#تلنگر
🔥آتش چوب کبریت، از سرش شروع میشود
و برجانش می افتد...
مراقب افکارت باش..
مخصوصا در خلوت ها....✨✨✨
بله 👇
بعضۍ ڪارها مثل لیمو شیرین هستند🍋
اولش شیرینه؛
اما بعد از گذشت مدت ڪوتاهۍ
تلخ میشه...🧡
درست مثل گناه ارتباط با نامحرم حالا به هر نحوی یا چت ، دوستی ، صحبت ، نگاه ، ....
همه ی اینا اولش باعث شادۍ میشه ؛
اما تا آخر عمرت باید جواب
همون گناهت رو بدۍ🌸✨
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#انگیزشی
به پاهاے خودت
موقع راه رفتن نگاه کن!
دائما یکے جلو هست و یکے عقب!
نه جلویے بخاطر جلو بودن مغرور میشه،
نه عقبے چون عقب هست شرمنده و ناراحت!!
چون میدونن شرایطشون دائم عوض میشه:)
روزهای زندگی ما هم دقیقا همین حالته،
دنیا دو روزه!
روزے با تو ، روزے علیه تو!!
روزے که با تو هست، مغرور نشو:)
روزے که علیه تو هست، ناامید نشو:)
هر دو میگذرن... 🍃❤️
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
«💙🍃 »
❍چِہمیشَۅدبـٰاآمَدَنتاین
پـٰآییزرابَھـٰارکُنۍآقـٰاۍقَلبَم
✦ـبیاآرومِـدلها•••♥
🖐🏻¦⇠#السلامعلیڪیابقیھاللہ
💙¦⇠#اللهمعجللولیڪالفرج
•••━━━━━━━━━
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_11
_دیوانه شدی تو!.... آخرش یه بلایی سر خودت و زندگی من میاری.
_به جان تو اگه بذارم بفهمه که ما با هم چه نسبتی داریم.
_آخه چی می خوای از جون رادمهر؟!
_هیچی.... گفتی دنبال یه پرستار مطمئن برای پسرش میگرده.... من می خوام کمکش کنم همین.
هر قدر من سعی میکردم آرام باشم او عصبی تر میشد. در آخر از پشت میز برخاست.
_باران.... من تازه به همچی رسیدم.... درسته اون قدر دیر که دیگه مادر کنارمون نیست، اما... میتونم آینده ی خوبی برات بسازم.... به جان خودت... به جان خودم راست میگم... من جور دیگه ای حقمون رو می گیرم....
پوزخندی زدم.
_لازم نکرده... تو به زندگی خودت برس.... من خودم می تونم حقمو بگیرم.
باز صدایش بلند شد.
_اَه لعنتی چرا نمی فهمی؟.... من نمی خوام بهت صدمه ای برسه.
بلند خندیدم.
_نگران منی الان؟!.... نگران منی یا نگران از دست دادن مدیریت شرکت خودت.... رامش خوب بهت رسیده.... ماشین خوب، خونه ی خوب، کار خوب.... معلومه که نمی خوای اینا رو از دست بدی.... ولی به جان خودت منم شوخی نکردم.... تهدید منو جدی بگیر بهنام.... قبل از اینکه بیام و با رامش حرف بزنم خودت منو به رادمهر معرفی کن.
حرصی و عصبی اش کردم. طاقت نیاورد و از خانه بیرون زد. در خانه که بسته شد، تکیه زدم به پشتی صندلی ام و نگاهم به میز صبحانه ای خیره ماند که انگار قسمت نشد به تشکر و قدردانی بابت آن همه زحمت کشیده شده، برسد!
اما من در ویلای بهنام ماندم.
کمی ویلا را مرتب کردم. از فریزر یک قسمت ماهی در آوردم و سبزی پلو درست کردم و به تلافی تشکری که بابت صبحانه، بهنام از من نشنید، ناهار مفصلی برایش تدارک دیدم.
حتم داشتم ناهار برمیگردد.. باید بحثمان را به سرانجام میرساند. این عادتش بود.
و آمد. وقتی که از آمدنش ناامید شدم.... دیر وقت بود. ساعت از وقت ناهار گذشته بود اما آمد.
همان وقتی که داشت ماشین را حیاط ویلا پارک میکرد، میز ناهار را چیدم.
اما همین که آمد بی سلام و مقدمه گفت :
_یه خونه واست پیدا کردم.... نزدیکای خودمون... یه خانم مسن تنهاست دنبال یه هم خونه میگرده....
تا جلوی ورودی آشپزخانه که آمد، چشمم به میز تشریفاتی ناهار افتاد.
_سلام.... بفرمایید ناهار.
#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿...........
کسانی که برای هدایت دیگـران تلاش می کنند؛
به جای مُردن شـھید میشن!
#استادپناهیان
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
به قول شهیدحجتاللّٰہرحیمے:
« هرکس دوست داره
برای امام زمانش
تیکه تیکه بشه
صلوات بفرسته . . . »🍃🖐🏻
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#شهیدانه
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•|♥️🌱|•°
「#موجآرامش🌊」
اونلذتحݪاوت-'🍯'-مناجاتراازاومیگیرم!!
🎙|⇜ #علامہحسنزادھآملے'
💯|⇜ #دانلودواجب'
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•