم
_منتظر چی؟
_راستش دیگه نمیتونم بیام شرکت برای کار ... میخوام بیاد باهاش تصفیه کنم کلا !
_وای چرا ؟ چیزی شده ؟
_نه فقط یه مشکلی برام پیش اومده ...
_خیلی حیف میشه که تو بری ... تازه خوشحال بودم یه طراح ثابت و با لیاقت پیدا کردیم !
لیاقت ! اگه این یه قلمو داشتم که الان وضعم این نبود ....
_خودمم کارم رو دوست دارم اما فکر نکنم خانواده ام دیگه راضی باشن بیام
_میفهمم عزیزم . با اینکه خیلی از شنیدن نیومدنت ناراحت شدم ولی شرایطت رو درک میکنم منم یه زمانی همین
مشکل رو داشتم ایشالا که حل بشه !
... در ضمن میدونم با معرفتی هرازگاهی هم یه سراغی ازم میگیری
_حتما . تو تنها همکاری هستی که همه جوره روت حساب میکنم
_فدات شم .
_خدا نکنه ... با اجازت من اول میرم تو اتاقم وسایلم رو جمع کنم بعدم منتظر نبوی میمونم.
_باشه ... در اتاقش بازه .
دوست داشتم بهش بگم توام از اینجا برو میترسم پای توام به دل این پارسای لعنتی کشیده بشه ...
ولی خوب محمودی اگه زرنگ نبود نمیتونست 2 سال با پارسا کار کنه و گول نخوره !
رفتم توی اتاق و وسایلم رو جمع کردم ریختم توی کیف و با عجله رفتم توی اتاق پارسا و در رو بستم . میترسیدم
هر لحظه سر برسه و نتونم کارمو بکنم.
خدا رو شکر محمودی حواسش پرت تلفن و دستگاه چاپ بود ! واقعا از اینکه با این اعصاب قاطی هنوزم سر پا بودم
تعجب میکردم ! از من بعید بود ...
دستم میلرزید ... کیفم رو گذاشتم روی میز کنفرانس وسط اتاق و رفتم پشت میز پارسا روی زمین دو زانو نشستم .
کلید رو از جیب مانتوم درآوردم و با کلی استرس کشو رو باز کردم ...
کاش حرفای اشکان دروغ باشه . خدایا خودت کمکم کن .... این آخرین امیده که بفهمم بی گناهم و پام وسط
زندگیه یکی دیگه کشیده نشده !
از بین پاکتهای توی کشو پاکت مدارکش رو گیر آوردم و کشیدم بیرون ...
همه محتویاتش رو ریختم روی زمین ... با دیدن جلد قهوه ای شناسنامه دلم لرزید !
و بتعرف اِنے بَضحك عَضِحكٺك
حتے لُو كانَٺ ضحكتك بالصور بَس؟!
مـیدونستے کہ منـ🙋🏻♀
بآ هر خَنده ے #تو میخندم؟
حتے اگہ خَندهت
تو عکس باشہ..🙂💙
#عربے_طور
﴾ ﴿
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
.
.
مُحبت #خدا كِ تو وجودت
¹جوانه بزنہ
²رشد کنہ
³بزرگ بشہ
دیگہ وقتے بہ یکے خوبے میکنے
ازش انتظار ندارے . . .🌿🤍
#خداے_جان
.
.
|| ||
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شبها ✨
دلم می گیرد ...💔
مرغ خیال را به دست باد 🕊
سوی حرم یار روان می سازم ...
داغی است ، به دل مانده
و یک حسرت سوزان ...
من باشم و
یک شب حرم و کوی تو مهمان ...
من باشم و
کربلا ی ناب تو حسین ...
من باشم و
آن صفای بین الحرمین ...😔😔
السَّلامُ علیک یٰا ابا عَبْدِاللّٰه الْحُسَیْنِ🙏😔💔
#شب_جمعه✨